تو را به شانه گرفتند و راهی ات کردند*
که آنچه سهم زمین است را پس آوردند
و جسم بی جسدت را زمین گرفت از ما
تمام سنگ لحدها چقد نامردند
قرار است همیشه مراقبت باشند؛
فرشته های عزیزی که خوب و شب گردند
سکوت مطلق و آه... هیچ کس نمی پرسد:
که هیچ چیز تو را هم چرا نیاوردند
بعید نیست چند سال است من یقین دارم:
به جای بهمن امرداد ها زردند
اگرچه مردم شهرت تو را نفهمیدند
ولی به یاد حضورت همیشه پر دردند
غروب شرجی هر پنچ شنبه می آیند
برای دیدنت اما عجیب دلسردند
سفر به خیر مسافر خدا نگهدار
-دقیقه های قشنگی که برنمی گردند
علاقه مندی ها (Bookmarks)