انگار سکوت قانون شب است !حتی آنهایی که بیدارند بی صدا گریه میکنند . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
در انـتـظـار تو ... کاسه صبر که هیچ ،صبر کاسه هم لبریز شد...
انگار سکوت قانون شب است !حتی آنهایی که بیدارند بی صدا گریه میکنند . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
در انـتـظـار تو ... کاسه صبر که هیچ ،صبر کاسه هم لبریز شد...
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
غم ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﺧﯿﺲ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﯿﺮﺳﻨﺪ …
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست !
.
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
جادهها
جایی اگر برای رفتن داشتند
غربت با پوشیدن کفشهایت آغاز نمیشد
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
همه جا...
همه جا تو بودی
و دلم را به بازی میگرفتی
و من نشناختمت
زیبایی سفر یه بی مقصد بودن آن است
زمین گرد است
و با آغاز نقطه ای به نقطه ای در پایان می رسی
اما زیبایی طی این مسیر آن است که با یک بار دیگر
طی کردن این مسیر شروع دیگری است
نه تو همان تویی
و نه آن مسیر همان مسیر
زیبایی زندگی ما مسافران این سیاره هم این است
در مسیر دوستانی پیدا می کنیم
که از بودن با آن ها می آوزیم لحظه هایی سبز و خاطره انگیز
برای خودمان رقم می زنیم
و از هم صحبتی با آنان کوله تجارب و آموخته های خود را پر می کنیم
اما پبش آنان توقف نمی کنیم
چه که سرشت دنیا همین است
ماندن
و رفتن
ماندن
و رفتن
ماندن
و رفتن
و نقطه پایانی پایان در این سفری که ما آغازگر آن
و پایان دنده آن نبوده ایم و نیستیم را که می داند؟
پیدا نیست.
تنها می رویم و می رویم
و آنان که نشستن را بر پیموندن
برتری می دهند
مردگانی هستند در بین زندگان.
خوانده ام صبر کردن با منتظر ماندن متفاوت است
انسان وقتی کاری انجام می دهد و هم زمان
چشم به راه رسیدن خبری؛
می شود صبر
اما وقتی هیچ کاری از دستت بر نمی آید و چشم انتظار
بر آمدن صبح دولتت
می شود انتظار
و من سال هاست که در انتظار بر آمدن ستاره بختم هستم
گاهی وقت ها هم فکر می کنم زندگی من
طعم همان دایره ای را دارد که افلاطون مشتاقانه
و حریصانه برش هایی از آن را میبلعید
از صفر به دوپی از دوپی به صفر
و باز تکرار و تسلسل
سلام
تمام اینهایی که گفتی یک لقمه نون میشه بدیم یکی سیر شه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)