دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تاریخ
    نوشته ها
    46
    ارسال تشکر
    1
    دریافت تشکر: 75
    قدرت امتیاز دهی
    36
    Array

    پیش فرض موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    به نام یاور بی همتا
    نوشته اسماعیل سپهوند


    موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان
    از علی محمدخان تا تقی خان


    دوران زندیه و قاجاریه






    بیرانوند؛لغت نامه دهخدا
    بیرانوند. [ ب َ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از ایلات کرد ایران ازطوایف ایل پیشکوه است و تقریباً ده هزار خانوار و60000تن سکنه دارد. دارای دو قسمت است بیرانوند یاراحمد وبیرانوند مال اسد و از تیره های ذیل تشکیل میشود: دره چی70خانوار، کدخدا علی پناه80خانوار، میرحیاتی60خانوار، زارعلی40خانوار، کدخدا محمد جعغر70خانوار، کدخدااﷲ100خانوار. کدخدا مرد علی و کدخدا ملااسداﷲ70خانوار. منسها30خانوار، جوبه وند و شمس الدین و رادل200خانوار، تاریها1000خانوار، بی بی طلائی2000خانوار، چغولوند300خانوار، شیخه500خانوار، تیره ٔ عباسقلی خان1000خانوار،بالای کامیان طوایف خسروخان و جمشیدخانی650خانوار، تیره ٔ سهراب1300خانوار، تیره ٔزید علی500خانوار، جوقه ٔ کدخدا ابوطالب500خانوار، شعبه ٔ محمد قلیخان ، نجفقلی خان200خانوار، جوقه ٔ محمدخان1000خانوار، تیره ٔ مس وند400خانوار، ساکی100خانوار، خوانین علی محمدخانی1000خانوار،تیره ٔ شبان400خانوار، سیاهوردی350خانوارو حور مرادی300خانوار. مسکن این طوایف در دره ٔ چینی ، هود، تنگ عزیر،تنگ دینار و بزدل است . قسمتی از ایل بیرانوند را اخیراً بقم ، ساوه و اطراف کاشانبرای شهرنشینی کوچ داده اند. (یادداشت مؤلف ). شاخه ای ازتیره ٔ عبدالوند هیهاونداز طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری .(جغرافیای سیاسی کیهان ص76). و رجوع به طایفه ٔ عبدالوند و نیز رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص66شود.

    تاریخچه ایل بیرانوند
    ایل بیرانوند یکی از ایلات بزرگ ساکن لرستان است که واژه آنها لکی می باشد از آنجا که طوایف لرستان از نظر لهجه به دو قسمت لک و لر تقسیم می شوند لهجه لک ها بیشتر به کردی کرمانجی تمایل دارد . ایلات مختلف لک در شمال و شمال باختری لرستان سکونت دارند ، سرزمین لک نشین به صورت خط منحنی در دره های رودخانه صیمره (کرخه) میان شهرستانهای بروجرد ،نهاوند ، خرم آباد ، کرمانشاه وایلام قرارگرفته اند .(ر. پری ، 1365 : مقدمه کتاب کریم خان زند)
    محل و سرزمين اين ايل بخش چقلوندي است ،كه مساحتي حدود ١٠٨٠ كيلومتر مربع دارد، و در شمال شرقي شهر خرم آباد واقع شده است. از يك طرف با شهرستان بروجرد و ازطرف ديگر با بخشهاي الشتر،زاغه و پا پي همجوار و همسايه است. فاصله چقلوندي تا مركز استان(خرم آباد) ٤٠ كيلومتر است. ايل بيرانوند يكي از قديمي ترين و اصيل ترين ايلات و بزرگترين ايل در لرستان مي باشد. طوايفي كه در چقلوندي و روستاهاي اطراف آن سكونت دارند همگي به اين ايل مشهور هستند و اكثرا" به زبان لكي تكلم می کنند.(دولتياري: ١٣٧٥، 61)
    بیرانوندها یا ساکنان چقلوندی از برجسته ترین طوایف لر [لک] بوده و مردمی شجاع و دلاورند.(ساکی ، بی تا : 149)
    طبق گفته مورخان و نسب شناسان بزرگ ایل از جمله مرحوم صید جعفر سپهوند،امیر حمزه شمس و ... جد آنها شخصی بنام هیجالی(هیجاری،حاج عالی)عرب بوده و از عربستان آمده به دلفان رفته و پس از ازدواج با دختری از آنجا ساکن شده است! (روایت از حبیب الله محمدی سپهوند، بهمن 1389)
    ایل بیرانوند ییلاقشان بین بروجرد و خرم آباد در نواحی هرو و چقلوندی و قشلاق آنها در بخش الوار گرمسیری جای دارد، این ایل دارای دو تیره عمده آلاینان و دشاینان می باشد که هر یک از آنها نیز تیره های گوناگونی دارد. در اواخر دوره صفویه طایفه شمس الدین ریاست ایل را برعهده داشته است. نقل و انتقال و مهاجرتهای این ایل در موقعیت اجتماعی ایلات دیگر موثر بوده است این ایل از دوره قتحعلی شاه شورش خود را شروع کرد که لرستان را با تاخت وتازهای خود حدود یک قرن دچار آشفتگی کردند این اغتشاشات حتی به ضرر استعمار انگلیس نیز بود تا اینکه زد و خورد هایی که از سال 1300 .ش شروع شد در سال 1312 .ش توسط حکومت مر کزی فرو نشانده شد.(ر . پری ، 1365 : 347)
    نژاد و خاستگاه
    ژاک دمورگان خصوصیات بیرانوند ها را متمایز از ایرانیها میداند و دراین باره مینویسد "لکی ها (بیرانوند ها و ...)مردمانی هستند زیبا و چهارشانه با رانهای باریک ، رنگشان قهوه ای و مویشان سیاه یا قهوه ای تیره است از بسیاری لحاظ از ایرانیان متمایزند بینی آنها عقابی و به مانند بینی کردهای اصیل ، گرد و نوک ساییده وچشمانشان فاصله دارتر از ایرانیان است.(دمورگان ، 1339 : 203)
    رزم آرا بدون اشاره به زمان مهاجرت ایل بیرانوند خاستگاه ایشان را منطقه شیراز میشمارد و معتقد است این ایل بعد از ورود به لرستان ابتدا در ورکوه(پیشکوه) اقامت گزید و سپس به نقاط مجاور و اطراف ورکوه رهسپارشده و به مرور دامنه پونه ، کاسیان، بابا والی ، تنگ چرخستان ، قلعه رحیم ، ملا قربانی،مخطله آباد ،دامنه کوه گرون وپیرداده را متصرف وسپس این املاک را خریداری کردند.(رزم آرا ، بی تا : 54 و55)
    البته بزرگان ایل بیرانوند در مورد خاستگاه و نزاد خود نظرهای متفاوتی دارند بعضی شجره خود را به اعراب می رسانند ، بعضی معتقدند که اصیل ترین ایل ایرانی هستند ،عده ای نیز خود را از نزاد کردهای سوریه و برخی دیگر خود را از بازماندگان کاسی ها قدیمی ترین قوم ساکن در لرستان می دانند.(حنیف ، 1377 : 3)
    به استناد برخی روایات محلی و نسب بیرانوند ها را به مردی به نام هیجالی یا حجازی یا حاج عالی می رسانند که همراه یکی از دعات علوی از عربستان به ایران آمده و در منطقه دلفان در لرستان اقامت گزیده است. داعی علوی دخترش را به هیجالی می دهد که ثمره این ازدواج دو پسر به نام های بیران و باجول بود.(روایت و نسب نامه به جا مانده از مرحوم صید جعفر سپهوند)
    ایرج افشار سیستانی ضمن آنکه بیرانوند ها را ایلی از لر کوچک شمرده از قول منتخب تاریخ معینی می نویسد که "هرقبیله ای نامی را به جهتی از جمله گیاهی یا منطقه ای یا نام پدر خود نهادند و براوند ظاهرا" همان کلمه بیرانوند فعلی است که شاید در آن زمان براوند گفته میشد.( افشار سیستانی ، 1366 : 356)
    ریاست ایل بیرانوند از پادشاهی کریم خان زند تا 1302 ش.
    ایل بیرانوند در دوره زندیه(ظهور خوانین قدرتمند بیرانوند )
    خوانین بیرانوند از نسل میرزا احمد نامی بوده و دارای تیره های حسین علی خانی، علی محمدی و عزیزخانی هستند وتیره های فرعی نیز به اسدخانی ، حیدرخانی و ... تقسیم شده اند. از بروجرد تا نزدیک خرم آباد جزء املاک آنهاست.(ساکی ، بی تا : 153)
    میرزا احمد خان : میرزا احمد جد اعلای خوانین بیرانوند از تیره معروف شمس الدین بوده است . مشارالیه پسر شمس الدین دوم ، پسر دوست احمد، پسر شمس الدین اول بوده است.(طبق نسب نامه به جا مانده از مرحوم امیرحمزه شمس)
    از قراری که شهرت دارد کریم خان زند خواهر یا یکی از بستگان خود را به میرزا احمد تزویج کرد ، از این وصلت پسرانی به دنیا آمدند و به همین مناسبت خوانین بیرانوند خود را خواهر زادگان خوانین زندیه می دانند به روایت دیگر خواهر کریم خان زوجه دوست احمدخان و مادر میرزا احمد بوده است(والی زاده معجزی ، 1389 : 408)
    البته بیشترین احتمال این است که خواهر کریم باشد طبق نوشته رضا شعبانی "کریم خان زند سه دختر به نام های پری جهان خانم ، خانم کوچک ، و بی بی کوچک بود. پری جهان خانم به ازدواج علیمراد خان زند درآمد ، خانم کوچک با ابراهیم خان پسر صادق خان(برادر کریم خان) ازدواج کرد و بی بی کوچک نیز با احمد مرادخان پسر علی مردان ازدواج کرد.( شعبانی ، 158)
    شمس الدین و میرزا احمدخان نخستین کسانی بودند که به فرمان کریم خان زند به ریاست ایل بیرانوند نایل شدند.وی مردی لایق و سرکرده ای توانا از کار درآمد و به کمال شهرت و اقتدار رسید، در زمان وی ایل بیرانوند موقعیت اجتماعی و سیاسی مهمی در سرزمین لرستان کسب کرد، ریاست ایل مزبورپس از وی به پسرش زین العابدین خان رسید.(والی زاده معجزی ، 1389 : 408)
    از میرزا احمد پنج پسر به نام های سلطان محمد،تيمور،زين العابدين،فرضالي،ملك احمدبه جای ماند. از تیمورخان فقط صاحب یک دختر به نام بانو شد که به ازدواج حسینعلی خان پسر زکی خان در آمد. فرضالی یک پسر به نام عزیزخان داشت (جد خوانین شجاعی ) ملک احمد بدون اولاد بود و از زین العابدین خان چهار پسر به نام های زکی خان ، مرادخان ، علی محمدخان و مهدی خان به جای ماند (طبق نسب نامه به جا مانده از مرحوم صید جعفر سپهوند)
    زین العابدین خان: وی بعد از پدرش به مناسبت خویشاوندی با خوانین زندیه (جانشینان کریم خان)
    به سرکردگی و ریاست ایل بیرانوند رسید.(والی زاده معجزی ، ص 208)
    ایل بیرانوند در دوره قاجار
    حسینعلی خان
    پس ازمرگ زکی خان و ازدواج فاطمه همسرش با علی محمدخان ، وی یک پسر به نام حسینعلی خان از زکی خان داشت.(روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند،اردیبهشت 1389)
    درست است که می گویند بچه یتیم اگر بزرگ هم شود چیزی نمی شود! ولی حسینعلی خان بزرگ شد و تمام لرستان را به آشوب کشید به طوری که از دربار تهران برای سرکوب شورش وی و دو سه تن دیگر که لرستان را به آشوب کشیده بودند نیرو اعزام شد.اسماعیل خان پسر بزرگ علی محمدخان که از نظر سنی از برادر مادری خود حسینعلی خان کوچکتر بود به نزد حاکم خرم آباد رفت و طبق سنت آن زمان ، حاکم شالی را به عنوان بزرگ ایل بیرانوند به گردن وی می اندازد و به خانه بر می گردد و آن شال ریاست را به حسینعلی خان برادر بزرگتر خود می دهد و از آن روز به بعد حسینعلی خان به عنوان رییس ایل بیرانوند شناخته می شود. (روایت از حبیب الله محمدی سپهوند، اردیبهشت 1389)
    از زمانی که میرزا احمد خان ، به ریاست بیرانوند ها رسید ، تا اواخر سلطنت محمدشاه چند ین درگیری میان تیره های مختلف بیرانوند بروز کرد، نتیجه این کشمکش ها تغیر دستگاه ریاست ایل بیرانوند بود.به این معنی که عنوان خانی به حسینعلی خان رسید.(حنیف ، 1377 : 20)
    در آن هنگام ایل بیرانوند رو به تزاید گذاشته بود و مناطق استقرار آنها از ناحیه هرو به سمت بروجرد وسیلاخور گسترش می یافت حسینعلی خان که در راس ایل مزبور قرار داشت ، برای اینکه سرزمین های تازه ای جهت کشاورزی و دامپروری به دست آورد ، در صدد دست اندتزی به املاک و اراضی حاصل خیز دشت سیلاخور برآمد. وی تا حدودی این تجاوزات را مشروع می دانست ؛ زیرا مدعی بود که خاک سیلا خور ، مسکن اولیه ایل بیرانوند بوده و حالانیز باید به مالک اولیه خود برگردد.(والی زاده معجزی ، 1389 : 192)
    سادات طباطبایی بروجرد که مالکین عمده بروجرد بودند از تاخت و تاز و نهب و غارت ایل بیرانوند به ستوه آمده و عرایض متصل به ناصرالدین شاه و صدراعظم نوشتند و توسط چند نفر از نمایندگان خود به دارالخلافه فرستادند.( والی زاده معجزی ، 1389 : 193)
    حسينعلي خان دارای چهار همسر ده پسر به نام های زیر بود
    اسدخان، باباخان،حاجيعلي خان و نظرعلي خان از زینب معروف به خوانین زینبی (زینو) ؛ حيدرخان و رستم خان از خانم بي بی معروف به خوانین خانم بی ؛ خسروخان ، طهماسب خان و زكي خان از بانو ؛ شفيع خان از یک همسر دیگر...(طبق نسب نامه حبیب الله محمدی سپهوند)
    خوانین مرادی
    مراد خان : مرادخان پسر زین العابدین خان می باشد بعد از مرگ برادر بزرگش زکی خان(جد خوانین زینبی ، خانم بی بی و ...) قصد ازدواج با همسر وی به نام فاطمه(از خاندان کاکعلی پسر شمس الدین) را داشت ، این زن بیوه که حسینعلی خان را نیز از زکی خان داشت حاضر به ازدواج با مراد خان نشد و بیشتر متمایل به ازدواج با دیگر برادر زکی خان یعنی علی محمد خان بود و به دنبال علی محمد خان رفت ، وی را پیدا کرده و با او ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر به نام های اسماعیل خان ، محمدخان و کلبعلی خان نیز شد.(روایت از حاج اردشیر محمدی سپهوند ، آذرماه 1389)
    از مرادخان پنج پسر به نام های ملك احمدخان ،زين العابدين خان ،حسين خان،اكبر خان ،عسكرخان بر جای ماند.(طبق نسب نامه حبیب الله محمدی سپهوند)
    ملک احمدخان ملك احمدخان:ملك احمدخان پسر مرادخان بعد از اعدام حسينعلي خان،خود را رييس ايل بيرانوند مي دانست و از طرف ديگر خوانين علي محمدي يعني اسماعيل خان و محمدخان خود را بزرگ ايل مي دانستند كه با مخالفت شديد پسرعمويشان ملك احمدخان كه او نيز ادعاي رياست داشت و اين باعث درگيري بين خوانين علي محمدي و خوانين مرادي شد. چون قدرت ملك احمدخان از پسران علي محمد بيشتر بود باعث پناهنده شدن اسماعيل خان و محمدخان به خوانين سگوند شد.در يكي از روزها كه يكي از وابستگان محمدخان براي ديدار يكي از اقوامش در همسايگي ملك احمدخان رفته بود ، ملك احمدخان بعد از احوالپرسي وي را مورد خطاب قرار داده كه دختران فاطمه چكار مي كنند؟ از قول من به آنها بگو كه دوك بريسند و خانه را جاروب كنند(منظور وي اسماعيل خان و محمدخان بود كه نام مادرشان فاطمه بود) وابسته محمدخان بعد از بازگشت به نزد خوانين علي محمدي ماجراي ديدار با ملك احمدخان و طعنه هاي او را به گوش خوانين مذكور رساند ، خوانين علي محمدي آن را توهين بزرگي به خود تلقي كرده و از خان سگوند ، حاج عالي خان ، مي خواهند كه براي انتقام كمك كند يا اجازه بدهد كه به عنوان نوكر پناهنده ملك احمد خان شوند و به موقع نقشه خود را به اجرا بگذارند. خان سگوند تعدادي سوار در اختيار آنها قرار مي دهد ، اسماعيل خان و محمد خان به همراه سواران سگوند به ملك احمدخان شبيخون زده و به قدري غافلگيرانه عمل مي كنند كه ملك احمد خان و برادرش تقي تنها فرصت فرار پيدا مي كنند. سواران طبق رسم معمول اقدام به غارت و جمع آوري غنيمت از مال فراريان نمودند ، اما اسماعيل خان و محمد خان مي دانند كه ملك احمدخان بر مي گردد به همين خاطر دور از سواران در محلي كمين مي كنند و اتفاقا ملك احمدخان و برادرش بر ميگردند و به سوي سواران كه مشغول جمع آوري اموال آنها هستند مي آيند ، پس از درگيري بين خوانين علي محمدي و مرادي تقي برادر ملك احمدخان كشته مي شود و خود نيز زخمي مي شود ، اسماعيل خان و برادرش محمدخان ملك احمدخان را سوار يكي از اسب ها كرده و با خود مي برند و شبانه وي را خفه و راهي ديار نيستي كرده و به رياست او بر ايل بيرانوند خاتمه مي دهند.(روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند، اردیبهشت 1389)
    زين العابدين خان (دوم) بعد از ملك احمدخان برادرش زين العابدين خان به رياست و سركردگي ايل بيرانوند رسيد ، ولي او هم خيلي زود با حيله ميرتيمورخان[میر] كشته شد.والی زاده معجزی ، 1389 : 55)
    سهراب خان : سهراب خان پسر زين العابدين خان پسر مرادخان بود و از جمله اشخاصي است كه بعد از مرگ ملك احمدخان و پدرش زين العابدين خان ادعاي رياست بر ايل بيرانوند را دارد و دستگاه حكومتي نيز وي را به عنوان سركرده ايل شناخته و در برابر خوانين زكي خاني و علي محمدي علم كرده بود، فصل پاييز كه ايل ميخواهد به گرمسير كوچ كنند و طبق قانون و سنت عشيره اي بايد ماليات را بپردازند تا حكومت اجازه كوچ و رفتن به گرمسير را بدهد و در اين بين سهراب خان براي پرداخت ماليات و تسويه حساب نزد حاكم رفته بود و ضمنا" چون مي خواست با دختر كدخدا حسين طاري ازدواج كند و بنا شده بود كه وسايل عروسي را نيز خريداري كند و بعد از عروسي كوچ كند. ازطرف ديگر يكي از همسايگان حاجيعلي(پسر حسينعلي خان) و عبدالعلي خان(عودل خان) پسر محمدخان را طرف شور قرار داده كه سهراب خان به خرم آباد رفته و شبانگاه هنگام بازگشت او را غافلگير كنند ، آنها در تنگ زاهد شير كمين كرده و منتظر سهراب خان مي شوند ، اسب سهراب خان زنگوله اي در گردن دارد ، مهاجمان كمين كرده از دور متوجه مي شوند كه سهراب خان دارد مي آيد چون اسب سهراب خان ماديان هاي مهاجمان را مي بيند به سرعت به سوي آنها حركت مي كند و سهراب خان در دسترس قرار مي گيرد وي متوجه خطر شده و تفنگ دولول خود را براي شليك كردن آماده مي كند كه با تير اندازي مهاجمان تيري به قنداق تفنگ سهراب خان اصابت كرده و شكسته مي شود و خلع سلاح مي شود تيري ديگر شليك مي شود و سهراب خان را نقش بر زمين مي كند و به اين صورت سومين رييس ايل بيرانوند از خاندان مرادخان كشته مي شود. بعد از اين واقعه حاجيعلي خان با دختر كدخدا حسين طاري ازدواج كرده و از او صاحب سه پسر به نام هاي ملك علي خان ، ميرزا خان و شيخعلي خان معروف مي شود.(روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389)
    خوانین زکی خانی
    اسدخان: اسدخان پسر حسينعلي خان رييس يك فوج از لرها براي خدمت به دولت راهي پايتخت شد ، در اين فوج تعداد كثيري از نزديكان و بستگان اسدخان نيز حضور داشتند : از جمله از خوانين علي محمدي ؛ عودل خان ، عليمرادخان ، و علي حسين خان پسران محمدخان نيز حضور داشتند. بعد از ورود به تهران و معرفي به حضور ناصرالدين شاه قاجار و انجام امور از طرف سلطان صاحبقران به اسدخان و همراهان وي درجه داده شد ، خود اسدخان درجه سرهنگي ، عليمرادخان درجه سلطان ، و عودل درجه ياور اهدا شد. گروهي از فوج را در اختيار عودل قرار مي دهند كه آنها را تعليم دهد و منصورخان پسر حيدرخان نيز در بين اين گروه مي باشد(حيدرخان برادر اسدخان ولي از مادر اسدخان نبود) منصورخان كه از گذشته با عودل خان رابطه خوبي نداشت با عودل خان در هر جلسه كه شركت مي كند كارشان به مشاجره و حتي زد و خورد مي كشد ، يكبار هنگام آموزش منصورخان نظم را به هم مي ريزد و عودل خان عصباني شده و با شمشيري كه در دست دارد منصورخان را از ناحيه ابرو زخمي مي كند ؛ منصورخان انتظار دارد كه عمويش اسدخان از وي حمايت و عودل خان را سرزنش كند ، اين كينه باقي مي ماند تا اين فوج به لرستان بر مي گردد و حيدرخان از اين قضيه مطلع مي شود. بعد از مدتي حاجيعلي خان برادر تني اسدخان براي كاشت زمين چند جفت گاو را از يكي از همسايه هاي حيدرخان طلب مي كند كه با دخالت پسران حيدرخان ، منصورخان و برادرش محمودخان همسايه شان از دادن گاوها به حاجيعلي خان دريغ مي كند كه باعث مشاجره بين اسدي ها و حيدري ها مي شوند. هنگام رسيدن پاييز و دريافت ماليات ايل بيرانوند توسط اسدخان براي پرداخت به دولت كه اجازه كوچ به گرمسير را صادركند ، در اين بين حيدرخان جمعي را با خود برداشته و شبانه از تنگ مدبه عبور كرده و دور از دسترس اسدخان قرار مي گيرند تا ماليات به گردن اسدخان بيفتد ، اسدخان اسدخان پس از شنيدن كوچ اين عده با پاپي علي حسن خان(پسر محمدخان و بزرك خاندان علي محمدي) به مشورت مي نشيند پاپي علي حسن خان مخالف نزاع و درگيري است و به اسدخان مي گويد فصل بهار ماليات را از آنها مي گيريم و فعلا" خودمان بجاي آنها پرداخت مي كنيم ، اسدخان ابتدا مي پذيرد ولي بعد پشيمان مي شود زيرا حيدرخان را مي شناسد كه زخم زبان مي زند كه ماليات را به گردن اسدخان انداختيم بنابراين قرار بر اين مي گذارند كه با عده اي از افراد ايل از طريق پشته و سراب ياس عازم مي شوند كه جلوي فراريان از پرداخت ماليات را بگيرند ولي دير مي رسند زماني كه حيدرخان از دسترس آنها خارج شده ولي منصورخان و محمودخان كه پس قراول هستند ، وقتي چشمشان به به اسدخان و سوارانش مي افتد جلوي چشم آنها شروع به تاخت و تاز كرده و با شعرهايي از قبيل برديم برديم ، باختيد باختيد سعي در خرد كردن شخصيت اسدخان مي كنند وي پسرعمويش حاتم خان پسر علي محمدخان را مي فرستد تا آنها را از جلوي چشم خود و سوارانش دور كند ولي آنها به حاتم خان مي گويند تا آدم نميرد از اينجا نمي رويم. حاتم خان پيغام آنها را به اسدخان مي رساند ، در نتيجه اسدخان خود به محمودخان و عودل خان به منصورخان حمله ور مي شوند عودل خان قصد مي كند هرطور شده منصور را از روي اسب بر زمين بياندازد تا از زير طعنه آنها درآيند كه با شليك منصورخان زخمي مي شود ، اسدخان به گمان اينكه عودل خان كشته شده اسب محمودخان را مورد شليك قرار مي دهد اسب كه در يك جاي گود است در هنگام شليك بالا مي آيد و تير به محمودخان اصابت كرده و كشته مي شود اسدخان با دست خود برادرزاده اش را ميكشد ، بعد از پايان درگيري و بازگشت به به خانه اسدخان كه به شدت ناراحت است طبق سنت عشايري آب در آتشگاه مي ريزد و به سروصورت خود مي زند كه با دست خود تخم كينه اي را كاشتم كه تا قيامت باقي خواهد ماند(شايد اين قيامت براي خوانين زكي خاني حمله لشكرغرب به دستور رضاخان بود كه بسياري از اين خوانين كشته و تبعيد و اسير شدند) از طرف ديگر حيدرخان با شدت و اندوه محمود را در قبرستان شهنشاه به خاك مي سپارد بعد از اين واقعه حيدرخان در بين عشاير لرستان مظلوم واقع مي شود و مورد حمايت آنها قرار مي گيرد و هركس كه براي عرض تسليت در مجلس ترحيم محمودخان شركت مي كند به حيدرخان قول مي دهد كه او را در انتقام خون پسرش ياري دهد به هرحال بخاطر درگيري بين اين دو خان و سركرده بيرانوند در دو جبهه عشاير و ايلات و طوايف متحد آنها در دو جبهه صف آرايي مي كنند. از يك طرف حاميان حيدرخان و در طرف ديگر اسدخان و هوادارانش ، البته در اين بين نيز افراد مفسد الأرض و دورو نيز دست به كار شده و به اين كينه ها و دشمني ها دامن مي زنند. فصل بهار در حالي فرا مي رسد كه آتش انتقام دسته حامي حيدرخان شعله ور شده و عشاير از كوچ برگشته و راهي محل هاي خود مي شوند ، هم پيمانان حيدرخان آماده اند تا به موقع از اسدخان و دار و دسته اش انتقام بگيرند. ايل بيرانوند در اين زمان تحت رياست اسدخان مي باشد و به پيش قراولي حاجيعلي خان در منطقه نمكلان(سرنمك) مستقر مي شوند در اين ميان افراد هرزه و آتش بيار معركه به اطلاع حيدرخان و متحدانش مي رسانند در نتيجه در يك روز به حاجيعلي خان حمله حمله مي كنند اسدخان با قشونش فورا" راهي منزلگاه برادرش حاجيعلي مي شود ، حاجيعلي مشغول تداركات غذا و برپايي چادر براي سواران حامي اسدخان و خودش مي شود هنوز ظهر نشده كه ناگاه قشون و حيدرخان از گردنه دار هرو ظاهر مي شوند و محل استقرار حاجيعلي را مورد هجوم قرار مي دهند ، نبرد سخت و خونيني بين طرفين درمي گيرد تعدادي از طرفين كشته و زخمي مي شوند و انتقامي كه مورد نظر حيدرخان است حاصل نمي شود و وي و متحدانش شكست خورده باز مي گردند ، نكته اي كه در اين نبرد مورد توجه است شجاعت خوانين علي محمدي يعني پسران محمدخان يعني عليمرادخان ، عودل خان ، پاپي علي حسن خان ، علي حسين خان ، كلبعلي خان ، علي محمدخان و علي عبدال خان را نبايد ناديده گرفت كه رشادت بي نظيري از خود نشان داده و باعث شكست قواي حيدرخان شدند.
    حكومت ظل السلطان در لرستان و اعدام اسد خان
    نزاع بين دو برادر (اسدخان و حيدرخان) به درازا كشيد اين درگيري باعث شد عشاير لرستان اللخصوص ايل بيرانوند به دو دسته متخاصم تبديل شوند ، در اين بين خوانين علي محمدي كه با دو طرف قرابت نسبي و سببي داشتند به اين دليل كه عليمرادخان داماد اسدخان بود بنابراين علي محمدي ها خواسته يا ناخواسته از اسدخان حمايت مي كنند ، از خوانين مرادي نيز خاندان حسين خان كه با اسدخان نسبت پيوندي دارند از او جانبداري مي كنند ، از طرف ديگر خاندان مهدي خان (پسر زين العابدين خان پسر ميرزا احمد) يعني هادي خان و ملكعلي خان با حيدرخان وصلت كرده بودند از حيدرخان حمايت مي كنند. از ميان ساير خوانين و سركردگان ايلات و طوايف ديگر حاج عالي خان سگوند و ميرمحمدخان مير از حيدرخان حمايت مي كنند و از اسدخان نيز سردارخان سگوند و دار و دسته اش و ميرتيمورخان مير حمايت مي كنند. بر اثر اين كشمكش ها و جدال ها كه لرستان را دچار اغتشاش و آشوب كرده بود به همين خاطر ناصرالدين شاه پسرش ميرزامسعود ظل السلطان را به عنوان والي لرستان و خاتمه دادن به اين آشوب ها و ناآرامي ها به لرستان فرستاد. ظل السلطان در بروجرد مورد استقبال قرارگرفت ، حيدرخان چاره كار را در اين ديد كه به وسيله حكومت و دولتمردان از ازطرف ديگر اسدخان نيز تلاش مي كرد كه رياست خود بر ايل بيرانوند را حفظ كرده و حيدرخان و دار و دسته اش را پس بزند، بالاخره كوشش حيدرخان به ثمر نشست و و ظل السلطان كه به دنبال بهانه بود بالاخره به خاطر يك غارتگري اسدخان و سردارخان سگوند را به دام انداخته و آنها را به همراهي عده اي از زير دستانشان به دار آويخت ، حيدرخان كه به اعدام اسدخان اكتفا نكرده بود گروهي از مأموران دولتي و دار و دسته اش را براي دستگيري ساير اعضاي خاندان اسدخان روانه خانه وي مي كند كه فرزندان و برادران او را نيز دستگير كنند آنها پس از آگاهي از ماجرا فرار كرده و به طرف هرو و چقلوندي حركت مي كنند مأمورين تا نزديكي مكاني به نام بيدهل (در هرو) آنها را تعقيب مي كنند چون هوا تاريك مي شود از تعقيب خود دست بر مي دارند. فراريان راه خود را به طرف كاكارضا كج كرده و بعد از گذشتن از آنجا راهي پشتكوه مي شوند ، حيدرخان و گروهش كه دست بردار نبودند به راهنمايي ميرمحمدخان مير بعد از اينكه نمي توانند به فراريان دست پيدا كنند نقشه قتل پاپي علي حسن خان علي محمدي را كه از همراهان اسدخان بود مي كشند لذا جلسه اي را در تنگ زاهد شير تشكيل مي دهند و از پاپي علي حسن خان مي خواهند كه در آن شركت كند و در سايه سنگ بزرگ سياه رنگي فرش انداخته كه كه او را در آنجا به قتل برسانند توطئه گران با مخالفت رستم خان (برادر حيدرخان) كه داماد پاپي علي حسن خان مي باشد روبرو مي شوند رستم خان خطاب به برادرش مي گويد ما مي خواستيم يك انتقام از آنها بكشيم كه كشيديم و اسدخان به دار آويخته شد و خانواده و ساير برادرانش دربدر شدند ديگر نيازي به انتقام كشي از علي محمدي ها نيست ، زيرا پاپي علي حسن خان خاندان و برادراني دارد كه به راحتي نمي شود با آنها در افتاد با سماجت رستم خان توطئه نقش بر آب مي شود.
    ميرمحمدخان بعد از اين ماجرا يك جمله معروف مي گويد كه معروف است و سالها در لرستان بر سر زبان ها مي چرخيد و آن جمله اين است : رو به همان سنگ سياه كه در سايه اش بودند ايستاده مي گويد : برد گله سيه (سنگ سياه) شاهد باش رستم خان نمي گذارد ما پاپي علي حسن خان را بكشيم.
    جنگ ني رزیل
    پاپي علي حسن خان بعد از مرگ اسدخان مرد شماره يك ايل بيرانوند است همراه ايل به گرمسير حركت مي كند و تا حدود پل تنگ پا به پاي ايل مي رود و در آنجا توقف مي كند تا ايل برود و منتظر مي ايستد تا فرزندان و برادران اسدخان به ايل ملحق شوند و ايل دوباره سازماندهي شود ، البته بدون سركرده رييس بزرگ خود اسدخان و با صدور اجازه از طرف حاكم خرم آباد آماده كوچ مي شوند. پاپي علي حسن خان به منزل مي رود. وي به زن هاي اسدخاني ها سفارش مي كند چون مردهاي شما فراري و كمكي نداريد دست به چادرهايتان نزنيد و زنان و فرزندان فراري ها را به عنوان مهمان بين خانه هاي برادران و فرزندان (خاندان علي محمدي) تقسيم مي كند، تا نزديكي پل تنگ ايل چند روزي توقف مي كند تا بعد از عبور از پل تنگ ، ايل به پشتكوه رفته و سواران فراري بعد از مدت زماني به ميان ايل و خانواده هاي خود بر مي گردند و در آنجا مطابق رسوم و عادات عشاير لرستان مجلس عزا و ترحيم براي اسدخان برپا مي كنند و بعد از مدتي شور و مشورت در مورد چگونگي انتقام اسدخان ، پاپي علي حسن خان به عنوان بزرگ ايل مي گويد كه فعلا" زمستان و هوا سرد است و راه نيز دور است (در اين زمان حيدرخان و عشيره اش در ني رزيل در همسايگي حاج عالي خان سگوند بودند) بايد صبر كنيم تا بهار بيايد عده اي از مخالفان نظر پاپي علي حسن خان بالأخره وي را قانع مي كنند كه موعد حركت را تعيين كنند. باز افراد مفسد و هرزه خبر را به حيدرخان و حاج عالي خان مي رسانند كه چه موقع پاپي علي حسن خان حركت كرده و با قوايش به سراغ آنها مي آيد چون فاصله زياد است ايل بايد از صيمره عبور كند كه در نتيجه باران هاي موسمي پر عبور از رودخانه خطرناك و تقريبا" ناممكن مي نمايد ناچار شب را در كوه مي گذرانند كه طلوع آفتاب به آنها شبيخون بزنند غافل از آنكه خبر حمله قبل از خود آنها به حيدرخان و دار و دسته اش مي رسد قشون حيدرخان و حاج عالي خان سگوند تمام راه ها و تنگه ها را بسته در نتجه صبح روز بعد با آمادگي كامل مورد تهاجم اسدخاني ها قرار مي گيرند نبرد سختي در ني رزيل در مي گيرد چون خوانين علي محمدي پيش قراول هستند دچار صدمات و جراحات زيادي مي شوند عليمرادخان از ناحيه پا و علي حسين خان از ناحيه سر زخمي مي شود شمشيري به به به شانه كلبعلي خان(پدر تقي خان معروف) برخورد كرده شديدا" زخمي مي شود اسب پاپي علي حسن خان تير مي خورد در نتيجه وي سقوط كرده و از ناحيه گوش زخمي مي شود تنها پسر عليمرادخان يعني عالي خان كشته مي شود و از اسدخاني ها پسر بزرگ و شجاع او به نام مرشدخان كشته مي شود باباخان (برادر اسدخان) به سختي مجروح مي شود كه پس از چند روز از دنيا مي رود .گرفتن پل باز توسط قواي حيدرخان كه نقطه حسان و قوت جنگ در دست حيدرخاني باشد در نتيجه بسياري از ايل تحت رياست پاپي علي حسن خان محروح و كشته شدند. (روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت ١٣٨٩)
    اختلاف بین خوانین اسدی و خوانین مرادی
    مرشد خان : مرشدخان پسر بزرگ اسدخان و مادر وی خیره دختر خدایی خان حسنوند بود او و علیمرادخان (شوهر خواهرش) از شجاع ترین اشخاص ایل بیرانوند بودند به حدی که در تمام لرستان شجاعت مرشد اسدخان و علیمراد محمدخان زبانزد بود.(روایت از حبیب الله محمدی سپهوند ، خرداد 1389)
    بعد از اعدام اسدخان مرشدخان علاوه بر اینکه از لحاظ سن از مابقی برادرانش بزرگتر بود از حیث شجاعت و مردم داری و سایر صفات مورد علاقه عشایر بر برادران خود ترجیح داشت با این حال مهرعلی خان او را راحت نمی گذاشت ، در چنین اوضاعی همه افراد ایل انتظار نزاعی خونین بین آنها را داشتند تا اینکه مرشدخان در جنگ (نی رزیل) کشته شد.(نام آوران لرستان ، 1389 : 365)
    قتل مرشد خان
    در جنگ نی رزیل مادیان مرشدخان کشته شد و خود مرشدخان نیز پایش زخمی می شود ملکعلی خان پسر مهدی خان بالای سر وی می آید و به او آب می دهد وی برادرش هادی خان را بالای سر او می گمارد در این بین یک نفر از مال اسدها ، مرشد خان را می کشد ، اسدخانی ها که برایشان ننگ بود این قتل را به مال اسدها ببندند قتل مرشدخان را متوجه هادی خان پسر مهدی خان کردند.(روايت ازحاج غلامرضا محمدي سپهوند،ارديبهشت ١٣٨٩)
    حاج عزیزالله خان از پدرش علی عبدال خان شنیده بود که او و هادی خان به گنبد عباس رفته بودند هادی خان در آنجا غسل کرده و قسم یاد می کند که مرشدخان را او نکشته است ، یک بار نیز هادی خان خورشید خواهر مرشدخان را می بیند که به او به چشم یک قاتل نگاه می کند در آنجا نیز قسم یاد می کند که مرشدخان را او نکشته است.(روايت ازمحمد میرزامحمدي سپهوند، تیرماه 1390)
    قتل هادی خان
    هادی خان داماد حیدرخان مریض شده به خانه شفیع خان در گلهو می رود (ملک تیره نقی بیرانوند و خوانین مرادی ) پسران نظرعلی خان برادر اسدخان ، که در حال رد شدن از یک نقطه هستند که یک تفنگ چی را می بینند به او می گویند دنبال چه می گردی ؟ او می گوید که که قصد دارد برای هادی خان که مریض است ماهی ببرد ، پسران نظرعلی خان ؛ پاپی و عباسی از فرصت استفاده کرده و به سراغ هادی خان می روند هادی خان تفنگ برداشته که دفاع کند ، شفیع خان می گوید که او نمی گذارد آنها دست به کاری بزنند پسران نظرعلی خان شفیع خان را کنار زده و یکی از آنها هادی خان را به قتل می رساند. این خبر به خاندان مرادخان و مهدی خان می رسد و جنازه هادی خان را برده و به خاک می سپارند.
    انتقام هادی خان و قتل پسران نظرعلی خان: عباس خان و جهانگیر مرادی برای غارت به گاماسیب می روند که کشته می شوند ، مرادی ها جنازه آنها را میاورند و برای آنها مراسم عزاداری می گیرند پاپی علی حسن خان به همراه عده ای برای فاتحه خانی به میان مرادی ها می روند پاپی و عباسی (قاتلان هادی خان) نیز همراه او هستند. در بین راه علی حسین خان برادر پاپی علی حسن خان به شوخی می گوید که اسب من راه نمی رود و راضی به آمدن برای فاتحه نیست (درست است که علی حسین خان شوخی می کند ولی گویا خبر از حادثه ای می دهد). در مراسم فاتحه خانی ملکعلی خان قاتلان برادرش را می بیند ، بعد از صرف ناهار پاپی پسرنظرعلی خان برای دیدن خواهرش (طاووس) که همسر سلیمان پسر افراسیاب خان مرادی است به آن طرف رودخانه باولی می رود ، ملکعلی خان با هماهنگی قبلی به سراغ یکی از عباسی پسر دیگر نظرعلی خان رفته و طرح یک توطئه نقشه کشیده اند که هر دو پسر نظرعلی خان را به طور همزمان به قتل برسانند و خودش نیز عباسی را زیر نظر دارد در مراسم ترحیم قیافه ها خبر از وقوع حادثه ای می دهد ؛ ملکعلی خان با کاردی که در دست دارد و با آن کله قند خورد می کند عباسی را زیر نظر دارد و سپس به او حمله ور شده و او را می کشد از طرف دیگر مابقی توطئه گران بر سر پاپی ریخته و هر چقدر خواهرش با جان و دل مانع می شود به او توجهی نمی شود و افراسیاب خان او را نیز به قتل می رساند. پاپی علی حسن خان به سراغ مادیان خود می رود که آن را زنجیر کرده می بیند و این به معنای آنست که باید پیاده برگردند.
    جنگ گلهو ؛ کوچ خاندان مرادی و مهدی از میان ایل بیرانوند
    فردای قتل پسران نظرعلی خان جنازه آنها را میاورند ، تمام بیرانوند ها در این مراسم شر کت می کنند هنگام دفن جنازه ها یکی از زنان داغ دیده طعنه پاپی علی حسن خان را می دهد که این دو برادر را به کشتن دادی ، یکی از پسران اسدخان (لطفعلی خان یا محمدرحیم خان) پاپی علی حسن خان را دلداری می دهد.بعد دو سه روز اسدخانی ها و علی محمدی ها به سرکردگی پاپی علی حسن خان به مرادی ها و خاندان مهدی حمله ور شده و جنگ سختی در منطقه گلهو روی می دهد در این جنگ عبدال پسر مهدی خان نیز کشته می شود و خوانین اسدخانی و علی محمدی آنها را به سختی شکست داده و متواری می سازند در نتیجه شکست خوردگان به میان حسنوند ها رفته و تا چندین نسل در آنجا ساکن می شوند. (روايت ازحاج غلامرضا محمدي سپهوند ، شهریور: ١٣٨٩)
    مهرعلي خان و پاپی علی حسن خان(علی محمدی)
    مهرعلي خان : پس از اعدام اسدخان به فرمان ظل السلطان ، و كشته شدن مرشدخان در جنگ ني رزيل ، مهرعلي خان به همراه عده اي راهي اصفهان مقر حكومت ظل السلطان مي شوند. وي در ملاقاتي كه با ظل السلطان به او ميگويد كه پدرش اسدخان را بي گناه به دار آويخته اي ، و خدمات او را كه به عنوان سرهنگ خدمتكار دولت بود فراموش كردي ، حال آمده ام يا مرا نيز بكشي يا رياست ايل بيرانوند را كه در دست پدرم بود به من بسپاري ... ظل السلطان نامه اي به مظفرالملك حاكم اعزامي وي در خرم آباد مي فرستد كه رياست ايل بيرانوند را در صورت صوابديد به مهرعلي خان بسپارد. مظفرالملك كه رابطه خوبي با مهرعلي خان نداشت از سر اجبار دستور مافوق خود را اجرا كرد و وي را به رياست ايل منصوب كرد. مهرعلي خان مردي تندخو بود و با مردم و حتي بستگان خود به بدي برخورد مي كرد و باعث ناراحتي افراد ايل و از جمله پسرعموهاي خود يعني پسران نظرعلي خان شد و بر اثر پرداخت ماليات آنها را از خود رنجاند پاپي علي حس خان كه در آنجا حضور داشت از دست مهرعلي خان آزرده خاطر شد و او را سرزنش كرد مهرعلي خان تاب تحمل حرفاي او را نياورد و به او حمله ور شد پاپي حسن خان كه جثه اي عظيم داشت مهرعلي خان را بر زمين زده و او را به باد كتك مي گيرد چنانچه انگشترش در صورت مهرعلي خان جا گرفت مهرعلي خان با صورت خون آلود براي شكايت به نزد حاكم رفت (روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت ١٣٨٩)
    حشمت الدوله حاكم لرستان ، جمعي از سربازان خود را همراه مهرعلي خان در پي پاپي علي حسن خان فرستاد ولي آنها به ارتفاعات پشت دره دزدان گريختند در نتيجه اموال و خانه و احشام آنها غارت شد يكسال بعد مظفرالملك حاكم لرستان شد(والی زاده معجزی ، 1389 : 403)
    مظفرالملك كه از رفتار تند مهرعلي خان خبر داشت با كسب اجازه از ظل السلطان او را عزل كرده و پاپي علي حسن خان را به رياست ايل بيرانوند منصوب كرد. اين امر بر مهرعلي خان گران آمد و از طرف ديگر دار و دسته منصورخان پسر حيدرخان آتش اين درگيري را دامن مي زنند و به سراغ مهرعلي خان رفته و كينه ها و دشمني هاي گذشته را زنده مي كنند و تمام تلاش خود را به كار مي برند تا رياست ايل در دست خوانين علي محمدي نماند. در زماني كه پاپي علي حسن خان به قلعه رنگرزان به نزد مظفرالملك رفته بود از غياب وي استفاده كرده و بر سر خاندان علي محمدي كه در مختاوي به سر مي بردن ريختن و سه تن از برادران و يك تن از پسر عموهاي پاپي علي حسن خان و را كشتند (از برادران او عليمرادخان ، عودل خان ، كلبعلي خان و پاپي خان پسر عموي او كشته شدند) مظفرالمك با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شد و از پاپي علي حسن خان دلجويي كرده و به او قول مي دهد كه انتقام اين حركت مهرعلي خان را بگيرد. حاكم از مقر خود به سوي هرو حركت مي كند و در بيدهل(نام مكاني در هرو) چادر مي زند ، همراهان مهرعلي خان كه از آمدن قواي دولتي وحشت زده مي شوند به مهرعلي خان فشار مي آورند كه نزد حاكم رفته و خود را معرفي كند وي ناچار مي شود كه شبانگاه به نزد حاكم بيايد زيرا طمع در رياست ايل باعث اين اقدام نا بخردانه از سوي او شد. از طرف ديگر سيف الله خان والي چون از تسليم شدن دامادش مهرعلي خان آگاه شد امام جمعه خرم آباد(آقا سيدمحمدصادق) را با خواهش و تمنا مي فرستد كه نگذارد حاكم آسيبي به دامادش برساند ، امام جمعه به سوي قشون دولتي حركت مي كند و چون شب فرا مي رسد صلاح را در اين مي بيند كه فردا نزد حاكم برود ، حاكم كه مي داند امام جمعه براي شفاعت مي آيد صبح زود به بهانه شكار ازچادر بيرون رفته و به زير دستانش دستور مي دهد كار مهرعلي خان را تمام كنند.(روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389)
    زماني كه مظفرالملك حاكم لرستان قصد داشت مهرعلي خان را اعدام كند همسرش با نوزاد شيرخوار مهرعلي خان مي آيد و از حاكم و پاپي علي حسن خان براي همسرش شفاعت مي خواهد كه او را به اين طفل ببخشند خود مهرعلي خان به پاپي علي حسن خان مي گويد من اشتباه كردم ولي از شما توقع گذشت دارم پاپي علي حسن خان مردد مي شود در اين لحظه حساس رحمان خان عموي پاپي علي حسن خان دخالت كرده و مي گويد آنها بر سر ما تاختند برادران ما را كشتند ، عليمرادخان را كه شجاعت او در سراسر لرستان زبانزد خاص و عام بود را كشتند(اشاره به دلاوري هاي عليمرادخان و مرشدخان در جنگ ني رزيل دارد كه در سراسر لرستان معروف شدند) وي همسر مهرعلي خان را كنار مي زند و مي گويد اگر از حرف مردم نترسم اين طفل را نيز لگدكوب مي كنم من مي دانم او با اين چشمانش بزرگ شود ولايتي را به هم مي زند و خودش طناب را دور گردن مهرعلي خان مي اندازد سالها بعد پيش بيني رحمان خان درست از آب درآمد و طفل مهرعلي خان كه علي مردان خان نام داشت از بزرگترين و معروف ترين خوانين و سركردگان ايل بيرانوند شد و توانست بخش بزرگي از لرستان را تصرف كرده و به صورت خودمختار حكومت كند به طوري كه از شنيدن نام او ترس بر مردم لرستان و نظاميان اعزامي به لرستان مي افتاد (روايت از حبيب الله محمدي سپهوند خرداد ، 1389)
    خوانین علی محمدی
    مقدمه: تیره سپهوندقبل از اعطای لقب توسط رضاخان به وسیله فرمانده لشکرغرب، سپهبد امیر احمدی، با نام جد آنها علی محمد، علی محمدی خوانده می شدند. این تیره منتسب به طایفه شمس الدین می باشند از این تیره افراد شجاع و بی باک مدبر و مردم دار برخاسته اند که در تمام لرستان معروف بوده اند از جمله اسماعیل خان و محمدخان، پاپی علی حسن خان و پسرش ولی الله خان، علیمرادخان(در دوره قاجار) و بالآخره تقی خان و عزیزخان(در دوره پهلوی اول و دوم) از این خاندان برخاسته اند.
    علی محمد: علی محمد پسر زین العابدین پسر ميرزااحمد پسر دوست احمد پسر شمس الدین بود علی محمدخان دارای هفت پسر بنام های اسماعيل خان،محمدخان،کلبعلی خان،رحمان خان،آزادخان،حاتم خان،سلیمان خانداشت.(طبق نسب نامه از حبیب الله محمدی سپهوند)
    اسماعیل خان: اسماعیل خان یکی از خوانین لایق و برجسته ایل بیرانوند بوده و از حیث خط و ربط و سواد نیز بر همه خوانین طوایف دیگر برتری داشته ، اما عمرش وفا نکرد و در سنین جوانی فوت نمود از مشارالیه سه پسر به نام های فتحعلی خان ، جعفر خان و پاپی علی خان به جای ماند.(نام آوران لرستان ، ص 55)
    محمدخان:محمدخان پسرعلی محمدخان و جد خوانین علی محمدی بوده است اسماعیل خان برادربزرگتر محمد خان در سن جوانی فوت کرد در نتیجه سرپرستی و ریاست تیره به محمدخان رسید از آن تاریخ به بعد همواره فرد شاخص این طایفه از همین تخمه برخاسته است. محمدخان دارای هشت پسر به نامهای پاپی علی حسن خان،علی حسين خان،عليمرادخان،عودل خان ، علی عبدال خان،علی محمدخان،کلبعلی خان،عليار بود.(والی زاده معجزی ، 1389 : 354 و 355)
    محمدخان با دختری از طایفه دالوند به نام ملکی (دختر عسگرخان الوایی) ازدواج کرد. وی همراه یکی از اطرافیانش به نام میربک در بزهل (نام منطقه ای در هرو) به سر می برد ، میربک به خواب رفته بود زیر جایی که خوابیده بود احساس کرد که آب جاری می شود وی قضیه را با محمدخان در میان گذاشت محمدخان عهد کرد اگر آنجا را حفر کنند و آب به دست بیاید یک سوم اموال خود را به میربک بدهد بعد از حفر زمین آب جاری شد ! محمد خان به عهد خود وفا کرد و یک سوم اموال خود را به میربک داد ، این مکان امروزه سراب میربک نامیده می شود.(روایت از حاج اردشیر محمدی سپهوند ، بهمن ماه 1389)
    ولی الله خان هژبرالسلطنه
    ولي الله خان پسر پاپي علي حسن خان بود، وي را ويكه خطاب ميكردند.وي بعد ازمرگ پدرش،طبق سنت عشايري رياست تيره علي محمدي را به عهده گرفت.هنگامي كه اميرمفخم بختياري به عنوان حاكم لرستان ازطرف صمصام السلطنه راهي بروجرد شد و از آنجا عازم خرم آباد شد عشاير خرم آباد مانع ورود او به اين شهر مي شوند. اميرمفخم كه مخالف درگيري و خونريزي است براي عشاير(اللخصوص ايل بيرانوند) پيغام مي فرستد كه بزرگ خود را نزد او بفرستند گفت و گو كنند ولي الله خان به عنوان بزرگ ايل بيرانوند به نزد حاكم اعزامي مي رود پس گفت و گو با اميرمفخم،وي سخت مجذوب شخصيت و منش ولي الله خان شده مطابق سنت حاكمان آن زمان شال رياست ايل را به گردن وي مي آويزد و وي را به ميان ايل روانه مي كند.در دوران حاكميت نظام السلطنه مافي هنگامي كه وي از بروجرد راهي خرم آباد مي شود باز با مانعي بزرگ بنام بيرانوند برخورد مي كند و جنگ خونيني بين حاكم اعزامي و ايل مذكور درمي گيرد.ولي الله خان با عده اي از سواران خود به ياري وي مي شتابد كه دير مي رسد و نظام السلطنه به سمت بروجرد عقب نشيني مي كند در بروجرد نامه اي براي والي پشتكوه مي فرستد و از او درخواست كمك مي كند ، والي با نيروهاي خود به خرم آباد مي آيد و شماري از سربازان خود را به بروجرد مي فرستد كه نظام السلطنه را به خرم آباد بياورند. ناگفته نماند ولي الله خان كه از قبل با والي ارتباط داشته و درباره بعضي مسائل و امور مربوط به عشاير با وي مشورت مي كرده و حتي به ولي الله خان لقب پيران ويسه(وزير خردمند افراسياب) اعطا كرده بود_در اين زمان ولي الله خان با بستگان و سواران خود به والي ملحق شده و به همراهي نظام السلطنه براي سركوبي عده اي از عشاير به طرف هرو حركت مي كند. در طي يك درگيري برادرزاده ولي الله خان بنام كريم خان كشته مي شود و پسرعموهاي او تقي خان(پسر كلبعلي خان از بزرگان خاندان علي محمدياز ناحيه گردن، محمدقلي (پسر علي حسين خان) و داوود(پسر علي محمدخان) زخمي مي شوند.
    هنگامي كه امير احمدي به بروجرد مي آيد و باز عشاير بخصوص ايل بيرانواند تنگه زاهدشير را بسته اند و مانع ورود قواي دولتي به خرم آباد مي شوند در يك درگيري ولي الله خان نيز شركت دارد. امير احمدي هنوز وارد خرم آباد نشده بود كه ولي الله خان به سنت ايل به گرمسير مي رود. عشاير بيرانوند بعد از اينكه از كوچ ولي الله خان به گرمسير مطلع مي شوند و از احترام متقابل وي و والي پشتكوه خبر دارند به نزد ولي الله خان رفته و از آزار و اذيت هاي خوانين مير كه بر عشاير بيرانوند اجحاف مي دارند نزد وي شكايت مي كنند، ولي الله خان نيز نزد والي رفته و موضوع را با او در ميان مينهد والي نيز كه دل خوشي از عشاير مير ندارد ودوست دارد كه به وسيله اهرمي آنها را تحت فشار بگذارد با اشاره و ايما به ولي الله خان اجازه مي دهد كه زهرچشمي از مير ها بگيرد. در نتيجه با تبادل نظر و ديدار كدخدايان بيرانوند فرصت به دست آمده و بيرانوند ها به مير ها حمله ور مي شوند و آنها را تارومار مي كنند و تمام دارايي و انبار غله آنها را غارت و تاراج مي كنند و حتي اغنام و احشام آنها را نيز با خود مي آورند. ولي الله خان همچنان درگرمسير به سر مي برد تا وقتي كه امير احمدي وارد خرم آباد شد و تصميم گرفت كه عشاير بيرانوند را گرمسير به محل خودشان بازگرداند ولي الله خان نيز به محل خود برگشته و براي اولين بار به ديدار امير احمدي مي رود كه نام و شخصيت او را شنيده و مايل است او را از نزديك ببيند پس از چند روز ديدار وگفت و گو آنچه كه طرفين از هم انتظار دارند حاصل نمي شود از يك طرف ولي الله خان انتظار دارد كه امير احمدي مانند حكام و فرماندهان قبل با وي برخورد كند زيرا حكام قبل از جمله سالارالدوله ، اميرمفخم و نظام السلطنه او را طرف مشورت قرار مي دادند و حتي سمت پيشكاري به وي مي دادند و از طرف ديگر امير احمدي با اين هدف كه خوانيني مثل ولي الله خان را سركوب كرده و نسل آنها را از لرستان بردارد و نسل اين خوانين را ريشه كن كند در سال ١٣٠٤.ش كه سرلشكرخزاعي فرمانده قواي غرب شد از سياست زور بيشتر سود برد. زماني كه عده اي از رؤسا و خوانين عشاير بيرانوند توسط سر لشكر خزاعي دستگير شدند ولي الله خان نيز در بين آنها بود اين خوانين بخت برگشته را شبانه به بروجرد منتقل كردند در اين زمان تقي خان سپهوند به سختي مريض بود و نتوانست در جلسه اي كه حكم اعدام اين خوانين صادر شد شركت كند به همين دليل وي پسر عمويش عزيزخان را بجاي خود فرستاد. البته تقي خان با حال و روزي كه داشت هرطور شد خود را به بروجرد رساند و به ديدار حاكم لرستان كه در بروجرد بود رفت و از او تقاضا كرد كه براي پسرعمويش،ولي الله خان، شفاعت كند زيرا وي بيگناه به دام سرلشكرخزاعي افتاده بود و از حاكم ميخواهد كه نگذارد ولي الله خان را به دار بياويزند.حاكم ميگويد اگر زودتر نيامدي زيرا سرلشكر ديشب مهمان من بود حتما" او را از اين كار باز مي داشتم ولي فردا به خاطر شما و نجات ولي الله خان نزد سرلشكر مي روم و وي را آزاد مي كنم ولي فرداي آن روز سرلشكر صبح زود خوانين را به دار آويخت و حاكم دير رسيد. بعد اين واقعه تقي خان و عزيزخان با لباس سياه كه بر تن دارند به ديدار سرلشكرخزاعي مي روند سرلشكر علت سياه پوشيدن آنها را جويا ميشود؛ تقي خان ميگويد ماه محرم است و عزاداريم، سرلشكر دستور ميدهد كه دو پيراهن سياه براي خوانين علي محمدي(سپهوند) بياورند.
    خزاعي درمورد اعدام ولي الله خان گفت شايد از نظر شما ولي الله خان بي گناه باشد ولي اينطور نيست كه شما فكر مي كنيد؛ ولي الله خان حدود دو سال كار ما را عقب انداخت گويا منظور سرلشكرخزاعي اين بود كه ولي الله خان چندبار به والي پيشنهاد كرده بود كه با اين قدرتي كه دارند(نيروي نظامي والي و قشون بيرانوند) مشتركا" به پايتخت حمله كنند و تهران را تصرف كنند، ولي الله خان گفته بود اگر موفق شويم والي غلامرضاخان به عنوان شاه بر تخت بنشيند كه والي با اين پيشنهاد را با اين بهانه كه طبق ياساي خانوادگي ما نبايد هيجوقت با دولت مركزي وارد جنگ شويم و سرلشكر خزاعي از اين قضايا آگاه بود.(روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند، ارديبهشت ١٣٩٠)
    ولي الله خان قامتي بسيار رشيد و فربه داشت ؛ در سراسر لرستان ، مردي به آن تنومندي و رسايي قامت ديده نشده است وي روحا" اصلاح طلب بود. آن مرد كم آزار ، عمرخود را دوره اي بسيار نامناسب كه با روحيه او تطا بق نداشت. يعني دوران هرج و مرج و ملوك و طوايفي و اشغال نظامي لرستان توسط قواي غرب گذرانيد.(والی زاده معجزی ، 1389 : 479)
    مجله گنجینه اسناد » بهار 1384 - شماره 57
    -در مورد 13 یا 14 تن اختلاف وجود دارد.اما سیزده تن به واقعیت نزدیک‏تر است. اسامی اعدامیون لرستان در سال 1304 ش. عبارت است از:میرزا رحیم خان معین‏ السلطنه چاغروند نایب‏الحکومه خرم‏آباد-شیر محمد خان ایلخانی سگوند،مشاور امیر احمدی و خزاعی،غلامعلی خان امیر همایون سر کرده ایل بیرانوند-ولی الله خان‏ فرزند پاپی علی حسن خان رئیس طایفه سپهوند، لطیف خان پسر شیخ علی خان‏ سر کرده بیرانوندها-محمد علی خان برادر علی مردان خان امیر اعظم-شیر محمد خان‏ برادرزاده علی مردان خان از خوانین ایل بیرانوند-صید مهدی خان برادر حسین خان‏ از خوانین بیراوند-صید پسر محمد رحیم خان(صید عبد الحسین)از خوانین بیرانوند که یکی از خوشنویسان و مردان بالنسبه باسواد و فهمیده لرستان بود-کدخدا عله‏ سبز علی و پسرش-کدخدا ابدل برادر کدخدا عله سبز علی و پسرش.
    تقی خان
    تقي خان: تقي خان پسر كلبلعلي خان(كله) فرزند محمدخان فرزند علي محمدخان مي باشد ، پدر وي در حدود سالهاي ١٣٠٠ تا ١٣٠٥ ق. در زمان حكومت مظفرالمك در لرستان، در يك شبيخون كه خوانين اسدي بر سر رياست ايل بيرانوندبر خوانين علي محمدي زدند همراه دو تن از برادرانش به نام هاي عليمرادخان و عودل خان و پسرعمويش پاپي خان كشته شد. تقي خان دوران كودكي خود را تحت سرپرستي عمويش علي عبدال خان (پدر عزيزالله خان معروف) گذراند و حتي دخترش را به تزويج تقي خان درآورد هنگامي كه سالارالدوله به عنوان حاكم نواحي غرب به اين منطقه آمد وي همراه ديگر پسرعموهايش ، عالي خان و علي دوست خان به عنوان تفنگ چي باشي (اصطلاح آن زمان) به سالارالدوله پيوستند و زماني كه سالارالدوله به عنوان مدعي تاج و تخت راهي تهران شد ، تقي خان از جمله خوانيني بود كه سالار الدوله را همراهي مي كرد. زماني كه نظام السلطنه مافي ، حاكم لرستان به همراه والي پشتكوه براي سركوبي ايل بيرانوند به هرو رفتند تقي خان نيز وي را همراهي مي نمود. در اين لشكركشي برادر ناتني تقي خان به نام كريم خان كشته شد ، پسرعموهايش داوود خان و محمدقلي خان زخمي شدند و حتي خود وي از ناحيه گردن زخمي شد. بعد از آنکه دولت مرکزی با حمایت و راهنمایی انگلستان تصمیم گرفته بود که ایران و خصوصا" لرستان را که چسبیده به خوزستان و از نظر سوق الجیشی برای آنها مهم بود تصرف کند ، لذا باید اشرار و یاغیان که از نظر آنان به صورت خود مختار به دور از قانون به سر می بردند و اجازه نیروهای دولتی را به این منطقه نمی دادند باید قلع و قمع می شدند . امیر احمدی که در بروجرد به سر می برد در حمله اول از شورشیان به سرکردگی خوانین بیرانوند شکست خورده بود ، از همکاری و تجربه خوانین استقبال می کرد.(روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389)
    بعد از آنکه دولت مرکزی با حمایت و راهنمایی انگلستان تصمیم گرفته بود که ایران و خصوصا" لرستان را که چسبیده به خوزستان و از نظر سوق الجیشی برای آنها مهم بود تصرف کند ، لذا باید اشرار و یاغیان که از نظر آنان به صورت خود مختار به دور از قانون به سر می بردند و اجازه نیروهای دولتی را به این منطقه نمی دادند باید قلع و قمع می شدند . امیر احمدی که در بروجرد به سر می برد در حمله اول از شورشیان به سرکردگی خوانین بیرانوند شکست خورده بود ، از همکاری و تجربه خوانین استقبال می کرد.(روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389)
    تيره خوانين علي محمدي بيرانوند كه از زورگويي خوانين تيره زينبي بيرانوند سخت آزرده خاطر بودند زينبي ها در صف مخالف لشكرغرب قرار گرفته بودند اما تيره علي محمدي آماده براي راهنمايي و خدمتگذاري شدند براي نمونه تقي خان به وسيله ميرزا رحيم خان معين السلطنه كه روابط دوستانه اي با امير لشكر غرب ، اميراحمدي و حاكم لرستان ، شريف الدوله ، براي خود و تيره اش تأمين گرفت، چون ولي الله خان رييس تيره علي محمدي مقارن با توقف لشكر غرب در بروجرد ، به پشتكوه رفته و نزد والي غلامرضاخان(اميرجنگ) بود ، لذا تقي خان كه مردي متين و معقول و دانا بود پيش ميرزا رحيم خان معين السلطنه رفته و از او تقاضا كرد شرحي داير به آمادگي خود و تيره علي محمدي براي هرگونه خدمت به دولت در راه پيشرفت منظور به امارت لشكر غرب بنويسد ، معين السلطنه توسط شريف الدوله بني آدم تأمين نامه اي از اميراحمدي براي خوانين علي محمدي گرفت ضمنا" به خوانين مذكور نوشته شده بود كه تا آمدن اردو سر جاي خود باشند.(والی زاده معجزی ، 1382 : 26 و 27)
    تقی خان نامه ای به حاکم بروجرد نوشت و تاکید هرگاه نیروی دولتی به سمت خرم آباد حرکت کند وی حاضر است که با دولت مرکزی همکار کند و از مقاومت و قتل و کشتار ایل خود یعنی بیرانوند ها تاجایی که امکان دارد جلوگیری کند ، وی همچنین از طرف خاندانش(علی محمدی ها) نیز قول مساعدت داد که در خلع سلاح عشایر بکوشند. شریف الدوله بنی آدم امیر احمدی رااز محتوای نامه آگاه کرد ضمنا" وی نامه ای در جواب تقی خان نوشته و از او تشکر می کند. بعد از درگیری بین قوای دولتی و ایل بیرانوند در سال 1302 .ش که عده بسیاری از دو طرف در تنگه زاهد شیر تلف شدند ، لشکر غرب بالاخره وارد خرم آباد شد. یک روز بعد از استقرار لشکر به سرکردگی امیر احمدی در خرم آباد تقی خان به دیدار وی می رود و خود را به امیر احمدی معرفی می کند از این تاریخ همکاری و همیاری صادقانه تقی خان با هدف خدمت متقابل نسبت به ایل و دولت شروع می شود.
    هدف تقی خان در وهله اول ایجاد آرامش و از بین بردن رعب و وحشتی بود که سران شورشی به راه انداخته بودند.امیر احمدی سخت مجذوب درایت ، شجاعت و شخصیت تقی خان شده بود ، در سفری که به خوزستان داشت تقی خان را نیز به همراهی خود برد ؛ بعد از امیراحمدی با توجه به ثواقب درخشان طی حکمی ریاست ایل بیرانوند یعنی افرادی که مطیع شده بودند را به تقی خان سپرد.( روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389)
    ریاست تقی خان بر ایل بیرانوند
    در آن اوقات، از رؤساي بزرگ ايل بيرانوند سرجنباني در قيد حيات نبود و آن عده قليل كه باقي مانده بودند ، از ترس جان يا در كوه ها فراري بودند يا قدرت اظهار وجود نداشتند ؛ در چنين اوضاع و شرايطي ، زمينه سركردگي تقي خان بر ايل بيرانواند خود به خود فراهم شده بود . مشاراليه كه چادر امنيت خود را به جاي ديوانخانه خوانين زينبي بر افراشته بود ، علاوه بر اين كه عملا" رتق و فتق امور طايفه اش بر عهده او محول شده بود ، عنوان حكومت و تصدي انتظامات طايفه نيز به او واگذار گرديد. (نام آوران لرستان، 1389 : 99)
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image002.jpg[/IMG]
    اعطای لقب سپهوند به خاندان علی محمدی از طرف رضاخان
    انگلستان که طرح تهیه نقشه عبور راه آهن از لرستان را در سر می پروراند بعد از تحقیقات لازم به این نتیجه رسید که تا ایل بیرانوند در لرستان یکه تازی می کند این طرح فایده ندارد ، لذا با اجرای نقشه های لازم و فشار به دولت مرکزی با اعزام نیرو قصد قتل عام و قلع و قمع بیرانوند ها را در سر می پروراند و ما بقی بیرانوند ها را به مرز شمال تبعید کنند به قول حاج اردشیر سپهوند پسر عزیزالله خان رضاخان به سربازان اعزلمی به خاک لرستان دستور داده بود که بیرانوندها را از سرزمین لرستان بتراشند و اسرای آنها را به مرز شوروی تبعید کنند. یکی از سرکردگان نظامی به نام ارشد السلطنه کرمانشاهی از این دستور سری و محرمانه با خبر بود و چون از قبل با تقی خان آشنایی داشت ، موضوع را با تقی خان در میان گذاشت تقی خان احساس خطر کرد وی برای نجات ایل و تبار خود حاضر بود هرکاری را انجام بدهد ، تقی خان دست به بهترین کار ممکن زد همانطور که گفته شد وی فورا" نامه ای به حاکم بروجرد نوشته و قول همکاری با ارتش را می دهد به شرطی که به وی فرصت داده شود تا با ایل خود وارد مذاکره شود و تا می تواند به متمدن شدن ایل و دست برداشتن آنها از غارتگری کمک کند امیر احمدی از این قول مساعدت تقی خان تشکر کرد. بعد از ورود قوای غرب به خرم آباد تقی خان به ملاقات امیر اخمدی می رود و از نزدیک با تقی خان آشنا می شود ، امیر احمدی از تقی خان می خواهد که با عشیره و خاندانش از سایر بیرانوند ها جدا شده و نزدیک خرم آباد ساکن شوند. تقی خان بار دیگر با نامه ای از امیر احمدی می خواهد که حدود و ثغور تیره اش را مشخص کند وی عنوانی می خواهد تا از سایر بیرانوند ها متمایز شود. تقی خان غیر از اشرار و یاغیان و شورشیانی که امیر احمدی آنها را می شناسد حدود قوم و طایفه اش تمام ایل بیرانوند یعنی تمام کسانی که حاضر به همکاری با قوای غرب هستند معرفی می کند ، امیر احمدی با مرکز مخابره می کند لذا از مرکز عنوان و لقبی به افتخار سردار سپه (لقب رضاخان) با نام سپهوند در مورخه 29 خرداد 1305 به دليل خدمات وجان فشانی های تقی خان به لرستان و ایل بيرانوند و دولت مرکزی ازطرف شخص شاه(رضاخان)تيره علی محمدی به سپهوند تغير نام داد. (روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389)
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image004.jpg[/IMG]
    تقی خان حدود سه سال شبانه روز برای اسکان ایل بیرانوند وآرام سازی آنها زحمت کشید.داده می شود ضمنا" هرکس از ایل بیرانوند عنوان سپهوند بگیرد در پناه تقی خان می باشد و جانش در امان است ، همین امر باعث شد که خیلی از افراد ایل بیرانوند با عنوان سپهوند از هجوم لشکر غرب در امان بمانند و بر جای خود که ملک آباء و اجدادی شان بود بمانند و تبعید نشوند. با اين حال حكم تبعيدي عشاير كه صادر شد تقي خان به همراه عزيزخان كه در هنگام اعطاي لقب سپهوند همراه پسرعمويش تقي خان بود و عشيره شان نيز در ميان آنها بودند در بين راه عزيزخان به تقي خان مي گويد ما كه قرار نبود تبعيد شويم پس چرا ما را نيز با ساير عشاير مي برند؟! اگر صلاح مي بيني سربازها را غافلگير كرده و آنها را خلع سلاح كرده و برگرديم ، تقي خان كه هم سن و هم تجربه اش از عزيزخان بيشتر بود وي را به آرامش دعوت كرد و گفت كه صبر داشته باش اگر ما را از بروجرد نيز رد كردند آن وقت دست به كار مي شويم ، هنوز وارد بروجرد نشده بودند كه دستور مي رسد : تقي خان و عشيره اش (خاندان علي محمدي) را دوباره به محل زندگي خود بازگردانيد ، اگر دور انديشي و تجربه تقي خان نبود سپهوندها نيز به دولت ياغي شده و سرنوشتي بهتر از ساير شورشيان بيرانوند نداشتند و تقي خان و عزيزخان چه بسا اين نام نيك را از خود باقي نمي گذاشتند (روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389)
    با اين حال حكم تبعيدي عشاير كه صادر شد تقي خان به همراه عزيزخان كه در هنگام اعطاي لقب سپهوند همراه پسرعمويش تقي خان بود و عشيره شان نيز در ميان آنها بودند در بين راه عزيزخان به تقي خان مي گويد ما كه قرار نبود تبعيد شويم پس چرا ما را نيز با ساير عشاير مي برند؟! اگر صلاح مي بيني سربازها را غافلگير كرده و آنها را خلع سلاح كرده و برگرديم ، تقي خان كه هم سن و هم تجربه اش از عزيزخان بيشتر بود وي را به آرامش دعوت كرد و گفت كه صبر داشته باش اگر ما را از بروجرد نيز رد كردند آن وقت دست به كار مي شويم ، هنوز وارد بروجرد نشده بودند كه دستور مي رسد : تقي خان و عشيره اش (خاندان علي محمدي) را دوباره به محل زندگي خود بازگردانيد ، اگر دور انديشي و تجربه تقي خان نبود سپهوندها نيز به دولت ياغي شده و سرنوشتي بهتر از ساير شورشيان بيرانوند نداشتند و تقي خان و عزيزخان چه بسا اين نام نيك را از خود باقي نمي گذاشتند (روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389)
    طبق گفته عزیزالله خان سپهوند یکبار هنگامی که تقی خان در رکاب امیر احمدی در بروجرد بود آنها به یکی از مناطقی که مخالفان دولت به وسیله لشکر غرب تار و مار شده بودند رفتند امیر احمدی رو به تقی خان می کند و می گوید : تقی خان می خواهم برایت کاری انجام بدهم که خود و اولاد اولادت در راحتی و رفاه افتاده و همیشه زندگی خوبی داشته باشید ،تقی خان می گوید چه کاری سپهبد ؟ امیر احمدی می گوید این زمین ها و املاک صاحب ندارند آنها را برای خود تصاحب کن وبه نام خود ثبت کن ، تقی خان می گوید : ای امیر ما خود املاک فراوان و زمین های زیادی داریم و مالک هستیم و به این املاک نیازی نداریم ، تقی خان بعدا" برای عزیزالله خان توضیح می دهد که این املاک و زمین ها دارای مالک بوده اند که از ترس نظامیان گریخته اند و املاک و زمین های خود را به امان خدا گذاشته اند ، خدا را خوش نمیاید که من آنها را غضب کنم.(روایت از محمدمیرزا محمدی سپهوند ، مرداد 1389)
    سرانجام تقی خان در26 تیر1306.ش در تنگ چرخستان در منطقه هرو به علت بی درایتی سلطان رحمان ، یکی از سران و همراهان لشکری که برای سرکوب یک شورش رفته بود ، در این تنگ غافل گیر شده و توسط عده ای از یاغیان بیرانوند به سرکردگی یدالله خان ، نصرالله خان و دوستعلی خان کشته شد تقی خان اشتباها" مورد هدف تیر یکی از اشرار قرار گرفت و جان خود را درراه امنیت لرستان و خدمت به ایل و دولت از دست داد ؛ هدف مقدس وی آرامش منطقه بودوی را به شهر قم برده و در آنجا به خاک سپردند.( روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389) سپهبد امیر احمدی هنگام رساندن این خبر به رضاخان نوشت چشم لرستان کورشد.(روایت از حاج اردشیر محمدی سپهوند ، آذرماه 1389)



    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image006.jpg[/IMG]
    ولی الله خان علی محمدی از رؤسا و سرکردگان ایل بیرانوند وی از خردمندان لرستان بود معروف به اژدها
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image008.jpg[/IMG] تقی خان سپهوند
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image010.jpg[/IMG]عزیزالله خان سپهوند سرشناس ترین خان سپهوند

    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image012.jpg[/IMG]
    عزیزالله خان و سایر خوانین بیرانوند در دیدار با محمدرضا شاه پهلوی 1330
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image014.jpg[/IMG]
    حاج غلامرضا محمدی سپهوند فرزند عزیزالله خان سپهوند مورخ و نسب شناس از نام آوران لرستان
    [IMG]file:///C:\Users\esi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\cl ip_image016.jpg[/IMG]
    حبیب الله محمدی سپهوند مورخ و نسب شناس تاریخ محلی لرستان و ایل بیرانوند(از نوادگان محمدخان)

    نسب نامه خوانین علی محمدی(سپهوند)

    سرایی
    |
    حاج عالی
    |
    بیران
    |
    آلاینان
    |
    قباد
    |
    شمس الدین
    |
    دوست احمد
    |
    میرزااحمدخان
    |
    تیمورخان فرضالی خان زین العابدین خان ملک احمدخان سلطان محمدخان
    |
    علی محمدخان
    |
    اسماعیل خان محمدخان کلبعلی خان رحمان خان سلیمان خان حاتم خانآزادخان
    | |
    | مرادخان علیرضاخان
    |
    پاپی علی حسن خان علیمرادخان کلبعلی خان عودل خان علی حسین خان علی عبدال خان علی محمدخان علیارخان
    | | | | |
    ولی الله خان تقی خان ابراهیم خان عزیزالله خان داوودخان | | |
    رحیم خان محمدخان

    نسب نامه از حبیب الله محمدی سپهوند




    منابع :
    1.تاریخ لرستان روزگار پهلوی:محمدرضا والیزاده معجزی ، تهران حروفیه ، 1382
    2.نام آوران لرستان ، محمدرضا والیزاده معجزی ، تهران ، حروفیه ، 1389
    3.مجله گنجینه اسناد بهار84؛شماره 57
    4. روایات حاج اردشیر محمدی سپهوند و حاج غلامرضا محمدی سپهوند ؛ (فرزندان حاج عزیزالله خان) و محمد میرزا محمدی سپهوند
    5. روایت و نسب نامه ها از حبیب الله محمدی سپهوند
    6.نسب نامه به جا مانده از مرحوم حاج صید جعفر سپهوند و مرحوم حاج امیرحمزه شمس
    7.لغت نامه دهخدا
    9.شناخت ایل بیرانوند :محمد حنیف ، خرم آباد ، پیغام ، 1377
    10. جغرافیای نظامی ایران (پیشکوه) ، علی رزم آرا ، تهران ، ستاد بزرگ ، ارتشتاران ، بی تا

    11. تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره افشاریه و زندیه ، رضا شعبانی ، تهران ، سمت ، 1381

    12.کریم خان زند ، جان . ر. پری ،ترجمه علی محمد ساکی ،تهران ، فراز ، 1365
    13. لرستان سرزمین تاریخ کهن ،روح الدین دولتیاری ، خرم آباد ، افلاک ، 1375
    14. مقدمه ای بر شناخت ایل ها ، ایرج افشار سیستانی ، جلد 1 ، تهران ، ، 1366
    15.مطالعات جغرافیایی ایران ، ژاک دمورگان ، ترجمه کاظم ودیعی ، تبریز ، چهر ، 1339
    16. ساکی، علی محمد، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرم آباد، کتاب فروشی محمدی خرم آباد، بی تا
    ویرایش توسط اسماعیل س : 8th February 2013 در ساعت 12:46 PM دلیل: اختیاری

  2. 6 کاربر از پست مفید اسماعیل س سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    درود به هرچی لک زبانه

  4. 3 کاربر از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار همراه
    نوشته ها
    3,156
    ارسال تشکر
    5,513
    دریافت تشکر: 8,927
    قدرت امتیاز دهی
    47238
    Array
    m@some's: جدید103

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    به نظرمن همه اقوام محترم هستن ونبایدبه هیچ قومی توهین بشه چه لر وچه لک،..........پس دوستای من به جای جروبحث راجب خصوصیات بدراجب خصوصیات خوب حرف بزنید.ممنون
    ویرایش توسط m@some : 1st July 2013 در ساعت 08:11 AM

    عشق و ازدواج مثل نماز است..نیت که کردی دیگر نباید به اطراف نگاه کنی..

  6. 2 کاربر از پست مفید m@some سپاس کرده اند .


  7. #4
    همکار بخش اختراعات و نوآوری
    نوشته ها
    259
    ارسال تشکر
    2,318
    دریافت تشکر: 1,613
    قدرت امتیاز دهی
    18679
    Array

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    هیچ زبانی مثل لکی نمیتونه اوج سخنان طنز الود یک قوم رو بین خودشون برسونه
    من به چند زبان زنده تسلط کامل دارم
    کردی(کرمانشاه-ایلام)، لری(منطقه غرب)، لکی(کرمانشاه و شهرستان های همجوار)، جافی/هورامی(روانسر جوانرود پاوه ...) انگلیسی(امریکن)، فرانسه
    I AM ADRENALINE

  8. 2 کاربر از پست مفید TERRORIST سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    آقای تروریست من لک هستم و به لک بودن خودم می نازم
    این جمله ی شما چه معنی ای میده که سخنان طنز آلود و این حرفا

  10. کاربرانی که از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند.


  11. #6
    همکار تالار مد و لباس اسلامی
    رشته تحصیلی
    علوم انسانی
    نوشته ها
    187
    ارسال تشکر
    1,319
    دریافت تشکر: 1,049
    قدرت امتیاز دهی
    10828
    Array
    banooye irani's: جدید27

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    شما حتما لر هستید و اطلاعات کاملی نسبت به اقوام انجا دارید.من ترغیب شدم راجع به اقوام اذری معلومات خودمو بیشتر کنم
    فقط خدا

  12. #7
    همکار بخش اختراعات و نوآوری
    نوشته ها
    259
    ارسال تشکر
    2,318
    دریافت تشکر: 1,613
    قدرت امتیاز دهی
    18679
    Array

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sartip Dadbin نمایش پست ها
    آقای تروریست من لک هستم و به لک بودن خودم می نازم
    این جمله ی شما چه معنی ای میده که سخنان طنز آلود و این حرفا
    من لک نیستم اما لک ها را دوست دارم
    منظورم اینه که وقتی با هم صحبت میکنن همیشه از جملات طنز که مختص خودشون هست استفاده میکنن
    لک ها یک ویزگی خیلی خاص دارند اینه که وقتی به صورت گروهی جایی هستند خیلی احساس قدرت میکنن این رفتارشون وقتی که منفرد هستند کاملا تغییر پیدا میکنه و این جای بسی تامل دارد
    I AM ADRENALINE

  13. #8
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    4,430
    ارسال تشکر
    5,018
    دریافت تشکر: 13,826
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Capitan Totti's: جدید40

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    نقل قول نوشته اصلی توسط TERRORIST نمایش پست ها
    من لک نیستم اما لک ها را دوست دارم
    منظورم اینه که وقتی با هم صحبت میکنن همیشه از جملات طنز که مختص خودشون هست استفاده میکنن
    لک ها یک ویزگی خیلی خاص دارند اینه که وقتی به صورت گروهی جایی هستند خیلی احساس قدرت میکنن این رفتارشون وقتی که منفرد هستند کاملا تغییر پیدا میکنه و این جای بسی تامل دارد
    نه خیر ما همچین ویژگی ای نداریم
    این ویژگی در لرهای عزیز هست دوست گرامی بین (ر) و (ک) خیلی فرق هستا

  14. کاربرانی که از پست مفید Capitan Totti سپاس کرده اند.


  15. #9
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تاریخ
    نوشته ها
    3
    ارسال تشکر
    0
    سپاس شده 1 در 1 پست
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    باید عرض کنم 90% اطلاعات شما اشتباه و بر اساس غرض و تعصب است... اولا حسین علی خان بعداز ملک احمدخان معروف به ملکمه سردار لر ... به ریاست ایل میرسد . پس از زکی خان این ملک احمدخان است که با قدرت شخصی خود به ریاست ایل میرسد
    الانم داستان کامل رو برای شما ذکر میکنم :
    ملک احمدخان بیرانوند

    القاب : سردار(لر) منطقه ، کبیر
    سردار برگرفته از راندن اعراب در منطقه غرب کشورایران میباشند که منطقه را آرام میکند کاری که از پس محمدشاه قاجار برنیامد و از آن پس شاه وی را سردار منطقه لر نامید ، و کبیر برگرفته از چهره و و قدرت فیزیکی وی میباشد[۶]
    ملک احمدخان ملقب به ملک احمدخان کبیر فرزند بزرگ مراد خان (نوه دختری کریم خان زند و نوه پسری میرزااحمدخان بیرانوند) پس از عمویش زکی خان به ریاست ایل بیرانوند میرسد ملک احمدخان فردی شدیدالعمل است در دوران ریاست وی بر ایل بیرانوند تصرفات زیادی برای خاندان مرادی و ایل بیرانوند انجام میدهد در این زمان که ملک احمدخان بر مسند قدرت ایل بیرانوند است باعث دلهره ای بر پیکر تمام سایرین میشود.[۷] چه قبل از ملک احمدخان و چه بعداز ملک احمدخان کسی که همانند وی باشد نیامده است : ملک احمدخان دارای چهره ای باز و مردانه و دارای قدی بلند و بسیار سنگین وزن هم بوده چهره وی طنین انداز ترسی بر پیکر سایرین میشده . ملک احمدخان در کنار تمام شجاعت و جسارتش فردی بی رحم بشمار میرود.ملک احمدخان نسبت به بزرگان و روسای طوایف بی اعتنایی پیشه کرد و آنان نیز قدرت ایستادگی در مقابل ملک احمدخان را نداشتند به ناچار به فکر همدستی افتادند...علت دیگر همدستی انان این بود که ملک احمدخان در قریه خانجان خانی نسبت به روسای ایلات دیگر سخت میگیرد و با انان تند برخورد مینماید روسای ایلات و طوایف که میدانند در مبارزه رویاروی تاب مقاومت در مقابل ملک احمدخان را ندارند و در مقابل قدرت وی کاری از پیش نخواهند برد دست به تاکتیکی حیله گرانه میزنند و ملک احمدخان و برادرانش را به قصد آشتی به قتل گاه دعوت میکنند وقتی که ملک احمد مالیات هارا جمع آوری کرده و درحال برگشت به مقصد است از دعوت دشمنانش باخبر میشود و دعوت آنها را میپذیرد در این هنگام ملک احمد خان وقتی به قتل گاه نزدیک شده چندی جلوتراز قیطولش به شکارگاه میرود از بده شانس بر اثر طوفان و باران شدید رودخانه ساه گاو طغیان میکند و مابین ملک احمدخان و قیطولش جدایی واقع میشود . کسی که در انجا حضور دارد متوجه جدایی ملک احمدخان و قیطولش میشود و این امر را خیلی زود به اسماعیل خان حیدر خان و حاج علی خان و حسینعلی خان گزارش میدهد انها هم فرصت را مقتنم میشمارند و با ایلات خود راهی شکارگاهی میشوند که ملک احمدخان حضور دارد در بین راه قبله ای بزرگ از اعراب را هم با خود همراه میکنند. وقتی که به شکارگاه میرسند برادرش متوجه حضور سپاه موتلفه و متحده ی حیدرخان اسماعیل خان حاج علی خان و حسینعلی خان و قبیله ای بزرگ از اعراب میشود و به ملک احمدخان گزارش میدهد که حمله کرده اند تعداد آنها کثیر و غیر قابل شمارش است بهتر است که بگریزیم در این هنگام شه مراد خان ده لرانی به ملک احمدخان ملحق میشود اما ملک احمدخان که در شجاعت و جسارت در کل کشور بی نظیر است ترسی به دل راه نمی‌دهد و به برادرش میگوید پسر میخواهی جنگ را به راحتی واگذار کنی؟ و دستور حمله میدهد برادرانش با شجاعت و جسارت تمام همدوش وی میجنگند وشه مرادخان ده لرانی که در جنگاوری و شجاعت در میدان نبرد گوشزد است با تمام وجود به پشتیبانی از ملک احمدخان میپردازد که در مورد نبرد وی حکایات زیادی وجود دارد معروف است که شه مراد خان ده لرانی به تنهایی میتوانسه سیصد سوار را رام کند و بر آنان بتازد شاید در نظر اغراق آمیز باشد ولی شواهد و حکایات موجود دال بر قدرت لاین وصف شه مرادخان ده لرانی در میادین نبرد داشته و در میدان نبرد بارها بر دشمنان ملک احمدخان چیره میشود و آنان را فراری میدهد ملک احمدخان هم خود که در میدان نبرد رقیبی ندارد بارها دشمنان را قلع قمع میکند و شه مراد خان ده لرانی با شهامت تمام همدوش باملک احمدخان میجنگد و بارها به ملک احمدخان و برادرش تقی خان روحیه ادامه مبارزه میدهد (مِنو تَقی بالمو دُر تی پِمو کَم شه مِرا خُون ، دِ ه لُرو، گوت ، خاطرو جمع ) ملک احمدخان هم با قدرت قابل وصفی به ادامه نبرد میپردازد تا جایی که خیلی از دشمنان وی پراکنده و متواری میشوند اما در این هنگام برادرش تقی خان کشته میشود (بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه قورسونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه ) ملک احمدخان با دیدن مرگ برادرش به میان دشمنان حجومی سنگین میبرد در این حجوم که خیلی از دشمنان را از پای درمی آورد و محل مذکور را شبیه به قبرستان میکند ملک احمدخان هربار که به آنها حمله ور میشود تعداد زیادی از آنها را به قتل میرساند تا اینکه رفیق صمیمی خودش حیدر خان را میبیند و متعجب میشود با هفت تیری که در دست دارد به او شلیک میکند اما از شانس بدش هفت تیر کار نمی‌کند حیدر خان که میداند اسب ملک احمدخان رام نشدنی است و نمی‌توانند بر وی چیره شوند دستور میدهد تا یک اسب ماده را بیاورند زیرا که میداند اسب ملک احمدخان با دیدن ماده اسب رام نشدنی میشود الگو:اسب سوز ملکمه لغوم کرده هیچ نمسه قصد جون کرده وقتی اسب ملک احمدخان ماده اسب را میبیند به طرف ماده اسب حرکت میکند و در این میان اسب وی را با گلوله از پای در میاورند و ملک احمدخان در حالی که بر زمین میخورد مورد اصابت گلوله دشمنانش قرار میگیرد با اینکه چند زخم مهلک برداشته برمیخیزد و در میان دشمنانش فریادی میکشد که شما ناجوان مردانه مرا بقتل رساندید ولی برادران رشیدم نخواهند گذاشت خون به ناحق ریخته من پایمال شود و به شهادت تاریخ مدت کوتاهی از این ماجرا نمی‌گذرد که برادرش زین العابدین خان طوایف مذکور را به طرزی بی رحمانه قلع و قمع میکند[۸] [۹] [۱۰] [۱۱] دکتر احمدی مینویسد : ملک احمدخان در تاریخ لرستان بی همتا میباشد چرا که وی با قدرت شخصی خود بر ریاست ایل میرسد و باقدرت شخصی خود ممالک زیادی تصرف میکند از جمله قلعه رحیم خانی که متعلق به ایل سگوند است و در آن زمان ایل سگوند از قوی ترین ایلات لرستان بشمار میرود. ملک احمدخان برخلاف سایر خوانین دیگر که در کنار قیطولشان و نزدیکانشان قدرت میگرفتند وی با قدرت شخصی خود به اسم و رسم میرسد ، در روایتی محلی مشهور است هنگامی که ملک احمدخان به قتل میرسد نوکری شخصی دارد که شهر را ترک میکند و به شهری دیگر میرود در آن شهر به خدمت یکی از رجال معروف در می آید که آوازه ملک احمدخان را شنیده وقتی خدمتگذار را میبیند بر ریش و سبیلش شانه ای میکشد و میگوید ای رعیت من بهتر هستم یا ملک احمدخان ؟ رعیت در پاسخ میگوید : من که رستم و علی (ع) را ندیده ام ولی به الله قسم که سه مرد بر زمین آمد اول رستم زال بعد علی(ع) و بعد ملک احمدخان (مقصود خدمت گذار از لحاظ زمان است) خان مزبور در جواب خدتمتگذار میگوید پدرم بمیرد برای همچین مردی کسی بر جایش مانده که خونش پایمال نشود؟ خدمتگذار جواب میدهدبرادران وی به خون خواهی از برادرشان ساکت نمی‌نشینند [۱۲] در مورد ملک احمدخان بیرانوند اشعار زیادی سروده شده ست :
    یهو کیَتیمسهُ اِ قُی حیر******باید وَ مَردی بُنیمِن کمر
    قُی کَتِسه مَلکَمه شا ***** چه فایده که نِره نیرو اُ سپا
    وِتوُنه اَ مَلکَمه که خوُن دلیرَ *****قُی نا برُاَر کَتِسَ اَ شیرِ دلیر
    مَلکَمه هَته دِیار حیَر خونُ صد سوُار ***کُیل اِ تُاو مَلکَمه پآاُ نیآ اِ فرار
    اَر پیآ بیآینِوُ مُوتتُ یه قُیَ *****تا نیشونتُ دَم مَرد مِیدوُ کیهَ
    ملکمه بالابلنگ گردن خروسی قی ون وه گدا صفر روسی
    مَلکه مِه بالا بلنگ، ،گردن گلاویی سگون ،وَنه ، وه،دور، چی بَط، اُویی
    اگر مِه باشتیمه دِ خُوم بِراره که مُفتام دِ پُشت یه پِشکَه سوارهِ
    چوپونه ، دُو ، بولِنی ها، مِه کِنه، قی شاه مِلَه نه ،کُشتِنه ، دو کُول کَنی
    مِنو تَقی بالمو دُر تی پِمو کَم شه مِرا خُون ، دِ ه لُرو، گوت ، خاطرو جمع
    مِرا خونه ، دَه لرو، شیرَه ، پیا اِ ه مِشَه کُوره، وا صد سوار، زَه ، دِ، چِغاه
    بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه قورسونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه
    اَر خُدا ، وِم ، بَه دیه ، به کِردیمه ، رُشت هفت تیر کهِ، صد تِمه نیم، هیرِ ه میکُشت
    بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه جنگ خونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه
    ار، شانسکم، بیاوردی، طالعکم بکردیه رُشت تفنگ که حسن موسی هیرِ ه میکُشت

    منابع :


    • کتاب قاجار پس از یک و نیم قرن نویسنده دکتر خاکسار
    • کتاب تنگه زاهدشیر لرستان نویسنده ماشالله رحمتی
    • کتاب نام آوران لرستان نویسنده محمدرضا والی زاده معجزی
    • کتاب سفرنامه راولینسون: گذر از ذهاب به خوزستان. ترجمهٔ سکندر امان اللهی بهاروند
    • مقالات و نشریات علمی نویسندگان رضایی و دکتری احمدی
    • مقالات از انتشارات یغما نویسنده رضایی و دکتر احمدی
    • تارخ لردر روزگ‍ار ق‍اج‍ار نویسنده دکتری احمدی
    • کتاب قوم لر در اینه تاریخ نویسنده حشمت الله رحمتی از صفحه134تا137

    و در نهایت باید عرض کنم که این نوشته شما کاملا بر اساس تعصب بنفع سپهوندها است و هرکسی که بیطرف باشد و ان را مطالعه کند متوجه این تعصب و حب و بغض میشود
    لطفا در یک نوشتار همیشه رعایت کنید که بحث جانبدارانه نباشد
    با تشکر
    ویرایش توسط saba1122 : 11th August 2014 در ساعت 11:39 PM

  16. کاربرانی که از پست مفید saba1122 سپاس کرده اند.


  17. #10
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تاریخ
    نوشته ها
    3
    ارسال تشکر
    0
    سپاس شده 1 در 1 پست
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : موقعیت سیاسی خاندان علی محمدی بیرانوند (سپهوند) در لرستان از علی محمدخان تا تقی خان

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba1122 نمایش پست ها
    باید عرض کنم 90% اطلاعات شما اشتباه و بر اساس غرض و تعصب است... اولا حسین علی خان بعداز ملک احمدخان معروف به ملکمه سردار لر ... به ریاست ایل میرسد . پس از زکی خان این ملک احمدخان است که با قدرت شخصی خود به ریاست ایل میرسد
    الانم داستان کامل رو برای شما ذکر میکنم :
    ملک احمدخان بیرانوند

    القاب : سردار(لر) منطقه ، کبیر
    سردار برگرفته از راندن اعراب در منطقه غرب کشورایران میباشند که منطقه را آرام میکند کاری که از پس محمدشاه قاجار برنیامد و از آن پس شاه وی را سردار منطقه لر نامید ، و کبیر برگرفته از چهره و و قدرت فیزیکی وی میباشد[۶]
    ملک احمدخان ملقب به ملک احمدخان کبیر فرزند بزرگ مراد خان (نوه دختری کریم خان زند و نوه پسری میرزااحمدخان بیرانوند) پس از عمویش زکی خان به ریاست ایل بیرانوند میرسد ملک احمدخان فردی شدیدالعمل است در دوران ریاست وی بر ایل بیرانوند تصرفات زیادی برای خاندان مرادی و ایل بیرانوند انجام میدهد در این زمان که ملک احمدخان بر مسند قدرت ایل بیرانوند است باعث دلهره ای بر پیکر تمام سایرین میشود.[۷] چه قبل از ملک احمدخان و چه بعداز ملک احمدخان کسی که همانند وی باشد نیامده است : ملک احمدخان دارای چهره ای باز و مردانه و دارای قدی بلند و بسیار سنگین وزن هم بوده چهره وی طنین انداز ترسی بر پیکر سایرین میشده . ملک احمدخان در کنار تمام شجاعت و جسارتش فردی بی رحم بشمار میرود.ملک احمدخان نسبت به بزرگان و روسای طوایف بی اعتنایی پیشه کرد و آنان نیز قدرت ایستادگی در مقابل ملک احمدخان را نداشتند به ناچار به فکر همدستی افتادند...علت دیگر همدستی انان این بود که ملک احمدخان در قریه خانجان خانی نسبت به روسای ایلات دیگر سخت میگیرد و با انان تند برخورد مینماید روسای ایلات و طوایف که میدانند در مبارزه رویاروی تاب مقاومت در مقابل ملک احمدخان را ندارند و در مقابل قدرت وی کاری از پیش نخواهند برد دست به تاکتیکی حیله گرانه میزنند و ملک احمدخان و برادرانش را به قصد آشتی به قتل گاه دعوت میکنند وقتی که ملک احمد مالیات هارا جمع آوری کرده و درحال برگشت به مقصد است از دعوت دشمنانش باخبر میشود و دعوت آنها را میپذیرد در این هنگام ملک احمد خان وقتی به قتل گاه نزدیک شده چندی جلوتراز قیطولش به شکارگاه میرود از بده شانس بر اثر طوفان و باران شدید رودخانه ساه گاو طغیان میکند و مابین ملک احمدخان و قیطولش جدایی واقع میشود . کسی که در انجا حضور دارد متوجه جدایی ملک احمدخان و قیطولش میشود و این امر را خیلی زود به اسماعیل خان حیدر خان و حاج علی خان و حسینعلی خان گزارش میدهد انها هم فرصت را مقتنم میشمارند و با ایلات خود راهی شکارگاهی میشوند که ملک احمدخان حضور دارد در بین راه قبله ای بزرگ از اعراب را هم با خود همراه میکنند. وقتی که به شکارگاه میرسند برادرش متوجه حضور سپاه موتلفه و متحده ی حیدرخان اسماعیل خان حاج علی خان و حسینعلی خان و قبیله ای بزرگ از اعراب میشود و به ملک احمدخان گزارش میدهد که حمله کرده اند تعداد آنها کثیر و غیر قابل شمارش است بهتر است که بگریزیم در این هنگام شه مراد خان ده لرانی به ملک احمدخان ملحق میشود اما ملک احمدخان که در شجاعت و جسارت در کل کشور بی نظیر است ترسی به دل راه نمی‌دهد و به برادرش میگوید پسر میخواهی جنگ را به راحتی واگذار کنی؟ و دستور حمله میدهد برادرانش با شجاعت و جسارت تمام همدوش وی میجنگند وشه مرادخان ده لرانی که در جنگاوری و شجاعت در میدان نبرد گوشزد است با تمام وجود به پشتیبانی از ملک احمدخان میپردازد که در مورد نبرد وی حکایات زیادی وجود دارد معروف است که شه مراد خان ده لرانی به تنهایی میتوانسه سیصد سوار را رام کند و بر آنان بتازد شاید در نظر اغراق آمیز باشد ولی شواهد و حکایات موجود دال بر قدرت لاین وصف شه مرادخان ده لرانی در میادین نبرد داشته و در میدان نبرد بارها بر دشمنان ملک احمدخان چیره میشود و آنان را فراری میدهد ملک احمدخان هم خود که در میدان نبرد رقیبی ندارد بارها دشمنان را قلع قمع میکند و شه مراد خان ده لرانی با شهامت تمام همدوش باملک احمدخان میجنگد و بارها به ملک احمدخان و برادرش تقی خان روحیه ادامه مبارزه میدهد (مِنو تَقی بالمو دُر تی پِمو کَم شه مِرا خُون ، دِ ه لُرو، گوت ، خاطرو جمع ) ملک احمدخان هم با قدرت قابل وصفی به ادامه نبرد میپردازد تا جایی که خیلی از دشمنان وی پراکنده و متواری میشوند اما در این هنگام برادرش تقی خان کشته میشود (بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه قورسونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه ) ملک احمدخان با دیدن مرگ برادرش به میان دشمنان حجومی سنگین میبرد در این حجوم که خیلی از دشمنان را از پای درمی آورد و محل مذکور را شبیه به قبرستان میکند ملک احمدخان هربار که به آنها حمله ور میشود تعداد زیادی از آنها را به قتل میرساند تا اینکه رفیق صمیمی خودش حیدر خان را میبیند و متعجب میشود با هفت تیری که در دست دارد به او شلیک میکند اما از شانس بدش هفت تیر کار نمی‌کند حیدر خان که میداند اسب ملک احمدخان رام نشدنی است و نمی‌توانند بر وی چیره شوند دستور میدهد تا یک اسب ماده را بیاورند زیرا که میداند اسب ملک احمدخان با دیدن ماده اسب رام نشدنی میشود الگو:اسب سوز ملکمه لغوم کرده هیچ نمسه قصد جون کرده وقتی اسب ملک احمدخان ماده اسب را میبیند به طرف ماده اسب حرکت میکند و در این میان اسب وی را با گلوله از پای در میاورند و ملک احمدخان در حالی که بر زمین میخورد مورد اصابت گلوله دشمنانش قرار میگیرد با اینکه چند زخم مهلک برداشته برمیخیزد و در میان دشمنانش فریادی میکشد که شما ناجوان مردانه مرا بقتل رساندید ولی برادران رشیدم نخواهند گذاشت خون به ناحق ریخته من پایمال شود و به شهادت تاریخ مدت کوتاهی از این ماجرا نمی‌گذرد که برادرش زین العابدین خان طوایف مذکور را به طرزی بی رحمانه قلع و قمع میکند[۸] [۹] [۱۰] [۱۱] دکتر احمدی مینویسد : ملک احمدخان در تاریخ لرستان بی همتا میباشد چرا که وی با قدرت شخصی خود بر ریاست ایل میرسد و باقدرت شخصی خود ممالک زیادی تصرف میکند از جمله قلعه رحیم خانی که متعلق به ایل سگوند است و در آن زمان ایل سگوند از قوی ترین ایلات لرستان بشمار میرود. ملک احمدخان برخلاف سایر خوانین دیگر که در کنار قیطولشان و نزدیکانشان قدرت میگرفتند وی با قدرت شخصی خود به اسم و رسم میرسد ، در روایتی محلی مشهور است هنگامی که ملک احمدخان به قتل میرسد نوکری شخصی دارد که شهر را ترک میکند و به شهری دیگر میرود در آن شهر به خدمت یکی از رجال معروف در می آید که آوازه ملک احمدخان را شنیده وقتی خدمتگذار را میبیند بر ریش و سبیلش شانه ای میکشد و میگوید ای رعیت من بهتر هستم یا ملک احمدخان ؟ رعیت در پاسخ میگوید : من که رستم و علی (ع) را ندیده ام ولی به الله قسم که سه مرد بر زمین آمد اول رستم زال بعد علی(ع) و بعد ملک احمدخان (مقصود خدمت گذار از لحاظ زمان است) خان مزبور در جواب خدتمتگذار میگوید پدرم بمیرد برای همچین مردی کسی بر جایش مانده که خونش پایمال نشود؟ خدمتگذار جواب میدهدبرادران وی به خون خواهی از برادرشان ساکت نمی‌نشینند [۱۲] در مورد ملک احمدخان بیرانوند اشعار زیادی سروده شده ست :
    یهو کیَتیمسهُ اِ قُی حیر******باید وَ مَردی بُنیمِن کمر
    قُی کَتِسه مَلکَمه شا ***** چه فایده که نِره نیرو اُ سپا
    وِتوُنه اَ مَلکَمه که خوُن دلیرَ *****قُی نا برُاَر کَتِسَ اَ شیرِ دلیر
    مَلکَمه هَته دِیار حیَر خونُ صد سوُار ***کُیل اِ تُاو مَلکَمه پآاُ نیآ اِ فرار
    اَر پیآ بیآینِوُ مُوتتُ یه قُیَ *****تا نیشونتُ دَم مَرد مِیدوُ کیهَ
    ملکمه بالابلنگ گردن خروسی قی ون وه گدا صفر روسی
    مَلکه مِه بالا بلنگ، ،گردن گلاویی سگون ،وَنه ، وه،دور، چی بَط، اُویی
    اگر مِه باشتیمه دِ خُوم بِراره که مُفتام دِ پُشت یه پِشکَه سوارهِ
    چوپونه ، دُو ، بولِنی ها، مِه کِنه، قی شاه مِلَه نه ،کُشتِنه ، دو کُول کَنی
    مِنو تَقی بالمو دُر تی پِمو کَم شه مِرا خُون ، دِ ه لُرو، گوت ، خاطرو جمع
    مِرا خونه ، دَه لرو، شیرَه ، پیا اِ ه مِشَه کُوره، وا صد سوار، زَه ، دِ، چِغاه
    بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه قورسونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه
    اَر خُدا ، وِم ، بَه دیه ، به کِردیمه ، رُشت هفت تیر کهِ، صد تِمه نیم، هیرِ ه میکُشت
    بَه کُشیم ، تا بَه کُشیم ، یَه جنگ خونه تَقی خونه ،کُشتِنه ،خو ، دوده مونه
    ار، شانسکم، بیاوردی، طالعکم بکردیه رُشت تفنگ که حسن موسی هیرِ ه میکُشت

    منابع :


    • کتاب قاجار پس از یک و نیم قرن نویسنده دکتر خاکسار
    • کتاب تنگه زاهدشیر لرستان نویسنده ماشالله رحمتی
    • کتاب نام آوران لرستان نویسنده محمدرضا والی زاده معجزی
    • کتاب سفرنامه راولینسون: گذر از ذهاب به خوزستان. ترجمهٔ سکندر امان اللهی بهاروند
    • مقالات و نشریات علمی نویسندگان رضایی و دکتری احمدی
    • مقالات از انتشارات یغما نویسنده رضایی و دکتر احمدی
    • تارخ لردر روزگ‍ار ق‍اج‍ار نویسنده دکتری احمدی
    • کتاب قوم لر در اینه تاریخ نویسنده حشمت الله رحمتی از صفحه134تا137

    و در نهایت باید عرض کنم که این نوشته شما کاملا بر اساس تعصب بنفع سپهوندها است و هرکسی که بیطرف باشد و ان را مطالعه کند متوجه این تعصب و حب و بغض میشود
    لطفا در یک نوشتار همیشه رعایت کنید که بحث جانبدارانه نباشد
    با تشکر
    حاج غلامرضا محمدي سپهوند : مشخصه که فردی جانبدار و متعصب است و چندین اشتباه مهلک و اضح دارد :
    1-اول فرزندان مراد خان را 5نفر خطاب کرد که تقی خان در انها نبود ...2-تقی خان اگر پسر مراد خان نبوده چرا وسطش نوشته شده که برادرش تقی خان و... 3-حسینعلی خان بعداز ملک احمدخان به ریاست و سرکردگی میرسد نه قبل از ملک احمد خان ... 4- چرا به زین العابدین اشاره جزیی کرده؟چرا نگفته اسماعیل خان را به چوب میبندد و حسینعلی خان تا 1سال در کوهای مجاور فراری میشود و اسماعیل خان وقتی زین العابدین خان مشغول تنبیه سگوند ها است با وساطتت تاری ها ازاد میشود و اوهم سریعا متواری و یاغی به کوهای مجاور میشود. چرا اشاره نشد ملک احمد خان به نامردی کشته میشود؟ چرا اشاره نشد زین العابدین خان انتقامی سخت میگیرد؟
    آیا بهتر نیست این مطلب متعصبانه را حذف کنی؟ و حقایق رو با ذکر منابع رسمی بنویسی بدونه شک سپهوندا و مرادها برادرن اما اینطور اختلاف و فرافه کنی خوب نیست چراکه باعث بدبینی برادران نسبت به یکدیگر میشود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th August 2012, 01:09 AM
  2. خبر: آمار جدید از وضعیت اینترنت در جهان: رشد سرعت و دسترسی
    توسط MAHDIAR در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 01:08 PM
  3. خبر: آمار جدید از وضعیت اینترنت در جهان: رشد سرعت و دسترسی
    توسط MAHDIAR در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th February 2010, 10:07 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th December 2009, 01:25 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th June 2009, 06:37 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •