وااااااااااااای دیگه از دست این داداشا دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار آخه چند تا چند تا! به نوبت دیگه!
بابا آقا مهدی با خونوادتون صحبت کنین این همه جای دل مشغولی نداره خب!!!!!
اونا خودشون راه و... رو میدونن
مطمئن باشین خونواده فیونای عزیز هم رضایت میدن! دیگه پسر از شما بهتر؟
پسر خاله ی من هم جدیدا در حال عاشق شدن هست اما مث اینکه یکم دیر جنبید دختره رو یکی دیگه انتخاب کرده و این هم همه ی سعیش رو داره میکنه تا فراموش کنه و مدام میگه نه من نباید عاشق شم
بعد من هم گفتم خب دیگه بسلامتی پس دیگه فکر نکن تموم شد با با این همه دختر خودمون یکی خانومشو برات ....
گفت درکم نمیکنی... منم خندیدم... بعد همینطور تو خودش بود گفتم اِااِاااااااا تموم کن دیگه!
بهم گفت درکم نمیکنی پس حرف نزن!
منم گفتم فداسرما به من چه اصلا دوروز دیگه خوب میشی
بعد گفت ببین یکی بخواد بورچومی رو ازت دور کنه تو چه حالی میشی ؟ من:
گفت اینکه بدونی اونم دوست داره ولی بخوان جدات کنن چی؟ من:
گفت اونسری بردیش که بره تو جمع خودشون بعدش دوتاتون بهم نگاه میکردین ؟ من:
گفت دیگه نتونی پیش بورچومی باشی چی؟ من:گفتم زبونتو دندون بگیر!!!!!!!!!!!!
بعد گفت نه اینارو حس کن بعد ببین میتونی بهم بخندی؟ من:
کلی شرمنده شدم و گفتم واقعا یعنی انقد سختی میکشی!؟!؟!؟!؟!؟ اصلا فکرشم نمیکردم!!! شرمنده بهت خندیدم!
و اونقدر حسش کردم که دیگه هیچ جوابی نداشتم!!!
ولی آقا مهدی راه حل اینجور مواقع توکل به خدا و اقدام از طریق خونواده ها هستش
علاقه مندی ها (Bookmarks)