دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 52

موضوع: نوروزنامه خیام نیشابوری

  1. #11
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    اندر ياد کردن زر و آنچه واجب بود درباره او

    زر اکسير آفتاب است و سيم اکسيرماه، و نخست کس که زر و سيم از کان بيرون آورد جمشيد بود.

    و چون زر و سيم از کان بيرون آورد فرمود تا زر را چون قرصه آفتاب گرد کردند، و بر هر دو روی صورت آفتاب مهر نهادند، و گفتند اين پادشاه مردمان است اندرين زمين چنانک آفتاب اندر آسمان.

    و سيم را چون قرصه ماه کردند، و بر هر دو روی صورت ماه مهر نهادند، و گفتند اين کدخدای مردمان است اندر زمين چنانک ماه اندر آسمان.

    و مر زر را که خداوند کيمياست شمس نهار الجد خوانده اند يعنی آفتاب روز بخت و مر سيم را قمر ليل الجد يعنی ماه و شب.

    و مرواريد را کوکب سماء الغنی يعنی ستاره آسمان توانگری.

    و گروهی زيرکان مر زر را نارشتاء الفقر خوانده اند يعنی آتش زمستان درويشی. و گروهی قلوب الاجله يعنی خرمی های دل بزرگان.

    گروهی نرجس روضه الملک يعنی نرگس بوستان شاهی.

    و گروهی قره عين الدين يعنی روشنايی چشم دين. و شرف زر بر گوهرهای گدازنده چنان نهاده اند که شرف آدمی بر ديگر حيوانات.

    و از خاصيت های زر يکی آن است که ديدار وی چشم را روشن کند، و دل را شادمان گرداند، و ديگر آنک مرد را دلاور کند، و دانش را قوت دهد. و سه ديگر آنک نيکويی صورت افزون کند،

    و جوانی تازه دارد، و به پيری دير رساند، و چهارم عيش را بيفزايد، و به چشم مردم عزيز باشد،

    و از بزرگی (ای) که زر را داشته اند ملوک عجم دو چيز زرين کسی را ندادندی يکی جام و ديگر رکاب.

    و در خواص چنان آورده اند که کودک خرد را چون به دارودان زرش شيردهند آراسته سخن آيد، و بر دل مردم شيرين آيد، و به تن مردانه، و ايمن بود از بيماری صرع، و در خواب نترسد.

    و چون به ميل زرين چشم سرمه کنند از شب کوری و آب دويدن چشم ايمن بود، و در قوت بصر زيادت کند و خلاخل زرين چون بر پای بازبندند بر شکار دليرتر و خرم تر رود.

    و هر جراحتی که به زر افتد زود به شود وليکن سر به هم نيارد و از بهر اين زنان بزرگان دختران و پسران خويش را گوش به سوزن زرين سوراخ کنند تا آن سوراخ هرگز سر به هم نيارد،

    و به کوزه زرين آب خوردن از استسقا ايمن بود و دل را شادمانه دارد.

    و ازين سبب اطبا به مفرح اندر زر و سيم و مرواريد افگنند و عود و مشک و ابريشم، به حکم آنک هر ضعفی که دل را افتد از غم يا انديشه آن را به گوهر زر و سيم توان برد.

    و آنچ از جهت انقباض افتد به مشک و عود و ابريشم به صلاح توان آورد، و آنچه از غلبه خون افتد به کهربا وند، و آنچه از سطبری خون افتد به مرواريد و ابريشم.

    ویرایش توسط چکامه91 : 12th February 2014 در ساعت 10:42 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  2. 6 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  3. #12
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    اندر علامت دفين ها

    هر زمينی که درو گنجی يا دفينی باشد آنجا برف پای نگيرد و بگدازد. و ازعلامتهای دفين يکی آنست که چون زمينی خراب باشد بی کشتمند

    و اندر ان سپر غمی رسته بود بدانند که آنجا دفين بود.

    و چون شاخ کنجد بينند يا شاخ بادنجان به دامن کوه که از آبادانی دور بود بدانند که آنجا دفينی است.

    و چون زمينی شورناک باشد و بر ان به قدر يک پوست گاو خفتن خاک خوش باشد يا گلی که مهر را شايد بدانند که آنجا دفينی است.

    و چون انبوهی کرگسان بينند و آنجا مردار نباشد بدانند که آنجا دفينی است. و چون بارانی آيد و بر پاره ای زمين آب گرد آيد بی آنک مغاکی باشد بدانند که آنجا دفينی است.

    و چون به زمستان جايگاهی بينند که برف پای نگيرد و زود می گدازد و ديگر جای ها بر حال خويش باشد بدانند که آنجا دفينی است.

    و چون سنگی بينند لعرر و چنانک روغن برو ريخته اند و باران و آب که به روی آيد بوی اندر نياويزد و تری نپذيرد بدانند که آنجا دفينی است.

    و چون تذرو را بينند و دراج را که هر دو بيک جا فرو می آيند و نشاط و بازی می کنند، يا مگس انگبين بينند بی وقت خويش که بر موضعی گرد آيند، يا درختی بينند

    که از جمله شاخ های او يک شاخ بيرون آمد جداگانه روی سوی جايی نهاده و از همه شاخ ها افزون باشد بدانند که آنجا دفينی است.

    اين همه زيرکان بچاره نشان کرده اند تا به وقت حاجت بر سر اين دفينه توانند آمد.

    و هر که زر را بی آنک در خنبره يا چيزی مسين يا آبگينه نهد هم چنان در زير زمين دفن کند چون بعد از سالی بر سر آن رود زر را باز نيابد پندارد که کسی برده است،

    ندزديده باشند ليکن به زير زمين رفته باشد، از بهر آنک زر گران باشد هر روز فروتر همی رود تا به آب رسد. و اندر قوت زر حکايت ها اندکی ياد کنيم.
    ویرایش توسط چکامه91 : 14th February 2014 در ساعت 04:10 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  4. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  5. #13
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    روزی نوشين روان به باغ سرای اندر حجام را بخواند تا موی بردارد.

    چون حجام دست بر سر وی نهاد گفت ای خدايگان، دختر خويش به زنی به من ده تا من دل (تو) از جهت قيصر فارغ گردانم. نوشين روان با خود گفت اين مردک چه می گويد.

    از ان سخن گفتن وی عجب داشت وليکن از بيم آن استره که حجام به دست داشت هيچ نيارست گفتن. جواب داد چنين کنم تا موی، نخست برداری.

    چون موی برداشت و برفت بزرجمهر را بخواند و حال با وی بگفت. بزرجمهر بفرمود تا حجام را بياوردند.

    وی را گفت تو به وقت موی برداشتن با خدايگان چه گفتی. گفت هيچ نگفتم.

    فرمود تا آن موضع را که حجام پای به روی داشت بکندند. چندان مال يافتند که آن را اندازه نبود. گفت ای خدايگان آن سخن که حجام گفت نه وی گفت چه اين مال گفت،

    بران چه دست بر سر خدايگان داشت و پای بر سر اين گنج، و به تازی اين مثل را گويند: «من يری الکنز تحت قدميه يسال الحاجه فوق قدره»

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  6. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  7. #14
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    حکايت


    به پنا خسرو برداشتند اين خبر که مردی بآمل (زمينی) خريد ويران و برنجستان کرد.

    اکنون از ان زمين برنج می خيزد که هيچ جای چنان نباشد و هر سال هزار دينار از ان بر می خيزد.

    پناخسرو آن زمين را بخريد به چندانک بها کرد. و بفرمود تا آن زمين را بکندند.

    چهل خم دينار خسروانی بيافت اندران زمين، و گفت قوت اين گنج بود که اين برنجستان براين گونه می دارد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  8. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  9. #15
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    از دوستی شنيدم که مرا بر قول او اعتماد بودی که به بخارا زنی بود ديوانه که زنان وی را طلب کردندی و با او مزاح و بازی کردند، و از سخن او خنديدندی.

    روزی در خانه ای جامه ای ديباش پوشانيدند، و پيرای های زر و جوهر بر او بستند، و گفتند ما تو را به شوهر خواهيم داد.

    ان زن چون در ان(زر) و جوهر نگريد، و تن خويش را آراسته ديد، آغاز سخن عاقلانه کرد چنان که مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از ديوانگی.

    جدا کردند، به همان حال ديوانگی باز شد.

    و گويند که بزرگان چون با زنی يا کنيزکی نزديکی خواستندی کردن کمر زرين بر ميان بستندی، و زن را فرمودندی تا پيرايه بر خويشتن کردی؛

    گفتندی چون چنين کنی فرزند دلاور آيد و تمام صورت و نيکو روی و خردمند، و شيرين بود در دل مردمان. و چون پسری زادی درستی زر و سيم بر گهواره او بجنبيدی،

    گفتندی کدخدای مردمان اين هر دو اند.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  10. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  11. #16
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    ياد کردن انگشتری و آنچه واجب آيد درباره او


    انگشتری زينتی است سخت نيکو و بايسته انگشت.

    و بزرگان گفته اند نه از مروت باشد که بزرگان انگشتری ندارند. و نخستين کسی که انگشتری کرد و به انگشت در آورد جمشيد بود.

    وچنين گفته اند که انگشت بزرگان بی انگشتری چون نور است بی علم. و انگشتری مر انگشت را چون علم است مرميان را، و ميان با کمر نيکوتر آيد.

    و انگشتری در انگشت بزرگان خبر را بود بر مروت تمام و رای قوی و عزيمت درست، چه هر که را مروت تمام بود خويشتن ار از مهر بی بهره ندارد،

    و چون برای قوی بود بی عزيمت نبود، و چون با عزيمت درست بود بی مهر نبود.

    چه نامه بزرگان بی مهر از ضعيفی رای و سست عزمی بود، و خزانه بی مهر از خوارکای و غافلی بود.

    و از جهت آنک سليمان عليه السلام انگشتری ضايع کرد ملک از وی برفت.

    شرف آن مهر را بود که بر وی بود نه انگشتری را، و پيغامبر صلی الله عليه و سلم انگشتری به انگشت اندر آورد، و نامه ها که فرستادی به هر ناحيتی به مهر فرستادی.

    سبب آن بود که نامه او بی مهر به پرويز رسيد پرويز ازان درخشم شد نامه را بر نخواند و بدريد و گفت نامه بی مهر چون سر بی کلاه بود و سر بی کلاه انجمن را نشايد.

    و چون نامه مهر ندارد هر که خواهد بر خواند و چون مهر دارد آن کس خواند که بدو فرستاده باشند.

    و خردمندان گفته اند که تيغ و قلم هر دو خادمان انگشتری ملک اند، که ملک ايشان بگيرند و راست کنند در زير حکم انگشتری ملک اندر آيد، که تا وی نخواهد ايشان به وی نرسند.

    و هر زنيتی که مردم را بود شايد که به وقتی باشد و به وقتی نباشد مگر زينت انگشتری.

    و به هيچ وقت نبايد که بی وی بود، چه وی زينت انگشت است که به وی يکی گيرند که رهنمونی بود بر يگانگی ايزد جل جلاله. و اين زينت مرورا چون کرامتیست از خاصيت اين حال.

    و اين همچنانست چون مبارزی که هنری بنمايد و بدان سبب به بزرگی نزديک گردد که وی را کرامتی کند کز ياران ديگر بدان کرامت جدا گردد،

    و طوق زرين در گردن وی کند يا کمر زرين دهد تا بر ميان بندد، چه هنرکی نموده باشد.

    و انواع انگشتري بسيارست وليکن ملوک را به جز دو نگينه روا نبود داشتن، يکی ياقوت که از گوهرها است قسمت آفتابست، و شاه گوهرهای ناگدازه است.

    و هنر وی آنک شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند. و همه سنگ ها ببرد مگر الماس را. و نيز خاصيتش آنک و به او مضرت تشنگی باز دارد.

    و در خبر چنان آمده است که پيغامبر عليه السلام آن وقت که به مدينه بود و حرب خندق خواست کردن در مدينه وبا افتاده بود.

    مصطفی عليه السلام ياقوتی با خويشتن داشت به قيمت افزون از دو هزار دينار. و ديگر از پيروزه از بهر نامش را و از بهر عزيزی و شيرينی ديدارش.

    و خاصيتش آنک چشم زدگی باز دارد. و مضرت ترسيدن در خواب. و مر انگشتری را به علامت فال و تعبير رويا علامتها است و دران سخن ها گفته اند،

    ملوک را به ولايت و ملک گزارش کنند. و ديگر مردمان را بر عمل و صناعت. و گروهی را بر کرامت بزرگان، و گروهی را بر عافيت آنچه به وی در باشند.

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  12. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  13. #17
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    گويند اسکندر رومی پيش از انک گردجهان بگشت خواب های گوناگون می ديد که همه راه بدان می برد که اين جهان او را شود.

    و از ان خواب ها يکی آن بود که جمله جهان يکی انگشتری شدی و به انگشت وی اندر آمدی وليکن او را نگين نبودی.

    چون از ارسططاليس بپرسيد گفت: اين جهان همه ملک تو گردد و تو را بس از ان برخورداری نبود، چه انگشتری ولايت است تو نگين سلطان وی.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  14. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  15. #18
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری


    حکايت

    گويند يزدجرد شهريار روزی نشسته بود بر دکان باغ سرای و انگشتری پيروزه در انگشت داشت.

    تيری بيامد و برنگينه انگشتری زد و خرد بشکست و از وی بگذشت و به زمين در نشست.

    و کس ندانست که آن تير از کجا آمد هر چند تجسس کردند پديد نيامد.

    وی از ان غمناک و به انديشه شد که اين چه شايد بود.

    چون از دانايان و نديمان خويش بپرسيد کس آن تاويل نمی دانست، و آنک لختی دانست نيارست گفت.

    پس از ان بس روزگار نيامد که بمرد، ملک از خاندان او برفت.




    و همه ی ما خاطره ایم.....


  16. 4 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  17. #19
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    حکايت

    گويند محمد امين بدان روزگار که اميرالمومنين بود به باغ اندر بر لب حوض نشسته بود و انگشتری از ياقوت در انگشت می گردانيد و بدين بيت مثل ميزد:

    نفلق هاما من رجال اعزه / علينا و هم کانوا اعق واظلما

    و بدين معنی، مامون را می خواست که او را خلاف کرده بود. در ان ميان از کنيزکيش خشم آمد آن انگشتری به خشم بر وی زد.

    نگينش بجست و انگشتری و نگين هر دو در حوض افتادند. هر چند کسانی فرو رفتند و طلب کردند و حوض از آب تهی کردند نگينه باز نيافتند.

    به جای نگين يکی سنگ سپيد اندر وی نشسته بود.

    بس روزگار بر وی بر نيامد که طاهر اعور بيامد و با او حرب کرد و هم در ان سرای مر او را بکشت.

    اين قدر در معنی انگشتری گفته آمد.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  18. 5 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  19. #20
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : نوروزنامه خیام نیشابوری



    ياد کردن خويد و آنچه واجب آيد درباره او


    جو رسته را ملوک عجم به فال سخت بزرگ داشتندی به حکم آنک در وی منافع بسيارست و از حبوب که پيوسته غذا را شايد وی زودتر رسد .

    و بدو مثل زنند که چهل روز از انبار به انبار رسد، هر کجا بيندازی برآيد و زودتر از همه دانه ها بالد. وجوست که هم دارو را وهم غذا را شايد و حکما و زهاد غذا خويش جو اختيار کرده اند.

    و چنين گفته اند که از خوردن وی خون کثيف و فاسد نخيزد که به استفراغ حاجت افتد. و نيز از بيماری دموی و صفرای بيشتر ايمن بود.

    و اطبای عراق وی را ماء مبارک خوانند و وی آن چيزيست که بيست و چهار گونه بيماری معروف را سود دارد: از ان سوحه، و ذات الحه، و حمی مطبقه، وحمی محرقه، و سرفه، و سرسام،

    و دق، و سل، و سس جگر، و يبوست معده، و عطش کاذب، وطلی خايه، و طلی سر، وطلی سينه، وطلی پهلو، وطلی جگر، وطلی معده، وطلی شکستگی،

    وطلی خلع، وطلی سوختگی، وطلی نقرس، و کرم را.

    و روغن جو قوبای صفرا را ببرد. و روغن گندم قوبای سودا را ببرد،.و سبوس جو در ديگ کنند و نيک بجوشانند کسی را که پی های پای سست شود و بر نتواند خاست.

    و يا پيوندهای پای و زانو بگيرد. و پای را در ميان آب جو بنهند تا به صلاح باز آيد.و سبوس گندم همين معنی کند،مجربست.

    و به بغداد جو را بجوشانند و آب او بپالايند و با روغن کنجيد ديگر باره بجوشانند تا آب برود و روغن بماند. و آن روغن را به اماس صفرای اندرمالند.

    و زنان از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان ترکنند و بر گيرند عظيم سود کند.

    و چنين گويند چون شب خسوف ماه جو توان کاشت جو بکارند و نان وی ديوانگان را دهند سود دارد. و چون ماه به زيادت باشد و به زهره نگران بدان وقت جو کارند هر اسب لاغر

    که ازان جو بخورد فربه شود. و نيکی و بدی سال اندر جو پديد آيد، که چون جو راست برآيد و هموار دليل کند که آن سال فراخ سال بود. و چون پيچنده و ناهموار برآيد تنگ سال بود.

    و خبر(است) از رسول عليه السلام که گفت :نعم الرغفان رغفان الشعير فمن قنع بها و شبع منها فانها خبزی و خبز غيری من الانبياء.

    گفت نيکاگردها که گردها، جو بود و آن کس را که به وی خرسند باشد و از وی سير گردد که وی نان من است و نان پيغامبران ديگر.

    و گند پيران به جو منجمی کنند و فال گيرند و از نيک و بد خبر گويند.

    و خداوندان فسون آژخ را به وی افسون کنند به ماه کاس و بپوشانندش تا آژخ فرو ريزد.

    و گروهی زنان به ماه فروردين اربال جو را بر کنند و به نام دختران بکارند تا آن لب بر سر نهند مو دراز شود.


    و همه ی ما خاطره ایم.....


  20. 5 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تبلتی هم وزن روزنامه و تلویزیون گالری
    توسط vahid5835 در انجمن سایر موضوعات دیجیتالی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 4th December 2013, 12:08 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st December 2013, 07:01 PM
  3. بهداد سليمي وساير وزنه برداران دست به وزنه شدند
    توسط داداشی در انجمن اخبار ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:40 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st January 2009, 01:38 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •