بعضی ها میان توی زندگیت با زندگیت بازی میکنند،تحقیرت میکنند،دل میسوزونن،نادیده ات میگیرن و....و عزیزاتو ازت میگیرن...هرروز و هر شب سعی میکنی ببخشی،فراموش کنی ولی...ولی نمیشه.اونوقت تویی که بااحساس ترین بودی،با هر موضوع ناراحت کننده ای اشک میریختی،یک دفعه میشی کوه یخ. جلوت زانو میزنن و گریه میکنن اما تو بی تفاوتی،دیگه برای دیگران غصه نمیخوری...چون تو تبدیل شدی به یکی شبیه همونایی که یروزی همه چیزتو ازت گرفتن....زندگیت میشه محل رفت و آمد این آدما.انقدر زیادن که باید برای طلب آمرزش از تو،توی صف وایسن...دلت زیاد شکسته و اون موقع است که میگی.....
من زندگی را از درختان آموختم،شکستم و دوباره جوانه زدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)