دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

  1. #11
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مکانیزاسیون کشاورزی
    نوشته ها
    7
    ارسال تشکر
    35
    دریافت تشکر: 48
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    سلام
    خاطره ای که براتون مینویسم اینه:
    سال قبل همین موقع داشتم با عشقم برنامه زندگیمو میریختم
    ولی یهو اون نظرش در مورد زندگی عوض شد و دیگه دوستم نداشت
    بعدش فهمیدم که یه پسره خوب اومده خاستگاریش و اونم
    دیگه دوستم نداشت منکه از خیر اون عشق گذشتم
    البته تنها خیرش این بود که مشروط شدم مشروط
    دختر خوبی بود خدا وکیلی هیچوقت نظرم عوض نمیشه راجع بهش
    ولی کاش خبر میداد و میرفت
    خاطره ای که ممکنه هیچوقت از یادم نره.
    نمیدونستم از کجا اومده و از کدوم دنیا ولی اون دنیای من بود که رفت ... .
    همیشه به دنبال جانشینش میگردم و خسته نمیشم
    و همیشه هم به جانشینش عشق میورزم چرا که من تکیه بهش دارم.
    بچه ها از اینکه خاطره خوبی نبود پوزش میخوام.


  2. 6 کاربر از پست مفید hadiare سپاس کرده اند .


  3. #12
    کاربر جدید
    نوشته ها
    34
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 118
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    من یه بار تنها تو خونه نشسته بودم شب حدودا ساعت 9 بود داشتم یه داستان درباره ی جنا میخوندم بعد کم کم ترس ورم داشت برایه این که نترسم گفتم جن که نمیتونه بیاد تو دنیایه آدما اگه میتونه تفنگ اسباب بازیه داداشم رو میز شلیک کنه
    که یه دفعه شلیک کرد منم همون جا داشتم میمردم رفتم چاقو ورداشتم دویدم تو اتاق درو رو خودم قفل کرده بودم با صدایه بلند شعر میخوندم ذکر میگفتم تا وقتی بقیه بیان خونه
    ویرایش توسط یاسمن . د.ه : 17th September 2012 در ساعت 06:54 PM

  4. 5 کاربر از پست مفید یاسمن . د.ه سپاس کرده اند .


  5. #13
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی محیطزیست/ ارزيابي
    نوشته ها
    75
    ارسال تشکر
    7
    دریافت تشکر: 154
    قدرت امتیاز دهی
    27
    Array
    مهندس ایرانی's: خوشحال2

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    من از اون بچه خركش -درس خونا نيستم ولي تو نت دنبال يه مقاله ي علمي ميگشتم كه به يه پست از مديريت محترم وب سايت برخوردم و بعد هم خودتون ميدونين ديگه ويروسي شدم ديگه ديگه گلوم پيش شما گير كرد .
    خلاصه بگم ها اين مدير سايت ويروساش قويه يه سرمايي به ما داد كه تا حالا هم گيرشيم .
    البته مراتب احترام و فداي تو داداش ارسال ميشه
    بنویسیم محیط زیست بخوانیم زندگی

  6. 4 کاربر از پست مفید مهندس ایرانی سپاس کرده اند .


  7. #14
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    مهندسی رباتیک
    نوشته ها
    1,766
    ارسال تشکر
    1,660
    دریافت تشکر: 6,253
    قدرت امتیاز دهی
    1474
    Array
    * Robo milad *'s: جدید156

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    سلام
    به به چه خبره - یعنی مسابقه گذاشتید منو خبر نکردید ؟
    ترم پیش یه استاد
    مقاومت مصالح داشتیم خعلی باحال بود
    اخرین روز ترم که کلاس داشتیم دم پنجره نشسته بودم استادم درحال تدریس دوتا از دوستامم یکی اینور یکی اینور ( من رو نقطه در نظر بگیرید دوستانو - میشه اینطوری - . - ) نشسته بودن . حواسمون رفت
    بیرون کلاس به یه بنده خدا داشت میرفت همینطور که داشت میرفت دوستش صداش زد رفت جواب بده رفت لبه فضای سبز پاش سر خورد با شکم رفت تو شمشادا از بدشانسیش سیمانه سطل اشغال شل بود سطل اشغالم کج شد دست راستش که جزوه بود رفت تو سطل اشغال صورت و شکمم که تو شمشادا منو میگی )))) دوستان که فقط شیکمارو گرفته بودن صداشون در نیاد
    اخه شما جای من بودی چیکار میکردی ؟
    1
    - منفجر میشدی
    2-منفجر میشدی
    3-منفجر میشدی
    4- برای کمک داد میزدی

    منو دوستان خودمونو خیلی نگه داشتیم ولی از نفس کشیدن بچه ها معلوم بود دارن منفجر میشن منم سرمو بردم پایین که تمرکز کنم اومدم بالا دیدم دوستم از خنده زبونشو گاز گرفته که بروز نده رنگش شده لبو با حالت دهان باز

    دیگه نشد که بشه منم از خنده عین پفکی که با پا بپری روش وسط کلاس ولو شدم
    استاد هنگ کرده بود که حمله فرهنگیه یا تهاجم نظامی
    طبق روال بچه هاهم منفجر شدن ما سه نفر قهقه میزدیم کل کلاس با استاد هنگ کرده مارو نگاه میکردن انقدر ادامه دادیم تا با فرغون دوستان رفتیم بیرون
    همون اخر جلسه استاد به 3 تامون گفت میندازتمون و اینطور بود که درسی به اسم مقاومت رو با 3 انداختیم
    هیچی دیگه الان دارم بازم مقاومت پاس میکنم


  8. 8 کاربر از پست مفید * Robo milad * سپاس کرده اند .


  9. #15
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی
    نوشته ها
    1
    ارسال تشکر
    0
    سپاس شده 3 در 1 پست
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    به نام خدا
    اخلاقیات :این جملات را از خاطرات نتیجه گرفته ام :الله اعلم
    سلام
    آیا شما اگر از طرف کوچکتر خودتان تعریف و تشویق شوید هر چه از انسان های دیگر برایتان تعریف بکنند خراب میکنید و آنها را به تمسخر می گیرید؟
    شاید شما بعد از این اعمال هرگز نخواهید به خودتان جرات بازنگری در ایده های غلط و تمسخر آمیز خودتان را بدهید
    مثلا برای یک بنده خدا که چون اورا در شرایط استضعاف می بینید از طریق واسطه گری همدوش های متکبر همیشگی و نابینا درهر جا فقط نظر همدوش هایتان را اعمال می کنید.
    این جملات را نهی از منکر تلقی کنید
    والسلام
    م . ن

  10. 3 کاربر از پست مفید 11mohammad سپاس کرده اند .


  11. #16
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق صنعتی
    نوشته ها
    1,869
    ارسال تشکر
    13,909
    دریافت تشکر: 12,140
    قدرت امتیاز دهی
    32623
    Array
    mamadshumakher's: جدید136

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    سلام
    خاطره که زیاده نمیدونم کدومو بگم.به طور تصادفی یکیشو انتخاب کردم و واستون تعریف میکنم:

    من و دوستم 2سال کاردانیو تو یه شهر دیگه خوندیم.خودمون 2تایی یه خونه اجاره کرده بودیم.خوبیش این بود که هر دو از یه شهر هستیم و از قبل همدیگر رو میشناسیم.از ترم 2 بود که شروع کردیم به بازاریابی برای بیمه.چون وقت و ساعت خاصی نیاز نداشت و از قبل تجربشو داشتم خوب بود.یعنی کمک درامدی بود برای خوردو خوراکمون.

    کنار خونمون هم یه خونه ای بود که اقایی وصیت کرده بود که اونجا محلی باشه برای پذیرایی از مهمانان کسانی که مجلس عروسی یا عزا دارند.یعنی دیگه نیاز به اجاره تالار نیست.رایگان مهموناشون رو بیارند اونجا شام یا ناهار بدن.


    یکی از شبای سرد زمستون که منو دوستم برای بازاریابی وارد محله ی جدیدی شده بودیم , بازار داغ بود دلمون نمیومد کار رو رها کنیم تا اینکه دیگه واقعا گرسنگی بهمون هشدار داد.ما هم رهسپار خونه شدیم.ساعت حدود 7 غروب بود.اومدیم خونه دیدیم به به.نه پیاز داریم.نه سیب زمینی داریم.نه نون داریم.نه تخم مرغ داریم.از غذای برنج ظهر هم که چیز زیادی نمونده.خلاصه خونه دانشجویی این دردسر هارو داره دیگه.یکدفعه دیدم موبایلم داره زنگ میخوره.کیه؟حمید هستم.خب چکار کنم؟در رو باز کن.
    بله.مهمان های عزیز قصه ما هم وارد شدند.اقا حمید و اقا امید هم به جمع من و هادی پیوستن.

    سرتون رو درد نیارم.همگی گرسنه بودیم اما حمید طرح خوبی داد گفت بریم بیرون یه کاریش میکنیم.
    شال و کلاه کردیم پیاده زدیم بیرون.تا سر کوچه که رسیدیم دیدیم همون خونه ای که گفتم محل پذیرایی بود شلوغ پلوغه.اسم اون محل خانه پدر بود.
    به هادی (همخونه ی خودم) گفتم:هادی اونجارو,گفت خب چیه مگه؟گفتم نگاه کن؟گفت خب مجلس گرفتن دیگه چیز عجیبیه؟یه چند لحظه مکس کرد بعد گفت اهاااااااااااااااا

    حمید و امید هاج و واج مونده بودن.قضیه چی بود واقعا؟
    بله.من نقشه ی شومی به سرم رسیده بود.اینکه شام بریم اونجا اما چجوری؟
    اول گفتیم شلوغ پلوغه.همینجوری سرو بندازیم پایین و بریم تو.منو هادی تا جلو در رفتیم دیدیم یا بسم الله 2تا کشتی گیر گوش شکسته جلو در استادن تپل.خب ترس برمون داشت.بوی غذا هم نمیذاشت ازین کار منصرف شیم.جالب بود نمیدونستیم اصلا عزایی هست یا عروسی.

    رفتیم روبه روی خانه پدر اونطرف خیابون نشستیم.دوباره یه جرقه ای خورد به سرم.به حمید و امید گفتم شما پاشید برید از جلوی در خانه پدر رد بشید به جلوی در که رسیدید من ازین طرف خیابون بلند ازت یه سوال میپرسم.تو بگو نمیدونم بقیه که شنیدن جواب میدن دیگه.

    حمید و امید هم همینکارو کردن تا رسیدن جلوی در خانه پدر من مثلا نمیشناختمشون :بلند داد زدم اقااااااااااااااا اقا ببخشید اونجا شام میدن ؟
    حمید تا رفت بگه نمیدونم یه اقایی همچین 60 ساله اما سرحال صدام کرد گفت پاشو بیا.گفتم من؟گفت اره شما دوتا(منو هادی که اونطرف خیابون بودیم)
    پاشدیم رفتیم پیشش حمید و امید هم اومدن ایستادن پیشمون (مثلا رهگذر بودن و ما نمیشناختیمشون)

    اون اقا گفت:بله شام میدیم.بیاید تو.مجلس سالگرد عمومه.چه عیبی داره.فرقی نداره که کی فاتحه بفرسته.خلاصه یکم باهامون حرف زد که بچه کجا هستید و کدوم دانشگاه درس میخونیدو ... که جالبه طرف دوست رئیس دانشگاهمون بود.گفت هر چی ازش میخواین بیاید به من بگید

    خلاصه رفتیم داخل مجلس با اون لباسای رنگیمون نشستیم.به سرعت هر چه تمام تر هم سفره پهن شد.و با ارامش کامل شام خوردیم.ازینجا مطمئن شدم خدا دانشجوهارو دوست داره.

    البته چون این خاطره طولانی شد بقیه موارد رو تعریف نمیکنم.ولی ما چندباری از لطف این خانه پدر بهره مند شدیم

  12. 4 کاربر از پست مفید mamadshumakher سپاس کرده اند .


  13. #17
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق صنعتی
    نوشته ها
    1,869
    ارسال تشکر
    13,909
    دریافت تشکر: 12,140
    قدرت امتیاز دهی
    32623
    Array
    mamadshumakher's: جدید136

    پیش فرض پاسخ : مسابقه خاطره نویسی آنلاین به مناسبت سالگرد افتتاح سایت

    من دیر فرستادم؟
    تموم شد؟برنده ها معلوم نشدن؟

  14. 3 کاربر از پست مفید mamadshumakher سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 9th April 2013, 11:01 AM
  2. خبر: سایت رسمی همسریابی افتتاح شد!
    توسط hyper neo در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: 27th February 2013, 12:41 PM
  3. سوال: مدیریت بیمه اتتش سوزی
    توسط ساناز فرهیدوش در انجمن سایر گرایش های مدیریت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th April 2012, 09:08 PM
  4. خبر: افتتاح اولین سایت خبری بازی‌های رایانه‌ای
    توسط s@ba در انجمن سایر اخبار کامپیوتر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st February 2010, 08:26 PM
  5. خبر: خبر فوری - مراسم اختتامیه جشنواره وب سایت های ایران برگزار نمی شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th May 2009, 03:48 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •