حکايت
شنيدم که روزی هرمز، پدر خسرو، (به) يکی خويد زار جو بگذشت.
خويد را آب داده بودند و آب از کشت زار بيرون می آمد و راه می گرفت. و ماه فروردين بود.
فرمود که آن آب از جو بيرون می آيد يک کوزه پر کردند تا بخورد، و گفت جو دانه ای مبارک است و خويدش خويدی خجسته.
و آب که بر وی گذرد و از وی بيرون آيد ماندگی را کم کند و خستگی معده بر دارد، و ايمن بود تا سال ديگر که جو رسد از رنج تشنگی و بيماری.
علاقه مندی ها (Bookmarks)