اورنگ اول: "سلسلةالذهب"
گفتار در ختم دفتر اول از کتاب سلسلةالذهب
چون شد اين اعتقادنامه درست / باز گردم به کار و بار نخست
کار من عشق و بار من عشق است / حاصل روزگار من عشق است
سر رشته کشيده بود به عشق / دل و جان آرميده بود به عشق
به سر رشته ی خود آيم باز / سخن عاشقی کنم آغاز
آن نه رشته، سلاسل ذهب است / نام رشته بر آن نه از ادب است
اين مسلسل سخن که می خوانی / هم از آن سلسل هست، تا، دانی!
تا نجوشد ز سينه عشق سخن / نتوان داد شرح عشق کهن
می زند جوش، عش قام از سينه / تا دهم شرح عشق ديرينه
گر مددگار من شود توفيق / که کنم درس عشق را تحقيق،
بهر آن دفتری ز نو سازم / داستانی دگر بپردازم
علاقه مندی ها (Bookmarks)