دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: مي تراود مهتاب

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18939
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض مي تراود مهتاب

    مي تراود مهتاب

    مي درخشد شب تاب

    نيست يك دم شكندخواب به چشم كس وليك

    غم اين خفته چند

    خواب در چشم ترم مي شكند

    نگران با من ايستاده سحر

    صبح مي خواهد از من

    كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر

    در جگر ليكن خاري

    از ره اين سفرم مي شكند

    نازك آراي تن ساق گلي

    كه به جانش كشتم

    و به جان دادمش آب

    اي دريغا به برم مي شكند

    دستهاي سايم

    تا دري بگشايم

    بر عبث مي پايم

    كه به در كس آيد

    در وديوار به هم ريخته شان

    بر سرم مي شكند

    مي تراود مهتاب

    مي درخشد شبتاب

    مانده پاي ابله از راه دور

    بر دم دهكده مردي تنها

    كوله بارش بر دوش

    دست او بر در مي گويد با خود

    غم اين خفته چند

    خواب در چشم ترم ميشكند


    نیما یوشیج
    ویرایش توسط رضوس : 26th February 2013 در ساعت 04:16 PM
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  2. 4 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  3. #2
    همكار تالار اخبار
    رشته تحصیلی
    مهندسي مديريت پروژه
    نوشته ها
    641
    ارسال تشکر
    4,842
    دریافت تشکر: 3,026
    قدرت امتیاز دهی
    3470
    Array

    پیش فرض پاسخ : مي تراود مهتاب

    خیال خـام پلنگ من ، به سوی مــاه جهیدن بود
    و مـاه را زِ بلندایش ، به روی خاك كشیـــدن بود

    پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
    كه عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دسـت رسیدن بود

    گل شكفته ! خداحافظ ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
    شروع وسوسه‌ای در من ، به نام دیدن و چیدن بود

    من و تو آن دو خطیـم آری ، موازیــان به ناچاری
    كه هردو باورمان ز آغـاز ، به یكدگــر نرسیدن بود

    اگــرچـــه هیچ گل مرده ، دوبــاره زنده نشد امّا
    بهـــار در گــل شیپـوری ، مدام گرم دمیدن بود


    شراب خواستم و عمرم ، شرنگ ریخت به كام من
    فریبكــار دغل‌پیشه ، بهانــه ‌اش نشنیـــدن بود

    چه سرنوشـت غم‌انگیزی ، كه كرم كوچك ابریشم
    تمام عمر قفــس می‌بافـت ولی به فكر پریدن بود

    دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
    گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست


  4. 3 کاربر از پست مفید ✿elnaz✿ سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •