دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: افسانه ها و متل های کردی

  1. #1
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    بهداشت محیط
    نوشته ها
    131
    ارسال تشکر
    496
    دریافت تشکر: 800
    قدرت امتیاز دهی
    9166
    Array

    پیش فرض افسانه ها و متل های کردی

    افسانه ها و متل های کردی،
    قصه ها و متل ها، نمایش ها و بازی های عامیانه ایرانی
    نام کتابی دو جلدی است که علی اشرف درویشیان، داستان نویس و پژوهشگر در ادبیات عامه، آن را تالیف و گرد آوری کرده است. در بخشهایی از مقدمه آن آمده است:
    “افسانه ها بی شناسنامه و بی کس و کار نیستند. آنها سینه به سینه گشته اند و رشد کرده اند و تا به امروز نگهداری شده اند و از هر سندی معتبرتر مانده اند… افسانه، بازتاب ویژگی های زندگی مردم است. روابط انسانها و روش برخورد آنها با یکدیگر را تجریه و تحلیل می کند. افسانه، تفسیرگر احساسات عمیق و ژرف انسانی است و در بطن خود طی قرون و اعصار، ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع را حفظ کرده است”.

    “در بین افسانه های ملل، افسانه های ایرانی جایگاهی برجسته و ویژه دارد و در این میان افسانه های کردی دارای رنگ و بوی دیگری است. تعبیرها و ترکیبات زیبا و لطیف در لهجه های کردی و کردی کرمانشاهی مطلبی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت”.
    این کتاب که چاپ پنجم آن در سال ۱۳۸۶ از سوی نشر چشمه منتشر شده است به طور خاص به افسانه ها و متل های کردی منطقه کرمانشاه پرداخته است. گفته می شود که مولف آثار متعددی در زمینه فرهنگ عامه دارد. ما یکی از افسانه های کتاب را برگزیده ایم و به اختصار در زیر آورده ایم:
    Kele Miroj
    یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچ کس نبود. سواری بود که اسبی عزیز و سالار و مغررو داشت. روزی سوار اسب را به بازار برد و نعل کرد و سوار آن شد. سوار تازیانه اش را بالا برد و بر اسب نواخت و حیوان به سرعت تاخت. همانطور که به سرعت می رفت ناگهان صدایی از پشت سر شنید که می گفت: آی سوار! آی سوار! صدای نعل اسبت، صد من از گوشتم را آب کرد.
    سوار اسب را نگه داشت و برگشت. هر چه نگاه کرد، کسی را ندید. به آسمان نگاه کرد و گفت: پروردگارا این صدا از کجاست؟ دوباره صدا بلند شد که: ای سوار نترس. “که له می ژور” ام. بیا پایین تا برایت بگویم. سوار از اسب پیاده شد و به زمین نگاه کرد و گفت: مورچه تو که هیزم ات یک مثقال است چطور صد من گوشت بدنت آب شد؟ مورچه گفت: ای سوار! ما هم بنده خدا ایم. هر کس به سنگ خود می سنجد. صد من از گوشت بدنم، به سنگ خودمان آب شد.
    “دارا به سنگ خود، ندار هم به سنگ خود.”
    بیشتر درباره علی اشرف درویشیان


  2. 2 کاربر از پست مفید BaAaHaR سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •