ای یار دلنوازم رحمی بر این گدا کن
ای عشق پاکبازم بر عاشقت دعا کن
از دوریت ندانی من در چه حال و روزم
بازآ و با حضورت دل از غمی رها کن
از درد هجر گفتم یادم ز یوسف آمد
برگرد و همچو یعقوب چشم از رهی جدا کن
آخرندانی ای گل من طاقتش ندارم
گویی که خواهم آمد بنشین فقط دعا کن
می خوانمت سحر گاه هر جمعه ای که باشم
در پیش عاشقانت یک جلوه ای نما کن
ای همنشین آفتاب دل داده ام به دستت
یا بشکن این دلم را یا درد آن دوا کن
چشم و دلم ببندم بر قالی سلیمان
ارباب نازنینم لطف و کرم عطا کن
ترسم نیایی و من چشم از جهان ببندم
آنگه بیا به قبرم با عاشقت وداع کن
این بنده حقیرت خواهد فقط شفاعت
محشر به پیش زهرا مهدی منم صدا کن
جهان بخشم به یک غمزه ، اشارت
اگر خواهی نگارم ، مرا هم مبتلا کن
اللهم عجل لولیک الفرج به حق ام ابیها
علاقه مندی ها (Bookmarks)