زبان تحمیلی
برای دریافت فایل ، با توجه به سرعت اینترنت خود ، یکی از سه لینک روبرو را کلیک نمایید:
زمان : 4:20
فرهنگ غرب، يك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندهى فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود كردند، بنيانهاى اساسىِ اجتماعى را از بين بردند؛ تا آنجائى كه توانستند، تاريخ ملتها را تغيير دادند، زبان آنها را تغيير دادند، خط آنها را تغيير دادند. هر جا انگليسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبديل كردند به انگليسى؛ اگر زبان رقيبى وجود داشت، آن را از بين بردند. در شبهقارهى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مكاتبات دستگاههاى حكومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصيتهاى برجسته، با زبان فارسى انجام ميگرفت. انگليسها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع كردند، زبان انگليسى را رائج كردند. شبهقارهى هند كه يكى از كانونهاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غريب است؛ اما زبان انگليسى، زبان ديوانى است؛ مكاتبات دولتى با انگليسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگليسى است - بايد انگليسى حرف بزنند - اين تحميل شده. در همهى كشورهائى كه انگليسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، اين اتفاق افتاده است؛ تحميل شده است.
ما زبان فارسى را بر هيچ جا تحميل نكرديم. زبان فارسى كه در هند رائج بود، به وسيلهى خود هندىها استقبال شد؛ شخصيتهاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همين زمان اخيرِ قبل از آمدن انگليسها، شعراى زيادى در هند بودند كه به فارسى شعر ميگفتند؛ مثل اميرخسرو دهلوى، بيدل دهلوى - كه اهل دهلى است - و بسيارى از شعراى ديگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروفتر از شعر به هر زبان ديگرى است. ما مثل انگليسها كه انگليسى را در هند رائج كردند، زبان فارسى را رائج نكرديم؛ فارسى با ميل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اينها به طور طبيعى رائج شد؛ اما انگليسها آمدند مردم را مجبور كردند كه بايد فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معين كردند.
فرانسوىها هم در كشورهائى كه تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجبارى كردند. يك وقتى يكى از رؤساى كشورهاى آفريقاى شمالى - كه سالها فرانسوىها بر آنجا سلطه داشتند - زمان رياست جمهورى با بنده ملاقات داشت. او با من عربى حرف ميزد؛ بعد ميخواست يك جملهاى را بگويد، واژهى عربىِ آن جمله يادش نيامد، بلد نبود. معاونش يا وزيرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت كه اين جمله به عربى چه ميشود؟ او هم گفت كه بله، اين جمله به عربى ميشود اين. يعنى يك عرب نميتوانست مقصود خودش را با عربى ادا كند، مجبور بود با فرانسه از رفيقش بپرسد، او هم بگويد كه اين است! يعنى اينقدر اينها از زبان اصلىِ خودشان دور مانده بودند. اين مسئله را سالها بر اينها تحميل كردند. پرتغالىها هم همين جور، هلندىها هم همين جور، اسپانيائىها هم همين جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحميل كردند؛ اين ميشود فرهنگ مهاجم. بنابراين فرهنگ غرب، مهاجم است.
۱۳۹۱/۰۷/۲۳
علاقه مندی ها (Bookmarks)