ویرایش توسط mogan/k : 15th June 2015 در ساعت 05:15 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
الهی شکر.
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
یکی رفتو
یکی موندو
یکی از غصه هاش خوندو
یکی بردو
یکی باختو
یکی با قسمتش ساختو
یکی رنجید
یکی بخشید
یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد
یکی رد شد
یکی پابند مقصد شد
تو امــــــــا باش
"خـــــــــــدا اینجاست..."
ّپادشاهی ازوزیر خداپرستش پرسید: بگوخدایی که میپرستی چه میخورد، چه میپوشد، و چکارمیکند؟ و اگرتافرداجوابم نگویی عزل میگردی. وزیرناراحت به خانه رفت.غلامش ازاوپرسیدکه او را چه شده؟و او حکایت بازگو کرد. غلام گفت:که جوابی آسان دارد. اول آنکه خداچه میخورد؟ غم بندگانش را. که میفرماید من شمارابرای بهشت وقربخودآفریدم چرادوزخ رابرمیگزینید؟ دوم خدا چه میپوشد؟رازها و گناههای بندگانش را. وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و باشتاب به دربار رفت وبه پادشاه بازگو کرد. ولی بازدر سوال سوم درماند،شتابان بهجانب غلام رفت و جواب سومین را پرسید. غلام گفت: برای سومین پاسخ باید ردای وزارت را بر منبپوشانی، و ردای مرا بپوشی ومرابراسبت سوارکرده وافساربه دست به درگاه شاه ببریتاپاسخ رابازگویم. وزیر که چاره ای دیگرندید، قبول کردوبا آن حال به دربارحاضرشدند.پادشاه باتعجب ازاین حال پرسیدای وزیراین چه حالیست ترا؟ وغلام آنگاه پاسخ دادکه این همان کارخداست که وزیریرادرخلعت غلام وغلامی رادرخلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه ازدرایت غلام خوشنودشدوبسیارپاداشش داد و او را وزیر دست راست خودکرد. .الهی شکر.
ویرایش توسط mogan/k : 26th June 2015 در ساعت 06:42 PM
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
کار ,خوبه خدا درست درست کنه بنده کیه!
دو گدا نزدیکی قصر سلطان محمود جایگاهی داشتند. یکی چاپلوس و دیگری ساده.فرد چاپلوس به خاطره چرب زبانیش از مزایای بهتری برخوردار میشد ولی فرد دیگر خیر.گدای ساده همیشه این جمله رو بر زبان داشت:کار, خوبه خدا دست کنه بنده کیه.روزی پادشاه این دو نفر رو میبینه و از وزیرش سوال میکنه وزیر هم جمله معروفه فرد ساده رو به پادشاه میگه.پادشاه که بهش برمیخوره میگه:یک مرغ اماده کنید, داخل شکم اون رو مروارید بگذارید و به فرد چرب زبان بدین تا دیگری بفهمه که سلطان محمود کیه.دستور رو اطاعت میکنند و مرغ رو اماده.وقتی مرغ رو برای فرد چرب زبان میبرن چون از قبل غذای بسیار لذیذی خورده بود جایی برای خوردن نداشت به گدای ساده میگه من این مرغ رو به قیمت 5 سکه به تو میفروشم گدای ساده قبول نمیکنه و میگه کار خوبه خدا درست کنه بنده کیه.گدای چرب زبان بلاخره خسته میشه و مرغ رو به اون میده.اون گدا هم اون رو میخوره و به مروارید میرسه به رفیقش میگه کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود دیگه کیه .فردای اون روز سلطان از جلوی جایگاه رد میشه میبینه اون گدای چرب زبون هنوز هم هست تعجب میکنه اون رو میارن و ازش سوال میکنند مگر مرواریدی که درون شکم مرغ بود به تو نرسید گدای بیچاره داستان را برای سلطان محمود تعریف میکنه اونجا سلطان محمود میگه کار خوبه,خدا درست کنه سلطان محمود دیگه کیه.این حکایت حال امروز ما رو داره میدونیم بنده ها واسطن ولی باز هم به اونها بیشتر از خدا اعتماد داریم.خدایا ما رو ببخش و خدا جون شکرت
از خدا پرسیدم کجایی خدااااااااا؟
پاسخ آمد تو خودت کجایی!؟
.......................
.........................
خدایا شکرت.
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)