دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: امید و نومید

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    روانشناسی بالینی
    نوشته ها
    6,602
    ارسال تشکر
    29,978
    دریافت تشکر: 25,422
    قدرت امتیاز دهی
    43643
    Array
    نارون1's: لبخند

    پیش فرض امید و نومید

    به نومیدی، سحرگه گفت امید

    که کس ناسازگاری چون تو نشنید



    بهر سو دست شوقی بود بستی

    بهر جا خاطری دیدی شکستی



    کشیدی بر در هر دل سپاهی

    ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی




    زبونی هر چه هست و بود از تست

    بساط دیده اشک آلود از تست



    بس است این کار بی تدبیر کردن

    جوانان را بحسرت پیر کردن



    بدین تلخی ندیدم زندگانی

    بدین بی مایگی بازارگانی



    نهی بر پای هر آزاده بندی

    رسانی هر وجودی را گزندی



    باندوهی بسوزی خرمنی را

    کشی از دست مهری دامنی را



    غبارت چشم را تاریکی آموخت

    شرارت ریشهٔ اندیشه را سوخت



    دو صد راه هوس را چاه کردی

    هزاران آرزو را آه کردی



    ز امواج تو ایمن، ساحلی نیست

    ز تاراج تو فارغ، حاصلی نیست



    مرا در هر دلی، خوش جایگاهیست

    بسوی هر ره تاریک راهیست



    دهم آزردگانرا مومیائی

    شوم در تیرگیها روشنائی



    دلی را شاد دارم با پیامی

    نشانم پرتوی را با ظلامی




    عروس وقت را آرایش از ماست

    بنای عشق را پیدایش از ماست



    غمی را ره ببندم با سروری

    سلیمانی پدید آرم ز موری



    بهر آتش، گلستانی فرستم

    بهر سر گشته، سامانی فرستم



    خوش آن رمزی که عشقی را نوید است

    خوش آن دل کاندران نور امید است



    بگفت ایدوست، گردشهای دوران

    شما را هم کند چون ما پریشان



    مرا با روشنائی نیست کاری

    که ماندم در سیاهی روزگاری



    نه یکسانند نومیدی و امید

    جهان بگریست بر من، بر تو خندید




    در آن مدت که من امید بودم

    بکردار تو خود را می‌ستودم




    مرا هم بود شادیها، هوسها

    چمنها، مرغها، گلها، قفسها




    مرا دلسردی ایام بگداخت

    همان ناسازگاری، کار من ساخت



    چراغ شب ز باد صبحگه مرد

    گل دوشینه یکشب ماند و پژمرد



    سیاهیهای محنت جلوه‌ام برد

    درشتی دیدم و گشتم چنین خرد



    شبانگه در دلی تنگ آرمیدم

    شدم اشکی و از چشمی چکیدم



    ندیدم ناله‌ای بودم سحرگاه

    شکنجی دیدم و گشتم یکی آه



    تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک

    خوشند آری مرا دلهای غمناک



    چو گوی از دست ما بردند فرجام

    چه فرق ار اسب توسن بود یا رام



    گذشت امید و چون برقی درخشید

    هماره کی درخشید برق امید






    شاعر : پروین اعتصامی



    اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
    مجلـــه رویش ذهــن


  2. 5 کاربر از پست مفید نارون1 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •