دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: داستانهای عبرت آموز

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    همکار تالار مدیریت
    نوشته ها
    1,814
    ارسال تشکر
    16,317
    دریافت تشکر: 15,586
    قدرت امتیاز دهی
    31281
    Array

    پیش فرض داستانهای عبرت آموز


    بسم الله الرحمن الرحیم

    ماجرای چشم چرانی شیخ صنعان و پیامد آن








    شیخ صنعان بزرگ ترین عالم دینی عصر خود در شهر صنعا پایتخت یمن بود. او بیش از 30 سال هر روز با حضور در مسجد جامع این شهر، ابتدای بالای مناره می رفت و بعد از اذان گفتن، نماز جماعت را در این مسجد برگزار می کرد.

    او به خاطر علم زیادش شهر فراوانی یافته بود، از همین رو هر روز هزاران نفر برای شرکت در نماز جماعت وی، به مسجد جامع صنعا می آمدند.

    گفته می شود یک روز که شیخ صنعان برای اذان گفتن بالای مناره رفته بود، ناگهان نگاه به حیاط یکی از خانه های نزدیک مسجد افتاد. در وسط حیاط آن خانه، دختری قد بلند و زیبا و با موهای مشکی رنگ بسیار بلند نشسته بود و در حال شستن لباس هایش در تشت بود.

    شیخ صنعان که ناگهان مجذوب دخترک شد، نتوانست نگاهش را از وی بردارد و لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.

    پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. شیخ خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت و سپس از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم موافقم ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما مسیحی هستیم.

    شیخ صنعان که فریب شیطان را خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست. بنده هم مسیحی می شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و مسیحی شد.

    سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای ازدواج داشته باشد. شیخ موافقت کرد و پیش دخترک رفت. دخترک مسیحی از شیخ خواست که برای اثبات عشقش به او، جرعه ای شراب بنوشد. شیخ صنعان که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.

    دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی. شیخ که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.

    ناگهان دخترک، عصبانی شد و با فریاد خطاب به شیخ گفت: از خانه ما برو بیرون. تو که بخاطر یک دختر به 30 سال نمازت پشت پا زدی، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام، پشت پا نزنی؟!

    شیخ صنعان که ناکام مانده بود، با ناراحتی از خانه دخترک مسیحی خارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد. این بود سرنوشت شیخ بخاطر یک نگاه به نامحرم.










    الهی؛ تشنگی ام را در کسب علم و عملم را در آنچه رضایت توست قرار بده.
    آمین

  2. 10 کاربر از پست مفید عبدالله91 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روز شعر و ادب فارسي (روز بزرگداشت استاد سيدمحمد حسين شهريار)
    توسط روابط عمومی سایت در انجمن بایگانی سال 2012
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: 17th September 2012, 01:19 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th December 2011, 07:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd February 2010, 11:24 PM
  4. استاندار تهران از درخواست مجوز روز 13 آبان می گوید
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th October 2009, 08:31 AM
  5. خبر: کشور برنده مزایده اپراتور سوم ایران؛ هر روز گستاخ‌تر از ديروز
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار تلفن همراه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd January 2009, 04:09 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •