5 - مست و محتسب
محتسب(1) در نيمه شب، مستی را ديد كه كنار ديوار افتاده است. پيش رفت و گفت: تو مستی، بگو چه خوردهای؟ چه گناه و جُرمِ بزرگی كردهای! چه خوردهای؟
مست گفت: از چيزي كه در اين سبو(2) بود خوردم.
محتسب: در سبو چه بود؟
مست: چيزی كه من خوردم.
محتسب: چه خوردهای؟
مست: چيزی كه در اين سبو بود!
اين پرسش و پاسخ مثل چرخ می چرخيد و تكرار می شد.
محتسب گفت: «آه» كن تا دهانت را بو كنم. مست «هو» (3) كرد. محتسب ناراحت شد و گفت: من می گويم «آه» كن، تو «هو» می كنی؟
مست خنديد و گفت: «آه» نشانه غم است. امّا من شادم، غم ندارم، ميخوارانِ حقيقت از شادی «هو هو» می زنند.
محتسب خشمگين شد، يقه مست را گرفت و گفت: تو جُرم كردهای، بايد تو را به زندان ببرم. مست خنديد و گفت: من اگر می توانستم برخيزم به خانه خودم می رفتم،
چرا به زندان بيايم؟! من اگر عقل و هوش داشتم مثل مردان ديگر سركار و مغازه و دكان خود می رفتم!
محتسب گفت: چيزی بده تا آزادت كنم. مست با خنده گفت: من برهنهام ، چيزی ندارم خود را زحمت مده...!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
1) محتسب : مأمور حكومت دينی که مردم را به دليل گناه دستگير می كند.
2) سبو: كوزه كه شراب در آن می ريختند.
3) هُو: در عربی به معنی «او». صوفيان برای خدا به كار می بردند، هوهو زدن يعنی خدا را خواندن.
6 - پیر و پزشک
پيرمردی پيش پزشك رفت و گفت: حافظهام ضعيف شده است.
پزشك گفت: به علتِ پيری است.
مرد: چشمهايم هم خوب نميبيند.
پزشك: ای پير كُهن، علت آن پيری است.
مرد: پشتم خيلی درد می كند.
پزشك: ای پيرمرد لاغر اين هم از پيری است.
مرد: هرچه می خورم برايم خوب نيست.
طبيب گفت: ضعف معده هم از پيری است.
پير گفت: وقتی نفس می كشم نفسم می گيرد.
پزشك: تنگی نفس هم از پيری است وقتی فرا می رسد صدها مرض می آيد.
پيرمرد بيمار خشمگين شد و فرياد زد: ای نادان! تو از علم طب همين جمله را آموختی؟! مگر عقل نداری و نمی دانی كه خدا هر دردی را درمانی داده است.
تواز بی عقلی در جا ماندهای!
پزشك آرام گفت: ای پدر عمر تو از شصت بيشتر است. اين خشم و غضب تو هم از پيری است. همه اعضای وجودت ضعيف شده صبر و حوصلهات ضعيف شده است.
تو تحمل شنيدن دو جمله حرف حق را نداری. همه پيرها چنين هستند. به غير پيران حقيقت.
از برون پير است و در باطن صَبی(1)
خود چه چيز است؟ آن ولی(2) و آن نبی(3)
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
1) صبی: كودكي
2) ولی : مرد حق
3) نبی: پيامبر
علاقه مندی ها (Bookmarks)