دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شعر از راز و نیاز خدا با انسان

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مربي كودك
    نوشته ها
    97
    ارسال تشکر
    430
    دریافت تشکر: 297
    قدرت امتیاز دهی
    101
    Array
    آرزوي's: جدید73

    پیش فرض شعر از راز و نیاز خدا با انسان





    پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
    با تو رازی دارم !..
    اندکی پیشتر اَی ..
    اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
    ... زیر چشمی به خدا می نگریست !..


    محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
    نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
    یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
    بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
    به خدا گفت :
    من به اندازه ی ....
    من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
    به اندازه عرش ..نه ....نه
    من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
    اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
    خسته و سخت قدم بر می داشت !...
    راهی ظلمت پر شور زمین ..
    طفلکی بنده غمگین اَدم!..
    در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
    زیر لبهای خدا باز شنید ،...
    نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
    نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
    که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
    نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!..






    چای روزگار بکامتان شیرین باد........از آرزو.....

  2. 5 کاربر از پست مفید آرزوي سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •