دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

  1. #1
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    باستان شناسي
    نوشته ها
    5,041
    ارسال تشکر
    7,753
    دریافت تشکر: 30,245
    قدرت امتیاز دهی
    891
    Array

    Lightbulb سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    سید محمدحسین بهجت تبریزی

    (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است.

    وی در
    تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد.

    در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.
    مهم‌ترین اثر شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیاتترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجه شده است.
    شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است.

    از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به
    علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.
    مجموعه تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.


    مجسمه شهریار، اثر احد حسینی


    هرگز زانو نخواهم زد،حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتم باشد.

    "
    کوروش بزرگ"


  2. 6 کاربر از پست مفید باستان شناس سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    باستان شناسي
    نوشته ها
    5,041
    ارسال تشکر
    7,753
    دریافت تشکر: 30,245
    قدرت امتیاز دهی
    891
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    نگارخانه شهریار

    نگاره قدیمی شهریار و اعضاء خانواده


    شهریار و نیما یوشیچ


    سالن نمایش با نام شهریار


    بنر یادبود شهریار


    هرگز زانو نخواهم زد،حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتم باشد.

    "
    کوروش بزرگ"


  4. 4 کاربر از پست مفید باستان شناس سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    باستان شناسي
    نوشته ها
    5,041
    ارسال تشکر
    7,753
    دریافت تشکر: 30,245
    قدرت امتیاز دهی
    891
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    زندگی‌نامه

    شهریار در سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای -قیش‌قورشاق- و روستای -خشگناب- در بخش تیکمه‌داششهرستان بستان‌آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود.

    پدرش حاج میرآقا بهجت تبریزی نام داشت که در تبریز
    وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.

    حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد.

    پس از سفری چهارساله به
    خراسان برای کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت.

    او به‌سال
    ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد.

    دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

    در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومه حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده‌است.

    در تیر
    ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد.

    در مرداد
    ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عبدالخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

    شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی
    و مسئولین آن -از جمله
    روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود.

    وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد
    و پس از مرگ در
    ۲۷ شهریور۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.



    هرگز زانو نخواهم زد،حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتم باشد.

    "
    کوروش بزرگ"


  6. 5 کاربر از پست مفید باستان شناس سپاس کرده اند .


  7. #4
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    باستان شناسي
    نوشته ها
    5,041
    ارسال تشکر
    7,753
    دریافت تشکر: 30,245
    قدرت امتیاز دهی
    891
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار


    مقبرهٔ شهریار در مقبرةالشعرای تبریز.


    هرگز زانو نخواهم زد،حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتم باشد.

    "
    کوروش بزرگ"


  8. 3 کاربر از پست مفید باستان شناس سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر جدید
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 178
    قدرت امتیاز دهی
    22
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،امروز دوشنبه 27 شهریور 1391 خورشیدی، 30 شوال 1433 هجری و 17 سپتامبر 2012 میلادی است. مهمترین رخدادهای تاریخ امروز از این قرار است:

    درگذشت شاعر معاصر، «محمدحسین بهجت تبریزی» معروف به «شهریار» و روز شعر و ادب فارسی (1367 ش)
    سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در سال 1285 ش در خانواده‌ای اهل ادب در تبریز به دنیا آمد. ایام کودکی او با جنبش آزادی‌خواهان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان همراه بود. وی در کودکی با قرآن و دیوان حافظ آشنا شد و پس از تحصیل مقدمات حوزوی، به تهران رفت و وارد مدرسه دارالفنون گردید. شهریار سپس وارد مدرسه طب شد، ولی در پی یک جریان عاطفی و پس از 5 سال تحصیل، بدون اخذ مدرک دکتری، تهران و دانشکده را ترک گفت و در خراسان وارد خدمت دولتی گردید. او در نیشابور به دیدار کمال‌الملک، نقاش مشهور رفت و شعری درباره وی سرود. شهریار از آن پس مدتی در تهران سکونت داشت و از سال 1319 ش در تبریز اقامت گزید. وی همزمان با اوج‌گیری نهضت اسلامی، با زبان شعر، انقلاب اسلامی را همراهی کرد.
    شهریار، به عنوان یکی از مشهورترین غزل‌سرایان معاصر، معروفِ خاص و عام است. او به تجدد و نوآوری در شعر گرایش محسوسی داشت و اشعاری که برای نیما یوشیج و به یاد او سروده، حکایت از این موضوع دارد. شهریار در سال 1367 در مراسم مجتمع هنر و ادبیات دفاع مقدس به دریافت لوح دست خط زرین حضرت امام، دیپلم افتخار و سکه یادبود مجتمع به عنوان برگزیده شعر، نائل آمد. این شاعر شهیر سرانجام در بیست و هفتم شهریور 1367 ش در سن 82 سالگی در تهران درگذشت و در مقبرةالشعرای تبریز به خاک سپرده شد. برای پاسداشت مقام ادبی استاد محمدحسین شهریار و نکوداشت این شاعر پرآوازه، سالروز درگذشت وی برابر با بیست و هفتم شهریور، به عنوان روز شعر و ادب فارسی نامگذاری شده است.
    ویرایش توسط ishildaq : 18th September 2012 در ساعت 04:20 PM

  10. کاربرانی که از پست مفید ishildaq سپاس کرده اند.


  11. #6
    کاربر جدید
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 178
    قدرت امتیاز دهی
    22
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    سه شنبه

    27 شهریور 1386

    6 رمضان 1428

    18.Sep.2007

    زخم هزار ساله حیدربابا

    حسین امیری

    مردی با زخم های هزارساله، مردی با عشقی قدیمی، بازمانده از اسطوره ای اشک آلوده، وقت سرودن، خاطره هایش را به دندان می گیرد تا چون آهویی خسته، شعر، این کودک بی پناهش را از سیلاب انفعال و خودباختگی، به سلامت بگذراند.
    حیدربابا! کودکان صف کشیده برای تماشایت را خبر کن؛ مادربزرگ خاطره هایت را صدا کن؛ به آنها بگو که دنیا، دروغ ظاهراندیشان است و آیینه دق عاشقان.
    حیدربابا! هنوز کودکی با صورت مسن و قد خمیده، در خاطرات سرسبز تو، دارد تمرین فراموش نکردن می کند.
    حیدربابا! فراموش نکنی او را که تا آخرین جرعه نگاهش، عکس خیالت را از قاب دیده پاک نکرد.
    حیدربابا! به کودکان خرامان در دامن سبزت بگو خدا، فراموشکاران را دوست ندارد.
    شهریار سخن

    زمان همیشه دیر می آید، ناز زمانه، همیشه نوش داروی بعد از مرگ نیاز است.
    سهراب خاطره ها، رستم خیال پارسی دوستان را راحت نمی گذارد. ولی تو، اسب زین کرده ماندن در حقیقت احساس بشر بودی؛ ماندن در کودکی فطرت و رفتن به بزرگی علم و تجربه.
    اندیشه الهی ات، در شعری ساده و گوارا، بر کودکی قلب پاک بشر می نشست.
    تو شهریار زیبای بی پیرایه بودی!
    تو شهریار سخن بودی.
    طبیب یا شاعر؟

    زندگی زیباست؛ مثل خاطرات کودکی پیر طریقتی آشفته جان، مثل حسرت عاشقی شیدا، مثل آرزوی روستازاده ای غربت نشین.
    زندگی زیباست؛ مثل طبیبی شاعر، مثل سالخورده ای که در میان ذرات عالم، دنبال آفتاب صبح جوانی اش می گردد، مثل ابهت شعر حافظ در نگاه مردی در عصر آهن، آه و تنهایی.
    شمس تبریز

    پشت خاکریز تنهایی ام، پیرمردی به مهمانی آمده تا این خاک و این جان را تصنیف کند. فردوسی عاشق پیشه ای آمده تا از رستم تفکر بسیجی، شعر بگوید. سعدی شیرین زبانی آمده تا قصه گوی همت هم رزمانم باشد.
    پیرمردی شاعرپیشه آمده تا تیشه فرهادی ام را بسراید؛ و تفنگم را، عشقم را، همتم را.
    تبریز آمده تا شَمْس ِ سماع عاشقانه ام باشد؛ در هوای مرگ تانک ها و توپ ها.
    از شهریار ملکی آمده که مردانش از جنس عشق و شعر و حماسه اند.
    اگر «حیدربابا» نبود...

    رقیه ندیری

    دست هایت را دور «حیدربابا» قلاب می کنی؛ تا سنگ ها و چشمه ها و گل هایش در تو حلول کنند. «حیدربابا» تو را شاعر می کند و تو او را به جاودانگی آشیل می رسانی. در آن پلک می زنی، تصویر می آید؛ تصویر پیرهنی از ابر، باران، صدای مؤذن، پنجه های حنابسته دخترکان و... این همه، گذشته توست. زادگاهت، حیدرباباست؛ در آن دویده ای، خندیده ای، گریسته ای و صدای ساز عاشق ها را سر کشیده ای.
    حیدربابا تو را شاعر روستا کرده است و تو همه شاعرانگی ات را در آن قاب گرفته ای.
    اگر حیدربابا نبود، تو در تاریخ گم می شدی و زمان، عاشقانه هایت را به فراموشی می سپرد.
    اگر حیدربابا نبود، به اوج نمی رسیدی و احساس ترد آذری ات، این سان زلال و شفاف نمی جوشید.
    ما را به سرزمین کودکی ها برد

    اکنون بر فراز حیدربابا ایستاده ای تا گذشته ما را در آمد و شد این زمانه بی تفاوت، حراست کنی.
    شعرت، شیرین ترین شکر تبریز است؛ سوغاتی مباح، که وقتی در کام ها می ریزد، «کودکی» می آورد؛
    و کودکان، مست ترین موجودات دوست داشتنی آفرینشند که در معصومیتشان، پناه می گیریم.
    حیدربابا، گوشه ای از مهربانی خداوند است و تو، واسطه این مهربانی شده ای تا آن را برای دیوارهای تنهایی ما قاب بگیری و به دوردست ترین قلب مغموم برسانی تا غم هایش را بخندد و تو را همزاد لحظه های بی هم زبانش بداند.
    کهن سُرای معاصر

    منسیه علی مرادی

    سال 1285 شمسی، نوزادی در تبریز به دنیا پلک گشود که می رفت تا در دارستان شعر و ادب پارسی، ریشه بدواند و شاخه شاخه غزل و رباعی و مثنوی بلیغش را بر پهنه آسمان نیلگون ادب و هنر بگستراند.
    «استاد سیدمحمدحسین بهجت تبریزی» علم آموزی اش را از مدرسه «متحده» و «فیوضات» تبریز، آغاز کرد و تا «دارالفنونِ» تهران، و آخرین کلاس های طب رساند. همهمه داغ تحصیل و مشغله های درسی؛ انگار بندی شده بود و دست و پایِ روح سیّال و گردشگر این پروانه گلبرگ نشین را سخت در هم می فشرد. برای رهایی قامت روح و روانش کوشید و سرانجام، ردای سپید طبابت از تن درآورد و از پشت تخت و تیغ جرّاحی و «سُرنگ» و «کپسول» و دارو، پا پس کشید و آرام و زلال، قدم بر دشت پهناور شعر و ادب پارسی نهاد و خنکای زلال عرفان و لذت ادبی را با بندبند استخوان احساس کرد.
    «حیدربابا» یعنی دانه دانه شعر زلال

    شِکَر و شیرینی، سرریز می شود از منظومه «حیدربابا». کوچه باغ های این بوستان، دل ها را سوی قصه های یکرنگ «یکی بود، یکی نبود» بچه ها می کشاند.
    انگار نی لَبَکی چوبین، با نوایی سرد و حزین می خواند و در کوچه کوچه این منظومه «شهریار» قدم می زند.
    آن گاه که روح اوج نشین خالق این ابیات آذری، شرحه شرحه می شود، از فراقِ روی مادر، دست به اعجازی دیگر می زند و منظومه «ای وای مادرم» را این گونه تصویر می کند؛
    «آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فکر آش و سبزیِ بیمار خویش بود چادر نماز گل گلی انداخته به سر با پشت خم از این بغل کوچه می رود» بر شیشه شعر دست نزنیم

    چند وقتی است می خواهم فانوس عطار در دست بگیرم و گِرداگِرد این بازار سیاهِ امروز بگردانم. شاید از پسِ اشعار کیلویی و نوشته های تایپ شده انبوه، شهریاری یافت شود، ولی: «افسوس که شهریاران همه رفتند».
    شاید مجالی باشد که در این گفته شهریار، نیک تأمل کنیم و در ساحت نازک شعر و ادب، با وَلَع شهرت، یا تجارت بیتوته نکنیم و باور کنیم این ابیات، از جوهرِ خام قلم نیست ،که از آسمان، دانه دانه می چکد شعرِ زلال.
    «... روح شعر نزد شاعر، موهبت طبیعی است و به تصنُّع نمی توان آن را پیدا کرد و شاعر حقیقی بدان تمیز داده می شود...»




    این عکس کوچک شده است. جهت نمایش با اندازه واقعی اینجا را کلیک کنید. اندازه واقعی 1000 در 723 می باشد.



    این تصویر کوچک شده است. برای مشاهده در ابعاد بزرگتر اینجا کلیک کنید




    زبان مادري شهريار
    نويسنده:TƏBRİZLİ.M.s.T
    مقدمه - شعر كلاسيك فارسي

    شعر شهريار مهر ختامي بر ادبيات كلاسيك فارسي بود.بدون شك جزو معدود شعرايي ست كه با حافظ و سعدي مقايسه نمي شود.اكثر شعراي كلاسيك سراي فارسي كه درون مايه آثارشان رگه هايي از عرفان داشته است با حافظ يا سعدي مقايسه مي شوند اينكه بازنده اين مقايسه شاعر است يا ادبيات خود قابل تأمل است هرچند جدا از بحث اين متن است.سطر نخست را مي توان به گونه اي ديگر توضيح داد،در قيل و داد سبقت شعراي قرن اخير درسرايش و نوآوري سبك نو و شعر آزاد گويا شهريار جزو آخرين متأخران بود،او بي اعتنا به شيوه اي كه اكثريت در پيش گرفته بود راه بزرگان كلاسيك سرا را ادامه داد.شايد بهتر است بگوييم گنج ادبيات كلاسيك را براي هميشه دفن كرد.اگرچه به صراحت تمام نتوان گفت اما بعيد است بعد از اين شاعري به شيوه حافظ ، سعدي ،مولانا و شهريار در شعر فارسي ظهور كند.

    شهريار در لابه لاي اشعاري چون"اي واي مادرم" نشان داد كه سرايش شعر بديع نو براي يك شاعر كلاسيك سرا آسان است اگرچه عكس آن بسيار سخت است.


    "حيدربابايه سلام" شاهكار ادبي تركي يا شعري به اقتضاي زمان و به زبان مردم عام


    هر اندازه كه مردم عام و حتي برخي صاحب نظران در مورد شاهكار بودن حيدربابا سخن مي رانند بيشتر از آنكه به نفع اين ادبيات خدمت كنند به آن خيانت مي كنند.
    حيدربابا تماماً يك شعر ساده و عاميانه پسند است و علت مقبوليت آن در بين عموم مردم همان زبان ساده آن است.بدون شك سرودن برخي قطعات آن از دست باياتي سرايان نيز بر مي آيد.اينكه اين اثر به شهرت جهاني رسيده است ناشي از مقبوليت آن در ميان عموم است.
    چرا كه استقبال اكثريت مردم از يك اثر هنري به معني بكر بودن اثر نيست.اين مسأله در فروش فيلم هاي سينمايي اكشن و بي محتوا نيز به عينه مشاهده مي شود.

    حيدربابا اثر بديع نبود اما بغض ها را تركاند


    بخشي عمده از زندگاني شهريار در زمان حكومت پهلوي بود،حكومتي كه بيش از هر كس به مردم ترك زبان ايران خيانت كرد.مسلماً اگر شاعري برخلاف سيستم تربيت مي شد آثارش ميان مردم پخش نمي شد.اين همان گفته پيشين را ثابت مي كند و آن اينكه شعراي بزرگتر اما غير فارسي سرا لااقل اسامي شان از ذهن مردم و صحنه ادبيات ولو براي مدتي معين پاك شد.سرايش حيدربابايه سلام دقيقا ً زماني رخ داد كه زبان و ادبيات تركي به شيوه غير معمول تحريم بود.و استقبال از حيدربابا در آن زمان استقبال از زبان مادري بود نه يك شعر 11 هجايي!
    واگر شهريار بيش از حيدربابا در شعر فارسي يك چهره شناخته شده نبود بي شك امروز با تمامي آثار بديعي كه خلق كرده بود دفن مي شد.
    ویرایش توسط ishildaq : 18th September 2012 در ساعت 04:21 PM

  12. کاربرانی که از پست مفید ishildaq سپاس کرده اند.


  13. #7
    کاربر جدید
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 178
    قدرت امتیاز دهی
    22
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    این تصویر کوچک شده است. برای مشاهده در ابعاد بزرگتر اینجا کلیک کنید

    پرواز مرغ بهشتی
    گردش ایام به روز 27 شهریور سال 1367 رسید. در این روز اندوهناک، ایران زمین، بزرگی از بزرگان جامعه شعر و شاعری خود را به سرمنزل مقصود بدرقه کرد و به ابدیت سپرد؛ آری، شهریار مُلک سخن ایران، رخ در نقاب خاک کشید و بار سنگین 82 بهار عمر را بر زمین نهاد و مرغ بهشتی به پروازی در اوج درآمد.
    یادشان گرامی باد.
    ویرایش توسط ishildaq : 18th September 2012 در ساعت 04:23 PM

  14. کاربرانی که از پست مفید ishildaq سپاس کرده اند.


  15. #8
    کاربر جدید
    نوشته ها
    71
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 178
    قدرت امتیاز دهی
    22
    Array

    پیش فرض پاسخ : سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

    در سوگ شهر یا شهریار
    رضا خجسته تبریزی
    یک .
    گمانم یکشنبه بود. 27 شهریور 1367 که پیرمرد زندگی را بدرود گفت و به طریق اولی شعر را؛ اما به اعتقاد مخالفان و موافقان منصف، شعر ترکی و فارسی، هرگز نام او را بدرود نخواهد کرد و افتخاری را که شاعر به خصوص برای شعر تنگ مایه‌ی ترکی معاصر داد، فراموش نخواهد شد. پیرمرد، نبض شعر ترکی را با مضراب «حیدربابا» آن چنان نواخت که ادبیات ترکی زبان، باز کرد. به ظنّ بسیاری شاعران ترکی‌گوی معاصر، پیش از خلق شاهکار پیرمرد، ادیبانی بودند، «محاکات» گو. بهتر بگویم، اینان پیش از آغاز طریق پیرمرد، در حال «مکالمه» با مردم نبودند - همان که گفتم - محاکات می‌کردند. سر در چاه محافل ادبی خویش داشتند و به هم فضل می‌فروختند. ولی پیرمرد، شعر را از مجالس ادیبانه به جمع مردم آورد. طریق شاعر ما از میان مردم می‌گذشت نه از کنار آن‌ها.

    دو.
    نمی‌دانم این تصادف را باید نیک شمرد یا نه. اینک پس از 23 سال، سالگرد کوچ پیرمرد همان یکشنبه است. باز روزی از روزهای شاعر فرا رسیده است. بهانه‌ای می‌شود تا یادی از او شود. یادکردی که در آن، به حتم بخشی از خانواده‌اش - مریم و خواهرش - حضور نخواهند داشت به رسم سالیان قبل. بسیاری از اهل قلم با این جمع خانوادگی، هم داستانند که این چه رسم پاسداشتی است که حکایت شاعری ملی را که 82 سال آزگار نیش و طعنه‌ی «قدمای ریش و سبیل‌دار» را تحمل کرده تا مردمی بماند و این ها باز محفلیمی‌خواهندش!

    سه.
    عزیز هنرمندی به کنایه در جایی گفته است که این «گربه» وفا ندارد؛ اما او همچون کسانی نیست که آمالشان را در آن سوی خطوط مرزی ایران می‌جویند. پیرمرد، نمونه‌ی بارزی از این نوع هنرمندان بود. شاعر اگر می‌خواست و اراده می‌کرد، گل سرسبد محافل آن سوی سر‌حدات کشور می‌شد؛ اما او به گوشه‌ی عزلت خودخواسته‌اش در «مقصودیه» خزید و گزند و نیش‌های بسیاری را به جان نحیفش خرید.
    او را که اینک بیش از دو دهه است که در خاک «سرخاب» تن آسوده، به غربت می برندش؛ غربتی ناخواسته. افسوس! ما گویی گنگ خوابدیده‌ایم و زعمای فرهنگی این دیار، جملگی کَر.
    نظامی و خاقانی که به غارت رفت، گمان داشتیم دیگر مولانا آخرینشان باشد، اما قوم عجوج و مجوج، شهریار را هم، به اسیری می‌برند. از غفلت ماست که برماست. وقتی ما را جو «کوروش» و «داریوش» محاط شده، چه نیازی است به «محمد حسین» آن هم از نوع «سیّد»ش!
    سهم مشاع «خزر» را دریابیم، طلای سیاه دارد. شاعر که قاصدکی بود، نرم‌نرمک آمد و رفت.لابد در لای چرخ‌های ناگزیر توسعه‌ی اقتصادی، پیرمرد هم از خیل دهک‌هایی است که ناچار، له می‌شوند.
    مضحک است، سهم پیرمرد از بازتاب فرهنگی در ساختار بلدیه‌های تبریز و پایتخت در اولی تندیس‌هایی است رنگ و رو رفته و در دومی جایگاهی که هم مجسمه‌اش و هم لوح‌اش به غارت رفت تا دریابیم در پایتخت، تخت [...]خواب بودند ... و در آن سوی مرزها گذشته از این ظواهر، بنیادی عریض و طویل برای شناختش!


    چهار.
    شاعر، شاعر است، اما جنمی نیست متفاوت از جمله‌ی آدمیان. قریحه‌ای دارد و استعدادی و البته جان سختی‌ای - که در کاری بی مزد و مواجب پای می‌فشرد و شاید از همین حیث با بسیاری از ما متفاوت باشد - که او را بدان جای می‌رساند که ادبیات ملتی وامدارش می‌شود. حال، این شاعر مثل همه‌ی آدمیان احوالاتی دارد متغیر. گاه چنان از زخم‌های سست مغزانی افسرده می‌شود که ندای «الا ای تهرانی ...» سر می‌دهد و گاه سر تعظیم فرود می‌آورد در برابر بزرگان صاحب فرهنگ و می‌گوید: «اگر حافظ را ببینم از شوق خرقه تهی می‌کنم» - نقل به مضمون ـ ، گاه عاشق لیلی می‌شود، مجنون‌وار و گاه به گرفتن انگشتری از مولایش مفتخر و گاه ...
    شاعر را باید آن‌گونه که بود، فهمید. این فهم با شنیدن حاصل نمی‌شود، اندکی از همت شاعر را به عاریه بگیریم و اشعار «شهریار» را بخوانیم، همین!

    گزیده اشعار فارسی شهریار

    گزیده اشعار ترکی شهریار(الفبای عربی فارسی)


    گزیده اشعار ترکی شهریار(با هر دو الفبا)

    گزیده اشعار ترکی شهریار(الفبای لاتین)

    زندگی نامه استاد شهریار با صدای خودشان


    جهت مشاهده ی تصویر در ابعاد واقعی 636x650 پیکسل اینجا کلیک کنید.





  16. 2 کاربر از پست مفید ishildaq سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. صندوق عهد حضرت موسی(ع)چیزی جز یک دستگاه بی سیم پیچیده نبوده است!
    توسط Majid_GC در انجمن تمدن های پیش از تاریخ جهان
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 3rd November 2012, 11:11 AM
  2. «مثلث برمودا »ی سینمایی کمال تبریزی
    توسط neginekimiya در انجمن نقد و بررسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th October 2010, 10:55 AM
  3. برنامه ریزی و مدیریت زمان در سیره امام خمینی
    توسط atrak66 در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th June 2010, 09:35 AM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th November 2009, 11:15 AM
  5. آموزشی: *شاه‌کلید موفقیت* به همان چیزی می‌رسیم که بر آن تمرکز می‌کنیم
    توسط diamonds55 در انجمن روانشناسی موفقیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th November 2008, 12:17 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •