همین الآن متوجه شدم باید همیشه آماده ی مواجهه با بسیار کوچکترین مسائل و مشکلات بود ! یکیش الآن سرم اومد نمیدونم چیکار کنم ! و باید از قبل فکرشو می کردم ... ( اسم شکلکا رو قبول ندارم فقط ظاهرشون ! )
همین الآن متوجه شدم باید همیشه آماده ی مواجهه با بسیار کوچکترین مسائل و مشکلات بود ! یکیش الآن سرم اومد نمیدونم چیکار کنم ! و باید از قبل فکرشو می کردم ... ( اسم شکلکا رو قبول ندارم فقط ظاهرشون ! )
آسمان پنجره ام خاليست
انگار ... سالهاست ستاره ها مرده اند
و ماه را باد با خود به کوچي بي بازگشت برده است
- - - به روز رسانی شده - - -
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد ... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد ... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد ... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .
دو رکعت گـريه!
برای خـاطـره هـایم..
يک قنـوت ســکوت!
برای يـادت..
دو سجـده بی قـراری!
برای عشـقِ بربــاد رفتــه..
و يک تشـهد!
برای مــرگ احساسم. .
بی گاه ...
گاهی باید ایستاد
گاهی باید ایستاد و نگاه کرد
گاهی باید ایستاد و نگاه کرد با لبخندی که رنگ هیچ ندارد
با لبخندی که نشانه ی هیچ نیست
با لبحندی که خاطره ندارد
گاهی باید ایستاد
گاهی باید ایستاد و زل زد
نه به نا کجا آباد
نه به نقطه ای دور دست یا دور از دسترس
باید ایستاد و زل زد
به هیچ...
گاهی باید ایستاد
یا نه!
گاهی باید رفت
گاهی باید بازگشت و به عقب رفت
به نقطه ای که از آن نیامده ای
گاهی باید ایستاد در بی گاه ترین لحظه
ایستاده ام؛ در نقطه ای که مرکز ثقل نیست
نقطه ای که توازن ندارد
نقطه ای که هیچ ندارد
نقطه ای که تنها یک نقطه است...
.
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
اگه پلی استیشن قبل از سال 57 اختراع شده بود مردم میفهمیدند که دیو چو بیرون رود فرشته بر نمیاد بلکه میرن مرحله بعد یه دیو سخت تر میاد.
شبيه كسي شده ام كه پشت دود سيگارش باخود مي گويد:ترك مي كنم....سيگار را..خانه را..زندگي را..و باز پكي ديگر مي زند...!!!
دختری دلش شکست
رفت و هر چه پنجره
رو به نور بود
بست
***
رفت و هر چه داشت
یعنی آن دل شکسته را
توی کیسه زباله ریخت
پشت در گذاشت
***
صبح روز بعد
رفتگر
لای خاکروبه ها
یک دل شکسته دید
ناگهان توی سینه اش پرنده ای تپید
چیزی از کنار چشم های خسته اش
قطره قطره بی صدا چکید
***
رفتگر برای کفتر دلش
آب و دانه برد
رفت و تکه های آن دل شکسته را به خانه برد
***
سال هاست
توی این محله با طلوع آفتاب
پشت هر دری
یک گل شقایق است
چون که مرد رفتگر
سال هاست
عاشق است
دنیای عجیبی شده است . . .
برای دروغ هایمان ،
خدا را قسم میخوریم ،
و به حرف راست که میرسیم ؛
می شود جان ِ تــو…
منزه است خداوندي كه برطرف كننده ي غم هاست.غم و مشكل مرا برطرف كن بر ضعف و كمي چاره ام رحم كن و مرا از جايي كه گمان نميكنم روزي ده اي رحم كننده ي رحمت كنندگان
حَتے لــوڪ خوش شانس هَم هَمیشـﮧ آخَرش تَنهایے…
بـﮧ سَمت غُروب میرَفت…
بـا ایـنـکـﮧ لــــوڪ بـــوב…
بــا ایـنـکـﮧ خـوش شـانــس بــوב !!…
منزه است خداوندي كه برطرف كننده ي غم هاست.غم و مشكل مرا برطرف كن بر ضعف و كمي چاره ام رحم كن و مرا از جايي كه گمان نميكنم روزي ده اي رحم كننده ي رحمت كنندگان
دوست دارم ی گوشه بشینم های های گریه کنم
اونقدر گریه کنم خداجون اونقدر گریه کنمتا خودت از اون بالا بیای پایینی دونه سیلی بزنی!!!بعد یه چشمک بزنی!!!بگی درستش میکنم...
گریه نکن
منزه است خداوندي كه برطرف كننده ي غم هاست.غم و مشكل مرا برطرف كن بر ضعف و كمي چاره ام رحم كن و مرا از جايي كه گمان نميكنم روزي ده اي رحم كننده ي رحمت كنندگان
بــــــهانه گـــــــیر
زبــــــــــان نفهم
دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــمآخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم
کاش هرگز ندیده بودمت
لعنت بر چشمی که بی موقع باز شود !تلخی روزگار اینه که خیلی چیزا رو میشه خواست
ولی نمیشه داشت
به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگاری هیچکس نیست...ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم !گوش تلفن کر
"دوستت دارم " را امشب
در گوش خودت
خواهم گفت !گاهی هم باید چشمها را بست تا او که نیست شاید بیاید در خواباعتبار آدمها به حضورشان نیست
به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند ...تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم
تنهایی را دوست دارم زیرا که خداوند هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم زیرا انتظار کشیدنم را پنهان خواهد کرد . .گاهی پای کسی میمانی ....
که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......
فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....
پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...
که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....
دوستت دارمهمیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست
گاهی سکوت می کنم تا بفهمی چه بی صدا باختیدر حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت
نویسنده ها "سیگار" می کشند
شاعرها "هجران"
نقاش ها "تابلو"
زندانی ها "تنهایی"
دزدها "سرک"
مریضها "درد"
بچه ها "قد"
و من برای کشیدن ، "نفسهای تو" را انتخاب می کنم .درد داره
یکی میشه همه ی زندگیت !
ولی
هیچ جای زندگیت حضور ندارهبرگرد ، من نگذاشتم روی صندلی تــــــــو هیچکس بنشیند حتی غــــــبار
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)