دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: عشق یعنی یک پلاک و یک استخوان....

  1. #1
    همکار تالار دفاع مقدس
    رشته تحصیلی
    سوم تجربی
    نوشته ها
    450
    ارسال تشکر
    1,865
    دریافت تشکر: 1,551
    قدرت امتیاز دهی
    3114
    Array
    سیدپویا's: جدید157

    پیش فرض عشق یعنی یک پلاک و یک استخوان....

    خیلی وقت میگذرد که به استقبال شهدا در میدان آزادی رفته بودم تازه اول نوجوانی بود . میعادگاه ما با شهدا میدان آزادی جایی که محل تمام اتفاقات مهم در شهر تهران است.



    وقتی رسیدم جمعیت مشتاق و مظطرب آن موقع هیچکدام از این احساس را بدرستی درک نمیکردم در دلم یک هیجان و ترس مملو از آرامش وجود داشت.



    افراد مختلف در این بین بچشم میخوردند جانبازانی که بر روی صندلی چرخ دار نشسته بودند و گریه میکردند زنان و مادرانی که با گریه به استقبال گمشدگان میگشتند و من که در این میان دنبال نمیدانم ها میگشتم .



    چه چیزی من را به اینجا کشانده بود؟ نوجوانی 12 ساله تنها در میان این جمعیت و ترس نزدیک شدن به یکی از این تابوت ها که با پرچم خوش رنگ ایران مزین شده بود. ناگهان دیدم هر کسی با خودکار چیزی روی تابوت ها مینویسد شاید این نکته در ذهنم جرقه زد که این کار برای چیست؟



    خواندن دست نوشته ها برایم دریای کنجکاوی بود انگار برایم راهرویی در بین این همه جمعیت باز شد آرام آرام به طرف تابوت ها حرکت کردم دستم را به ارامی روی یکی از آنها گذاشتم روی تابوت از پلاستیک های ضخیم پوشانده شده بود اولین جمله ای که توجه مرا جلب کرد ان بود:

    انتقام سیلی زهرا را بگیرید.



    ناگهان چشمم به نوشت های دیگر خورد: شفاعت ما را هم بکنید،التماس دعا،و جمله ایی که هیچکدام تکراری نبود. سربازی که بالای کامیون ایستاده بود مرا نگاه میکرد و بغضی گلویش را گرفته بود .



    ناگهان از فشار جمعیت از تابوت دور شدم و باز هم بحالت عادی برگشتم کمی به خودم آمده بودم و به اطرافم نگاه کردم مردمی که بیرون میدان ازادی بودند و ما را نگاه میکردند و ما که درون این مهمانی بودیم .انگار از همان موقع یک ندایی به من گفت : این نگاه ها را تا پایان زندگی فراموش نکن.



    نگاه افرادی که بیرون از جمعیت بودند همانند تماشاگران و افرادی بود که ما را دیوانه میپنداشتند و شاید هم جزو کسانی که برای جامعه مانند آفت هستیم و ما هستیم که باعث جنگ و فقر و فساد شده ایم.



    این نگاهها پس از 13 سال هنوز هم برایم زنده است باز هم انگار یاد شهدا بودن جرم است و انگار اصلا این اتفاقات رخ نداده است و تمام این چیزها خواب و خیا ل بود....

  2. 6 کاربر از پست مفید سیدپویا سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانه ولیعهد عربستان،گران‌ترین خانه لندن+عکس
    توسط وحید 0319 در انجمن معماری منظر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th October 2012, 12:48 PM
  2. مهریه عندالاستطاعه یعنی چه ؟
    توسط Sookoot در انجمن حقوق خصوصی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th February 2010, 05:34 PM
  3. گزارشی از بیمارستان کسری؛خدا کند همه چیز شایعه باش
    توسط mahdi9067 در انجمن اخبار دنیای فوتبال
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th December 2009, 10:56 PM
  4. عربستان منطقه شیعه نشین یمن را گلوله باران کرد !
    توسط kamanabroo در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st October 2009, 10:51 PM
  5. خبر: شیعه‌کشی در یمن با مشارکت عربستان و سکوت داخلی‌ها
    توسط m.g.s.t.r در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th August 2009, 11:44 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •