دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 17 از 18 نخستنخست ... 789101112131415161718 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 178

موضوع: بهترین شعرهایی که خواندم

  1. #161
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    ریاضی و فیزیک
    نوشته ها
    1,331
    ارسال تشکر
    1,417
    دریافت تشکر: 5,704
    قدرت امتیاز دهی
    7239
    Array
    کاساندان's: جدید119

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم


  2. 6 کاربر از پست مفید کاساندان سپاس کرده اند .


  3. #162
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    1,751
    ارسال تشکر
    3,958
    دریافت تشکر: 9,802
    قدرت امتیاز دهی
    5191
    Array
    آسد مرتضي's: جدید47

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم

    بعضی روزها


    انسان فقط خسته ست



    نه تنهاست

    نه غمگین

    و نه عاشق


    فقط خسته ست


    از : ایلهان برک
    آهنگران سرشان شلوغ است ...
    بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...



  4. 8 کاربر از پست مفید آسد مرتضي سپاس کرده اند .


  5. #163
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم تربیتی
    نوشته ها
    48
    ارسال تشکر
    85
    دریافت تشکر: 167
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم

    پیش از اینها فکر میکردم خدا
    خانه ای دارد کنار ابر ها
    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتی از الماس خشتی از طلا
    پایه های برجش از عاج و بلور
    بر سر تختی نشسته با غرور
    ماه برق کوچکی از از تاج او
    هر ستاره پولکی از تاج او
    اطلس پیراهن او آسمان
    نقش روی دامن او کهکشان
    رعد و برق شب طنین خنده اش
    سیل و طوفان نعره ی توفنده اش
    دکمه ی پیراهن او آفتاب
    برق تیر و خنجر او ماهتاب

    هیچ کس از جای او آگاه نیست
    هیچ کس را در حضورش راه نیست
    پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
    از خدا در ذهنم این تصویربود
    آن خدا بی رحم بود و خشمگین
    خانه اش در آسمان دور از زمین
    بود ،اما میان ما نبود
    مهربان و ساده و زیبا نبود
    در دل او دوستی جایی نداشت
    مهربانی هیچ معنایی نداشت
    ... هر چه میپرسیدم از خود از خدا
    از زمین از اسمان از ابر ها
    زود می گفتند این کار خداست
    پرس و جو از کار او کاری خطاست
    هر چه می پرسی جوابش آتش است
    آب اگر خوردی جوابش آتش است
    تا ببندی چشم کورت می کند
    تا شدی نزدیک دورت میکند

    کج گشودی دست ،سنگت می کند
    کج نهادی پا ی لنگت می کند
    تا خطا کردی عذابت می دهد
    در میان آتش آبت می کند
    با همین قصه دلم مشغول بود
    خوابهایم خواب دیو و غول بود
    خواب می دیدم که غرق آتشم
    در دهان شعله های سرکشم
    در دهان اژدهایی خشمگین
    بر سرم باران گرز آتشین
    محو می شد نعره هایم بی صدا
    در طنین خنده ی خشم خدا ...
    نیت من در نماز ودر دعا
    ترس بود و وحشت از خشم خدا
    هر چه می کردم همه از ترس بود
    مثل از بر کردن یک درس بود ..

    مثل تمرین حساب و هندسه
    مثل تنبیه مدیر مدرسه
    تلخ مثل خنده ای بی حوصله
    سخت مثل حل صد ها مسئله
    مثل تکلیف ریاضی سخت بود
    مثل صرف فعل ماضی سخت بود
    تا که یک شب دست در دست پدر
    راه افتادیم به قصد یک سفر
    در میان راه در یک روستا
    خانه ای دیدیم خوب و آشنا

    زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
    گفت اینجا خانه ی خوب خداست
    گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
    گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
    با وضویی دست ورویی تازه کرد
    گفتمش پس آن خدای خشمگین
    خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟
    گفت :آری خانه ی او بی ریاست
    فرشهایش از گلیم و بوریاست
    مهربان و ساده و بی کینه است
    مثل نوری در دل آیینه است

    عادت او نیست خشم و دشمنی
    نام او نور و نشانش روشنی
    خشم نامی از نشانی های اوست
    حالتی از مهربانی های اوست
    قهر او از آشتی شیرینتر است
    مثل قهر مهربان مادر است
    دوستی را دوست معنی می دهد
    قهر هم با دوست معنی می دهد
    هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
    قهری او هم نشان دوستی ست
    تازه فهمیدم خدایم این خداست
    این خدای مهربان و آشناست
    دوستی از من به من نزدیکتر
    از رگ گردن به من نزدیکتر
    آن خدای پیش از این را باد برد
    نام او راهم دلم از یاد برد
    آن خدا مثل خیال و خواب بود
    چون حبابی نقش روی آب بود
    می توانم بعد از این با این خدا

    دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا

    می توان با این خدا پرواز کرد
    سفره ی دل را برایش باز کرد
    می توان در بارهی گل حرف زد
    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
    چکه چکه مثل باران راز گفت
    با دو قطره صد هزاران راز گفت
    می توان با او صمیمی حرف زد
    مثل یاران قدیمی حرف زد
    می توان تصنیفی از پرواز خواند
    با الفبای سکوت آواز خواند
    می توان مثل علف ها حرف زد
    با زبانی بی الفبا حرف زد
    می توان در باره ی هر چیز گفت
    می توان شعری خیال انگیز گفت
    مثل این شعر روان و آشنا:
    پیش از اینها فکر می کردم خدا ...

    قیصر امین پور
    ویرایش توسط آرماندیس : 30th January 2014 در ساعت 11:40 AM

  6. 8 کاربر از پست مفید آرماندیس سپاس کرده اند .


  7. #164
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم

    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  8. 2 کاربر از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند .


  9. #165
    کاربر جدید
    نوشته ها
    42
    ارسال تشکر
    247
    دریافت تشکر: 167
    قدرت امتیاز دهی
    147
    Array

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم

    مرغ دریا
    آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
    در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
    خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
    تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
    دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
    قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
    مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
    گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
    چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
    پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
    بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
    قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
    دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
    چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
    همنوای دل من بود به تنگام قفس
    ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت ...(هوشنگ ابتهاج )

  10. 4 کاربر از پست مفید omitis سپاس کرده اند .


  11. #166
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    65
    ارسال تشکر
    287
    دریافت تشکر: 299
    قدرت امتیاز دهی
    29
    Array
    z.v's: خنده2

    پیش فرض پاسخ : بهترین شعرهایی که خواندم

    در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.
    یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
    یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.
    آب را گل نکنیم:
    شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
    دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
    زن زیبایی آمد لب رود،
    آب را گل نکنیم:
    روی زیبا دو برابر شده است.
    چه گوارا این آب!
    چه زلال این رود!
    مردم بالادست، چه صفایی دارند!
    چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
    من ندیدم دهشان،
    بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
    ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.
    بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.
    مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.
    بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.
    غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.
    چه دهی باید باشد!
    کوچه باغش پر موسیقی باد!
    مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.
    گل نکردندش، ما نیز
    آب را گل نکنیم.
    آنقدر عاشقانه زندگی کن که اگرروزی رازهایت فاش شد،بغض دنیا بشکند....

  12. 2 کاربر از پست مفید z.v سپاس کرده اند .


  13. #167
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    پزشکی
    نوشته ها
    235
    ارسال تشکر
    117
    دریافت تشکر: 824
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array
    مهشاد ولی's: جدید113

    پیش فرض اشعار برتر

    سلام
    گشتم تو موضوعات ادبی ولی چیزی ندیدم که کسی یک نوشته یا به اصطلاح غیر ادبی یک تایپیک گذاشته باشه که هر کس قشنگترین شعری را که تا بحال دیده یا خونده یا شنیده یا سروده رو برامون بگذاره حالا ازتون میخوام بذارید
    به مترسک گفتم چرا یک پا داری؟گفت وقتی توان رفتنم نیست همین یک پا هم اضافیست...

  14. 4 کاربر از پست مفید مهشاد ولی سپاس کرده اند .


  15. #168
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مدیریت بازرگانی
    نوشته ها
    253
    ارسال تشکر
    433
    دریافت تشکر: 917
    قدرت امتیاز دهی
    423
    Array
    b_r's: جدید47

    پیش فرض پاسخ : اشعار برتر

    من این شعر و جایی خوندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم تجربه خیلی از سربازاست

    خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو


    بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»




    شب های پادگان، سنگین و سرد بود

    آخـر خدا چرا؟... آخـر خدا چگو....




    نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص...

    در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...




    توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود

    "Your hair is black, Your eyes are blue"




    « - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار

    این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»




    یک نامــــه آمد و شد یک تــــراژدی

    این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو...




    س» و ستاره ها چشمک نمی زدند

    انگار آسمــــان حالش گرفته بود





    تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح

    با اشک در نگـــاه، با بغض در گلو




    بالای بــــــرج رفت و ماشه را چکاند

    با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»




    حامد عسکری









  16. 4 کاربر از پست مفید b_r سپاس کرده اند .


  17. #169
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تجربي
    نوشته ها
    23
    ارسال تشکر
    10
    دریافت تشکر: 58
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    faezehz's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : اشعار برتر

    ﮔآﻫﯽ ﻣﻌﺸـــﻮﻕ،

    ﺑــﺮ خلآفـــ ﻗﻮﺍﻧﯿــלּ ﻓﯿﺰﯾـــﮏ ﻋﻤــــﻞ ﻣﯽﮐﻨــــב .

    ﻫـــﺮ چه بهـ ﺍﻭ ﻧـــﺰבﯾﮏﺗﺮ ﻣﯽﺷـــﻮﯼ، בﻭﺭﺗـــﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳــב !

    ﻫﺮ چهــ ﻓﺎﺻﻠـــﻪﺍﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮב، ﺑﺰﺭﮒ ﺗـــﺮ ﺑﻪ ﻧﻈـــﺮ ﻣﯽﺭﺳــב،

    ﭼﺸـــﻢ ﻣﯽﺑﻨــבﯼ، ﻣﯽﺑﯿﻨﯿـــﺶ !

    ﭼﺸﻢ بــآﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ، نیستــــ !

    ﻫـــﺮگـــآﻩ،

    בﯾــבﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ،

    صمیمـــآﻧــــﻪ ﺑﻪ ﺧﻮבتـــــ،

    تسلیــــتـــــ ﺑـــــﮕــــــﻮ . . .

    شعرنیست ولی متن قشنگیه

  18. 3 کاربر از پست مفید faezehz سپاس کرده اند .


  19. #170
    دوست جدید
    رشته تحصیلی
    تجربی
    نوشته ها
    131
    ارسال تشکر
    258
    دریافت تشکر: 371
    قدرت امتیاز دهی
    24
    Array
    MD.PhD.Medical biotech's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : اشعار برتر

    :)

  20. 4 کاربر از پست مفید MD.PhD.Medical biotech سپاس کرده اند .


صفحه 17 از 18 نخستنخست ... 789101112131415161718 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 9th September 2013, 11:20 PM
  2. خبر: نمایش تماشایی فوران آتشفشان زیردریایی از ایستگاه فضایی
    توسط طلیعه طلا در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2012, 04:54 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th March 2010, 10:04 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th December 2009, 03:40 PM
  5. خبر: صد و نوزدهمین راهپیمایی فضایی از ایستگاه فضایی بین المللی
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 25th December 2008, 09:20 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •