دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

  1. #21
    کاربر جدید
    نوشته ها
    105
    ارسال تشکر
    345
    دریافت تشکر: 507
    قدرت امتیاز دهی
    5032
    Array
    s..o..s's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    شراب و خون


    نيست ياري تا بگويم راز خويش

    ناله پنهان كرده ام در ساز خويش

    چنگ اندوهم خدا را زخمه اي

    زخمه اي تا بركشم آواز خويش

    برلبانم قفل خاموشي زدم

    با كليدي آشنا بازش كنيد

    كودك دل رنجه ي دست جفاست

    با سر انگشت وفا نازش كنيد

    پر كن اين پيمانه را اي هم نفس

    پر كن اين پيمانه را از خون او

    مست مستم كن چنان كز شور مي

    باز گويم قصه افسون او

    رنگ چشمش را چه ميپرسي ز من

    رنگ چشمش كي مرا پا بند كرد

    آتشي كز ديدگانش سر كشيد

    اين دل ديوانه را دربند كرد

    از لبانش كي نشان دارم به جان

    جز شرار بوسه هاي دلنشين

    بر تنم كي مانده است يادگار

    جز فشار بازوان آهنين

    من چه ميدانم سر انگشتش چه كرد

    در ميان خرمن گيسوي من

    آنقدر دانم كه اين آشفتگي

    زان سبب افتاده اندر موي من

    آتشي شد بر دل و جانم گرفت

    راهزن شد راه ايمانم گرفت

    رفته بود از دست من دامان صبر

    چون ز پا افتادم آسمانم گرفت

    گم شدم در پهنه صحراي عشق

    در شبي چون چهره بختم سياه

    ناگهان بي آنكه بتوانم گريخت

    بر سرم باريد باران گناه

    مست بودم ‚ مست عشق و مست ناز

    مردي آمد قلب سنگم را ربود

    بس كه رنجم داد و لذت دادمش

    ترك او كرد چه مي دانم كه بود

    مستيم از سر پريد اي همنفس

    بار ديگر پركن اين پيمانه را

    خون بده خون دل آن خودپرست

    تا به پايان آرم اين افسانه را
    هیچ

  2. 6 کاربر از پست مفید s..o..s سپاس کرده اند .


  3. #22
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد



    گريز و درد



    رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

    راهي بجز گريز برايم نمانده بود

    اين عشق آتشين پر از درد بي اميد

    در وادي گناه و جنونم كشانده بود

    رفتم كه داغ بوسه پر حسرت ترا

    با اشكهاي ديده ز لب شستشو دهم

    رفتم كه نا تمام بمانم در اين سرود

    رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم

    رفتم ‚ مگو ‚ مگو كه چرا رفت ‚ ننگ بود

    عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما

    از پرده خموشي و ظلمت چو نور صبح

    بيرون فتاده بود يكباره راز ما

    رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم

    در لابلاي دامن شبرنگ زندگي

    رفتم كه در سياهي يك گور بي نشان

    فارغ شوم كشمكش و جنگ زندگي

    من از دو چشم روشن و گريان گريختم

    از خنده هاي وحشي طوفان گريختم

    از بستر وصال به آغوش سر هجر

    آزرده از ملامت وجدان گريختم

    اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز

    ديگر سراغ شعله آتش زمن مگير

    مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم

    مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير

    روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش

    در دامن سكوت بتلخي گريستم

    نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها

    ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم



    شاید ....

  4. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  5. #23
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    خانه متروك


    دانم اكنون از آن خانه دور

    شادي زندگي پر گرفته

    دانم اكنون كه طفلي به زاري

    ماتم از هجر مادر گرفته

    هر زمان مي دود در خيالم

    نقشي از بستري خالي و سرد

    نقش دستي كه كاويده نوميد

    پيكري را در آن با غم و درد

    بينم آنجا كنار بخاري

    سايه قامتي سست و لرزان

    سايه بازواني كه گويي

    زندگي را رها كرده آسان

    دورتر كودكي خفته غمگين

    در بر دايه خسته و پير

    بر سر نقش گلهاي قالي

    سرنگون گشته فنجاني از شير

    پنجره باز و در سايه آن

    رنگ گلها به زردي كشيده

    پرده افتاده بر شانه در

    آب گلدان به آخر رسيده

    گربه با ديده اي سرد و بي نور

    نرم و سنگين قدم ميگذارد

    شمع در آخرين شعله خويش

    ره به سوي عدم ميسپارد

    دانم اكنون كز آن خانه دور

    شادي زندگي پر گرفته

    دانم اكنون كه طفلي به زاري

    ماتم از هجر مادر گرفته

    ليك من خسته جان و پريشان

    مي سپارم ره آرزو را

    بار من شعر و دلدار من شعر

    مي روم تا بدست آرم او را



    شاید ....

  6. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  7. #24
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    راز من


    هيچ جز حسرت نباشد كار من
    بخت بد بيگانه اي شد يار من
    بي گنه زنجير بر پايم زدند
    واي از اين زندان محنت بار من
    واي از اين چشمي كه مي كاود نهان
    روز و شب در چشم من راز مرا
    گوش بر در مينهد تا بشنود
    شايد آن گمگشته آواز مرا
    گاه مي پرسد كه اندوهت ز چيست
    فكرت آخر از چه رو آشفته است
    بي سبب پنهان مكن اين راز را
    درد گنگي در نگاهت خفته است
    گاه مي نالد به نزد ديگران
    كو دگر آن دختر ديروز نيست
    آه آن خندان لب شاداب من
    اين زن افسرده مرموز نيست
    گاه ميكوشد كه با جادوي عشق
    ره به قلبم برده افسونم كند
    گاه مي خواهد كه با فرياد خشم
    زين حصار راز بيرونم كند
    گاه ميگويد كه : كو ‚ آخر چه شد
    آن نگاه مست و افسونكار تو ؟
    ديگر آن لبخند شادي بخش و گرم
    نيست پيدا بر لب تبدار تو
    من پريشان ديده مي دوزم بر او
    بي صدا نالم كه : اينست آنچه هست
    خود نميدانم كه اندوهم ز چيست
    زير لب گويم : چه خوش رفتم ز دست
    همزباني نيست تا برگويمش
    راز اين اندوه وحشتبار خويش
    بيگمان هرگز كسي چون من نكرد
    خويشتن را مايه آزار خويش
    از منست اين غم كه بر جان منست
    ديگر اين خود كرده را تدبير نيست
    پاي در زنجير مي نالم كه هيچ
    الفتم با حلقه زنجير نيست
    آه اينست آنچه مي جستي به شوق
    راز من راز ني ديوانه خو
    راز موجودي كه در فكرش نبود
    ذره اي سوداي نام و آبرو
    راز موجودي كه ديگر هيچ نيست
    جز وجودي نفرت آور بهر تو
    آه نيست آنچه رنجم ميدهد
    ورنه كي ترسم ز خشم و قهر تو

    ویرایش توسط مدیر تالار ادبیات : 17th September 2013 در ساعت 12:02 AM
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  8. 5 کاربر از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند .


  9. #25
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد



    ای ستاره

    اي ستاره ها كه بر فراز آسمان


    با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد


    اي ستاره ها كه از وراي ابرها


    بر جهان نظاره گر نشسته ايد


    آري اين منم كه در دل سكوت شب


    نامه هاي عاشقانه پاره ميكنم


    اي ستاره ها اگر بمن مدد كنيد


    دامن از غمش پر از ستاره ميكنم


    با دلي كه بويي از وفا نبرده است


    جور بيكرانه و بهانه خوشتر است


    در كنار اين مصاحبان خودپسند


    ناز و عشوه هاي زيركانه خوشتر است


    اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من


    ديگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟


    اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او


    آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد ؟


    جام باده سر نگون و بسترم تهي


    سر نهاده ام به روي نامه هاي او


    سر نهاده ام كه در ميان اين سطور


    جستجو كنم نشاني از وفاي او


    اي ستاره ها مگر شما هم آگهيد


    از دو رويي و جفاي ساكنان خاك


    كاينچنين به قلب آسمان نهان شديد


    اي ستاره ها ستاره هاي خوب و پاك


    من كه پشت پا زدم به هر چه كه هست و نيست


    تا كه كام او ز عشق خود روا كنم


    لعنت خدا بمن اگر بجز جفا


    زين سپس به عاشقان با وفا كنم


    اي ستاره ها كه همچو قطره هاي اشك سربدار


    سر بدامن سياه شب نهاده ايد


    اي ستاره ها كز آن جهان جاودان


    روزني بسوي اين جهان گشاده ايد


    رفته است و مهرش از دلم نميرود


    اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست ؟


    اي ستاره ها ستاره ها ستاره ها


    پس ديار عاشقان جاودان كجاست ؟

    ویرایش توسط sr hesabi : 18th September 2013 در ساعت 08:00 PM
    شاید ....

  10. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  11. #26
    کاربر جدید
    نوشته ها
    105
    ارسال تشکر
    345
    دریافت تشکر: 507
    قدرت امتیاز دهی
    5032
    Array
    s..o..s's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد


    از دوست داشتن


    امشب از آسمان ديده تو

    روي شعرم ستاره ميبارد


    در سكوت سپيد كاغذها


    پنجه هايم جرقه ميكارد


    شعر ديوانه تب آلودم


    شرمگين از شيار خواهشها


    پيكرش را دوباره مي سوزد


    عطش جاودان آتشها


    آري آغاز دوست داشتن است


    گرچه پايان راه ناپيداست


    من به پايان دگر نينديشم


    كه همين دوست داشتن زيباست


    از سياهي چرا حذر كردن


    شب پر از قطره هاي الماس است


    آنچه از شب به جاي مي ماند


    عطر سكر آور گل ياس است


    آه بگذار گم شوم در تو


    كس نيابد ز من نشانه من


    روح سوزان آه مرطوب من


    بوزد بر تن ترانه من


    آه بگذار زين دريچه باز


    خفته در پرنيان رويا ها


    با پر روشني سفر گيرم


    بگذرم از حصار دنياها


    داني از زندگي چه ميخواهم


    من تو باشم ‚ تو ‚ پاي تا سر تو


    زندگي گر هزار باره بود


    بار ديگر تو بار ديگر تو


    آنچه در من نهفته درياييست


    كي توان نهفتنم باشد


    با تو زين سهمگين طوفاني


    كاش ياراي گفتنم باشد


    بس كه لبريزم از تو مي خواهم


    بدوم در ميان صحراها


    سر بكوبم به سنگ كوهستان


    تن بكوبم به موج دريا ها


    بس كه لبريزم از تو مي خواهم


    چون غباري ز خود فرو ريزم


    زير پاي تو سر نهم آرام


    به سبك سايه تو آويزم


    آري آغاز دوست داشتن است


    گرچه پايان راه نا پيداست


    من به پايان دگر نينديشم


    كه همين دوست داشتن زيباست


    هیچ

  12. 5 کاربر از پست مفید s..o..s سپاس کرده اند .


  13. #27
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    کاش چون پاییز بودم
    کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
    برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
    آفتاب دیدگانم سرد می شد,
    آسمان سینه ام پر درد می شد
    ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
    اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
    وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
    وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
    شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
    در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
    در شرار آتش دردی نهانی.
    نغمه ی من ...

    همچو آواری نسیم پر شکسته
    عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
    پیش رویم :
    چهره تلخ زمستان جوانی
    پشت سر :
    آشوب تابستان عشقی ناگهانی
    سینه ام :
    منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
    کاش چون پاییز بودم
    شاید ....

  14. 3 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  15. #28
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    شعر زیبای حمید مصدق
    توبه من خنديدي و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه
    سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلوده به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    وتو رفتي و هنوز،
    سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام
    خش خش گام تو تكراركنان
    مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان
    غرق اين پندارم
    كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت

    جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

    من به تو خندیدم
    چون که می دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده خود پا
    سخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک
    لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت: برو
    چون نمی خواست به خاطر بسپارد
    گریه تلخ تو را
    و من رفتم و هنوز
    سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
    شاید ....

  16. 4 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  17. #29
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    -
    نوشته ها
    59
    ارسال تشکر
    688
    دریافت تشکر: 77
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    elhamjoon's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    عادت نکرده ام هنوز خیال میکنم روزی برمیگردی آرام از پشت سر می آیی و مرا که به انتهای خیابان چشم دوخته ام بانام کوچک صدامیزنی و ایمگونه عمرتنهایی من به سر خواهد رسید

  18. کاربرانی که از پست مفید elhamjoon سپاس کرده اند.


صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من دروغ می گم،تو دروغ نگو
    توسط zoh_reh در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th June 2013, 05:57 PM
  2. خبر: بلوغ فکری نوجوانان بسیار زودتر از بلوغ احساسی آنها رخ می دهد
    توسط نارون1 در انجمن اخبار روانشناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th August 2012, 12:31 PM
  3. چگونه کودکان دروغ گو مي شوند
    توسط Admin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th August 2010, 12:52 PM
  4. مقاله: تعريف دروغ و اقسام دروغ
    توسط Victor007 در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th November 2009, 12:45 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •