شاپرک
دویدم و دویدم
به سبزه ها رسیدم
رو فرش سبزه سبزه
گل قشنگی دیدم
کنار گل نشستم
نفس زنان و خسته
دیدم که روی آن گل
شاپرکی نشسته
سفید و سرخ و آبی
دو بال رنگارنگ داشت
لطیف تر از پر گل
دو شاخک قشنگ داشت
شاپرک
دویدم و دویدم
به سبزه ها رسیدم
رو فرش سبزه سبزه
گل قشنگی دیدم
کنار گل نشستم
نفس زنان و خسته
دیدم که روی آن گل
شاپرکی نشسته
سفید و سرخ و آبی
دو بال رنگارنگ داشت
لطیف تر از پر گل
دو شاخک قشنگ داشت
ای کاش مادر ، راحت بخوابد
تا صبح دیشب
بیدار بودم
تب داشتم ، چون
بیمار بودم
جز من یکی هم
اصلاً نخوابید
همدرد من بود
تا صبح نالید
دست قشنگش
روی سرم بود
او دوستم داشت
او مادرم بود
گرمای تب ، کاش
دیگر بخوابد
تا اینکه امشب
مادر بخوابد
سفره شام
شش دانه قاشق
شش دانه بشقاب
نان و نمکدان
یک کاسه آب
دیگی پر از آش
یک شام ساده
در دور سفره
یک خانواده
با مهربانی
با هم نشستند
در سینه شادی
بر چهره لبخند
گفتند اول
نام خدا را
خوردند با هم
نان و غذا را
یک سفره خوب
یک شام دلخواه
بعد از غذا هم
الحمدالله
اهل ایرانم
اسم من "سوسن"
اسم من "زهرا" ست
اسم من "لادن"
اسم من "مینا" ست
اسم من "مهدی"
اسم من "عبدو" ست
اسم من "ایرج"
اسم من "برزو" ست
من "عرب" هستم
اهل اهوازم
"فارس" هستم من
اهل شیرازم
"گیل هستم من
ساکن فومن
اهل تبریزم
"ترک " هستم من
من "لر" م زیرا
در لرستانم
"کرد هستم من
از مریوانم
"ترکمن هستم ا
اهل گرگانم
من "بلوچم" چون
از سراوانم
بهار
خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار
یکی ، دو تا ، نُه ، ده تا
نُه ده ، نُه صد ، چه بسیار
به برف و سرما گفته
برو خدا نگهدار
خبر خبر شبانه
درخت زده جوانه
دوباره بر سرش بست
شکوفه دانه دانه
به روی شاخه ای ساخت
پرستو آشیانه
خبر خبر خبرهاست
میان باغ غوغاست
کدام رو بگویم
که هر چه هست ، زیباست
خلاسه خبرها
"بهار خوب و زیباست "
انار
صد دانه یاقوت
دسته به دسته
با نظم و ترتیب
یک جا نشسته
هر دانه ای هست
خوشرنگ و رخشان
قلب سفیدی
در سینه آن
یاقوت ها را
پیچیده با هم
در پوششی نرم
پروردگارم
سرخ است و زیبا
نامش انار است
هم ترش و شیرین
هم آبدار است
زردآلو
به به ، به
رنگین است
خوشمزه
شیرین است
رویش زرد
بیمار است
لپش سرخ
تبدار است
مغز آن
چون بادام
بشکن زود
دام ، دام ، دام
هم خوشرو
هم خوشبو
زرد و سرخ
زردآلو
می شناسی من را ؟
دوستم با دستت
دوستم با مویت
میزنی من را گاه
به سرت ، بر رویت
کوچکم من ، اما
قدرتم زیاد است
درد و بیماری از
کار من بیزار است
می شناسی من را ؟
اسم من "صابون" است
دل بیماری از
دست من پرخون است
شانه و مسواک
آن شانه را بر مو نزن
چون شانه موی تو نیست
آن حوله بر صورت نزن
چون حوله مال دیگریست
مسواک او ، مسواک اوست
مسواک من هم مال من
مسواک را با حوصله
هر شب به دندانت بزن
مسواک کردن چهره را
خندان و خوشرو میکند
بوی دهانت رو فقط
مسواک خوشرو می کند
سیب
سیب ، سیب ، سیب ، چه رنگی
چه میوه ی قشنگی
رو سیب سرخ نوشته
که میوه ی بهشته
چشمامو زود می بندم
بو ش می کنم ، می خندم
سبزه و سرخ و زرده
کی سیب ها رو خوشگل و خوشبو کرده
خدا خدای خوب ما
دوست تموم بچه ها
ویرایش توسط *FATIMA* : 9th October 2012 در ساعت 07:36 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)