دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 65

موضوع: آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد

  1. #1
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد

    معراج رسول اکرم پس از آنکه در سیره‌های مربوط به آن حضرت عنوان شد و در تفسیرهای قرآن کریم ذیل آیات مربوط به معراج تعبیر گردید دیری نگذشت که بر ادیبان و سخنوران مسلمان فارسی زبان، تأثیری شگرف گذاشت و سبب پیدایش آثاری ادبی، در تفسیر و تعبیر معراج رسول به زبان فارسی شد.
    سخنوران و ادیبان فارسی زبان درباره معراج، نه تنها از آیات قرآنی متأثر بوده‌اند بلکه در نوشتن و سرودن معراجیه‌هایشان، به احادیث نبوی نیز که مربوط به قصه معراج است توجه داشته‌اند.

    *سنایی غزنوی نخستین شاعری که از معراج گفت
    در دوره نخست زبان و ادبیات فارسی تا سده ششم هجری آنچه در زمینه معراج به فارسی پرداخته شده به نثر است و معراج‌نامه‌های منظوم بیشتر در لابه‌لای دیباچه‌های منظومه‌های فارسی آمده است. به طوری که چون شاعر به ساختن و پرداختن منظومه‌ای می‌پرداخته نخست از توحید باری تعالی سخن می‌گفته و سپس به نعمت محمد مصطفی می‌پرداخته و ضمن برشمردن فضایل و معجزات آن حضرت از قصه معراج نیز یاد می‌کرده است. آغازگر این سنت ادبی سنایی غزنوی شاعر و معارف منظومه‌های داستانی و عرفانی زبان فارسی، می‌توان نمونه‌های بسیار خوش و گیرای معراج را به همین شکل منظوم و با هنرمندی‌های شاعران سراغ گرفت مثلا فریدالدین عطار نیشابوری که یکی از منظومه‌سازان و داستان پردازان پرآوازه زبان فارسی به شمار می‌رود در جمیع منظومه‌هایش به قصه معراج رسول توجه داشته است. چنانچه در مصیبت نامه، اسرارنامه، الهی نامه صدها بیت زیبا و شیوا به قصه معراج اختصاص دارد.

    *سنتی با شرکت همه شاعران
    این سنت ادبی پس از سنایی ادامه داشت و شاعران در منظومه‌های خویش با بیانی گیرا و دل انگیز هر یک با نگاهی خاص این قصه معراج را سروده‌اند. پس از وی خاقانی شروانی در تحفة العراقین و نظامی گنجوی در خمسه عطار تونی در هیلاج نامه، امیرخسرو دهلوی در مطلع الانوار، شیرین و خسرو، مجنون و لیلی، آیینه اسکندری و هشت بهشت، معراج‌نامه دارند. سلمان ساوجی در جمشید و خورشید و نیز جامی در یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، اسکندرنامه و وحشی بافقی در مثنویاتش، قا آنی در دیوان اشعارش و سرانجام شهریار شاعر معاصر این قصه را سروده‌اند.


    *استعاره‌هایی که شاعران برای معراج استفاده می‌کنند

    به غیر از سنت ادبی یاد شده شاعران در موضوع معراج تک بیتی‌هایی را در لابه‌لای منظومه‌هایشان ذکر کردند و نمونه‌های آن بسیار است به ویژه که معراج دستمایه خوبی در موضوعات عرفانی است و بسیاری از شاعران و نویسندگان در رساله منظوم و منثور با این موضوع نگاشته‌اند. علاوه بر اینها تعابیر و ترکیبات و تشبیهات زیبایی در معراج‌نامه‌های شاعران به کار رفته که حتی شعرا و نویسندگان نیز از این تعابیر در کلام خود استفاده می‌کنند. ترکیباتی نظیر مرتع قدسیان، سبزپوشان، خلوتیان ملکوت که در کنایه از فرشتگان گفته شده است.

    یا ترکیبات همچون سریر سدره‌گاه خیمه خاص قاب قوسین، سریر قاب قوسین، کحل ، مازاغ، شادروان لولاک، بزمگاه لی مع الله در مقام قرب پیامبر اکرم گفته شده است یا در وصف براق، مرکب آسمانی حضرت رسول (ص) در شب معراج تعبیراتی شهپر فلکی، وهم علوی خرام، جنیبت فلک گام، شاهسوار آسمان گرد، براق برق، براق نور، براق عشق و براق همت آمده است. همچنین در توصیف شب معراج نظیر شب دیدار، شب خلوت، قرب لیلة القربی و صدها تعبیر نغز و دلکش ادیبان به کار رفته است. در بخش معراج‌نامه‌های منظوم این ترکیبات و بسیاری ترکیبات نغز از این دست را در لابه‌لای سروده‌های شاعران می‌بینیم.


    در اين تاپيك معراجنامه تني چند از شعرا قرار خواهد گرفت
    ویرایش توسط م.محسن : 9th September 2013 در ساعت 10:14 PM
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 13 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    1- سنایی غزنوی


    ابوالمجد مجدودابن ادم ملقب و متخلص به سنایی از شاعران عالیقدر و عارفان بلند مقام قرن ششم و از استادان مسلم شعر فارسی می باشد.
    تولد وی در غزنین و در نیمه دوم قرن پنجم احتمال می رود.
    اثر مهم سنایی حدیقة الحدیقة می باشد که به سال 525 هجری قمری به پایان رسیده است.
    درباره تاریخ وفات وی اختلافات بسیار است؛ برخی تذکره نویسان این تاریخ را 535، برخی دیگر 529، و برخی حتی545 نیز ذکر کرده اند.
    مقبره سنایی در غزنین زیارتگاه خاص و عام می باشد و او یکی از دوستاران صدیق ال علی و خاندان پیامبر«ص» است.
    در ذیل معراجنامه ای از این شاعر را می خوانیم:



    در صفت معراجش «ص»

    بر نهاده ز بهرِ تاج، قدم
    پای بر فرق عالَم و ادم

    دو جهان پیش همتش به دو جو
    سرِّ ما زاغَ و ما طغی بشنو 1

    پایِ او تاجِ فرق ادم شد
    دستِ او رکنِ علمِ عالَم شد 2

    برگیرش سوی ابد معراج
    نردبانش سوی ازل منهاج 3

    گفت سبحانش الّذی اَسری
    شده زانجا به مقصدِ اَقصی 4

    در شب از مسجدِ حرام به کام
    رفته و دیده و امده به مُقام 5

    بنموده بد و عیان مولی
    ایة الصّغری و ایة الکبری

    یافته جایِ خواجه ی عُقبی
    قبه ی قربِ لیلة القربی 6

    شده از صخره تا سوی رَفرَف
    قاب قوسین لطف کرده به کف 7

    گفته و هم شنیده و امده باز
    هم در ان شب به جایگاهِ نماز

    قامت عرش با همه شرفش
    ذره ای پیشِ ذُروه ی شرفش 8

    بر نهاده خدای در معراج
    بر سرِ ذاتش از لعَمرُک تاج 9

    با فَتَرضی دلِ تباه که راست؟
    با لَعَمرُک غمِ گناه که راست؟ 10

    شده از فرّ او به فضل و نظر
    خاک ادم ز افتابش زر

    زاده یک دگر به علم و به دم
    ادم از احمد، احمد از ادم

    غرض عالَم، ادم از اول
    غرض از ادم، احمدِ مرسل

    از پیِ او زمانه را پیوند
    به سرِ او خدای را سوگند

    درِ او بوده جای روحُ القُدس
    پای او سجده جایِ روحُ القُدس

    گر نه از بهر عزّ او بودی
    دل خاک این کمال ننمودی

    خَلقِ او، مایه روح حیوان را
    خُلقِ او، دایه نفس انسان را 11

    کرده ناهید از غمش توبیخ
    خوانده تاریخِ هیبتش مریخ

    بوده برجیس چون دبیر او را
    چون کمان، خم گرفته تیر اورا

    چشم جمشید مانده در ابروش
    قرص خورشید مهره ی گیسوش

    رنگِ رخساره ی زحل، کامش
    نقشِ پیشانی قمر، نامش

    شرفِ اهلِ حشر، فتراکش
    لوحِ محفوظ، ملکِ ادراکش 12

    بوده در مکتبِ حکیم و علیم
    لوح محفوظ بر کنار مقیم

    جسم و جان کرده در خزانه ی راز
    پیشِ محرابِ ابروانش نماز

    نعتی رویش ز والضّحی امد
    صفتِ زلف، اِذا سَجی امد 13

    بوده مقصود افرینش او
    انبیا را نشان بینش او 14

    یافته بهرِ پایِ خواجه ی دین
    زینتِ شیر و چرخِ گاوِ زمین 15

    .....


    ویرایش توسط مدیر تالار ادبیات : 10th September 2013 در ساعت 10:32 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  4. 9 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    *توضیحات:

    1.
    دو جو: کنایه از چیزی کم بها و بی ارزش است، یعنی دو جهان
    در برابر همت ان حضرت ناچیز و بی ارزش بود.

    ما زاغَ و ما طغی: اشاره است به ایه شریفه ی «ما زاغَ البصرُ و ما طغی» نجم، ایه 17- یعنی چشم (رسول اکرم«ص»)نه به دنیا نگریست و نه به تعلق به اخرت تجاوز نمود.
    (و در واقع ان چه را باید بنگرد بی هیچ کم و کاست مشاهده نمود.)

    2.
    رکنِ علمِ عالَم: پایه ی دانش جهان

    3.
    بارگیر: وسیله ای است که بار را حمل کند، در این جا منظور هودج و کجاوه است.

    معراج: در این جا هرچه به وسیله ی ان بتوان بالا رفت معنا می دهد، صعود پیغمبر اسلام به اسمان که یکی از معجزات او محسوب می شود.

    مِنهاج: راه پیدا و گشاده و راست.

    4.
    سبحانش: «ش» ضمیر مفعولی است، سبحان او را گفت.

    سبحان الذّی اسری: اشاره است به ایه شریفه ی « سُبحان الذّی اسری بِعَبدهِ مِنَ المسجدِ الحرامِ اِلی المسجدِ الاقصی الذّی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیهُ مِن ایاتِنا اِنّهُ هُوَ السمیعُ البصیرُ» اسرا، ایه 1
    منزه است ان خدایی که شب هنگام بنده اش را از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی برد که گرد بر گرد او برکت ها پدید اوردیم تا عجایب و شگفتی ها را به او بنمایانیم،
    وی خدایی است شنونده ی گفتارها و بیننده ی کردارها.

    5.
    مُقام: اقامتگاه

    6.
    خواجه ی عُقبی: مقصود پیامبر اکرم«ص» است.

    لیلة القُربی: شب نزدیکی با حق، که منظور شب معراج است. یعنی رسول اکرم در شب معراج جایگاهی نزدیک مقام الوهیت یافت.

    7.
    صخره: سنگ بزرگ سخت که در بیت المقدس در هوا معلق مانده است.

    رَفرَف: در لغت به معنی جامه ها و بساط ها و بالش های نازک و لطیف است ولی در این جا منظور وسیله ای است که پیامبر با ان به ساحت مقدس ربوبی گام نهاد.

    قاب قوسین: اشاره است به ایه شریفه ی « فَکانَ قابَ قَوسَینِ اوادنی» نجم ایه 9- بود نزدیکی میان ایشان به قدر دو کمان، بلکه نزدیکتر از ان. مفهوم بیت ان است که پیامبر
    از صخره بیت المقدس به سوی رفرف شتافته و از انجا به مقام قرب الهی که بیش از دو کمان فاصله نبود شرف حضور یافته است.

    8.
    ذُروه ( به ضمّ اول) : بلندی، بالای چیزی. یعنی اسمان با ان همه بلندی و عظمت در برابر مقام و بزگی رسول اکرم، چون ذره ای ناچیز می نمود.

    9.
    لَعَمرُکَ: اشاره است به ایه شریفه ی «لَعَمرُکَ انَّهُم لَفی سَکرِتهم یَعمَهُون» حجر ایه 70-به جان تو سوگند(محمد«ص») که این مشرکان در حیرت و گمراهی می گردند،
    و همیشه مست شهوت های نفسانی خود هستند.

    10.
    فَتَرضی: اشاره است به ایه شریفه ی «وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَّبُکَ فَتَرضی» ضحی ایه 5 – بزودی پروردگار چندان
    (مقام شفاعت در امتنان) به تو عنایت کند که تو راضی و خشنود گردی. مفهوم بیت ان است که چون پروردگار به رسولش وعده فرموده که هرچه رضای او را فراهم کند
    عطا خواهد کرد و به سر او سوگند یاد نموده است، پس کدام یک از امتان او نگران گناهان خود باید باشد؟!

    11.
    روح حیوان: برزخ بین قلب و نفس ناطقه است و واسطه در تعلق نفس ناطقه به بدن ها.

    12.
    فتراکش: «ش» ضمیر متصل (فتراک او)- فتراک عبارت از چرم باریکی است که از عقب زین اسب می اویزند و با ان چیزی به ترک می بندند.

    لوح محفوظ: گفته شده لوحی است در اسمان، که ان چه بوده و خواهد بود در ان نوشته شده است.(بَل هُوَ قرانٌ مجیدٌ، فی لوحٍ محفوظٍ: بلکه این کتاب قران بزرگوار الهی است،
    که در لوح محفوظ حق و صفحه ی علم ازلی نگاشته شده است.)

    13.
    اذا سَجی: اشار است به ایه شریفه ی « واللّیلِ اذا سَجی» ضحی ایه 2- سوگند به شب چون ارام گیرد.

    14.
    مقصود افرینش: اشاره است به حدیث قدسی خطاب به پیامبر اسلام.ـ لولاکَ لما خَلَقتُ الاَفلاکَ» - اگر تو نبودی من فلک ها را نمی افریدم.پس مقصود افرینش، رسالت حضرت پناهی است.

    15.
    خواجه ی دین: مقصود رسول اکرم «ص» است.

    شیرِ چرخ: کنایه از برج اسد است.

    گاوِ زمین: گفته می شود گاوی است که زمین بر پشت اوست و ان گاو بر پشت ماهی است و ان را گاو ثری نیز می گویند.



    ویرایش توسط چکامه91 : 10th September 2013 در ساعت 10:19 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  6. 8 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  7. #4
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد



    یافته بهرِ پایِ خواجه ی دین
    زینتِ شیر و چرخِ گاوِ زمین 15


    پیش از اسلام در بدایتِ خویش
    دیوکُش بوده در ولایتِ خویش 16

    کرده در کوی عاشقی بر باد
    جان و دل را به مهر ایمنه شاد 17

    دولتش چون گذاشت علیا را
    راهبر بود مر بحیرا را 18

    ایمنه غافل از چنان درّی
    دهر نادیده ان چنان حُرّی 19

    وز حلیمه فطام یافته او
    در ممالک نظام یافته او 20

    ور نه نگذاشتیش جستن دین
    برده ایمنه به روح امین

    گشته عمّان ورا عدو در راه
    وز بزرگیش ناشده اگاه 21

    قُلزم دین نشد به جزر و به مد
    دولتی جز به دولت احمد 22

    چون بدین جایگه سفر کرده
    خاکِ ان جای با خود اورده

    خورده با اب و پاک بنشسته
    ز اب گردش چو اسمان شسته

    خاک او بوده اب تجریدش
    سفرِ دل مقام توحیدش 23

    بادِ بد، قصد جانش ناکرده
    ابِ غربت زیانش ناکرده

    خاتمِ شرعِ خاتمت در فم
    صَدَقَ الله نبشته بر خاتم 24

    «حدیقه»




    2- خاقانی شروانی

    افضل الدین بدیل بن نجار، خاقانی شروانی از شعرای بزرگ و سخن دانان معروف و متبحر با عظمت ایران است.
    وی به سبب معلومات و اطلاعات وسیعی که پیرامون علوم فنون داشته، در اشعار خود
    از ایات، اخبار و روایات، حکمت، فلسفه و ...استفاده بسیار کرده است و از این لحاظ در بین شاعران و سخنوران
    ممتاز است.
    خاقانی ظاهران متولد 520 هجری قمری بوده و وفات وی به سال 595 در تبریز اتفاق فتاده، در محله ی سرخاب و در
    مقبرة الشعرا ، که مدفن گروهی از شاعران است، به خاک سپرده شد.
    انچه در زیر می خوانید ابیاتی است از مثنوی تحفة العراقین او:



    در ذکر معراج حضرت رسالت پناه «ص»

    میدانِ ازل ندیده باری
    بر پشت فلک چنو سواری 1

    ان شب که سپهرش افرین کرد
    کاحسنت سوارِ اسمان گَرد 2

    بر قِمّه ی قُبّه ی فلک رفت
    تا قله یقبلهی ملَک رفت 3

    بر شد به دمی از این حِباله
    زان سویِ فلک هزارساله 4



    در صفت براق فرماید

    در زیرش مرکبی روان تن
    گویا و خموش و رام و توسن

    کرّه بده فحل اسمان را
    پس فحل شده روان جان را 5

    در مرتع قدسیان چریده
    در مربط سِدره ارمیده 6

    پیش از ادم به کاخ رضوان
    افکنده هزارساله دندان 7

    پرورده و بر نهاده داغش
    رایض به ریاضِ هشت باغش 8

    از حوض طهور اب خورده
    بر خاکِ جنان مراغه کرده 9

    نابوده برای دلخوشی جان
    بر اخور خشکِ اخشیجان 10

    جای و علفش نه زین کهن فرش
    از خوشه ی چرخ و گوشه ی عرش 11

    هم پیکرش از سلاله ی نور
    هم پرچمش از کلاله ی حور 12

    پیشانی و ناصیه فراهم
    جوی می و جوی شیر با هم 13

    جنّی حرکات و ادمی روی
    ناهید عِذار و مشتری خوی 14

    چون زلف بتان دمش گره ور
    چون خوی مهان دمش معطر 15

    چون پشتِ چمن بهار پیرا
    در برقع و جل شکوفه اسا 16

    ....




    و همه ی ما خاطره ایم.....


  8. 8 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  9. #5
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    *توضیحات:


    15.
    خواجه ی دین: مقصود رسول اکرم «ص» است.

    شیرِ چرخ: کنایه از برج اسد است.

    گاوِ زمین: گفته می شود گاوی است که زمین بر گشت اوست و ان گاو بر پشت ماهی است و ان را گاو ثری نیز می گویند.

    16.
    دیوکُش:صفت فاعلی مرکب مرخم، کُشنده ی دیو.

    17.
    ایمنه: به نظر می رسد منظور همان امّ ایمن باشد که دایه ی حضرت محمد«ص» بوده است.

    18.
    عُلیا: بالا و بلند، جای بلند

    بُحیرا: نام راهبی است که در شام، حضرت رسول را پیغمبر اخر الزمان شناخته و به او ایمان اورد.

    19.
    حُرّ: ازاد، جوانمرد

    20.
    حَلیمه: نام دایه ی پیامبر اکرم«ص».

    فِطام: از شیر بازکردن کودک بعد از دو سالگی.

    21.
    عَمّان: مثنی عَمّ، دو عمو.منظور ابوجهل و ابولهب است. یعنی دو عموی پیامبر، که به بزرگی و عظمت او اگاه نشده بودند، دشمن او گردیدند.

    22.
    قُلزُمِ دین: دریای ژرف و عمیق دین مراد است.

    دولتی: در این جا ظاهرا نیک بخت و خوش اقبال معنی می دهد. در این صورت معنی چنین باشد که: دریای دین فقط به سبب دولت پیامبر اسلام بود که نیک بخت و خوش اقبال گردید.

    23.
    ابِ تجریدش: تجرید در این جا عاری شدن دل پیغمبر از قیود مادی و حجاب های ظلمانی و روی گردانیدن از ان چه غیر خداست و توجه به ذات احدیت و الوهیت معنی می دهد.

    24.
    خاتم شرع: این بیت نشان می دهد که رسول اکرم خاتم پیامبران است.

    فَم: دهان


    _______________________


    1.
    باری: به هر حال

    چنو: مخفف چون او، مانند او

    2.
    سپهرش: «ش» ضمیر مفعولی است، اسمان او را تحسین کرد.

    3.
    قِمّه: بالای هر چیز

    قبله ی ملک: مراد از ان خانه ای است در اسمان برابر کعبه ی معظمه و ان مسجد ملائکه اسن. یعنی رول اکرم بر بالاترین نقطه ی گنبد اسمان فرا رفت تا به قبله ی فرشتگان رسید.

    4.
    حِباله: در این جا به معنی دام و بند است که ظاهرا منظور دنیا می باشد.

    هزارساله: صفت نسبی، منسوب و مربوط به هزار سال. یعنی راهی که در هزار سال باید پیموده شود با یک چشم برهم زدن پیمود و در یک لحظه از این عالم به بلندای عرش فرا رفت.

    5.
    فَحل: جنس نر

    6.
    مَربَط: جای بستن

    سدره: گویند درختی است در بهشت یا در طرف راست عرش. یعنی براق در جایگاه فرشتگان سیر و سیاحت کرده و در کنار درخت سدره ارام یافته است.

    7.
    کاخ رضوان: بهشت برین منظور است. مفهوم ان است که سال ها پیش از حضرت ادم در بهشت ساکن شده است.

    8.
    داغ بر نهادن: داغ کردن و ان نشانه ای است که با اهن تفته در بدن اسب می گذاشتند.

    رایض: رام کننده اسب و تربیت کننده ی ان.

    ریاض: جمع روضه، باغ و گلستان.

    هشت باغ: کنایه از هشت بهشت است.

    9.
    حوض طهور: نهری است در بهشت.

    خاک جنان: خاک بهشت.

    مراغه کردن: غلتیدن.
    10.
    اخشیجان: عناصر چهرگانه ی باد و خاک و اب و اتش.

    11.
    این کهن فرش: کنایه از این جهان است.

    12.
    سُلاسه ی نور: ان چه از نو ر بیرون اید.

    کُلاله ی حور: کاکل و زلف حور.

    13.
    ناصیه: موی پیش سر.

    14.
    جن: موجود غیر مرئی بین انسان و ارواح.

    عِذار: مجازا به معنی رخسار است. مفهوم ان است که مرکب رسول اکرم از نظر حرکات جنی صفت بود(مانند موجود غیر مرئی بین انسان و ارواح)، و از نظر روی هم چون ادمی، و از جهت رخسار شبیه ناهید درخشان، و از حیث اخلاق همچون مشتری بود.(مشتری را قاضی فلک خوانند.)

    15.
    بتان: جمع بت، معشوق زیباروی.

    خوی: عرق بدن

    مِهان: جمع مِه، بزرگان. یعنی دُم براق مانند زلف زیبا رویان مجعد و گره دار بود، و نفَس او هم چون عرق بدن بزرگان عطراگین.

    16.
    برقع: روبند.

    جُل: پوشش.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  10. 8 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  11. #6
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    چون پشتِ چمن بهار پیرا
    در برقع و جل شکوفه اسا 16

    لطف قدمش ز نورِ ساده

    دستارچه بسته طوق داده

    بر اب ملک زده صفیرش
    ایام نبوده سُخره گیرش 17

    رخشی چو درخش تیز و رخشان
    لا، بل چو درفش خور، درفشان 18

    داده لقبش در ان منازل
    مضمارِ ضمیر و دُلدُلِ دل 19

    نه ترس که در ره افکند سُم
    نه بیم که راه را کند گم 20

    نز شیرِ سپهر در رمیده
    نز تیرِ اثیر سرکشیده 21

    از غرش و غُرّه اش همه راه
    پیدا شده صور و نور گه گاه 22

    بر پشت چنین فلک نهادی
    بنشست چنان ملک نژادی

    گفتی که سوار شد علی الحال
    بر نفسِ شریف عقلِ فعال 23

    دین گفته که دور باد یا رب
    چَشم بد ازین سوار و مرکب



    در صفت راه معراج گوید


    احمد به چنین براق میمون
    زین دارالحرب راند بیرون 24

    زاقلیم حدوث پر گرفته
    راه ملکوت برگرفته 25

    پی برده در ان منازلِ نور
    با معتکفان بیت ِ معمور 26

    اموخته عصمت انبیا را
    امیخته شربت اصفیا را

    بگذشته ز هفت ششدر تنگ
    زندان سه بعد و صحن دو رنگ 27

    هفتم رصدش جواز داده
    پای از سر سدره بر نهاده 28

    شب راه به نور بسم رفته
    زی مقصدِ جان به جسم رفته 29

    پیش امده عرش نورهان خواه
    نقد دو جهانش داده در راه

    از وادی قدس پر کشیده
    در کعبه ی بی جهت رسیده

    درگاهِ قدم به دیده دیده
    لبیک به گوش سر شنیده

    رویت شده هدیه ی نزولش
    طغری شده امن الرسولش 30

    بشنیده نود هزار اشارت
    لااُحصی رانده در عبارت 31

    از ساقی منصف اندر ان شب
    صد نِصفی را کشیده تالب 32

    باز امده در جهانِ لابأس
    جرعه به صحابه داده زان کاس 33

    «تحفة العراقین»




    و همه ی ما خاطره ایم.....


  12. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  13. #7
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    *توضیحات:

    16.
    برقع: روبند.

    جُل: پوشش.


    17.
    سُخره گیر: وادارکننده به کار بی مزد.

    18.
    دُرَخش: روشنی، فروغ، در این جا منظور برق اسمان است.

    درفش خور: خط شعاعی خورشید.

    19.
    مضمارِ ضمیر: جای ریاضت درون و باطن.

    دُلدُل: شاید منظور استری باشد که علی «ع» بر ان سوار می شد.

    20.
    سم افکندن: کنایه از عاجز و درمانده شدن و از حرکت و رفتار بازماندن است.

    21.
    شیر سپهر: کنایه از برج اسد است که از جمله ی دوازده برج فلکی می باشد.

    تیر اثیر: منظور از تیر، عطارد است و از اثیر، اسمان اراده گردیده است. در این بیت، شیرِ سپهر و تیرِ اثیر ایهام دارند، چه ابتدا ذهن متوجه معنی نزدیک ان ها که همان شیر درنده و تیر کمان است می شود و پس از اندک تامل به معنی دور ان ها که توضیح داده شد پی می برد.

    سر کشیدن: کنایه از ابا کردن و قبول ننمودن است.

    22.
    غُرّه: سفیدی پیشانی

    صور: منظور صور اسرافیل است که روز رستاخیز در ان دمیده می شود و مردگان زنده می گردند. مقصود شاعر ان است که صدای مهیب براق حضرت رسالت پناه چنان است که گویی در صور دمیده می شود و فرا رسیدن روز قیامت را مژده می دهد. و نیز در اثر تابش نور پیشانی ان تمام طول راه منور گردیده است.

    23.
    علی الحال: بی درنگ، فوری.

    نفس شریف: در اینجا منظور همان براق است که عقل فعال یعنی پیامبر اکرم که عقل فیاض است و عقول منفعله ی انسانی از او استفاضه می کند، سوار شد.

    24.
    دارالحرب: در لغت سرزمین کفار است، اما در اینجا دنیای مکار و فریب کار مراد است.

    25.
    اقلیم حدوث: منظور زمین است، یعنی پیامبر از این جهان حادث به سوی ملکوت اعلی بالا برده شد.

    26.
    بیت معمور: اشاره است به ایه ی شریفه ی «والبیتِ المَعمُورِ» طور ایه 4- و مراد از ان خانه ای است در اسمان برابر کعبه ی معظمه و ان مسجدِ ملائکه است. از معتکفان بیت معمور، فرشتگان اراده شده است.

    27.
    ششدر: کنایه از جایی است که رهایی از ان دشوار است، و ششدر تنگ در اینجا کنایه از دنیا است، و از هفت ششدر تنگ: هفت عالم یا هفت اقلیم جهان اراده شده است.
    ویرایش توسط چکامه91 : 13th September 2013 در ساعت 08:01 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  14. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  15. #8
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    3
    -
    نظامی


    حکیم جمال الدین ابومحمد الیاس بن زکی بن موید متخلص به نظامی، شاعر و داستان سرای بزرگ قرن
    ششم هجری، در شهر گنجه به دنیا امد و سراسر زندگیش را نیز در همین شهر سپری کرد.
    اثر معروف او، پنج گنج، که خود مشتمل بر پنج کتاب به نام های مخزن السرار،
    خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر و اسکندرنامه است، از شاهکار ادبی به شمار می رود.
    درباره ی تاریخ وفات وی احتمالات بسیار است که از بین ان ها سال 614 هجری پذیرفته تر می نماید.
    در این جا چند معراج نامه ی این شاعر نامدار را از پنج گنج می اوریم:




    در معراج

    نیم شبی کان ملکِ نیمروز
    کرد روان مشعلِ گیتی فروز 1

    نُه فلک از دیده عماریش کرد
    زهره و مه مشعله داریش کرد 2

    کرد رها در حرم کاینات
    هفت خط و چهار حد و شش جهات 3

    روز شده با قدمش در وداع
    زآمدنش امده شب در سماع 4

    دیده ی اغیار گران خواب گشت
    کو سبک از خواب عنان تاب گشت 5

    با قفس قالب از این دامگاه
    مرغ دلش رفته به ارامگاه 6

    مرغ پر انداخته یعنی ملک
    خرقه در انداخته یعنی فلک 7

    مرغ الهیش قفس پر شده
    قالبش از قلب سبک تر شده

    گام به گام او چو تحرک نمود
    میل به میلش به تبرک ربود

    چون دو جهان دیده بر او داشتند
    سر زپی سجده فرو داشتند

    پایش از ان پایه که سر پیش داشت
    مرحله بر مرحله صد بیش داشت

    رخش بلند اخورش افکند پست
    غاشیه را بر کتف هر که هست 8

    بح ر زمین کان شد و او گوهرش
    برد سپهر از پی تاج سرش

    گوهر شب را به شب عنبرین
    گاو فلک برد ز گاو زمین

    او ستده پیشکش ان سفر
    از سرطان تاج، ز جوزا کمر 9

    خوشه کزو سنبل تر ساخته
    سنبله را بر اسد انداخته 10

    تا شب او را چه قدر قدر هست
    زهره ی شب سنج ترازو به دست 11

    سنگِ ورا کرده ترازو سجود
    زانکه به مقدار ترازو نبود

    ریخته نوش از دمِ سیسنبری
    بر دَمِ این عقرب نیلوفری 12

    چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت
    زهر زبزغاله ی خوانش گریخت 13

    یوسفِ دلوی شده چون افتاب
    یونس حوتی شده چون دلو اب 14

    تا به حمل تخت ثریا زده
    لشکرِ گل خیمه به صحرا زده 15

    از گل ان روضه ی باغ رفیع
    رَبع زمین یافته رنگِ ربیع 16

    عشرّ ادب خوانده ز سبع سما
    عذرِ قدم خواسته از انبیا 17

    سترِ کواکب قدمش می درید
    سُفت ملایک قدمش می کشید

    ناف شب اکنده ز مشک لبش
    نعل مه افکنده سمِ مرکبش

    در شب تاریک بدان اتفاق
    برق شده پویه ی پای براق

    کبک وش ان باز کبوتر نُمای
    فاخته رو گشت به فرِّ همای

    سدره شده صُدره ی پیراهنش
    عرش گریبان زده در دامنش

    شب شده روز، اینت نهاری شگرف
    گل شده سرو، اینت بهاری شگرف 18

    زان گل و زان نرگس، کان باغ داشت
    نرگسِ او سرمه ی ما زاغ داشت

    ....

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  16. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  17. #9
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد


    *توضیحات:


    1.
    ملک نیمروز، مشعل گیتی فروز: کنایه از خورشید هستند . در این جا پیامبر اکرم مراد است.

    2.
    نُه فلک: نه اسمان

    عماری: هودج یا کجاوه است که بر پشت حیوانی بندند و بر ان نشینند و سفر کنند.


    3. حرم کاینات: کنایه از جهان است.

    هفت خط: کنایه از هفت اقلیم است.

    چار حد: شمال، جنوب، مشرق و مغرب.

    شش جهات: بالا، پایین، چپ، راست، پیش و پس.

    4.
    سماع: در این جا وجد و سرور منظور است.

    5.
    دیده ی اغیار: چشم بیگانگان

    گران خواب گشتن: سنگین شدن خواب و دیر بیدار گردیدن منظور است.

    سبک: چست و چالاک و چابک مراد است.

    عنان تاب گشتن: کنایه از سوار شدن است.

    6.
    مرغ دل: کنایه از عقل است.

    ارامگاه: جای اسایش، در این جا منظور رسیدن به عرش و دیدار خداوندی حاصل شدن و در نتیجه ارامش دل است.

    7.
    پر انداختن: کنایه از عاجز شدن است.

    خرقه درانداختن: کنایه از اقرار و اعتراف به گناه و عاجز شدن و تسلیم گردیدن، و بخشیدن جامه است. مفهوم ان است که فرشتگان از همگامی ان حضرت عاجز ماندند و اسمان نیز به بیچارگی و درماندگی خود اقرار نمود و در برابرش تسلیم گردید.

    8.
    غاشیه: پوشش زین، و جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند.

    9.
    سرطان: نام برج چهارم از دوازده برج فلکی است و ان به شکل سرطان است.

    جوزا: نام برج سوم از دوازده برج فلکی است. یعنی رسول گرامی«ص» به عنوان هدیه ی سفر، تاج وکمر از سرطان و جوزا گرفت.

    10.
    خوشه: برج سنبله

    سنبله: نام برج ششم از دوازده برج فلکی است.

    اسد: نام برج پنجم از دوازده برج فلکی است.

    11.
    ترازو: نام برج میزان است که از جمله ی دوازده برج فلکی باشد و ان برج هفتم است.

    12.
    سیسنبر: سبزی است بین نعناع و پونه و بوی ان تند است و گویند بر کژدم گزیدگی سود دهد.

    عقرب: نام برجی است از بروج دوازده گانه و ان برج هشتم است.

    13.
    کمان: در این جا منظور برج قوس است و ان نهمین برج از بروج دوازده گانه می باشد.

    شکر زخمه: کنایه از رسیدن تیر است به نشانه.

    بزغاله: کنایه از برج جدی است که برج دهم می باشد.

    14.
    یوسف دلوی: منظور پسر یعقوب «ع» و اشاره است به ایه شریفه ی «وَجَاءتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَـذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ»
    یوسف ایه 19- مفهوم ان است که: کاروانی امد، و اب اورشان را فرستادند برای اب اوردن، وی دلو خویش را به چاه فرستاد، یوسف به رسن دراویخت و بیرون امد، گفت مژده باد که کودکی چون ماه، و او را از دیگران مخفی داشتند، و گفتند این بضاعتی است در دست ما، و خداوند عز و جل دانا است به انچه می کنند.
    چون حضرت یوسف به وسیله دلو از چاه بیرون امده، شاعر او را یوسف دلوی لقب داده است.

    یونس حوتی: منظور حضرت یونس می باشد.
    چون یونس «ع» را ماهی فرو برده و در شکم ان قرار گرفته، بنابراین شاعر او را ملقب به یونس حوتی کرده است. باید توجه داشت که چون شاعر بروج دوازده گانه ی فلکی را نام می برد، دلو برج یازدهم و حوت برج دوازدهم را نیز در نظر دارد.

    15.
    حَمَل: بره، و نام برج اول از بروج دوازده گانه است.

    16.
    ربع زمین: به فتح اول، ربع مسکون است و ان قطعات کره ی زمین است که محل سکونت بشر می باشد.

    17.
    عشر ادب: ترکیب اضافی، سبق ادب (سبق گرفتن: درس دادن، تعلیم کردن)

    سبع سما: هفت اسمان

    18.
    اینت: ت ضمیر مفعولی، این تو را.

    19.
    فیروزه فرش: صفت مرکب، هرجا که فرش ان از فیروزه باشد، در این جا کنایه از دنیا است.

    ساق عرش: پایه عرش الهی.

    20.
    پرده نشینان: کنایه از فرشتگان اسمانی است.



    و همه ی ما خاطره ایم.....


  18. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


  19. #10
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض پاسخ : آنچه از معراج‌نامه‌ در ادب فارسی وجود دارد



    زان گل و زان نرگس، کان باغ داشت
    نرگسِ او سرمه ی ما زاغ داشت

    چون گل از این پایه ی فیروزه فرش
    دست به دست امد تا ساق عرش 19

    هم سفرانش سپر انداختند
    بال شکستند و پر انداختند

    او به تحیر چو غریبان ِ راه
    حلقه زنان بر درِ ان بارگاه

    پرده نشینان که درش داشتند
    هودج او یک تنه بگذاشتند 20

    رفت بدان راه که همره نبود
    این قدمش زان قدم اگه نبود

    هر که جز او بر در ان راز ماند
    او هم از امیزش خود بازماند

    بر سرِ هستی، قدمش تاج بود
    عرش بدان مائده محتاج بود

    چون به همه حرف، قلم درکشید
    زاستی عرش، علم برکشید 21

    تا تن هستی دم جان می شمرد
    خواجه ی جان راه به تن می سپرد

    چون بنه ی عرش به پایان رسید
    کارِ دل و جان، به دل و جان رسید

    تن به گهرخانه ی اصلی شتافت
    دیده چنان شد که خیالش نیافت 22

    دیده که نور ازلی بایدش
    سر به خیالات فرو نایدش

    راه قدم پیش قدم درگرفت
    پرده ی خلقت ز میان برگرفت 23

    کرد چو ره رفت ز غایت فزون
    سر ز گریبان طبیعت برون

    همتش از غایت روشن دلی
    امده در منزل بی منزلی

    غیرت ازین پرده میانش گرفت
    حیرت از ان گوشه عنانش گرفت

    پرده در انداخته دست وصال
    از در تعظیم سرای جلال

    پای شد امد به سر انداخته
    جان به تماشا نظر انداخته

    رفت ولی زحمت پایی نداشت
    جست ولی رخصت جایی نداشت

    چون سخن از خود به در امد تمام
    تا سخنش یافت قبولِ سلام

    ایت نوری که زوالش نبود
    دید به چشمی که خیالش نبود

    دیدن ِ او بی عَرَض و جوهر است
    کز عَرَض و جوهر از ان سو تر است24

    مطلق از ان جا که پسندیدنی است
    دید خدا را و خدا دید نیست

    دیدنش از دیده نباید نهفت
    کوری ان کس که به دیده نگفت

    دیده پیمبر، نه به چشمی دگر
    بلکه بدین چشم سر، این چشم سر

    دیدن ان پرده مکانی نبود
    رفتن ان راه زمانی نبود

    هرکه در ان پرده نظرگاه یافت
    از جهت بی جهتی راه یافت

    هست ولیکن نه مقرر به جای
    هرکه چنین نیست بباشد خدای

    کفر بود نفی ثباتش مکن
    جهل بود وقف جهاتش مکن

    خورد شرابی که حق امیخته
    جرعه ی ان در گل ما ریخته

    ....
    ویرایش توسط چکامه91 : 14th September 2013 در ساعت 08:49 PM

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  20. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. موفقیت دانشمندان در تعیین میزان پیشرفت سرطان با شیوه پیشگامانه
    توسط سونای در انجمن سرطان شناسی و انكولوژی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th January 2013, 10:21 PM
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 19th September 2012, 03:45 PM
  3. تصویر: جشن پیراهن استقلال به روایت تصویر
    توسط آسد مرتضي در انجمن تصاویر ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th July 2012, 02:20 PM
  4. در تصویر زیر شما چند تصویر صورت را می توانید پیدا کنید ؟
    توسط آبجی در انجمن خواندنی ها و دیدنی ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th April 2010, 01:33 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th December 2009, 11:24 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •