مسابقه پانتومیم

["VICTOR"]

من با اینور قضیه کار ندارم اونور قضیه من نیستم؟؟

نه شما نیستید ، اینور قضیه رو بګید لطفاً ، تفره نرید ، تاپیکم به اسپم بازی تبدیل نکنید لطفاً

[رضوس]

اون آقا سیبیلوهه هم جناب ادمینه

کو آقا سیبیلو؟؟؟؟

["VICTOR"]

کو آقا سیبیلو؟؟؟؟

سمت چپه دیګه ، عصبانی هم هست

آقا اشتباه شد ، دهنش رو فکر کردم سبیله

[رضوس]

نه شما نیستید ، اینور قضیه رو بګید لطفاً ، تفره نرید ، تاپیکم به اسپم بازی تبدیل نکنید لطفاً

اگر من نیستم یه نفری اون ور قضیه هست که شما میکشیدش
بعدش تسلیم میشید و توبهع میکنید ولی دیگر اثر نداد
خدا رحمتتون کنه

["VICTOR"]

اگر من نیستم یه نفری اون ور قضیه هست که شما میکشیدش
بعدش تسلیم میشید و توبهع میکنید ولی دیگر اثر نداد
خدا رحمتتون کنه

خب اینم من نیستم یکی دیګه ست ولی آفرین بهتون تبریک میګم ، یه تکش جا افتادا ، تو خواب میمیره

الآن به عنوان جایزه امتیاز میدم بهتون

[mamadshumakher]

شخصیت اول :






شخصیت دوم:

-




شخصیت اول:

-



شخصیت اول :

["VICTOR"]

شخصیت اول :






شخصیت دوم:

-




شخصیت اول:

-



شخصیت اول :

این همون داستانی که جناب ادمین تعریف کردن نبود ؟ همون که همه با یکی از کاربرا درد و دل می کردن بعد که دیدنش دیگه روشون نشد ؟!

["VICTOR"]

شخصیت اول :






شخصیت دوم:

-




شخصیت اول:

-



شخصیت اول :

خب یه نفر تو خونه نشسته ، حوصلش سر میره ، میره کتاب بخونه ، خسته میشه ( شایدم نشان از ادامه تحصیل باشه ) ، میره میشینه پشت کامپیوتر ، میره تو نت ، با یکی آشنا میشه ، میره سفر ، آقا داستانتون بد آموزی داره

بعد اونجا ازش استقبال میشه ، شخصیت اول متعجب میشه وقتی می بیندش ، فکر نمی کرده اینجوری باشه ، بعد ازش خاستګاری می کنه ، بعد دختره می ترسونش و جواب رد میده ، پسره ګیج میشه ، سعی می کنه هر چی شنیده از اون ګوشش بیرون کنه و خلاصه شکست عشقی می خوره و تب می کنه و دندون درد می ګیره و خونه نشین میشه !!!

داستان بد آموزی داشت

[mamadshumakher]

خب یه نفر تو خونه نشسته ، حوصلش سر میره ، میره کتاب بخونه ، خسته میشه ( شایدم نشان از ادامه تحصیل باشه ) ، میره میشینه پشت کامپیوتر ، میره تو نت ، با یکی آشنا میشه ، میره سفر ، آقا داستانتون بد آموزی داره

بعد اونجا ازش استقبال میشه ، شخصیت اول متعجب میشه وقتی می بیندش ، فکر نمی کرده اینجوری باشه ، بعد ازش خاستګاری می کنه ، بعد دختره می ترسونش و جواب رد میده ، پسره ګیج میشه ، سعی می کنه هر چی شنیده از اون ګوشش بیرون کنه و خلاصه شکست عشقی می خوره و تب می کنه و دندون درد می ګیره و خونه نشین میشه !!!

داستان بد آموزی داشت

خوب بود

اما موضوع اینجاست که میره پیش دوستش تو یه شهر دیگه .دوستش اونو میبره پارتی.اونجا این بنده خدا یه دختریو میبینه و بقیه ماجرا

[meydanmin]