دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: رجعت پیکر بیسیم‌چی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) بعد از ۳۰ سال

  1. #1
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض رجعت پیکر بیسیم‌چی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) بعد از ۳۰ سال




    پیکر مطهر شهید احمد صداقتی، بیسیم‌چی لشکر ۱۴ امام‌حسین (ع)، بعد از ۳۰ سال انتظار به آغوش خانواده بازگشت.
    به گزارش فارس، پیکر مطهر شهید احمد صداقتی که در سال 61 طی عملیات محرم به شهادت رسید و مفقود شد، پس از 30 سال چشم‌انتظاری خانواده به ویژه پدر و مادرش در عملیات اخیر کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف شد.

    پیکر مطهر این شهید پس از شناسایی، امروز تحویل خانواده‌اش شد و در سالروز شهادت حضرت زهرای‌ اطهر(س) در گلستان شهدای اصفهان در مزاری که 30 سال خالی بود آرام می‌گیرد.

    شهید احمد صداقتی، متولد اول آذر 1339 است که در عملیات «فرمانده کل‌قوا خمینی روح‌خدا» دست راستش را از دست داد؛ این مجروحیت او را از ادامه حضور در جبهه بازنداشت و بارها به جبهه اعزام شد تا اینکه در عملیات محرم در حالیکه بیسیم‌چی لشکر 14 امام حسین(ع) بود، دست دیگرش قطع شد و در این هنگام شاسی گوش را با پا فشار داده و گفت: « سلام من را به حضرت امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ وضع ما خوب است؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم، منظورم را که می‌فهمید؟ » پس از چند لحظه صدای او قطع شد و هرچه او را صدا زدند جواب نداد بعد خبر آمد آن عزیز بزرگوار در همان لحظه به شهادت رسیده بود.


    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 5 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  3. #2
    همکار تالار موبایل
    نوشته ها
    1,025
    ارسال تشکر
    8,185
    دریافت تشکر: 3,427
    قدرت امتیاز دهی
    25841
    Array

    پیش فرض شهید صداقتی سرشار از صداقت بود

    به گزارش ایمنا، احمد صداقتی نجف‌آبادی در تاریخ بيست و هشتم آبان ۱۳۳۹، در شهرستان نجف آباد چشم به جهان گشود. پدرش قربانعلی، کفاش بود و مادرش خورشيد نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم اسفند ۱۳۶۱، در عین خوش دهلران توسط نیروهای عراقی شهيد شد و به مدت ۳۰ سال، اثری از پیکر وی به‌دست نیامد تا اینکه در فروردین ماه سال جاری پیکر این شهید بزرگوار توسط گروه تفحص، کشف و پس از بازگشت به زادگاهش، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
    همرزم شهید احمد صداقتی از خاطرات زمان جنگ می‌گوید
    مهدی جانی‌پور از عکاسان دفاع مقدس است که روزگاری، رسم رفاقت را با شهید احمد صداقت گذرانده و اکنون که پس از ۳۰ سال، پیکر این شهید بزرگوار پیدا و به خاک سپرده شده است از لحظه لحظه خاطراتش با این مرد آسمانی می گوید:
    نزدیک به یک ماه از جنگ ایران و عراق می‌گذشت، سپاه استان اصفهان به تازگی گردان مُسلم را سازماندهی کرده بود و انگار تمامی این اتفاقات دست به دست هم داده بودند تا رفاقت من و احمد در این گردان اتفاق بیفتد؛ اولین اعزام گروهان ما به کردستان و بعد از آن به جنوب کشور بود.
    احمد شاگرد اول درس اخلاق بود
    یاد آن روزها به خیر که سردار شهید احمد فروغی فرمانده گردان و سردار عباس کِردآبادی فرمانده عملیات گردان مسلم بودند و احمد دوست جون جونی من، همیشه شاگرد اول کلاس ایدئولوژی و اخلاق سردار جلال افشار بود.
    رفتار، گفتار و باورهای حاجی سرشار از صداقت و راستی بود، شاید قرار گرفتن نام خانوادگی صداقت در شناسنامه احمد بی‌حکمت نبوده است تا او در زمره افرادی نباشد که تنها نام یا عنوانی را یدک می کشند؛ حاجی و صداقت جدا از هم نبودند ...
    روزی که احمد دستش را در جبهه جا گذاشت
    در عملیات فرمانده کل قوا حصر آبادان شرکت کرده بودیم که حاجی یک دستش را در جبهه جا گذاشت و ما نگران حال و روز احمد بودیم که آیا با این وضعیت کنار می آید یا نه؟
    صبح جمعه بود و چند روزی از این حادثه نگذشته بود که در منزل‌مان هیئت داشتیم، از قضا اولین گروه سرود انقلاب اسلامی بسیج هم تشکیل شده بود، آن روز در منزل ما تمرین سرود داشتند که احمد خندان و پر انرژی از راه رسید و در مقابل چشمان متعجب من به تک تک بچه های گروه سرود سلام گرمی کرد و احوال آن ها را جویا شد.
    یار شفیق جوانان و خاطرات جنگ
    اعضای گروه سرود که اکثرشان جوان و نوجوان بودند از حاج احمد خواستند تا از حال و هوای جبهه برایشان بگوید و آن روز بهانه ای بود تا احمد از خاطراتش بگوید.
    حاجی که یار شفیق جوانان بود، مثل همیشه لبخندی زد و با نگاهی که در عمق خاطراتش نشسته بود، لب به سخن گشود و از جنگی گفت که زندگی‌هایی را نابود کرده بود، اما توان مقابله با ایثار، اخلاق و شجاعت دلیر مردان و شیر زنان ایران زمین را نداشت.
    احمد آن روز از دل پاک جوانان سخن گفت که در آن جای پای ملائک دیده می شود، دلی که مَقر خوبی ها و زیبایی هاست و برپایی نماز و فراموش نکردن دین مقدس اسلام در میان هیاهوی زندگی را وظیفه شرعی دانست.
    حاجی جوانان و نوجوانان را به ارتقای علم و تحصیلات‌شان تشویق کرد و به آن ها سفارش کرد که در تمام مدت زندگی‌شان جویای اخلاقی صحیح و انسانی باشند و بعد از رسیدن به سن شرعی بر خاک مقدس جبهه پا بگذارند و دلیرانه از خاک پاک ایران دفاع کنند.
    با دست یا بی دست تا آخرین قطره خون می جنگم
    خانواده حاجی پس از بازگشت او با یک دست از جبهه او را از بازگشت مجدد به منطقه عملیات منع کردند، اما حاج احمد با اراده ای پولادین و عزمی استوار مبارزه تا آخرین قطره خون در راه شرافت و آزادگی مردم میهنش را وظیفه خود می‌دانست و با یقین می‌گفت آن قدر می‌جنگم تا قدم به قدم خاک کشورم را از عراق پس بگیرم.
    مردی از نژاد باران
    حاج احمد دریای ایمان و تقوا بود، مردی وارسته از نسل باران که بوی خوش خدا می داد، تمامی اعمالش رنگ بی رنگی داشت و دنیایی از اخلاص در آن به چشم می خورد.
    حاجی که مرد میدان جنگ و مبارزه بود این بار هم بعد از عملیات فتح خرمشهر با دو پای ترکش خورده، عصایی به زیر بغل و خندان تر از همیشه به اصفهان بازگشت اما چشم های احمد این بار رنگ دیگری داشت و در دنیای دیگری سِیر می کرد.
    خاک شلمچه، احمد را دوست داشت
    حاج احمد به آرزویش رسید، قدم به قدم خاک ایران را فتح کرد، ذره ذره جانش را تقدیم به میهنش کرد تا به جانش رسید و از جام گوارای شهادت نوشید...
    عملیات شرهانی و شلمچه گواه رشادت های این شهید است که او را سی سال در دامان خود پنهان کرد تا خاک، بوی او را بگیرد، او که عطر خوش خدا می داد و استاد اخلاق بود... می دانی، شلمچه هم احمد را دوست می داشت...
    رفیقی که رسم رفاقت را ادا کرد
    مهدی جانی پور به مزار شهید گمنامی که این روزها به نشان یک دست مصنوعی در عملیات ابوالفضل شناسایی شده است، اشاره کرد و گفت: شنیدم شهید آورده اند، تصمیم گرفتم به بنیاد حفظ آثار شهدا بروم، اولین چیزی که دیدم تابوت حاج احمد بود، انگار تازه به شهادت رسیده بود.
    انگار دو هفته پیش او را دیده بودم، به کنارش بر روی زمین نشستم و مثل آن روزها برایش صحبت کردم، اما این بار متکلم وحده من بودم، گرچه می دانم احمد هم حرف می زند، او که با شهادتش بلندترین شعار را به خاک ایران هدیه کرد و آن شعار پاکی ایران است که رشادت های جوانان را می طلبد.



    /گزارش از نازیلا انصاری پور














  4. 4 کاربر از پست مفید mahmoodmah سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خبر: گاف عجیب انگلیسیها در اولین روز المپیک
    توسط آسد مرتضي در انجمن اخبار ورزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 28th July 2012, 11:00 AM
  2. موتورسیکلت الکتریکی با سرعت 240 کیلومتربرساعت + عکس
    توسط * Robo milad * در انجمن تازه های تکنولوژی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th June 2011, 01:56 PM
  3. پروژه ی کامپیوتر : پروژه رزرو بلیط هواپیما به زبان ویژوال بیسیک
    توسط avtkurd در انجمن پروژه های نرم افزار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th August 2010, 12:14 PM
  4. خبر: طراحی موتورسیکلت برقی با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2008, 08:21 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •