گفتی شوقی که در آرزوی وصال استدر وصال نیست زیرا در وصال بوی جدایی می آیدمگر چه شرری زد زِ من بر اوجز نظاره ای لطیفتهی از وهم و وحش و سوز این فانیواژه هایی از سخنی پر ایمانتهی از کذب و فحش و شررِ این فانیچه گویم تو را ای نسیم زود گذر
که هر دم بویی گلی جدید رالیک گویم نخواهی فهمید هرگزشوقی که در آرزوی وصال استدر وصال است
علاقه مندی ها (Bookmarks)