هشتم آبانماه سالروز درگذشت رسول پرویزی است؛ نویسندهای که در آثارش به جستوجوی صفای از دسترفته دوران کودکی پرداخت، اما با وجود نثر محکم و طنز درخشانی که داشت، نتوانست به جایگاهی درخور در ادبیات معاصر فارسی دست یابد.
او به زعم حسن میرعابدینی، روز به روز قابلیتهای هنریاش را از دست داد و به گفته امین فقیری، تنها میخواست خاطرات بیخطر دوران کودکیاش را بنویسد.
رسول پرویزی سال 1298 در دشتستان بوشهر به دنیا آمد. او در سال 1315 دیپلم ادبی گرفت، در جوانی به سیاسیون پیوست و آثاری در مطبوعات حزبی به چاپ رساند. پرویزی بعد از مدتی به داستاننویسی روی آورد و نوشتههایش در نشریات مختلفی همچون مجله «سخن» منتشر شد.
این نویسنده که مجموعههای داستان «شلوارهای وصلهدار» (1336) و «لولی سرمست» (1346) را نوشته، در داستانهایش، ماجراهای ایام کودکی و نوجوانی خود را در شیراز به صورت طنزآمیز بیان کرده است. داستانهای او بویژه در کتاب «شلوارهای وصلهدار» از نمونههای موفق طنز در نثر معاصر فارسی است.
رسول پرویزی در نهایت در روز هشتم آبانماه 1356 در شیراز از دنیا رفت.
گفته میشود، این نویسنده در «شلوارهای وصلهدار» بسیار موفقتر از «لولی سرمست» کار کرده است. همچنین به دلیل پذیرفتن مسؤولیتهای دولتی و سیاسی، به مرور از نوشتن فاصله گرفته و در واقع موفقیتش در آغاز کار نویسندگی از فرجام کارش بهتر بوده است.
حسن میرعابدینی ضمن تشریح موفقیت آغازین این نویسنده، معتقد است که پرویزی روز به روز خلاقیتهای هنریاش را از دست داده است: «داستانهای پرویزی به صورت مجموعه «شلوارهای وصلهدار» (1336) منتشر شد؛ داستانهایی خاطرهیی از نویسندهای که میخواست «از قلم تیشهای بسازد و اجتماعی را که در آن کودکان هم تأمین ندارند، بکوبد». اما چون هدفهای سیاسی پوچ از کار درآمدند، برای گریز از ریا و یأسِ چیره بر زمانه، به جستوجوی صفای از دسترفته دوران کودکی برآمد؛ و به شیوه جمالزاده، ماجراهای ایام کودکی، فقر خانواده و تندخویی و زنبارگی پدر، و حقارت و ظلمت جاری در محیط مدرسه را با نثری ساده و شیرین و ذوقی سرگرمکننده بازگفت. قصهها را پسرکی روایت میکند که از توصیف طنزآمیز وحشت روزهای مدرسه و چوب معلم و ناظم، به شرح تبعیضها و ناامنیهای اجتماعی میرسد. بهترین آنها شرح ماجراهایی است که برای خودش اتفاق افتاده است، مثل «قصه عینکم» که به کتابهای درسی هم راه یافت، یا «شلوارهای وصلهدار» که هجوی گزنده از مدرن کردن اجباری جامعهای فقیر و گرفتار است: با اجرای قانون اتحاد شکل لباس مردان و کوتاه شدن سرداریها به شکل کت، وصله شلوارها آشکار میشود و ماجراهایی شاد – غمگین پدید میآورد. یا «سه یار دبستانی» که وصفی از نخستین عشق سالهای نوجوانی و روحیات جوانان رمانتیک و هجرانطلبِ سالهای قبل از شهریور 1320 است. نویسنده در این داستانها موفق میشود حال و هوای یک دوره را به خواننده انتقال دهد. برخی از داستانهای کتاب نیز شرح دیدهها و شنیدههای راوی است، مثل «زارصفر» و «شیرمحمد» که هرکدام حکایت مردانگی و خشونت مردم تنگستاناند. پرویزی در آخرین داستانهایش به موعظههای اخلاقی میگرود و ذوق سرگرمکنندگیاش را از دست میدهد، مثل «درویش باباکوهی آرام مُرد» که جوانان سرگشته را به عرفان میخواند.
پرویزی این نقال شیرینسخن روز به روز قابلیتهای اخلاقی و هنری خود را از دست میدهد و به توصیف عرصههای محدودتری از زندگی میپردازد. در داستانهای «لولی سرمست» (1346) کمتر اثری از ذوق سرگرمکننده داستانهای اولیه نویسنده دیده میشود. او در این کتاب بر از بین رفتن مظاهر گذشته شیراز عطرآگین، با حسرتی شیدایی نوحهسرایی میکند. ضعف مضمون و نثر در «لولی سرمست» نشاندهنده پایان دوره خلاق نویسندگی اوست.
پرویزی نتوانست داستان کوتاه ممتازی بیافریند، اما داستان «شیرمحمد» (سخن 1332)، بازآفرینی زندگی و مبارزه تنگسیری که برای گرفتن حق خود به نبردی فردی با ایادی حکومت برمیخیزد، به عنوان زمینهای برای آفرینش رمان «تنگسیر» به قلم صادق چوبک در ادبیات معاصر ایران قابل توجه است.» (صد سال داستاننویسی ایران، اثر حسن میرعابدینی، نشر چشمه)
امین فقیری، نویسنده، نیز درباره اینکه چرا رسول پرویزی آثار بیشتری در عرصه داستاننویسی ارائه نداده است، میگوید: شاید عیب کار او این بود که خیلی زود کار دولتی بهدست گرفت؛ به همین خاطر، مقدار زیادی دست به عصا راه میرفت و دلش میخواست جز خاطرات خود درباره موضوع دیگری بنویسد. شاید هم هر آنچه در چنته داشت، همانهایی بود که نوشته است؛ چون هدف دیگری نداشت؛ یعنی نمیخواست که در حیطه دیگری پا بگذارد. تنها میخواست خاطرات بیخطر دوران کودکی خود را بنویسد و کنار برود. میبینیم که در کتاب «لولی سرمست»، جز خود این داستان، داستانهای دیگر کتاب به پای داستانهای «شلوارهای وصلهدار» نمیرسند.
او درباره ویژگی نوشتههای پرویزی معتقد است: «شاخصه برتر داستانهای پرویزی، نثر بسیار عالی و روانی بود که در آنها به چشم میخورد. او برای بهکارگیری کلمات و واژهها، استعداد خوبی داشت و همین امر باعث میشد که داستانهایش به دل مینشست. مثلا ممکن بود خاطرهای که پرویزی بیان میکرد، در باطن، چندان وزنهای هم نباشد؛ ولی او بلایی بر سر آن خاطره میآورد که برای همگان دلنشین و خواندنی میشد.»
منبع:
ایسنا
علاقه مندی ها (Bookmarks)