چون شد؟ نميگويم كه از سم ستورانش بدن چون شد همي گويم كه صحرا پاك از آن تن غرقه در خون شد نميگويم به خرگاهش چه كردند از پس كشتن همي گويم كه دود از خيمه گاهش تا به گردون شد نميگويم چه شد آن دم كه اورا خاك شد مسكن همي گويم كه يكسر بي سكون اين ربع مسكون شد نميگويم شب اول چه آمد بر سرش اما..... همي گويم كه مهمان در تنور خولي دون شد...... نميگويم كه چون شد خاتم از دست سليماني همي گويم ز دستش همره انگشت بيرون شد نميگويم چه شد ليلي پس از داغ علي اكبر همي گويم كه در كوه و بيابان همچو مجنون شد نميگويم چه شد در راه و بي ره پاي طفلانش همي گويم همه پر آبله در دشت و هامون شد نميگويم دل اهل و عيالش چون شد از اين غم همي گويم كه خون گشت و زراه ديده بيرون شد نميگويم كه جسم بهتر از جانش چه شد ليكن همي گويم سه روز افتاده بود آن گاه مدفون شد