دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29

موضوع: چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

  1. #1
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض چند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    گر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
    بياور
    و يك دريچه كه از آن
    به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
    فروغ فرخزاد

    کسي مرا به آفتاب
    معرفي نخواهد کرد
    کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را بخاطر بسپار
    پرنده مردني ست
    فروغ فرخزاد

    همه هستی من آیه تاریكیست
    كه ترا در خود تكرار كنان
    به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
    فروغ فرخزاد

    هر چه دادم به او حلالش باد
    غير از آن دل كه مفت بخشيدم
    دل من كودكي سبكسر بود
    خود ندانم چگونه رامش كرد
    او كه ميگفت دوستت دارم
    پس چرا زهر غم به جامش كرد
    فروغ فرخزاد

    هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد
    مرواریدی صید نخواهد كرد
    فروغ فرخزاد

    این چه عشقی است که در دل دارم
    من از این عشق چه حاصل دارم
    می گیریزی زمن و در طلبت

    بازهم کوشش باطل دارم فروغ فرخزاد
    عاقبت خط جاده پایان یافت
    من رسیده ز ره غبار آلود
    تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
    شهر من گور آرزویم بود فروغ فرخزاد
    من نمی خواهم
    سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
    من نمی خواهم
    او بلغزد دور از من روی معبرها
    يا بيفتد خسته و سنگين
    زير پای رهگذرها فروغ فرخزاد
    زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟
    یا که ما خود سایه های سایه های خود هستیم؟ فروغ فرخزاد
    گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
    لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
    اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
    در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو فروغ فرخزاد

    عاقبت بند سفر پایم بست
    می روم ، خنده به لب ، خونین دل
    می روم از دل من دست بدار
    ای امید عبث بی حاصل فروغ فرخزاد

    ای شب از رویای تو رنگین شده
    سینه از عطر توام سنگین شده
    ای بروی چشم من گسترده خویش
    شادیم بخشیده از اندوه بیش
    همچو بارانی که شوید جسم خاک
    هستیم زآلودگی ها کرده پاک فروغ فرخزاد

    به چشمی خیره شد شاید بیابد
    نهانگاه امید و آرزو را
    دریغا ، آن دو چشم آتش افروز
    به دامان گناه افکند او را فروغ فرخزاد

    چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
    چرا در بستر آغوش او خفت ؟
    چرا راز دل دیوانه اش را
    به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟ فروغ فرخزاد

    درد تاریکیست درد خواستن
    رفتن و بیهوده از خود کاستن
    سر نهادن بر سیه دل سینه ها
    سینه آلودن به چرک کینه ها
    در نوازش ، نیش ماران یافتن
    زهر در لبخند یاران یافتن فروغ فرخزاد

    رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
    در لابلای دامن شبرنگ زندگی
    رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
    فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی فروغ فرخزاد

    او شراب بوسه می خواهد ز من
    من چه گویم قلب پر امید را
    او به فکر لذت و غافل که من
    طالبم آن لذت جاوید را فروغ فرخزاد

    به لبهایم مزن قفل خموشی
    که در دل قصه ای ناگفته دارم
    ز پایم باز کن بند گران را
    کزین سودا دلی آشفته دارم فروغ فرخزاد


    یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
    نیست یاری که مرا یاد کند
    دیده ام خیره به ره ماند و نداد
    نامه ای تا دل من شاد کند فروغ فرخزاد

    می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
    به خدا میبرم از شهر شما
    دل شوریده و دیوانه خویش فروغ فرخزاد

    بخدا غنچه شادی بودم
    دست عشق آمد و از شاخم چید
    شعله آه شدم صد افسوس
    که لبم باز برآن لب نرسید فروغ فرخزاد

    سر به دامان من خسته گذار
    گوش کن بانگ قدمهایش را
    کمر نارون پیر شکست
    تا که بگذاشت برآن پایش را فروغ فرخزاد
    کتابی،خلوتی،شعری،سکوتی
    مرا مستی و سکر زندگانی است
    چه غم گر در بهشتی ره ندارم
    که در قلبم بهشتی جاودانی است فروغ فرخزاد
    ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
    دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
    می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
    مرغی شدم به کنج قفس خسته و اسیر فروغ فرخزاد

    تو همان به که نیندیشی
    به من و درد روانسوزم
    که من از درد نیاسایم
    که من از شعله نیفروزم فروغ فرخزاد

    دیگر نکنم ز روی نادانی
    قربانی عشق او غرورم را
    شاید که چو بگذرم از او یابم
    آن گمشده شادی و سرورم را فروغ فرخزاد

    فردا اگر ز راه نمي آمد
    من تا ابد كنار تو ميماندم
    من تا ابد ترانه عشقم را
    در آفتاب عشق تو ميخواندم فروغ فرخزاد

    رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت
    راهي بجز گريز برايم نمانده بود
    اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
    در وادي گناه وجنونم كشانده بود فروغ فرخزاد


    شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
    به شب تیره خاموشم
    بخدا مُردم از این حسرت
    که چرا نیست در آغوشم فروغ فرخزاد

    آري آغاز دوست داشتن است
    گرچه پايان راه نا پيداست
    من به پايان دگر نينديشم
    كه همين دوست داشتن زيباست فروغ فرخزاد

    بخدا در دل و جانم نیست
    هیچ جز حسرت دیدارش
    سوختم از غم و کی باشد
    غم من مایه آزارش فروغ فرخزاد

    زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
    كه نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
    فروغ فرخزاد

    بر تو چون ساحل آغوش گشودم
    در دلم بود که دلدار تو باشم
    وای بر من که ندانستم از اول
    روزی آید که دل آزار تو باشم فروغ فرخزاد

    کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم
    کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
    برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
    آفتاب دیدگانم سرد میشد فروغ فرخزاد

    در سرزمين قد کوتاهان
    معيارهاي سنجش
    هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند
    چرا توقف کنم؟
    من از عناصر چهارگانه اطاعت مي کنم
    و کار تدوين نظامنامه ي قلبم
    كار حكومت محلي كوران نيست فروغ فرخزاد

    تا به كي بايد رفت
    از دياري به ديار ديگر
    نتوانم ‚ نتوانم جستن
    هر زمان عشقي و ياري ديگر
    كاش ما آن دو پرستو بوديم
    كه همه عمر سفر مي كرديم
    از بهاري
    به بهاري ديگر فروغ فرخزاد

    لحظه ها را درياب
    چشم
    فردا كور است
    نه چراغيست در آن پايان
    هر چه از دور نمايانست
    شايد آن نقطه نوراني
    چشم گرگان بيابانست فروغ فرخزاد

    اين گروه زاهد ظاهر ساز
    دانم كه اين جدال نه آسانست
    شهر من و تو ‚ طفلك شيرينم
    ديريست كاشيانه شيطانست
    روزي رسد كه چشم تو با حسرت
    لغزد بر اين ترانه درد آلود
    جويي مرا درون سخنهايم
    گويي به خود كه مادر من او بود فروغ فرخزاد




    ویرایش توسط sr hesabi : 16th September 2013 در ساعت 11:54 PM
    شاید ....


  2. #2
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض مرگ من

    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    در بهاری روشن از امواج نور
    در زمستانی غبارآلود و دور
    یا خزانی خالی از فریاد و شور

    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    روزی از این تلخ و شیرین روزها
    روز پوچی همچو روزان دگر
    سایه‌ای ز امروزها‌، دیروزها

    دیدگانم همچو دالان‌های تار
    گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
    من تهی خواهم شد از فریاد درد

    می خزند آرام روی دفترم
    دست‌هایم فارغ از افسون شعر
    یاد می‌آرم که در دستان من
    روزگاری شعله می زد خون شعر

    خاک می خواند مرا هر دم به خویش
    می رسند از ره که در خاکم نهند
    آه شاید عاشقانم نیمه شب
    گل به روی گور غمناکم نهند

    بعد من ناگه به یک‌سو می روند
    پرده‌های تیرهٔ دنیای من
    چشم‌های ناشناسی می خزند
    روی کاغذها و دفترهای من

    در اتاق کوچکم پا می نهد
    بعد من، با یاد من بیگانه‌ای
    در بر آیینه می‌ماند به جای
    تار مویی، نقش دستی، شانه‌ای

    می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش
    هر چه بر جا مانده ویران می‌شود
    روح من چون بادبان قایقی
    در افقها دور و پنهان می‌شود

    می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب
    روزها و هفته‌ها و ماه‌ها
    چشم تو در انتظار نامه‌ای
    خیره می‌ماند به چشم راه‌ها

    لیک دیگر پیکر سرد مرا
    می‌فشارد خاکِ دامنگیر خاک
    بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
    قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک

    بعدها نام مرا باران و باد
    نرم می‌شویند از رخسار سنگ
    گور من گمنام می‌ماند به راه
    فارغ از افسانه‌های نام و ننگ
    شاید ....

  3. 6 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  4. #3
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    پاییز
    از چهره ی طبیعت افسونکار
    بر بسته ام دو چشم پر از غم را
    تا ننگرد نگاه تب آلودم
    این جلوه های حسرت ماتم را

    پاییز ای مسافر خاک آلود
    در دامنت چه چیز نهان داری
    جز برگ های مرده و خشکیده
    دیگر چه ثروتی به جهان داری

    جز غم چه میدهد به دل شاعر
    سنگین غروب تیره و خاموشت؟
    جز سردی و ملال چه میبخشد
    بر جان دردمند من آغوشت؟


    در دامن سکوت غم افزایت
    اندوه خفته میدهد آزارم
    آن روز گمشده ای میرقصد
    در پرده های مبهم پندارم


    پاییز ای سرود خیال انگیز
    پاییز ای ترانه ی محبت بار
    پاییز ای تبسم افسرده
    بر چهره ی طبیعت فسونکار

    تهران-مهر ماه 1333

  5. 4 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  6. #4
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    خاطر پریشان

    تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را
    می کشم بر نگاه نازآلود نرم و سنگین حجاب مژگان را

    دل گرفتار خواهشی جانسوز، از خدا راه چاره می جویم
    پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم

    آه…هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست
    هر چه گفتم دروغ بود دروغ، کی ترا گفتم آنچه دلخواهست

    تو برایم ترانه می خوانی، سخنت جذبه ای نهان دارد
    گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد

    شاید این را شنیده ای که زنان در دل «آری » و «نه» به لب دارند
    ضعف خود را عیان نمی سازند، رازدار و خموش و مکارند

    آه من هم زنم ، زنی که دلش در هوای تو می زند پر و بال
    دوستت دارم ای خیال لطیف، دوستت دارم ای امید محال
    شاید ....

  7. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  8. #5
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    دختر و بهار
    دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
    ای دختر بهار حسد میبرم به تو
    عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا
    با هر چه طالبی به خدا میخرم ز تو


    بر شاخ نوجوان درختی شکوه ای
    با ناز میگشود دو چشمان بسته را
    مشست کاکلی به لب نقره فام
    آن بالهای نازک زیبای خسته را


    خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
    بر چهره روز روشنی دلکشی دوید
    موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
    رازی سرود و موج بنرمی از او رمید


    خندید باغبان که سرانجام شد بهار
    دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
    دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
    ای بس بهارها که بهاری نداشتم


    خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
    گویی میان مجمری از خون نشسته بود
    میرفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
    دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

  9. 6 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  10. #6
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    تولدی دیگر

    همهء هستي من آيهء تاريکيست
    که ترا در خود تکرار کنان
    به سحرگاهان شکفتن ها و رستن هاي ابدي آه کشيدم ، آه
    من در اين آيه ترا
    به درخت و آب و آتش پيوند زدم

    **************************

    زندگي شايد
    يک خيابان درازست که هر روز زني با زنبيلي از آن ميگذرد
    زندگي شايد
    ريسمانيست که مردي با آن خود را از شاخه مياويزد
    زندگي شايد طفليست که از مدرسه بر ميگردد
    زندگي شايد افروختن سيگاري باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
    همآغوشي
    يا عبور گيج رهگذري باشد
    که کلاه از سر بر ميدارد
    و به يک رهگذر ديگر با لبخندي بي معني ميگويد " صبح بخير "

    ****************************

    زندگي شايد آن لحظه مسدوديست
    که نگاه من ، در ني ني چشمان تو خود را ويران ميسازد
    ودر اين حسي است
    که من آن را با ادراک ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت

    *****************************
    در اتاقي که به اندازهء يک تنهاييست
    دل من
    که به اندازهء يک عشقست
    به بهانه هاي سادهء خوشبختي خود مينگرد
    به زوال زيباي گل ها در گلدان
    به نهالي که تو در باغچهء خانه مان کاشته اي
    و به آواز قناري ها
    که به اندازهء يک پنجره ميخوانند

    ****************************


    آه...
    سهم من اينست
    سهم من اينست
    سهم من ،
    آسمانيست که آويختن پرده اي آنرا از من ميگيرد
    سهم من پايين رفتن از يک پله مترو کست
    و به چيزي در پوسيدگي و غربت و اصل گشتن
    سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدايي ان دادن که به من بگويد :
    " دستهايت را
    دوست ميدارم "


    ***********************************


    دستهايم را در باغچه ميکارم
    سبز خواهم شد ، ميدانم ، ميدانم ، ميدانم
    و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
    تخم خواهند گذاشت

    ***********************************


    گوشواري به دو گوشم ميآويزم
    از دو گيلاس سرخ همزاد
    و به ناخن هايم برگ گل کوکب ميچسبانم
    کوچه اي هست که در آنجا
    پسراني که به من عاشق بودند ، هنوز
    با همان موهاي درهم و گردن هاي باريک و پاهاي لاغر
    به تبسم هاي معصوم دخترکي ميانديشند که يک شب او را
    باد با خود برد

    *************************************

    کوچه اي هست که قلب من آن را
    از محل کودکيم دزديده ست

    سفر حجمي در خط زمان
    و به حجمي خط خشک زمان را آبستن کردن
    حجمي از تصويري آگاه
    که ز مهماني يک آينه بر ميگردد


    ************************************

    و بدينسانست
    که کسي ميميرد
    و کسي ميماند
    هيچ صيادي در جوي حقيري که به گودالي ميريزد ، مرواريدي
    صيد نخواهد کرد .

    ******************************************

    من
    پري کوچک غمگيني را
    ميشناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
    و دلش را در يک ني لبک چوبين
    مينوازد آرام ، آرام
    پري کوچک غمگيني
    که شب از يک بوسه ميميرد
    و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد





    ویرایش توسط sr hesabi : 20th August 2013 در ساعت 12:18 AM
    شاید ....

  11. 7 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  12. #7
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    جمعه

    جمعهء ساکت
    جمعهء متروک
    جمعهء چون کوچه هاي کهنه، غم انگيز
    جمعهء انديشه هاي تنبل بيمار
    جمعهء خميازه هاي موذي کشدار
    جمعهء بي انتظار
    جمعهء تسليم

    *********************


    خانهء خالي
    خانهء دلگير
    خانهء در بسته بر هجوم جواني
    خانهء تاريکي و تصور خورشيد
    خانهء تنهائي و تفال و ترديد
    خانهء پرده، کتاب، گنجه، تصاوير

    ************************

    آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت
    زندگي من چو جويبار غريبي
    در دل اين جمعه هاي ساکت متروک
    در دل اين خانه هاي خالي دلگير
    آه، چه آرام و پر غرور گذر داشت...

    شاید ....

  13. 8 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  14. #8
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    شاید ....

  15. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  16. #9
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    از یاد بگذشته


    ياد بگذشته به دل ماند و دريغ

    نيست ياري كه مرا ياد كند

    ديده ام خيره به ره ماند و نداد

    نامه اي تا دل من شاد كند

    خود ندانم چه خطايي كردم

    كه ز من رشته الفت بگسست

    در دلش جايي اگر بود مرا

    پس چرا ديده ز ديدارم بست

    هر كجا مينگرم باز هم اوست

    كه به چشمان ترم خيره شده

    درد عشقست كه با حسرت و سوز

    بر دل پر شررم چيره شده

    گفتم از ديده چو دورش سازم

    بي گمان زودتر از دل برود

    مرگ بايد كه مرا دريابد

    ورنه درديست كه مشكل برود

    تا لبي بر لب من مي لغزد

    مي كشم آه كه كاش اين او بود

    كاش اين لب كه مرا مي بوسد

    لب سوزنده آن بدخو بود

    مي كشندم چو در آغوش به مهر

    پرسم از خود كه چه شد آغوشش

    چه شد آن آتش سوزنده كه بود

    شعله ور در نفس خاموشش

    شعر گفتم كه ز دل بر دارم

    بار سنگين غم عشقش را

    شعر خود جلوه اي از رويش شد

    با كه گويم ستم عشقش را

    مادر اين شانه ز مويم بردار

    سرمه را پاك كن از چشمانم

    بكن اين پيرهنم را از تن

    زندگي نيست بجز زندانم

    تا دو چشمش به رخم حيران نيست

    به چكار آيدم اين زيبايي

    بشكن اين آينه را اي مادر

    حاصلم چيست ز خودآرايي

    در ببنديد و بگوييد كه من

    جز از او همه كس بگسستم

    كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست

    فاش گوييد كه عاشق هستم

    قاصدي آمد اگر از ره دور

    زود پرسيد كه پيغام از كيست

    گر از او نيست بگوييد آن زن

    دير گاهيست در اين منزل نيست


    ویرایش توسط sr hesabi : 1st September 2013 در ساعت 01:19 AM
    شاید ....

  17. 4 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


  18. #10
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,534
    ارسال تشکر
    8,328
    دریافت تشکر: 9,716
    قدرت امتیاز دهی
    64605
    Array
    sr hesabi's: جدید38

    پیش فرض پاسخ : جند قطعه شعر از فروغ فرخزاد

    ویرایش توسط sr hesabi : 1st September 2013 در ساعت 01:25 AM
    شاید ....

  19. 5 کاربر از پست مفید sr hesabi سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من دروغ می گم،تو دروغ نگو
    توسط zoh_reh در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th June 2013, 05:57 PM
  2. خبر: بلوغ فکری نوجوانان بسیار زودتر از بلوغ احساسی آنها رخ می دهد
    توسط نارون1 در انجمن اخبار روانشناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th August 2012, 12:31 PM
  3. چگونه کودکان دروغ گو مي شوند
    توسط Admin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th August 2010, 12:52 PM
  4. مقاله: تعريف دروغ و اقسام دروغ
    توسط Victor007 در انجمن مقالات مذهبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th November 2009, 12:45 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •