دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 41

موضوع: اشعاري از هفت اورنگ جامي

  1. #11
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ اول: "سلسلةالذهب"
    گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب

    چون شد اين اعتقادنامه درست / باز گردم به کار و بار نخست

    کار من عشق و بار من عشق است / حاصل روزگار من عشق است

    سر رشته کشيده بود به عشق / دل و جان آرميده بود به عشق

    به سر رشته ی خود آيم باز / سخن عاشقی کنم آغاز

    آن نه رشته، سلاسل ذهب است / نام رشته بر آن نه از ادب است

    اين مسلسل سخن که می خوانی / هم از آن سلسل هست، تا، دانی!

    تا نجوشد ز سينه عشق سخن / نتوان داد شرح عشق کهن

    می زند جوش، عش قام از سينه / تا دهم شرح عشق ديرينه

    گر مددگار من شود توفيق / که کنم درس عشق را تحقيق،

    بهر آن دفتری ز نو سازم / داستانی دگر بپردازم

    ویرایش توسط م.محسن : 1st September 2013 در ساعت 10:15 PM
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 2 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  3. #12
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    در خلق اسماء باری و پيداش عشق

    بشنو، ای گوش بر فسان هی عشق! / از صرير قلم تران هی عشق!

    قلم اينک چو نی به لحن صرير / قصه ی عشق م یکند تقرير

    عشق، مفتاح معدن جودست / هر چه بينی، به عشق موجودست

    حق چو حسن کمال اسما ديد / آنچنان اش نهفته نپسنديد

    خواست اظهار آن کمال کند / عرض آن حسن و آن جمال کند

    خواست تا در مجالی اعيان / سر مستور او رسد به عيان

    چون ز حق يافت انبعاث اين خواست / فتنه ی عشق و عاشقی برخاست

    هست با نيست، عشق در پيوست نيست، / ز آن عشق، نقش هستی بست

    سايه و آفتاب را با هم / نسبت جذب عشق شد محکم

    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  4. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  5. #13
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    تمثيل

    قطره چون آب شد به تابستان / گشت آن آب سوی بحر روان

    وز روانی خود به بحر رسيد / خويشتن را ورای بحر نديد

    هستی خويش را در او گم ساخت / هيچ چيزی به غير آن نشناخت

    گاه او را عيان به صورت موج ديد، / هم در حضيض و هم در اوج

    متراکم شد آن بخار و، از آن / متکاون شد ابر در نيسان

    متقاطر شد ابر و باران گشت / رونق افزای باغ و بستان گشت

    قطره ها چون به يکدگر پيوست / سيل شد بر رونده راه ببست

    سيل هم ک فزنان، خرو شکنان / تافت يکسر به سوی بحر، عنان

    چون به دريا رسيد، کرد آرام / شد درين دوره سير بحر، تمام

    قطره اين را چو ديد، نتوانست / کردن انکار ديده و، دانست

    کوست موج و بخار و سيل و سحاب / اوست کف، اوست قطره، اوست حباب

    هيچ جز بحر در جهان نشناخت / عشق با هر چه باخت، با او باخت

    از چب و راست چون گشاد نظر / غير دريا نديد چيز دگر

    همچنين عارفان عشق آيين / در جهان نيستند جز حق بين

    ديده ی جمله مانده بر يک جاست / ليکن اندر نظر تفاوتهاست
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  6. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  7. #14
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    حکايت آن زن که سی سال در مقام حيرت بر يک جای بماند

    در نواحی مصر شيرزنی / همچو مردان مرد خودشکنی

    به چنين دولتی مشرف شد / نقد هستی تمامش از کف شد

    شست از آلودگی به کلی دست / نه به شب خفت و، نی به روز نشست

    قرب سی سال ماند بر سر پای / که نجنبيد چون درخت از جای

    خفته مرغش به فرق، فارغبال / گشته مارش به ساق پا خلخال

    شست و شو داده موی او باران / شانه کرده صبا چو غمخواران

    هيچ گه ز آفتاب عالمتاب / سايه بانش نگشته غير سحاب

    لب فروبسته از شراب و طعام / چون فرشته نه چاشت خورده نه شام

    همچو مور و ملخ ز هر طرفی / دام و دد گرد او کشيده صفی

    او خوش اندر ميانه واله و مست / ايستاده به پا، نه نيست، نه هست

    چشم او بر جمال شاهد حق / جان به توفان عشق، مستغرق

    دل به پروازهای روحانی / گوش بر رازهای پنهانی

    زن مگو یاش! که در کشاکش درد / يک سر موی او به از صد مرد!

    مرد و زن مست نقش پيکر خاک / جان روشن بود از اينها پاک

    کردگارا ، مرا ز من برهان! / وز غم مرد و فکر زن، برهان!

    مردی ای ده! که رادمرد شوم / وز مريد و مراد، فرد شوم

    غرقه گردم به موج لجه ی راز / هرگز از خود نشان نيابم باز
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  8. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  9. #15
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    قصه ی عتيبه و ريا

    معتمر نام، مهتری ز عرب / رفت تا روض هی نبی يک شب

    رو در آن قبل هی دعا / آورد ادب بندگی بجا آورد

    ناگه آمد به گوشش آوازی / که همی گفت غصه پردازی،

    کای دل امشب تو را چه اندوه است؟ / وين چه بار گرانتر از کوه است؟

    مرغی از طرف باغ ناله کشيد / بر تو داغی بسان لاله کشيد،

    واندرين تيره شب ز نال هی زار / ساخت از خواب خوش تو را بيدار؟

    يا نه، ياری درين شب تاريک / از برون دور و از درون نزديک

    بر تو درهای امتحان بگشود / خوابت از چشم خو نفشان بر بود،

    بست هجرش کمر به کينه تو را / سنگ غم زد بر آبگينه تو را؟

    چه شب است اين چو زلف يار دراز؟ / چشم من ناشده به خواب فراز؟

    قير شب قيد پای انجم شد / مهر را راه آمدن گم شد

    اين نه شب، هست اژدهای سياه / که کند با هزار ديده نگاه

    تا به دم درکشد غريبی را / يا زند زخم بی نصيبی را

    منم اکنون و جان آزرده /زو دو صد زخم بر جگر خورده

    زخم او، جا درون جان دارد / گر کنم ناله، جای آن دارد


    ادامه دارد ...
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  10. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  11. #16
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    قصه ی عتيبه و ريا

    زخم او، جا درون جان دارد / گر کنم ناله، جای آن دارد

    کو رفيقی که بشنود رازم؟ / واندرين شب شود هم آوازم؟

    کو شفيقی که بنگرد حالم / کز جدايی چگونه مینالم؟

    هرگزم اين گمان نبود به خويش / کيدم اينچنين بلايی پيش

    ريخت بر سر بلای دهر، مرا / داد ناآزموده زهر، مرا

    هر که ناآزموده زهر خورد / چه عجب گر ره اجل سپرد؟

    چون بدين جا رساند نال هی خويش / کرد با خامشی حوال هی خويش

    آتش او درين ترانه فسرد / شد خموش آنچنان که گويی مرد

    معتمر چون بديد صورت حال / بر ضميرش نشست گرد ملال

    کنهمه نالش از زبان که بود؟ / و آنهمه سوزش از فغان که بود؟

    چيست اين ناله، کيست نالنده؟ / باز در خامشی سگالنده؟

    آدمی؟ يا نه آدمی ست، پر یست / کدمی وار گرد نوحه گری ست؟

    کاش چون خاست از دلش ناله / ناله را رفتمی ز دنباله

    تا به نالنده راه يافتمی پرده ی راز او شکافتمی

    کردمی غور در نظاره گری / دست بگشادمی به چاره گری

    چون بدين حال يک دو لحظه گذشت / حال آن دل رميده باز بگشت

    تيز برداشت همچو چنگ آواز / غزلی جانگداز کرد آغاز

    غزلی سين هسوز و دردآميز / غزلی صبرکاه و شوق انگيز

    حرف حرفش همه فسان هی درد / نغمه ی محنت و تران هی درد

    اولش نور عشق را مطلع / و آخرش روز وصل را مقطع

    در قواف یش شرح سين هی تنگ / بحر او رهنما به کام نهنگ

    گه در او ذکر يار و منزل او / وصف شيرينی شمايل او

    گه در او عجز و خواری عاشق / قصه ی خاکساری عاشق

    گه در او محنت درازی شب / عمر کاهی و جانگدازی شب

    گه در او داستان روز فراق / حرقت داغ شوق و سوز فراق

    آن بزرگ عرب چو آن بشنيد / جانب او شدن غنيمت ديد


    ادامه دارد ...

    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  12. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  13. #17
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    قصه ی عتيبه و ريا


    آن بزرگ عرب چو آن بشنيد / جانب او شدن غنيمت ديد

    تا شود واقف از حقيقت راز / رفت آهسته از پی آواز

    ديد موزون جوانی افتاده / روی زيبا به خاک بنهاده

    لعل او غيرت عقيق يمن / شکر مصر را روا ج شکن

    جبهه رخشنده در ميان ظلام / همچو پر نور آبگين هی شام

    بر رخش از دو چشم اشک فشان / مانده از رشح هی جگر دو نشان

    داد بر وی سلام و يافت جواب / کرد بر وی ز روی لطف خطاب

    که «بدين رخ که قبل هی طلب است / به کدامين قبيله ات نسب است؟

    بر زبان قبيله نام تو چيست؟ / آرزويت کدام و کام تو چيست؟

    دلت اين گونه بیقرار چراست؟ / همدمت ناله های زار چراست؟

    چيست چندين غز لسرايی تو؟ وز مژه خون دل گشايی تو؟»

    گفت: «از انصار دارم اصل و نژاد / پدرم نام من، عتيبه نهاد

    وآنچه از من شنيدی و ديدی / موجب آن ز من بپرسيدی،

    بنشين دير! تا بگويم باز / زآنکه افسانه ای ست دور و دراز

    روزی از روزها به کسب ثواب / رو نهادم به مسجد احزاب

    روی در قبل هی وفا کردم / حق مسجد که بود ادا کردم

    بستم از جان نماز را احرام / کردم اندر مقام صدق قيام

    به دعا دست بر فلک بردم / پا به راه اجابت افشردم

    عفوجويان شدم به استغفار / از همه کارها و، آخر کار

    از ميان با کناره پيوستم / به هوای نظاره بنشستم

    ديدم از دور يک گروه زنان / سوی آن جلوه گاه، گام زنان

    نه زنان بل ز آهوان رمه ای / هر يکی را ز ناز زمزمه ای

    از پی رقصشان به ربع و دمن / بانگ خلخا لها جلاجلزن

    بود يک تن از آن ميان ممتاز / پای تا سر همه کرشمه و ناز

    او چو مه بود و ديگران انجم / او پری بود و ديگران مردم

    پای از آن جمع بر کناره نهاد / بر سرم ايستاد و لب بگشاد


    ادامه دارد...
    ویرایش توسط م.محسن : 3rd September 2013 در ساعت 09:56 PM
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  14. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  15. #18
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    قصه ی عتيبه و ريا

    پای از آن جمع بر کناره نهاد / بر سرم ايستاد و لب بگشاد


    کای عتيبه! دل تو می خواهد / وصل آن کز غم تو مي کاهد؟

    هيچ داری سر گرفتاری / کز غمت بر دلش بود باری؟

    با من اين نکته گفت و زود برفت / در من آتش زد و چون دود برفت

    نه نشانی ز نام او دارم / نه وقوف از مقام او دارم

    يک زمان هي چجا قرارم نيست / ميل خاطر به هيچ کارم نيست

    « نه ز سر خود خبر مرا، نه ز پای / می روم کوبه کوی و جای به جای

    اين سخن گفت و زد يکی فرياد / يک زمانی به روی خاک افتاد

    بعد ديری به خويش باز آمد / رخ به خون تر، ترانه ساز آمد

    شد خروشان به دلخراش آواز / غزلی سينه سوز کرد آغاز

    کای ز من دور رفته صد منزل! / کرده منزل چو جانم اندر دل!

    گرچه راه فراق می سپری، / سوی خوني ندلان نمی گذری

    خواهشم بين، مباش ناخواه ام! / کز دو عالم همين تو را خواهم

    بی تو بر من بلای جان باشد / گرچه فردوس جاودان باشد

    چون بزرگ عرب بديد آن حال / به ملامت کشيد تير مقال

    کای پسر، زين ره خطا بازآی! / جای گم کرد های، به جا بازآی!

    توبه کن از گناهکاری خويش / شرم دار از نه شرم داری خويش!

    نه مبارک بود هوس بر مرد / مردی ای کن، ازين هوس برگرد!

    گفت کای بي خبر ز ماتم عشق! / غافل از جانگدازی غم عشق!

    عشق هر جا که بيخ محکم کرد / شاخ از اندوه و ميوه از غم کرد

    به ملامت نشايدش کندن / به نصيحت ز پايش افگندن

    مشک ماند ز بوی و، لعل از رنگ / فلک از جنبش و، زمين ز درنگ،

    ليک حاشا که يار د لگسلم / رخت بربندد از حريم دلم

    حرف مهرش که در دل تنگ است / همچو نقش نشسته در سنگ است

    آمد از عشق شيشه بر سنگ ام / به ملامت مزن به سر سنگ ام!

    ادامه دارد
    ...
    ویرایش توسط م.محسن : 4th September 2013 در ساعت 09:38 PM
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  16. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  17. #19
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    رفتن معتمر و عتيبه به جستجوی ريا
    خسرو صبح چو علم برزد / لشکر شام را به هم برزد

    هر دو کردند از آن حرم بشتاب / چاره جو رو به مسجد احزاب

    تا به پيشين، قدم بيفشردند / در طلب روز را به سربردند

    ناگه از ره نسيم يار رسيد / آن گروه زن آمدند پديد

    ليک مقصود کار همره نی / خيل انجم رسيد و آن مه نی

    با عتيبه سخ نگزار شدند / قصه پرداز آن نگار شدند

    که : « برون برد رخت ازين منزل / راند تا منزل دگر، محمل

    روی خورشيد قرب، غيم گرفت / راه حی بنی سليم گرفت

    گرچه بار رحيل ازين جا بست / طالب وصل توست هر جا هست

    چون سمن تازه و چون گل بوياست / نام او از معطری رياست »

    نام ريا چو آمدش در گوش / از سرش عقل رفت و از دل هوش

    پرده از چهر هی حيا برداشت / شرم بگذاشت وين نوا برداشت

    کای دريغا! که يار محمل بست / بار دل پشت صبر را بشکست

    آمدم بر اميد ديدارش / تافت از من زمانه رخسارش

    معتمر گفت با وی از دل پاک / کای عتيبه، مباش اندهناک!

    کنچه دارم از ملک و مال به کف / گرچه اسباب حشمت است و شرف

    همه صرف تو م یکنم امروز / تا شوی بر مراد خود فيروز

    دست او را گرفت مشف قوار / برد يکسر به مجلس انصار

    گفت بعد از سلام با ايشان / کای به ملک صفا وفا کيشان!

    اين جوان کيست در ميان شما؟ / چيست در حق او گمان شما؟

    همه گفتند : « با جمال نسب / هست شمعی ز دودمان عرب »

    گفت کاو را بلايی افتاده ست / در کمند هوايی افتاد هست

    چشم م یدارم از شما ياری / و از سر مرحمت مددگاری

    بهر مطلوبش اختيار سفر / بر ديار بنی سليم گذر

    ادامه دارد...


    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  18. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


  19. #20
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعاري از هفت اورنگ جامي

    اورنگ دوم: "سلسلةالذهب"
    رفتن معتمر و عتيبه به جستجوی ريا

    بهر مطلوبش اختيار سفر / بر ديار بنی سليم گذر

    همه سمعا و طاعة گويان / معتمر را به جان رضا جويان

    بر نجي باشتران سوار شدند / متوجه بدان ديار شدند

    می بريدند کوه و صحرا / را پرس پرسان ديار ريا را

    تا به منزلگهش پی آوردند / پدرش را از آن خبر کردند

    کردشان شاد و خرم استقبال / با کسان گفت تا به استعجال

    فرش های نفيس افگندند / نطع های عجب پراگندند

    هر کسی را به جای وی بنشاند / وز ثنا، گوهرش به فرق فشاند

    آنچه حاضر ز گله بود و رمه / کشت و پخت و کشيد پيش، همه

    معتمر گفت کای جمال غرب! / همه کار تو در کمال ادب!

    نخورد کس ز سفره و خوانت، / تا ز بحر نوال و احسانت

    حاجت جمله را روا نکنی، / آرزوی همه عطا نکنی!

    گفت کای روی صدق، روی شما / چيست از بنده آرزوی شما؟

    گفت: « هست آنکه گوهر صدفت / اختر برج عزت و شرفت

    با عتيبه که فخر انصارست / نيک کردار و راست گفتارست،

    گوهر سلک اتصال شود / رازدار شب وصال شود »

    گفت: «تدبير کار و بار او راست / واندرين کار، اختيار او راست

    با وی اين را بگويم از آغاز / آنچه گويد، به مجلس آرم باز »

    اين سخن گفت و از زمين برخاست / غضب آميز و خشمگين برخاست

    چون درآمد به خانه، ريا گفت / کز چه رو خاطرت چنين آشفت؟

    گفت: «آن رو که جمعی از انصار / به هوايت کشيده اند قطار

    همه يکدل به دوستداری تو / يک زبان بهر خواستگاری تو»

    گفت: «انصاريان کريمان اند / در حريم کرم مقيمان اند

    از برای چه دوستدار من اند؟ / وز هوای که خواستگار من اند؟»

    گفت: «هر يگانه ای ز کرام / عالی اندر نسب، عتيبه به نام »

    گفت: «من هم شنيده ام خبرش / نسبتی نيست با کسی دگرش


    ادامه دارد...
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  20. کاربرانی که از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •