صدایی خنده خدا را میشنوی....
دعایت را شنیده....
وبه ان چه محال می پنداریی میخندد
صدایی خنده خدا را میشنوی....
دعایت را شنیده....
وبه ان چه محال می پنداریی میخندد
خدایا !
به من نگاه کن !
به درون قلب من نگاه کن ، ببین که آیا من از چیزی غمگین یا نگرانم ؟ ببین آیا من کار بدی را انجام داده ام ؟ ... به من بیاموز که چگونه تو را دوست داشته باشم ... برای هر روز و همیشه ...
- - - به روز رسانی شده - - -
من به دیدار خدا رفتم و شد...با کراوات به دیدار خدا رفتم و شدبر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شدریش خود را ز ادب، صاف نمودم با تیغهمچو آینه، با صدق و صفا رفتم و شدعطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شدحمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"راننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شدیکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنیگفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شدهمچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلینسرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد"لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شدمدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشدتو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راستمن خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شدمسجد و دیر و خرابات به دادم نرسیدفارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شدخانقاهم فلک آبی بی سقف و ستونپیر من، آنکه مرا داد ندا، رفتم وشدگفتم ای دل، به خدا، هست خدا، هادی توتا بدینسان شدم از خلق رها، رفتم و شد
سکوت چه زیباست وقتی تمام حرفها از توصیف عاجزند......بزرگترین اقیانوس ارام است پس ارام باش تا بزرگترین باشی........
هنگامی که خدا مرا افرید ماه وارونه بود و خورشید سبز
و فرشتگان میگفتند بال ما سوخته
و ابلیس میگفت من بهترینم
وقتی به زمین رفتم همه خوب بودند
اسمان ابی بود
باران می بارید
و زمین می گفت من انسانم
و شب ماه را در اغوش گرفت
خورشید سرد بود
و مردم به هم می گفتند
که چرا برگ سبز است
و چرا شب روشن نیست
و چرا هیچکس در تکاپوی رسیدن به خورشید نیست
و ما چرا انسانیم
و همه گذشت
و زمین مرد
و ماه مرد
و مردم مردند
و شب روشن شد
و روز تاریک
و بالهای فرشتگان سوخت
و ابلیس تاریکی را خورد
و علم را فروختند
و همه رفتند
و خدا گفت به یاد ار
ایا به یاد نمی اوری که عهد بستی
که مرا بپرستی
و علم را نفروشی
و همان قدر که سایه را میبینی روشنی را هم ببینی
و زمین را به گریه نندازی
و عرش را نلزانی
و ابلیس را حقیر کنی
و اندیشه ات را با مرکب سیاه نکنی
و ایمانت را باید به اندازه ی کهکشان اندرومدا بزرگ بداری
و من هیچ نگفتم و خدا گفت
که چرا
و من هیچ نگفتم
بله این همین بود
خداوند همه را در الس به من نشان داد
ولی من گفتم خداوندا من چنین نخواهم شد
و من در زمین به یاد خواهم اورد و
خدا گفت پس تو میخواهی
پس برو
و من رفتم به زمین
ولی ندانستم
و در اندیشه ی خود سوختم
این حکایت یک فراموشکار است
ایا تو نیز فراموش کاری
نباش
خداوندا مرا از تبار گمراهان و فراموش کاران قرار نده
او خواهد امد
گفتم : چقدر احساس تنهایی می کنم …
گفتی : من که نزدیکم ! (بقره آیه ۱۸۶)
.
.
یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”
.
.
همه را صدا زدم جز خدا …
هیچکس جوابم را نداد جز خدا …
.
.
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ
ﺍﻣﺎ
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻪ ﺳﯿﺐ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ …
.
.
خداوندا
نادانی دیروز ، شادی امروزم را گرفت !
نادانی امروزم را بگیِر تا شادی فردایم را از دست ندهم …
.
.
چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما می اندازد همچو گره های قالی باشد که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند …
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﯿﭻ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ …
.
.
میشنود صدایی به کوچکی صدای تو را ، “خدایی” که به بزرگی جهان هستی است ….
.
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم …
در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها …
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز …
.
.
همه چیز پر از خداست ؛ درخواست کن ، باور کن و دریافت کن …
.
.
دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند !!!
صدای خنده ی “خدا” را شنیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم …
.
.
عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!
گفتند : مگر خدایی تو ؟
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا …
.
.
خدایا
می دانم خالی از تقصیر نیستم اما می خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری سپاسگذاری کنم !
.
.
هر دری بسته شود ، جز در پرفیض خدا
این در خانه عشق است که باز است هنوز …
.
.
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم ؟
.
.
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
.
.
قشنگ ترین حس زمانیست که یه اتفاق خوب برات میفته و مطمئنی که اون اتفاق خوب یه پاداش از طرف خدا برای تو بوده …
.
.
ای جمله بی کسان عالم را کَس
یک جو کَرمت تمام عالم را بَس
من بی کَسم و کسی ندارم جز تو
یا رب به فریاد من بی کَس رَس
.
.
جاده های زندگی را خدا هموار می کند ؛ کار ما تنها برداشتن سنگ ریزه هاست …
.
.
خدایا ! ببخشای مرا …
آنقدر که حسرت نداشته هایم را خوردم ، شاکر داشته هایم نبودم …
.
.
همیشه از “چوب خدا” ترسوندنمون ولی حتی یه نفر هم به “بوس خدا” امیدوارمون نکرد !!!
.
.
من خدایی دارم ، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان ، خوب ، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید ، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد ، او مرا می خواند ، او مرا می خواهد …
.
.
خدایا …
بفهمان که بی تو چه میشوم ولی نشانم نده !
خدایا …
هم بفهمان و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد …
.
.
کـسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند ولی دستشان به ستاره ای نمی رسد !
اما کسانی هستند که بی دعا با خدا دست می دهند …مطالب مرتبط :
نوشته جذاب و متن های زیبای فاز سنگین خداوند
- - - به روز رسانی شده - - -
مرحوم آیت الله بهجت(ره) یکی عارفان بزرگ زمان بودند.
روزی به ایشان گفتند : کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید .
فرمودند:
لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی : "خدا می بیند" .
در ساحل دریای زندگی قدم میزدم.....همه جا دو رد پا دیدمجای پای من و خدا.....به سخت ترین لحظه ها که رسیدمفقط یک جای پا دیدم.....گفتم:خدایا مرا در سخت ترین لحظات زندگی رها کردی؟ندا آمد:تو را در سخت ترین لحظه ها به دوش کشیدم.
پیشانی گر زداغ گنه سیه شود بهترازداغ مهره ازسر ریا...نام خدا نبردن ازآن به که زیرلب بهرفریب خلقبگویی خداخدا
گیله مرد میگفت : دل دادن به گوش دادنه ؛ نمیشه خود رو دلداده کسی دونست، ولی گوش به حرفهاش نداد ،( البته گوش دادنی که عمل در پی داشته باشه )
روی تکه ای کاغذ عکس یک قلب رو کشید.
پرسید : میتونی بگی این چیه ؟
با تعجب گفتم : این شکل یک قلب و علامت عشقه !
کاغذ رو از وسط تا زد و گفت : عشق از دو گوش تشکیل شده ؛
میدونی یعنی چی ؟ نمیشه ادعای خداپرستی و عشق به خدا داشت ولی یک گوش ات به خدا باشه و گوش دیگرت به غیر خدا ...
کاغذ رو به دستم داد و رفت .
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم!
نمیدانم!
نمی دانم خداوندا
در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!
نمی دانم خداوندا!!!
به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
كه دیگر نا امیدم من و
میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی
بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم
چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به كس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی
من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم.
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم
نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
كلام آشنایی ده
خداوندا پناهم ده
دل گمگشته ی من را نشانم ده
خداوندا!اگر روزی ز عرش خود به زیر آییلباس فقر پوشیغرورت را برای تکه نانیبه زیر پای نامردان بیاندازیو شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
دکتر علی شریعتی
خدایا
مراجع که نمیدانند!!!فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمیکند؟
پیشانی گر زداغ گنه سیه شود بهترازداغ مهره ازسر ریا...نام خدا نبردن ازآن به که زیرلب بهرفریب خلقبگویی خداخدا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)