دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جهان در پوست گردو – استیون هاوکینگ

  1. #1
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض جهان در پوست گردو – استیون هاوکینگ

    جهان در پوست گردو – استیون هاوکینگ


    نام: جهان در پوست گردو – دنباله کتاب تاریخچه زمان – به همراه مصاحبه لری کینگ با استیون هاوکینگ

    نویسنده: استیون ویلیام هاوکینگ (به انگلیسی:Stephen William Hawking)
    مترجم: محمدرضا محجوبناشر: انتشارات حریر با همکاری شرکت سهامی انتشار
    تاریخ نشر: سال ۱۳۸۹ – چاپ هشتم
    تعداد صفحات: ۳۲۸ صفحهحجم: ۷.۳ مگابایتقیمت پشت جلد: ۶۵۰۰ توماندرباره کتاب، بیوگرافی استیون هاوکینگ و فهرست کتاب در ادامه مطلب

    دانلود از لینک مستقیم
    درباره کتاب:

    کتاب جهان در پوست گردو برنده ی جایزه اونتیس به عنوان بهترین کتاب علمی شده است.کتاب جهان درپوست گردو دنباله کتاب تاریخچه زمان است به همراه آخرین نظرات
    استیون هاوکینگ درباره سیاه چاله ها ، به انضمام مصاحبه لاری کینگ با پرفسور بزرگ هاوکینگ
    پیشگفتار پرفسور هاوکینگ:
    استیون هاوکینگ یکی از پر نفوذترین اندیشمندان زمان ماست . اندیشه ورزی های ماجراجویانه او و شیوه شوخ طبعانه ای که برای بازگویی اندیشه هایش به کار می گیرد ، نام او را پر آوازه ساخته است. کتاب تاریخچه زمان که درچندین میلیون نسخه به فروش رسیده ، چشم اندازی دلربا از فیزیک نظری برای خوانندگان در سراسر جهان فراهم آورد.
    اینک درکتابی تازه و پر از تصویر و نمودار ، هاوکینگ به مهمترین رویدادهایی که پس از کتاب تاریخچه زمان رخ داده است ، می پردازد.او مارا به پیشروترین بخش های فیزیک نظری می برد. جایی که واقعیت اغلب از تخیل شگفت آور است. و به زبانی ساده اصولی را که بر جهان می رانند بازگو می کند.
    پرفسور هاوکینگ ، همچون بسیاری از دانشمندان دیگر در جامعه علمی بین المللی ، در طلب جام جم دانش ، یعنی نظریه فریبای همه چیز که در دل کیهان نهانست. می باشد.
    درکتاب جهان در پوست گردو او راهنمای ماست در سفری اکتشافی برای گشودن راز های جهان ، از ابرگرانش تا ابر تقارن ، از نظریه کوانتومی تا نظریه ام (M Theory)
    از هالو گرافی تا دو گانگی.در این پر هیجان ترین ماجراجویی ذهنی ، او در پی بهم آمیختن نظریه نسبیت عام انیشتین و اندیشه تاریخهای چندگانه ریچارد فینمن و فراهم آوردن نظریه ایست یکپارچه که هرآنچه را درجهان روی می دهد ، توصیف کند.
    او ما را به مرزهای بکر و دست نخورده دانش می برد.شاید درآنجا نظریه ابر ریسمانی و P-branes فرجامین کلید گشودن این چیستان و معما باشد.
    خواندن کتاب جهان در پوست گردو برای همه کسانی که می خواهند جهانی را که درآن می زیند. بشناسند ، ضروری است.
    ((انتظار نداشتم کتاب مردم پسند من ، تاریخچه زمان ، باچنان موفقیتی رو به رو شود. ))این کتاب برای بیش از چهارده سال در لیست پرفروش ترین های ساندی تایمز قرار داشت. هیچ کتاب دیگری – به ویژه کتابی نه چندان ساده و سهل درباره علم – چنین کامیابی تا کنون نداشته است.
    پس از آن ، مردم از من می پرسیدند که کی دنباله این کتاب را خواهم نگاشت ؟ من از این کار پرهیز داشتم ، زیرا نمی خواستم کتاب فرزند تاریخچه یا تاریخ کمی بزرگ
    زمان را بنویسم . افزون برآن سرگرم پژوهش نیز بودم. اما به این نتیجه رسیدم که جای کتابی متفاوت که آسانتر فهمیده شود خالی است.تاریخچه زمان بگونه ای خطی سامان یافته بود ، چنان که بیشتر بخش ها ، درپی بخش های پیشین و منطقاً وابسته به آنها نگاشته شده بود. این روش برای بخشی از خوانندگان خوشایند بود ، اما دیگران درهمان فصل های اول گرفتار می آمدند و هرگز به موضوع های هیجان انگیز تر بعدی نمی رسیدند. ولی کتاب حاضر بیشتر ، شبیه درخت است. بخش های یک و دو تنه اصلی را تشکیل می دهند و دیگر بخش ها چون شاخساری بر آن می رویند.
    شاخه ها کما بیش به یکدیگر وابسته نیستند و پس از دوبخش نخست می توان آنها را به هر ترتیب دلخواهی خواند. آنها به موضوعهایی می پردازند که پس از انتشار تاریخچه زمان رویشان کار کرده ام یا درباره آنها اندیشیده ام. از این رو تصویری از برخی از عرصه های فعال پژوهش جاری به دست می دهند. در هر بخش نیز کوشیده ام که از ساختار خطی جداگانه پرهیز نمایم.تصویر ها و شرح زیر آن ها شاخه مصوری دیگری به متن می افزایند ، همانند کتاب تاریخچه زمان مصور که در سال ۱۹۹۶ به چاپ رسید.پنجره ها و جعبه های کناری فرصت ژرف اندیشی پیرامون برخی موضوعها را بیشتر ازآنچه در متن اصلی امکان پذیر است ، فراهم می آورند.
    درسال ۱۹۸۸ به هنگام نخستین چاپ تاریخچه زمان ، به نظر می رسید نظریه فرجامین همه چیز در افق پدیدار شده است. از آن زمان تاکنون چه تغییری رخ داده است ؟آیا به هدف خود هیچ نزدیک تر شده ایم؟همانگونه که دراین کتاب توضیح داده خواهد شد ، هرچند از آن زمان راهی دراز پیموده شده است ، با این همه سفر همچنان ادامه دارد و خط پایانی در دیدرس نیست. برپایه سخنی کهن ، امیدوارانه رهنوردی کردن بهتر از رسیدن است. جستجوی ما برای اکتشاف ، بر آفرینندگی ، درهمه عرصه ها و نه فقط در عرصه علم ، دامن می زند. اگر به پایان خط برسیم ، روح آدمی می پژمرد و می میرد. اما به باور من ، هرگز از حرکت باز نخواهیم ایستاد : اگر به دانش خود ژرفا نبخشیم ، بر پیچیدگی آن خواهیم افزود و همواره در مرکز افق گسترش یابنده امکانات خواهیم بود.
    من میخواهم هیجان خود را ، که ناشی از اکتشافات در دست انجام ، تصویر واقعیتی که درحال پدیدار شدن است ، با شما تقسیم کنم. من بر عرصه هایی که خود روی انها کار کرده ام متمرکز شده ام.جزئیات کار بسیار فنی است ، اما باور دارم که اندیشه های گسترده را می توان بدون استفاده زیاد از ریاضیات انتقال داد. امیدوارم در این راه کامیاب شده باشم.
    استیون هاوکینگ
    کمبریج ، دوم ماه مه ۲۰۰۱
    منبع: کتابناک
    بیوگرافی نویسنده:

    استیون ویلیام هاوکینگ (به انگلیسی: Stephen William Hawking)‏ (زادهٔ: ۸ ژانویه ۱۹۴۲) فیزیکدان نظری و کیهان‌شناس بریتانیایی است که کارهای علمی‌اش سابقه‌ای بیش از چهل سال دارد. کتاب‌ها و همایش‌هایش، او را به یک چهرهٔ محبوب تبدیل کرده‌است. در حال حاضر، او عضو جامعهٔ سلطنتی هنر و عضو ثابت جامعهٔ اسقفان دانشمند است. او در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا شد. هاوکینگ به مدت سی سال یعنی از سال ۱۹۷۹ تا یکم اکتبر ۲۰۰۹، دارنده کرسی ریاضیات لوکاس بوده‌است.او به خاطر کاری‌هایی که در زمینهٔ کیهان‌شناسی و جاذبه کوانتوم به ویژه در زمینهٔ سیاه‌چاله انجام داده‌است، شناخته شده‌است. کتاب او یعنی تاریخچه زمان که با رکوردی ۲۳۷ هفته‌ای به عنوان پرفروش‌ترین کتاب در بریتانیا باقی‌ماند باعث شهرتش شد. کتاب طرح بزرگ او که در اواخر سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید و جنجال زیادی به پا کرد این کتاب تنها پس از چند روز به یکی از پرفروش‌ترین کتابهای آمازون تبدیل شد. هاوکینگ مبتلا به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک است، او از هر گونه تحرک عاجز است، نه می‌تواند بنشیند نه برخیزد و نه راه برود، حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند و حتی توانایی سخن گفتن را نیز ندارد. او با وجود توانایی‌های بسیاریش در زمینهٔ کیهان‌شناسی تاکنون جایزه نوبل را کسب نکرده است.زندگینامه:
    ۱۹۴۲ تا ۱۹۵۹ :تولد و کودکی
    استیون هاوکینگ در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ در شهر دانشگاهی آکسفورداز فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده‌شد. استیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد. خانهٔ والدین وی در هایگیت در شمال لندن واقع بود، فرانک و ایزابل هاوکینگ، برای اطمینان یافتن از تولد بدون خطر و سالم نخستین فرزندشان تصمیم گرفتند پیش از به دنیا آمدن او موقتاً به آکسفورد بروند. وی در آکسفورد پسرش را به سلامت به دنیا آورد. از قضای روزگار، این روز مصادف بود با سالروز مرگ گالیله، که دقیقاً سیصد سال پیش از آن، در ۱۶۴۲ اتفاق افتاده بود. بنابر تصادفی دیگر، نیوتون حدود همان روزها در همان سال به دنیا آمده بود. از همان زمان به علم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می‌پروراند اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته می‌شد و هرگز خود را در محدوده کتاب‌های درسی مقید نمی‌کرد بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتاب‌های درسی اشتباهاتی را گیر بیاورد و با معلمان به جروبحث بپر دازد. پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با یک زندگی ساده در خانه‌ای شلوغ و فرسوده، اما مملو از کتاب که عادت به مطالعه را در فرزندان‌شان تقویت می‌کرد. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بیماری‌های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می‌گذرانید. این غیبت‌های متوالی برای بچه‌ها چنان عادی شده‌بود که تصور می‌کردند همه پدرها چنین وضعی دارند، در عین حال غیبت‌های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه‌ها ایجاد می‌کرد. در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانواده‌اش به شهر سنت آلبنز، شهری در ۳۲ کیلومتری شماللندن رفتند که استیون در آنجا به بهترین مدرسهٔ محلی سنت آلبنز رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد. استیون به علوم طبیعی علاقه‌مند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرده‌بود استعدادهای پنهان هاوکینگ به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا به صحنه ظهور برسند و خود را آشکار کنند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده‌شدن برای امتحانات اِی لِوِل بود. در سال ۱۹۱۸ پدر هاوکینگ به یک سمت تحقیقاتی در هند گمارده‌شد و خانواده تصمیم گرفت دست به ماجراجویی بزند و تا هند با اتومبیل خود برود. اما یک اتفاق نومیدکنندهٔ بزرگ رخ نمود، همهٔ اعضای خانواده نمی‌توانستند در این سفر شرکت کنند و باید استیون را باقی می‌گذاشتند تا امتحان‌های اِی لِوِل خود را بدهد و نزد خانوادهٔ همفری، که از دوستان نزدیک‌شان بودند، ماند. جاگذاشته‌شدن هاوکینگ از سوی خانواده‌اش ممکن است هر تأثیری بر او نهاده باشد، اما باعث شد نفوذ نیروی خرد وی در زندگی‌اش برانگیخته و تحریک شود. پدرش از وی خواسته بود به مطالعهٔ زیست‌شناسی بپردازد، تا حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند. استیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود. سرانجام آنان به سازش رسیدند، قرار شد استیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درس‌هایش برای امتحان اِی لِوِل کرد، یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی نامنتظره، استیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینهٔ تحصیلی به او عطا شد.
    استیون هاوکینگ نشسته بر صندلی چرخدار مخصوص خود
    ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳: آغاز تحصیلات عالی
    استیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد. او از همان زمان به اخترفیزیک و کیهان‌شناسی علاقه‌مند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی می‌یافت که به رمز و راز ستارگان و آغاز و انجام کیهان پی‌ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا، پرتاب اولین ماهواره‌ها و سفر فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه‌ها جوانان را مجذوب می‌کرد. به علاوه استیون از کودکی عاشق رمان‌های علمی‌تخیلی بود و مطالعه آن‌ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر می‌افزود. بسیاری از دانشجویان سال اول حدود یک سال و نیم از استیون هفده ساله بزرگ‌تر بودند، و کسانی هم تا سه سال مسن‌تر، و دو سال خدمت سربازی خود را هم طی کرده‌بودند. وی قسمت عمدهٔ وقت خود را در سال اول در اتاقش می‌گذرانید. علائق هاوکینگ متوجه دنیای بزرگ‌تر پیرامونش بود، و این حوزه را به دقت و مشتاقانه مطالعه می‌کرد، حتی تا انجام رصدهای شبانه هم پیش می‌رفت. وی در آستانهٔ امتحانات نهایی یک شب را تا صبح نخوابید، و در نتیجه پاسخ تعدادی از سوال‌ها را به هر ترتیبی که شده، داد. نمره‌های نهایی‌اش در مرز بین اول و دوم قرار گرفت. مطابق معمول در این مورد، برای مصاحبه فراخوانده شد تا در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرند. در این هنگام اعتماد به نفس ویژهٔ وی برگشته بود. وقتی دربارهٔ برنامه‌هایش از او پرسیدند، پاسخ داد:«اگر شاگرد اول شوم به کمبریج راه پیدا می‌کنم. اگر شاگرد دوم شوم در آکسفورد خواهم ماند. از این رو انتظار دارم مرا شاگرد اول کنید.»به قول دکتر برمن:«مصاحبه‌کنندگان به اندازهٔ کافی از خرد و هشیاری برخوردار بودند که تشخیص دهند دارند با کسی صحبت می‌کنند که از اکثرشان بسیار باهوش‌تر است.»هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی‌هال کمبریج وارد شد. ورودش به آکسفورد خیلی ناخوشایند بود؛ ورودش به کمریج بسی بدتر اتفاق افتاد. در همان ابتدا، پی برد که با همهٔ این‌ها فرد هویل تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربهٔ سختی وارد آمد: این بی‌اعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دورهٔ فوق‌لیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دورهٔ لیسانس نبود.
    ۱۹۶۳: آغاز بیماری ALS و خواب اعدام
    در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پله‌ها زمین خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظه‌اش را از دست داده بود. دوستانش گمان می‌کردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است اما این تنها باری نبود که او از پله‌ها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفش‌هایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پله‌ها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یهنی در ژانویه ۱۹۶۳در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوس‌هایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید.[۱۳] آزمایش‌هایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان‌ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه‌ها فلج عمومی ایجاد می‌کند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. معمولا مبتلایان به این بیماری بی‌درمان مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیش‌بینی شده‌بود.هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجاره‌ای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه می‌یافت، نوایی بود که از صفحه‌های موسیقی واگنر گسیل و بطری‌های خالی وودکا که بیرون گذاشته می‌شد.نومیدی و اندوه عمیقی استیون دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته می‌دید؛ دوره دکترا، رویای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کارکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیال‌پردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمی‌آمد که در گوشه‌ای بنشیند و دقیقه‌ها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعت‌ها متفکر و بی‌حرکت ماند. خودش بعدها تعریف کرده‌است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده‌است و او را برای اجرای حکم می‌برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است. بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم‌اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می‌کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون‌درمان مبتلا است اما لااقل درد نمی‌کشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمی‌پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش‌بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباه‌های کتب درسی باشد.
    استیون هاوکینگ بی‌وزنی را در پرواز در گرانش صفر تجربه می‌کند.
    ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵: آشنایی با جین وایلد
    آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درس‌های اِی لِوِل را در دبیرستان سن‌آلبانز نزد خود می‌خواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود. جین دختری کم‌رو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهان‌شناسی می‌خواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهان‌شناسی به چه معناست. (نابغه‌ها چنین چیزهایی را توضیح نمی‌دهند) جین به خداوند اعتقاد داشت، و طبعاً خوش‌بین بود. وی معتقد بود که هر چیزی برای هدف و منظوری به وجود آمده و در واقع آفریده شده است؛ و مهم نیست که رویدادهای نامناسب و نامطلوب چگونه جلوه می‌کنند، که ممکن است چیز خوب و مطلوبی از دل آن‌ها به وجود آید و رخ بنماید. هاوکینگ از دیرباز اعتقاد به خدا را وانهاده بود، اما نگرش جین به نظرش آشنا آمد و در دلش نشست. او یک‌دنده و لجوج بود، و همیشه یک‌دنده بوده است، همین امر راز کامیابی و توفیق او بوده‌است. چرا حالا باید دگرگون و متحول می‌شد.او طی دو سال با اشتیاق و پشتکار این برنامه را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه می‌رفت. ازدواجش با جین در سال ۱۹۶۵ صورت گرفت.از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد.» وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشه‌ای می‌داشت و اگر باید به کاری مشغول می‌شد، به درجهٔ دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست‌آورد، و دست به کار اندیشیدن دربارهٔ موضوع مناسبی برای پایان‌نامهٔ دکتری خود شد. خود را خوشبخت می‌دانست.
    ۱۹۶۵: شروع دوباره به زندگی
    هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار برای دریافت دکتری تخصصی را آغاز کرد، و در ژوئیهٔ همان سال ازدواج کرد. در پاییز جین برای گذراندن واپسین سال دانشگاهش به لندن رفت که در روزهای آخر هفته به کمبریج برمی‌گشت. هاوکینگ به خانه‌ای از یک ردیف خانه‌های هم شکل و کنار یکدیگر، به فاصلهٔ حدود هزار متری از بخش ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری اسباب‌کشی کرد و مقداری از پول مراسم عروسی را بابت خرید یک خودرو سه‌چرخه پرداخت کرد تا بتواند با آن تا رصدخانه‌ای که در حومهٔ شهر واقع بود، رفت و آمد کند. ارادهٔ مصمم هاوکینگ برانگیخته شد، و نیروی مغزش را به طور کامل، بدون کم‌ترین پریشانی حواس، متمرکز کرد؛ و باید هم این شرایط فراهم می‌آمد. زیرا مسائلی که وی اینک متوجه آن‌ها شده بود از جملهٔ پیچیده‌ترین و بلندپروازانه‌ترین مسائل در کلّ حوزهٔ کیهان‌شناسی به شمار می‌آمدند. از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده می‌کند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده‌است. با این دو انگشت او می‌تواند دکمه‌های رایانه بسیار پیشرفته‌ای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساخته‌اند و به جایش حرف می‌زند و رابطه‌اش را با دنیای خارج برقرار می‌کند زیرااستیون از سال ۱۹۸۵ قدرت گویایی خود را هم از دست داده‌است.زمینه‌های پژوهشی:زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطهٔ سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد.او نشان می‌دهد که سیاه‌چاله‌ها بعد از مدتی به وسیلهٔ زوج‌های ذرات مجازی که در افق رویداد آن تشکیل می‌شود، نابود می‌شوند که همین زوج ذرات پیشبینی می‌کند که سیاه چاله‌ها باید امواجی از خود تابش کنند، که امروزه این امواج به نام تابش هاوکینگ (و گاهی تابش بِکستِین-هاوکینگ) خوانده می‌شوند.مقالهٔ مشترک استیون هاوکینگ و پنروز که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و ثابت می‌کرد که اگر نسبیت عام درست باشد و جهان دارای آن مقدار ماده که مشاهده می‌کنیم باشد، باید تکینگی انفجار بزرگ در گذشته رخ داده باشد.او با کیپ ثورن دربارهٔ اینکه ماکیان ایکس یک سیاهچاله نیست یک شرط‌بندی علمی داشته‌است.علمی:وی می‌گوید: تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی می‌شود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمی‌شود، بااین حال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکه‌تکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکه‌های خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بی‌نظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز می‌کند و به زمان جهت می‌دهد. هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع می‌شود. او بعدها گفت که اشتباه می‌کرده‌است.باورهای دینی:هاوکینگ در آثار اولیه خود به وجود خدا اشاره می‌کند برای مثال در کتاب پرفروش تاریخچه مختصر زمان می‌نویسد: «اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و ماده موجود در هستی را کشف کنیم این کشف، یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است برای اینکه ما می‌توانیم فکر خدا را بخوانیم.»اما بعدها در کتاب طرح عظیم به این موضوع اشاره می‌کند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست.همچنین وی به صراحت عنوان کرده‌است که اعتقاد به وجود بهشت و یا نوعی از حیات پس از مرگ در حقیقت «افسانه‌ای» است برای مردمانی که از مرگ می‌هراسند. او با صراحت می‌گوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان دیگر حیاتی برای وی وجود ندارد.برخی از دانشوران نیز دیدگاههای وی را تفسیری شخصی از علوم تجربی دانسته و اعلام کردند که هاوکینگ به عنوان یک دانشمند نمی‌تواند وجود یا عدم وجود خدا را ثابت کند.منبع: ویکی پدیا فارسی
    فهرست کتاب:

    «برای اندازه بزرگ روی عکس ها کلیک کنید»
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  2. کاربرانی که از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زندگی نامه استیون هاوکینگ
    توسط neo_x در انجمن فیزیک
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 9th July 2013, 09:22 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd January 2013, 11:50 PM
  3. استیون هاوکینگ
    توسط F.PHYSICIST در انجمن فیزیک هسته ای
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th August 2011, 01:48 PM
  4. 2شعر از والاس استیونس
    توسط تووت فرنگی در انجمن قطعات ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 24th February 2011, 08:09 PM
  5. استیون هاوکینگ
    توسط آبجی در انجمن زندگي نامه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st February 2010, 11:43 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •