دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 52

موضوع: نوروزنامه خیام نیشابوری

  1. #41
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    اندر گزيدن باز

    انواع بسيار است، وليکن از همه سپيد چرده بهتر و باز سرخ فام و يا زرد تمام.

    و به شکار حريص تر سپيد چرده بود. وليکن بيمارناک بود و بدخو. و پس از وی زرد حريص تر و تندرست تر. و از اين هر دو سرخ فام درست تر، ليکن بدخو بود.

    و به کالبد از همه بزرگ تر بود. و شنودم از بازرگانی که در ايام ما بودند که هيچ کس از ماهان مه و شمگير بهتر شناخته اندر اشکره را، که کار ايشان سالی دوانزده ماه شکار کردن بود.

    و علی کامه که سپاهسالار بدرخستو بود نيز نيکو شناختی وليکن همه متفق بودند که هيچ کس از ماهان مه به ندانستی.

    و او را به زبان کوهی کتابی شکره نام است بزرگ تصنيف وی. و او چنين گفته است که همه جانوران يک رنگ به از آميخته ناتمام،

    وليکن شرط اندر اختيار بازآن است که سخت گوشت بود و گرد و پيوسته. و اندام هایش در خور يکديگر، چنانک سر کوتاه و خرد بود، و پيشانی و چشم هایش فراخ بود،

    و حوصله فراخ، و سينه پهن و پست، و دمچه و ران ستبر. و گوشت وی سخت، و ساق هایش ستبر و گرد و کوتاه، و پنجه نيکو انگشتان قوی، و ناخنان سياه و پای سبز.

    هر بازی که بدين صفت بود آن بيشتر سپيد چرده يا زرد تمام يا سرخ تمام بود.

    و نادر افتد و به همه قيمتی ارزد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  2. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  3. #42
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت


    چنين گويند که ماهان پادشاهی بزرگ بوده است عاقل و کافی.

    يک روز باز دار خويش را(ديد) باز بر دست، آب می خورد. بفرمود تا صد چوبش بزدند. گفت ای عجب باز به تن خويش پادشاه پرندگان است. و غمگسار و عزيز دست پادشاهان است.

    روا بود که تو اين چنين بی ادبی کنی؟ عزيز ملوک بر دست و تو آب خوری؟ يا جز آب چيزی ديگر؟

    بازدار گفت زندگانی خداوند دراز باد چون به شکارگاه تشنه گردم چون کنم که باز با من بود.

    گفت به کسی ديگر ده که اهل آن بود که باز تواند داشت که تو آب خوری يا چيزی ديگر که تو را بدان حاجت باشد.






    ویرایش توسط چکامه91 : 14th March 2014 در ساعت 07:32 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  4. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  5. #43
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت


    شنيدم که بوعبدالله، خطيب مودب امير ابوالعباس بود برادر فخرالدوله. بر منظره نشسته بود. و امير ابوالعباس کودک بود، از پيش وی فرود آمده بود.

    خادمی باشه بر دست داشت، آن باشه بخواست و بر دست نشاند. دران ميان از دهن خيو بينداخت.

    چون سوی عبدالله خطيب آمد او را ملامت نمود، و روی ترش کرد و گفت اگر نه آنستی که تو هنوز خردی و اين ادب نياموخته. من تو را امروز مالشی دادمی که بازگفتندی.

    آن گاه گفت ای سبحان الله تو ملک و ملک زاده ای، عزيز ملکان بر دست تو چنين بی ادبی کنی کز دهان خيو بيندازی؟

    اين بگفت، پس نعلين برداشت و آن خادم را نعلينی چند بر گردن زد و گفت شما ملک زادگان را، چنين می پروريد کز ايشان بی ادبی می آيد که اشکره بر دست دارند و خيو اندازند.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  6. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  7. #44
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    گفتار اندر منفعت شراب


    دانا آن طب چنين گفته اند، چون جالينوس و سقراط و بقراط و بوعلی سينا و محمد زکريا که هيچ چيز در تن مردم نافع تر از شراب نيست، خاصه شراب انگوری تلخ و صافی.

    و خاصيتش آن است که غم را ببرد، و دل را خرم کند، و تن را فربه کند، و طعام های غليظ را بگذارد، و گونه، رو سرخ کند، و پوست تن را تازه و روشن گرداند،

    و فهم و خاطر را تيز کند، و بخيل را سخی و بد دل را دلير کند، و خورنده شراب را بيماری کم کند و اغلب تندرست باشد.

    از جهت آنک تب ها و بيماری که از خلط های لزج و فاسد تولد کند و سبب آنک می خواره را گاه گاه می افتد. و گاه اسهال نگذارد که خلط بد در معده گرد آيد.

    و گروهی زيرکان، شراب را محک مرد خوانده اند، و گروهی ناقد عقل، و گروهی صراف دانش، و گروهی معيار هنر. و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند و گروهی مفرح الغم.

    و هر که پنج قدح شراب ناب بخورد آنچه اندروست از نيک و بد از او سرآيد و گوهر خويش پديد کند. و بيگانه را دوست گرداند و اندر دوستی بيفزاید.

    و اگر خود او را همين خاصيت است که دوستان را به هم بنشاند بسياراست. و از لطيفی که شراب است از همه خوردنی ها که در جهان است

    از چرب و شيرين و خوش و ترش بيش از يک سيری نتوان خورد، و اگر بيش خوری طبع نفور گيرد. و باز مر شراب را هر چند بيش خوری بيش بايد، و مردم از او سير نگردد و طبع نفرت نگيرد،

    که وی شاه همه شرابها است.و در بهشت نعمت بسيار است و شراب بهترين نعمت های بهشت است، و اگر نبودی (ايزد آن را) به خود مخصوص نکردی

    (هر چند نعمت های دو جهانی به تقدير و ارادت اوست) . چنانک در محکم کتاب خود ياد فرموده است که «و سقيهم ربهم شرابا طهورا».

    و ديگر جای می فرمايد «و منافع للناس واثمهما اکبر من نفعهما»، مردمان را منفعت بسيارست در وی و ليکن بزه او از نفع بيشتر است.

    خردمند بايد که چنان خورد که مزه او بيشتر از بزه بود تا بر او وبال نگردد.

    و اين چنان باشد که به رياضت کردن نفس، خود را به جايی رساند که از اول شراب خوردن تا آخر هيچ بدی و ناهمواری از او در وجود نيايد به گفتار و به کردار الا نيکويی و خوشی.

    چون بدين درجه رسد شراب خوردن او را زيبد. و فضيلت شراب بسيار است.

    .....


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  8. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  9. #45
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    .... اکنون فصلی در منفعت شراب و مضرت و دفع مضرت شراب ها ياد کنيم از گفتار جالينوس حکيم و محمد بن زکريای رازی و خواجه ابوعلی سينا و اطبای بزرگ.

    منفعت شراب مست کننده، طعام را هضم کند، و حرارت اصلی يعنی حرارت غريزی را بيفزايد. و تن را قوی کند و پاک گرداند به بول و عرق و بخار.

    مضرتش، نشايد کودکان را که سخت گرم مزاج باشند. دفع مضرتش، اگر آيد حاجت مردم گرم مزاج را بخوردن اين شراب به آب و گلاب ممزوج کنند تا زيان نکندو السلام.

    منفعت شراب سپيد و تنگ، غذای کمتر دهد، و مردمان گرم مزاج را بشايد. و صفرا براند به بول اندک اندک.

    مضرتش، خداوند معده سودايی را از وی شکم پر باد گردد و درد مفاصل آرد.

    دفع مضرتش با سپيد باها وتوابل و تباهه خشک کنند تا زيان ندارد و منفعت کند.

    منفعت شرابی که نه تيره بود و نه تنک، چون نيکو آيد موافق ترين شراب ها است. مردمان معتدل مزاج را شايد.

    مضرتش، مردمان گرم مزاج را زيان دارد.

    دفع مضرتش، ممزوج کنند به آب و گلاب و به علی باروای تا زيان ندارد.

    منفعت شراب تلخ و تيره، باد بشکند، و بلغم را ببرد. و درد معده و درد شکم را سود دارد.

    دفع مضرتش، به آب ممزوج و با طعام ها، ترش خورند. و نقل ميوه ها، ترش کند تازيان ندارد.

    منفعت شراب ريحانی، دل و معده را قوی کند، و بادها بشکند و تب ها که از بيماری خاسته بود سود دارد.

    مضرتش، درد چشم و درد سر آورد و زود بر سر رود.

    دفع مضرتش، به کافور و گلاب و بنفشه، نقل ميوهای ترش گردانند.

    منفعت شراب نو، خون در تن بيفزايد، و رگ ها پر کند و بخار از او بر سر شود.

    مضرتش ، نشايد مردمان را که تری دارند، و باد بر ايشان غلبه دارد و تن های پر خلط دارند.

    دفع مضرتش، قليه ها، خشک با افزار بايد خورد، و نقل ميوه خشک کند.

    شراب، خداوندان باد و بلغم را نيک است، و معده و جگر گرم را بشايد، و آن را(که) از بخار در رنج باشد.

    مضرتش، مردمان لاغر را خشک و نزار را زيان دارد.

    دفع مضرتش، با آب بياميزند و کشکاب خورند، و طعام های سرد و ميوه های تر زيان دارد.

    ....



    ویرایش توسط چکامه91 : 15th March 2014 در ساعت 05:32 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  10. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  11. #46
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    ...شراب ممزوج و مروق
    کسی را که خمار سخت کند، و يا از درد سر رنج باشد نيک است، و مردمان گرم مزاج را شايد.

    مضرتش، باد در شکم انگيزد، و درد بندها آرد و معده و جگر را سرد کند.

    دفع مضرتش با گوشتابه و قليه با توابل و افزار بسيار کند، و نقل ميوه خشک کند.

    شرابی که به ترشی زند، مردمانی را که معده ها و جگرهای گرم دارند شايد.

    مضرتش، آرزوی مجامعت ببرد و پی ها را سست کند.

    دفع مضرتش با سپيد باهای حرف و حلوا و شيرينی خوردن تازيان ندارد.

    شرابی که آفتاب پرورده باشد، لطيف تر و زودگوارتر از همه شراب ها بود.

    مضرتش، خون را به زودی عفن گرداند.

    دفع مضرتش باسکبا و سماق و ناربا کنند، و نقل ريباس و انار کنند، و از پس او سکنجبين خورند تازيان ندارد.

    شراب مويزی، آن چه از او صافی باشد مانند شراب ممزوج باشد، ميل به خشکی دارد و موافق است محروران را.

    مضرتش، آن چه تيره بود مانند شراب سياه باشد و بد گوارد، و سودا انگيزد. و باد در شکم افگند، و شکن برآورد. و راه های جگر ببندد.

    دفع مضرتش، سکنجبين و آب کاسنی و تخم خيار با خيار بادرنگ.

    شراب خرمايی، تن را فربه کند، و خون بسيار راند، خاصه که نو باشد.

    مضرتش، غليظ و بدگوار است. و راه جگر ببندد و خون سودايی انگيزد.

    دفع مضرتش، شراب انار و سکنجبين و داروهایی که سودا را براند به کار دارد تازيان ندارد.

    و در اين باب اين مقدار کفايت باشد.

    اکنون پيدا کنيم که انگور ازکجا پديد آمد و می چگونه ساخته اند.




    و همه ی ما خاطره ایم.....


  12. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  13. #47
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت اندر معنی پديد آمدن شراب


    اندر تواريخ نبشته اند که بهراه پادشاهی بود کامگار و فرمانروا، باگنج و خواسته بسيار، و لشکری بی شمار.

    و همه خراسان در زير فرمان او بود. و از خويشان جمشيد بود. نام او شميران. و اين در شميران کی بهر است، و هنوز برجاست، آبادان او کرده است.

    و او را پسری بود، نام او بادام. سخت دلير و مردانه و با زور بود، و در ان روزگار تيراندازی چون او نبود.

    مگر روزی شاه شميران بر منظره نشسته بود، و بزرگان پيش او، و پسرش بادام پيش پدر. قضا را همايی بيامد و بانگ می داشت و برابر تخت، پاره ای دورتر به زير آمد و به زمين نشست.

    شاه شميران نگاه کرد ماری ديد در گردن همای پيچيده و سرش در آويخته و آهنگ آن می کرد که همای را بگزد.

    شاه شميران گفت ای شير مردان، اين همای را از دست اين مار که برهاند و تيری به صواب بيندازد. بادام گفت ای ملک کار بنده است .

    تيری بينداخت چنانک سر مار در زمين بدوخت و به همای هيچ گزندی نرسيد، همای خلاص يافت و زمانی آنجا می پريد و برفت.

    قضا را سال ديگر همين روز شاه شميران بر منظره نشسته بود، آن همای بيامد و بر سر ايشان می پريد و پس بر زمين آمد،

    همان جا که مار را تير زده بود چيزی از منقار بر زمين نهاد و بانگی چند بکرد و بپريد.

    شاه نگاه کرد و آن همای را بديد. با جماعت گفت پنداری اين همان است که ما او را از دست آن مار برهانيديم و امسال به مکافات آن باز آمده است و ما را تحفه آورده،

    زيرا که منقار بر زمين ميزند. برويد و بنگريد و آنچه بيابيد، بياريد.

    دو سه کس برفتند و به جملگی دو سه دانه ديدند آنجا نهاده. برداشتند و پيش تخت شاه شميران آوردند. شاه به کار کرد. دانه ای سخت ديد.

    دانایان و زيرکان را بخواند، و آن دانه ها بديشان نمود و گفت هما اين دانه ها را به ما به تحفه آورده است. چه می بينيد اندراین؟ما را با اين دانه ها چه می بايد کردن؟

    متفق شدند که اين را ببايد کشت و نيک نگاه داشت تا آخر سال چه پديدار آيد. پس شاه تخم را به باغبان خويش دادو گفت در گوشه ای بکار. و گرداگرد او پرچين کن تا چهارپا اندر او راه نيابد.

    و از مرغان نگاه دار و به هر وقت احوال او مرا می نمای. پس باغبان همچنين کرد.

    نوروز ماه بود. يک چندی برآمد، شاخکی از اين تخم ها برجست. باغبان پادشاه را خبر کرد. شاه با بزرگان و دانایان بر سر آن نهال شد. گفتند ما چنين شاخ و برگ نديده ايم و بازگشتند.

    چون مدتی برآمد شاخه هایش بسيار شد، وبرگ ها پهن گشت، و خوشه خوشه به مثال گاورس از او در آويخت.

    باغبان نزديک شاه آمد و گفت در باغ هيچ درختی از اين خرم تر نيست. شاه دگر باره با دانایان به ديدار درخت شد. نهال او را ديد درخت شده، و آن خوشه ها ازاو درآويخته. شگفت بماند.

    گفت صبر بايد کرد تا همه درختان را بر برسد تا بر اين درخت چگونه شود.

    چون خوشه بزرگ کرد و دانه های غوره به کمال رسيد، هم دست بدو نيارستند کرد تا خريف در آمد. و ميوه ها چون سيب و امرود و شفتالو و انار و مانند آن در رسيد.

    شاه به باغ آمد. درخت انگور ديد چون عروس آراسته، خوشه ها بزرگ شده و از سبزی به سياهی آمده. چون شبه می تافت و يک يک دانه ازاوهمی ريخت.

    .....


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  14. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  15. #48
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    ....همه دانایان متفق شدند که ميوه اين درخت اين است و درخت به کمال رسيده است. و دانه از خوشه ريختن آغاز کرد.

    و بر ان دليل می کند که فايده اين در آب اين است؛ آب اين ببايد گرفتن و درخمی کردن، تا چه ديدار آيد. و هيچ کس دانه در دهان نيارست نهادن؛

    ازان همی ترسيدند که نبايد که زهر باشد و هلاک شوند. همانجا در باغ خمی نهادند و آب آن انگور بگرفتند، و خم پر کردند. و باغبان را فرمود هر چه بينی مرا خبر کن و بازگشتند.

    چون شيره در خم به جوش آمد باغبان بيامد و شاه را گفت اين شيره همچون ديگ بی آتش می جوشد، و به نرمی اندازد. گفت چون بيارامد مرا آگاه کن.

    باغبان روزی ديد صافی و روشن شده چون ياقوت سرخ می تافت و آراميده شده. در حال شاه را خبر کرد. شاه با دانایان حاضر شدند.

    همگنان در رنگ صافی او خيره بماندند و گفتند مقصود و فايده از اين درخت اين است. اما ندانيم که زهر است يا پادزهر. پس بران نهادند که

    مردی خونی را از زندان بيارند واز اين شربتی بدو دهند تا چه پديدار آيد.

    چنان کردند و شربتی ازاين به خونی دادند. چون بخورد اندکی روی ترش کرد. گفتند ديگر خواهی؟ گفت بلی. شربتی ديگر بدو دادند.

    در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد و گفت يک شربت ديگر بدهيد، پس هر چه خواهيد به من بکنيد که مردان مرگ را زاده اند.

    پس شربت سوم بدو دادند. بخورد و سرش گران شد و بخفت و تا ديگر روز به هوش نيامد.

    چون به هوش آمد پيش ملک آوردندش. از او پرسيدند که آن چه بود که دیروز خوردی؟ و خويشتن را چون می ديدی؟

    گفت نمی دانم که چه می خوردم، اما خوش بود. کاشکی امروز سه قدح ديگر از ان بيافتمی. نخستين قدح به دشخواری خوردم که تلخ مزه بود.

    چون در معده ام قرار گرفت طبعم آرزوی ديگر کرد. چون دوم قدح بخوردم نشاطی و طربی در دل من آمد که شرم از چشم من برفت و جهان پيش من سبک آمد.

    پنداشتم ميان من و شاه هيچ فرقی نيست و غم جهان بر دل من فراموش گشت. و سوم قدح بخوردم به خواب خوش در شدم.

    شاه وی را آزاد کرد از گناهی که کرده بود. بدين سبب همه دانایان متفق گشتند که هيچ نعمتی بهتر و بزرگوارتر از شراب نيست،

    از بهر آنک در هيچ طعامی و ميوه ای اين هنر و خاصيتی نيست که در شراب است.

    شاه شميران را معلوم شد شراب خوردن، و بزم نهادن آيين آورد، و بعد از ان هم از شراب رودها بساختند و نواها زدند.

    و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند هنوز برجاست، آن را بهرا غوره می خوانند و بر در شهراست.

    و چنين گويند که نهال انگور از هر راه به همه جهان پراگند، و چندان انگور که به هراه باشد به هيچ شهری و ولايتی نباشد؛

    چنانک زيادت از صد گونه انگور را نام بر سر زبان بگويند. و فضيلت شراب بسيار است.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  16. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  17. #49
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    گفتار اندر خاصيت روی نيکو

    روی نيکو را دانایان سعادتی بزرگ دانسته اند و ديدنش را به فال فرخ داشته اند. و چنين گفته اند که سعادت ديدار نيکو در احوال مردم همان تاثير کند که سعادت کواکب سعد بر آسمان.

    و مثال اين چنان نهاده اند چون مثل جامه که عطر اندر صندوق بود که از وی بوی گيرد و بی عطر آن بوی به مردم برساند.

    و چون مثال عکس آفتاب که بر آب افتد و بی آفتاب به ديگر جای عکس برساند، زيرا که نيکويی صورت مردم بهری است از تاثير کواکب سعد که به تقدير ايزد تعالی به مردم پيوندد.

    و نيکویی به همه زبانها ستوده است و به همه خردها پسنديده. و اندر جهان، چيزهای نيکو بسياراست که مردم از ديدارشان شاد گردد و به طبع اندر تازگی آرد.

    وليکن هيچ چيز به جای روی نيکو نيست؛ زيرا که از روی نيکو شادی آيد، چنان که هيچ شادی به ان نرسد. و گفته اند روی نيکو دليل نيکبختی اين جهان است.

    و چون روی نيکو با خوی نيکو يار شود آن نيکبختی، به غايت رسيده باشد. و چون به ظاهر و باطن نيکو بود، محبوب خدا(و) خلق گردد.

    و مر ديدار نيکو را چهار خاصيت است: يکی آنک روز خجسته کند بر بيننده. و ديگر آنک عيش خوش گرداند. و سه ديگر آنک به جوانمردی و مروت راه دهد.

    و چهارم آنک به مال و جاه زيادت کند، زيرا که مردم چون به اول روز از روث نيکو شادث يافت دليل بهره اث بود از بهرها، خجستگی، که آن روز جز شادی نبينند.

    چون با وی نشست عيش بر وی خوش گردد و بی غم شود. و چون اين حال بر وی قرار گرفت و ديدار نيکو يافت، اگر چه بی مروت و سفله کسی بود، مروت و جوانمردی در وی بجنبد.

    و چون مردمان وی را با روی نيکو ديدند به تعظيم نگرند. او نيز از بهر عيش خويش به مال ورزيدن کوشش بيش کند.

    و چنين گفته اند که روی نيکو ، پير را جوان کند. و جوان را کودک. و کودک را بهشتی.

    و رسول عليه السلام گفته است اطلبوا حاجاتکم من حسان الوجوه، گفت حاجت خويش از نيکو رويان بخواهيد.

    و هرکس از روی شطارت مر روی نيکو را صفت کرده اند و لقبی نهاده؛ گروهی ميدان عشق نهاده اند. و گروهی صحرای شادی و روشه مهر و پيرايه آفرينش. و نشانه ی بهشت گفته اند.

    اما خداوندان علم فلاسفه گفته اند که سبب آفرينش ايزد است، و طلب علم بدو. و از آفريدگار خويش اثراست که راه نمايد به خوی ذات او.

    و طبيعيان گفتند که همه چيزها را زيادت و نقصان و اعتدال است و آراستگی هموار به اعتدال است. پس چون بنگريد صورت اعتدال خوب تر بود، که خويشتن را به ترکيب می نمايد.

    و اين عالم که به پای بود به اعتدال بر پای بود. و به وی آبادان باشد. و تناسخيان گويند که وی خلعت آفريدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهيزگاری که بنده کرده بود اندر پيش،

    آن به نور خويش او را کرامت کند. فاما خداوندان معرفت گفته اند که وی شوق شمع است که شمع را برافروزاند.

    و گروهی گفته اند که وی منشور سرا است و باران رحمت است که روضه ی معرفت را تازه می گرداند و درخت شوق را بشکفاند.

    و گروهی گفته اند که وی آيت حق است که حقيقت بر محققان عرضه همی کند تا به حقيقت وی ه بحق بازگردند.

    و در ديدار نيکو سخن های بسيار گفته اند. اگر همه ياد کنيم دراز گردد.

    و حکايتی از عبدالله طاهر ياد کنيم.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  18. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  19. #50
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت


    چنين گويند که عبدالله طاهر يکی را از بزرگان سپاه خويش باز داشته بود. هر چند در باب او سخن گفتندی از وی خشنود نگشت.

    پس چون حال بدان جا رسيد و هرکس از کار او نا اميد گشتند، اين بزرگ را کنيزکی بود فصيحه، قصه ای نوشت و آن روز که عبدالله طاهر به مظالم نشست آن کنيزک روی بربست

    و به خدمت وی رفت و قصه بداد و گفت يا امير خذالعفوفان من استولی اولی و من قدر غفر. گفت ای امير، هر که بيابد بدهد، و هر که بتواند بيامرزد.

    عبدالله گفت يا جاريه ان ذنب صاحبک اعظم مما يرجی عفوه. ای کنيزک، گناه مهتر تو بزرگوارتر از آن است (که) آن را آمرزش توان کرد.

    کنيزک گفت ايها الامير و ان شفيعی اليک اعظم مما. يعنی شفيع من به تو بزرگتر از آن است که باز توان زد. گفت و ما شفيعک الذی لايرد.

    گفت کدام است اين شفيع تو که باز نتوان زد؟ کنيزک دست از روی برداشت، و روی بدو نمود و گفت هذا شفیعی. اينک شفيع من.

    عبدالله طاهر چون روی کنيزک بديد تبسم کرد و گفت شفيع ما اکرمه و من يوتيک ما اعظمه. گفت بزرگا شفيعی که تو آوردی و عزيز خواهشی که تو راست.

    اين بگفت و بفرمود تا آن سرهنگ را خلاص دادند و خلعت داد. و بنواخت و به جای او کرامت ها کرد.

    و اين بدان ياد کرده شد تا بدانی که مرتبت روی نيکو تا کجاست و حرمت او چند است.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  20. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تبلتی هم وزن روزنامه و تلویزیون گالری
    توسط vahid5835 در انجمن سایر موضوعات دیجیتالی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th December 2013, 12:08 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st December 2013, 07:01 PM
  3. بهداد سليمي وساير وزنه برداران دست به وزنه شدند
    توسط داداشی در انجمن اخبار ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:40 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st January 2009, 01:38 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •