دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 52

موضوع: نوروزنامه خیام نیشابوری

  1. #31
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    حکایت

    گويند روزی نوشين روان از بابک عارض پرسيد؛ گفت :از سلاحداران کدام نام بردارتراند؟

    گفت: خداوندان کمان و تير.

    نوشين روان از وی شگفت ماند. خواست که اين معنی به شرح باز گويد. گفت چگونه بايد که باشند اين مردمان؟

    گفت چنانک همه تنشان دل باشد، و همه دلشان بازو، و همه بازوشان کمان، و همه کمانشان تير، و همه تيرشان دل دشمن.

    گفت چگونه بايد دانست اين معنی را؟

    گفت چنانک دل قوی دارند و سخت چون بازو، و زه هموار و سخت چون کمان، و تير راست و موافق چون زه. تا هرگاه که چنين بود جای تير خويش در دل دشمن بينند.

    اين قدر در معنی تير و کمان گفته آمد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  2. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  3. #32
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    ياد کردن قلم و خاصيت او و آنچه واجب آيد درباره او


    قلم را دانايان، مشاطه ملک خوانده اند و سفير دل.

    و سخن، تا بی قلم بود چون جان بی کالبد بود، و چون به قلم باز بسته شود با کالبد گردد و هميشه بماند.

    و چون آتشی است که از سنگ و پولاد جهد و تا سوخته نيابد نگيرد و چراغ نشود که از او روشنایی يابند.

    و مامون خليفه گفت: لله در القلم، کيف يجول راسی المملکه، يخدم الاراده و لا يميل لبسکه و ايفا، و ينطق سايرا علي ارض بياضها مظلم و سوادها مضی.

    و نخست کسی که دبيری بنهاد طهمورث بود. و مردم اگر چند با شرف گفتارست چون به شرف نوشتن دست ندارد ناقص بود چون يک نيمه از مردم.

    زيرا که فضيلت نوشتن است فضيلتی سخت بزرگ که هيچ فضيلتی بدان نرسد، زيرا که وی است که مردم را از مردمی به درجه فرشتگی رساند،

    و ديو را از ديوی به مردمی رساند. و دبيری آنست که مردم را از پايه دون به پايه بلند رساند تا عالم و امام و فقيه و منشی خوانده شود.

    و همچنان مردمان به فضيلت مردمان به فضيلت سخن از ديگر حيوانات جدا گردد و برايشان سالار شود، دين ايزدجل ذکره که به پای می بود و مملکت که بر ملک نظام گيرد به قلم می گيرد.

    و هر چند اجتماع مردم برآنند که مصطفی عليه السلام امی بود و آن او را معجز بود که تمامی قوت او بدان بود،

    آنچه نويسندگان به وقت نبشتن کردند و آنچه بدانستند او بهتر از همه بکرد و بدانست.

    و بعضی از علما برآنند که او را در هيچ علم دانا نگوييم، و او نادان نبود در دانستن خط، اما ايزد تعالی او را گفت ولا تخطه بيمينک، و آنگاه فرمان را نبشتن فرموده است،

    و همه صحف که ايزد تعالی از آسمان به زمين فرستاد همه وحی ها به قلم نگاه داشتند و به وی ادا کردند و به وی پذيرفتند.

    و آيين های ملک و قانون و قاعده ولايت ها بدو نگاه دارند و ترتيب دهند. و از مرتبت نبشتن بود که دست را به زينت انگشتری و مهر بياراستند،

    چه ملوک عجم چون ديدند که تيغ ولايت گرفت و ارکان سياست به پای کرد، و قلم ملک ضبط کرد و حد سياست نگاه داشت. و فعل اين هردو از هنر دست آيد.

    (و) عاقله حواس پنج اند: سمع و بصر و شم و ذوق و لمس. و مدار اين پنج برسراست که چون روح است مر کالبد را. پس تاج فرمودند و بر سر نهادند، و گوشوار فرمودند و از گوش در آويختند.

    و ياره فرمودند و در ساعد کشيدند. و انگشتری فرمودند و در انگشت کردند. گفتند(شمشير) به هنر و قوت ساعد کار کند.

    عزياره او را پسنديده بود. و قلم به قوت (و) هنر انگشت روان باشد. شرف انگشتری وی را دادند، تا چون نامه نويسد و اسرار صورت کند مهر بدو بر نهد تا چشم خاينان و ناسزا آن از وی دور بود.

    .....



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  4. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  5. #33
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    .... پس نامه را فرمودند تا نخست سخت بپيچند، پس مهر برنهادند، و مهر را به پرده نيز بپوشانيدند، تا اين حال نشانی بود بر نامه مهر اين عالم؛

    چه مردم نامه مهر اين عالست به ايات مذکور خالق آسمان و زمين نوشته و به بند طبيعت بسته و به مهر انگشتری ارواح مهر نهاده و به اختيار سر به خرد پوشيد کرده.

    و دانا آن مرقلم را التی نهاده اند به ديدار حقير، و به يافتن آسان. وليکن نبشته اش با مرتبت، و کار بستن دشوار.

    چون مثال مگس انگبين و کرم پيله که به ديدار حقيراند، و ليکن از ايشان چيزها پديدار آيد عزيز و با قيمت در ملوک، و اندران منافع بسيار.

    و اين آلت که ياد کرده بود سه گونه نهاده اند: يکی محرف تمام، و آن خط کزان قلم آيد آن را لجينی خوانند يعنی خط سيمين.

    و ديگر مستوی، و آن خط کزان قلم آيد آن را عسجدی خوانند يعنی خط زرين.

    و سوم محرف تمام و مستوی، و آن خط کزان قلم آيد آن را لؤلؤی خوانند يعنی خط مرواريدين.

    و خط چنان خواسته اند که چهار چيز با وی بود: اول آنک قرارشان برجای بود به خردی و بزرگی.

    ديگر آنک اندام دارد چنانک به صورت نهاده اند، ديگر آنک با رونق و آب بود و آن از تيزی قلم باشد و بستگی دست نويسند. و همچنين تناسب نگاه دارند.

    نبايد که را چند نون باشد، و يا نون به ری ماند. و چشم های واو و قاف و فا در خور يکديگر و بر يک اندازه بود نه تنگ و نه فراخ. و کشش نون و قاف و صاد همچنين.

    و درازی لام و الف چند يکديگر. چون اين قياس نگاه داشته بود اگر چه خط بد باشد نيکو نمايد و هموار و مستقيم.

    و خط خواننده بايد، که دانا آن گفته اند احسن الخط مايقرا، و سه چيز نيکو بايد تا خط نيک آيد. و اگر از اين سه چيزی يکی نيکو نباشد اگر چه خطاط و استاد باشد خط نيکو نيايد؛

    يکی قلم، دوم مداد، سوم کاغذ.

    و خطی که از خطاطان آموخته باشند هرگز حروف و کلماتش از حال خويش بنگردد، چه قاعده مقادير حروف و کلمات در دل وی مصور شده باشد.

    هر گاه که چيزی خواهد نبشت دست بدل راست کند خطش همچنان آيد که آموخته باشد. به نادر حرفی يا کلمه ای بد آيد.

    و خط نيکو چون صورت تمام چهره و تمام قد است که آن را نيکو رو خوانند. و خط بد چون روی زشت و قامت نامعتدل هر اندامش نه در خور يکديگر.

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  6. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  7. #34
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    هم اندرين معنی فضيلت قلم، چنان خوانده ام از اخبار گذشتگان که وقتی اميری، رسولی فرستاد به ملک فارس با تيغی برهنه، گفت اين تيغ (ببر) و پيش او بنه و چيزی مگو.

    رسول بيامد و همچنان کرد. چون تيغ بنهاد و سخن نگفت ملک وزير را فرمود جوابش بازده.

    وزير سر دوات بگشاد و يکی قلم سوی وی انداخت گفت اينک جواب. رسول مرد عاقل بود بدانست که جواب برسيد.

    و تاثير قلم صلاح و فساد مملکت را کاری بزرگ است. و خداوندان قلم را که معتمد باشند عزيز بايد داشت.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  8. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  9. #35
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت


    فخرالدوله برادر پناخسرو آنگاه که بگريخت و به نشابور آمد صاحب زبان بر وی دراز کرد. و بنام ها وی را نکوهيد و عاقش خواند.

    وی فصلی نبشت و به صاحب فرستاد و گفت تو را شمشير و مرا قلم، فانظر ايهما اقوی.

    صاحب در جواب نبشت السيف اقوی و القلم اعلی فانظر ايهما اکفی.

    فخرالدوله آن رقعه را بر شمس المعالی عرضه کرد قابوس وشمگير زير آن نبشت «قدافلح من تزکی و قد خاب من کذب و تولی».


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  10. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  11. #36
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت


    شنيدم که در ايران ملکی بود، و آيين او چنان بود که چون جنگی کردی سپاهی داشتی آراسته و ساخته. و ايشان را همه جامه سياه پوشانيده.

    راست که جنگ سخت گشتی. بفرمودی تا ايشان پيش سپاه آمدندی و آن جنگ به سر بردندی. پس چنان افتاد که وقتی از ترکستان سپاهی گران بيامدند به قدر پنجاه هزار مرد.

    کار بجنگ افتاد. و اين ملک بر سر بلندی نشسته بود با تنی چند از خاصگان خويش. دلش چنان خواست که آن روز جنگ با ديگر روز افگند.

    دوات و قلم خواست و بر پاره ای کاغذ نبشت که «سياه داران سپاه را بگويند تا باز گردند» و به نزديک وزير خويش فرستاد. وزير بخواند، پسنديده نداشت.

    دوات در موزه داشت بر گرفت و «سياه» را يک نقط زيادت کرد تا سپاه داران شد، و «گردند» را نونی بر سر زيادت کرد تا نگردند شد و پيش لشکر فرستاد.

    ايشان رقعه بخواندند، و خويشتن را بر سپاه زدند و سپاه ترکستان را بشکستند واين اندر سيرالملوک نبشتند. که بيک نقط قلم پنجاه هزار شمشير هزيمت شد.

    و به زمين عراق دوانزده قلم است هريکی را قد و اندام و تراشی ديگر. و هر يکی را به بزرگی از خطاطان باز خوانند.

    يکی مقلی بابن مقله باز خوانند، و ديگر مهلهلی که بابن مهلهل باز خوانند. سه ديگر مقفعی که بابن مقفع باز خوانند. و ديگر مهلبی، وديگر مهرانی و ديگر عميدی.

    و ديگر بوالفضلی، و ديگر اسمعيلی، وديگر سعيدی، و ديگر شمسی.

    هر يکی را قدری و اندازه و تراشی است که به صفت آن سخن دراز گردد. وليکن از ان جمله يکی را صفت کنيم و آن قلم شمسی است:

    و قلم شمس المعالی از قصب رمحی بود يا از قصب بغدادی، يا از قصب مصری. و گفت آن قصب که با نيرو بود دبيران ديوان را شايد که قلم به قوت رانند تا صرير آرد.

    و نبشتن ايشان را حشمت بود.

    و گفتی قلم ملوک چنان بايد که به وقت نبشتن بديشان رنج نرسد و انگشتشان نبايد افشرد.

    چه ملوک را نشايد که کاغذ بر سر زانو گيرند و دبير وار نشينند تا چيزی نويسند، بلکه ايشان را گرد بايد نشست و کاغذ معلق بايد داشت.

    و قد قلم او به درازا سه مشت بايد؛ دو مشت ميانه و يک مشت سر قلم.

    و بسيار بايد نبشت تا خط نيکو و پسنديده آيد.

    ویرایش توسط چکامه91 : 12th March 2014 در ساعت 08:08 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  12. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  13. #37
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    ياد کردن اسپ و هنر او و آنچه واجب آيد درباره او

    چنين گويند که از صورت چهارپايان هيچ صورت نيکوتر از اسپ نيست، چه وی شاه همه چهارپايان چرنده است.

    و رسول عليه السلام فرموده است «الخير معقود فی نواصی الخيل». گفت نيکی در پهلوی پيشانی اسپ بسته است.

    و مر اسپ را پارسيان باد جان خوانده اند. و روميان آن را باد پای. و ترکان گام زن کام ده. و هندوان تخت پران. و تازيان براق برزمين.

    و گويند آن فريشته که گردون آفتاب کشد به صورت اسپ است الوس نام. و در حديث اسپ بزرگان را سخن بسيارست.

    چنين گويند روزی بر سليمان عليه السلام اسپ عرض کردند. وی گفت شکر خدای تعالی(را) که دو باد را فرمان بردار من کرد؛ يکی باجان و يکی بی جان.

    تا به يکی زمين می سپرم و به يکی هوا.

    و آفريدون را پرسيدند که ای ملک چرا بر اسپ ننشینی؟ گفت ترسم که يزدان را شکر به واجبی نتوانم گزارد.

    و کيخسرو گفت هيچ چيز در پادشاهی برمن گرامی تر از اسپ نيست.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  14. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  15. #38
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    خسرو پرويز را اسپ شبديز پيش آوردند تا بر نشيند.

    گفت اگر برتر از آدمی يزدان را بنده بودی جهان به ماندادی. و اگر برتر از اسپ چهارپايی بودی اسپ را بر نشست ما نکردی.

    و هم او گويد که پادشاه، سالار مردان است و اسپ، سالار چهارپايان.

    حق سبحانه و تعالی می فرمايد:« من مثلی و قد خلقت الفرس».

    و افراسياب گويد آت ايرکا اندغ کم گوگ کاآی. يعنی اسپ مرملوک را چنان است که آسمان مرماه را.

    و بزرگان گفته اند اسپ را عزيز بايد داشت که هر که اسپ را خوار دارد بر دست دشمن خوار گردد.

    و مامون خليفه گويد نعم الشی الفرس سماء يجری و سريريمشی. گفت نيک چيزی است اسپ آسمان گردان و تخت روان.

    و اميرالمومنين علی بن ابی طالب رضی الله عنه گفت: «ما خلق الله الفرس الا ليعتز به الانسان و يذل به الشيطان».

    گفت ايزد تعالی اسپ را نيافريد الا از بهر آن تا مردم را به وی عزيز گرداند و ديو را خوار کند.

    و عبدالله بن طاهر گفت رکوب الفرس احب الی من رکوب عنق الفلک. گفت بر اسپ نشستن دوست تر دارم که بر گردن فلک.

    و نعمان منذر گويد الخيل حصون رجال الليل ولولا الخيل لم تکن الشجاعه اسما يستحق به الشجاع. گفت اسپان حصارها، مردان شب اند

    و اگر اسپ نبودی نام شجاعت کی اندر خور نام مردان جنگی بودی.

    و نصربن سيار گويد الفرس سرير الحرب و الاسلحه انوارها و الصياح غناء الحرب و الدم عقارها. گفت اسپ تخت جنگ است و سلاح گل های وی.

    و مهلب بن ابی صفره گويد الفرس سحاب الحرب لايمطر ببرق السيف الامطردم. گفت اسپ ابر جنگ است نبارد به درخشيدن شمشير مگر باران خون.

    اکنون بعضی از نامهای اسپان ياد کرده شود که پارسيان در صفت اسپانی گفته آنچه به تجربه ايشان را معلوم شده است از عيب و هنر ايشان و آنک به فال نيک باشد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  16. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  17. #39
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    نام های اسپان به زبان پارسی

    الوس، چرمه، سرخ چرمه، تازی چرمه، خنگ، باد خنگ، مگس خنگ، سبزخنگ، پيسه کميت، کميت، شبديز، خورشيد، گور سرخ، زرد رخش،

    سيارخش،خرماگون،چشينه، شولک، پيسه، ابرگون، خاک رنگ، ديزه، بهگون، می گون، بادروی، گلگون، ارغون،

    بهارگون، آبگون، نيلگون،ابرکاس، ناوبار، سپيد زرده، بورسار، بنفشه گون، ادس،

    زاغ چشم،سبز پوست، سيمگون، ابلق، سپيد، سمند.

    اما الوس آن اسپ است که گويند آسمان کشد. و گويند دور بين بود و از دور جايی بانگ سم اسبان شنود. و به سختی شکيبا بود،

    وليکن به سرد سير طاقت ندارد. و به داشتن خجسته بود، وليکن نازک بود.

    چرمه بدحشم و دوربين بود. سياه چرمه خجسته بود.

    کميت رنج بردار بود. شبديز روزی مند و مبارک بود. خورشيد آهسته و خجسته بود. سمند شکيبا و کارگر بود. پيسه خداوند دوست و مهربان بود.

    سپيد زرده بر نشست ملوک را شايد. پيسه کميت رنجور و بدخو بود.

    و مر اسپان را رنگ های غريب است که کم افتد بدان رنگ. ارسططاليس به کتاب حيوان لختی ياد کرده است.

    و گويند هراسپی که رنگ او رنگ مرغان بود، خاصه سپيد، آن بهتر و شايسته تر بود و خداوندش به حرب هميشه به پيروزی

    . و اين چنين اسپ مرکب پادشاه را شايد، زرده زاغ چشم و عنبر رنگ که رنگ چشم او به زردی زند.

    و آن اسپی که بر اندام او نقطه های سپيد بود، يا زرد، و چون خنگ عقاب يا سرخ خنگ پای او بس سپيد بود، يا کميت رنگ با روی سپيد،

    يا چهار دست و پای او سپيد، اين همه فرخ و خجسته (بود).

    واسپی که ملوک را نشايد آن اسپ بود که رنگش به رنگ تذرو بود، يا بر روی، نشان های کلان دارد.

    اما آنچه فرخنده بود از نشان های اسپ يکی آن است که بر جای حکم نشان دارد که پارسيان آن را گرديا خوانند، مبارک بود و فرخ.

    و هر اسپی که مويش زرد بود يا سرخ به سرما طاقت ندارد. و رسول عليه السلام گفت رونده ترين اسپان اشقر بود.

    و امير المومنين علی رضی الله عنه گفته است دلاورترين اسپان کميت است، و بی باک تر سياه، و با نيروتر و نيکوخوتر خنگ، و باهنرتر سمند.

    و از اسپان خنگ آن به که پس سرو ناصيه و پا و شکم و خايه و دم و چشم ها همه سياه بود.

    و اين مقدار جهت شرط کتاب ياد کرده شد.

    به روزگار پيشين در اسپ شناختن و هنر وعيب ايشان دانستن هيچ گروه به از عجم ندانستندی؛ از بهر آنک ملک جهان ازان ايشان بود.

    و هر کجا در عرب و عجم اسپ نيکو بودی به درگاه ايشان آوردندی.

    و امروز هيچ گروه به از ترکان نمی دانند؛ از بهر آنک شب و روز کار ايشان با اسپ است، و ديگر آنک جهان ايشان دارند.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  18. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  19. #40
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    اندر ذکر باز و هنر او و آنچه واجب آيد درباره ی او

    باز مونس شکارگاه ملوک است، و به وی شادی آرند. و وی را دوست دارند.

    و در بازخوی ها بود چنانک اندر ملوک بود؛ از بزرگ منشی، و پاکيزگی. و پيشينگان چنين گفته اند که شاه جانوران گوشتخوار، باز است، و شاه چهارپايان گياه خوار، اسپ.

    و شاه گوهرهای ناگدازنده ياقوت، و شاه گوهرهای گدازنده زر.

    و از بهر اين حال باز به ملوک مخصوص تر است که به ديگر مردمان. و مر باز را حشمتی است که پرندگان ديگر را نيست.

    و عقاب از وی بزرگ تر است وليکن وی را آن حشمت نيست که باز را.

    و پادشاهان ديدار وی را به فال دارند. و چون باز بی تعبی سبک بردست وی نشيند، و رو سوی پادشاه کند، دليل آن باشد که وی را ولايتی نو بدست آيد.و بر خلاف اين به عکس.

    و چون به وقت برخاستن سر فرود آرد و باز بردارد دليل کند که ضعفی به کار ملک در آيد. و چون شکار بگيرد و برگرفته بانگ کند، تشويش سپاه باشد.

    و چون به وقت برخاستن اهار نکند نقصانی پديد آيد. و چون به چشم راست سوی آسمان نگرد کارهای(ملک) بلندی گيرد.

    و چون به چشم چپ نگرد خللی باشد.و چون (بر) آسان بسيار نگرد دليل ظفر و نصرت بود.

    و چون به زمين بسيار نگرد مشغولی باشد. و چون باز آسوده باشد و به شکارگاه با بازی ديگر جنگ افتد دشمنی نو پديد آيد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  20. 3 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تبلتی هم وزن روزنامه و تلویزیون گالری
    توسط vahid5835 در انجمن سایر موضوعات دیجیتالی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th December 2013, 12:08 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st December 2013, 07:01 PM
  3. بهداد سليمي وساير وزنه برداران دست به وزنه شدند
    توسط داداشی در انجمن اخبار ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:40 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st January 2009, 01:38 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •