دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 198 نخستنخست 12345678910111252102 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 1974

موضوع: لمس احساس♥•٠·˙

  1. #11
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    بی نگاه عشق... مجنون نیز... لیلایی نداشت


    بی مقدس مریمی.... دنیا ...مسیحایی نداشت


    بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌یِ شبهای من


    لحظه‌ای حتی دلم... با من هم‌آوایی نداشت


    آنقدر خوبی ...که در چشمان تو... گم می‌شوم


    کاش چشمان تو هم اینقدر... زیبایی نداشت!


    این منم ... پنهان ترین ...افسانه‌یِ شبهای تو


    آنکه در مهتاب باران ...شوقِ پیدایی نداشت


    در گریز از خلوت شبهایِ بی‌پایان خود


    بی تو اما ...خوابِ چشمم... هیچ لالایی نداشت


    خواستم تا حرف خود را... با غزل... معنا کنم


    زیر بارانِ نگاهت... شعر معنایی نداشت


    پشت دریاها... اگر هم بود شهری... هاله بود


    قایقی می‌ساختم آنجا... که دریایی نداشت


    پشت پا می‌زد... ولی هرگز نپرسیدم ...چرا؟


    در پس ناکامیم... تقدیر... جاپایی نداشت


    شعرهایم می‌نوشتم... دستهایم خسته بود...


    در شب بارانی‌ات ...یک قطره خوانایی نداشت!


    ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر


    صورت مهتابی‌ات... هرگز ...خودآرایی نداشت


    عشق اگر دیروز ...روز از روز‌گارم ...محو بود


    در پسِ امروز‌ها... دیروز...فردایی نداشت


    بی تواما ...صورت این عشق... زیبایی نداشت


    چشمهایت... بس که زیبا بود ...زیبایی نداشت



  2. 12 کاربر از پست مفید Ehsan M سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    575
    ارسال تشکر
    1,853
    دریافت تشکر: 4,068
    قدرت امتیاز دهی
    46
    Array
    master_mind's: جدید10

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    سکوتم را نکن باور

    من آن آرامش سنگین پیش از قهر توفانم

    من آن خرمن

    من آن انبار باروتم

    که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر

  4. 14 کاربر از پست مفید master_mind سپاس کرده اند .


  5. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    575
    ارسال تشکر
    1,853
    دریافت تشکر: 4,068
    قدرت امتیاز دهی
    46
    Array
    master_mind's: جدید10

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    .." تـــو "

    دو حرف بیشتر نیســـت ،

    کلمه ی کـــوتاهی

    کـــــه برای گفتنش ..

    جانم به لب رسید و

    ناتمـــــام ماند .

  6. 13 کاربر از پست مفید master_mind سپاس کرده اند .


  7. #14
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    خود را به تو دادم که دلی رام بگیرم

    کی می رسد آن روز که آرام بگیرم

    آرامش عاشق به هیاهوی نبرد است

    باید کمی از شور و شرت وام بگیرم

    دلخواه من آن جاست که در اوج بلندی

    سردار زمین خورده ی تو نام بگیرم

    لبخند بزن، چشم بچرخان که من آن گاه

    از سفره ی تو پسته و بادام بگیرم

    مبعوث شدم تا برسانم خبر از تو

    بگذار که از لحن تو الهام بگیرم

    ای کاش که در خواب بیایی به سراغم

    شاید بشود از لب تو کام بگیرم



  8. 11 کاربر از پست مفید Ehsan M سپاس کرده اند .


  9. #15
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    دری به صدا در آمد: تق تق تق

    کبوتری بالهای عشقش را

    با گوهر محبت سیراب میکرد.

    در آن سوی رودخانه های متلاطم،

    پرندگان از چاوشی خوانی بلبلکان مست

    در بزم نشسته اند

    گوش کن صدای پای خدا را از اوج این آبشار میشنوی ،

    گوش کن!

    خدا میخواند

    از دهان بلبلان همیشه مست

    ببوی!

    آیا به مشامت آشناست

    خدا همچنان بوی بهشت را به مشاممان میرساند

    و پیغام سروش را به معبد دلفی قلبمان!

    که ای انسان

    من آفریدگار توآم

    من نیز عاشقم

    من نیز عاشقم



  10. 6 کاربر از پست مفید Ehsan M سپاس کرده اند .


  11. #16
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    575
    ارسال تشکر
    1,853
    دریافت تشکر: 4,068
    قدرت امتیاز دهی
    46
    Array
    master_mind's: جدید10

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن، آیینه با تمام یک رنگیش دست چپ و راست را به تو اشتباه نشان می دهد...

  12. 15 کاربر از پست مفید master_mind سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    کوک کن ساعت خویش، که سحر نزدیک است

    كوك كن ساعتِ خویش !

    اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر

    دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

    كوك كن ساعتِ خویش !

    كه مـؤذّن، شبِ پیـش

    دسته گل داده به آب

    و در آغوش سحر رفته به خواب

    كوك كن ساعتِ خویش !

    شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

    كه سحر برخیزد

    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

    دیر برمی خیزند

    كوك كن ساعتِ خویش !

    كه سحرگاه كسی

    بقچه در زیر بغل،

    راهیِ حمّامی نیست

    كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

    كوك كن ساعتِ خویش !

    رفتگر مُرده و این كوچه دگر

    خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

    كوك كن ساعتِ خویش !

    ماكیان ها همه مستِ خوابند

    شهر هم . . .

    خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

    كوك كن ساعتِ خویش !

    كه در این شهر، دگر مستی نیست

    كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد

    از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

    كوك كن ساعتِ خویش !

    اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر

    و در این شهر سحرخیزی نیست

    و سـحر نـزدیک است



  14. 9 کاربر از پست مفید Ehsan M سپاس کرده اند .


  15. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    575
    ارسال تشکر
    1,853
    دریافت تشکر: 4,068
    قدرت امتیاز دهی
    46
    Array
    master_mind's: جدید10

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    مثل آن مسجد بین راهی تنهایم
    هر کس هم که می آید مسافر است
    میشکند
    هم نمازش را و هم دلم را
    و میرود

  16. 10 کاربر از پست مفید master_mind سپاس کرده اند .


  17. #19
    یار همراه
    نوشته ها
    2,180
    ارسال تشکر
    4,649
    دریافت تشکر: 6,043
    قدرت امتیاز دهی
    7689
    Array

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙

    شعرزیبای کوچه
    بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.
    در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید:
    یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
    تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.من همه، محو تماشای نگاهت.
    آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگیادم آید، تو به من گفتی:ـ «از این عشق حذر كن!لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،آب، آیینۀ عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است!تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم!روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،
    چون كبوتر، لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»

    باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!»اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید!یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم.نگسستم، نرمیدم.رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
    بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!
    یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون

  18. 11 کاربر از پست مفید *alien* سپاس کرده اند .


  19. #20
    دوست آشنا
    نوشته ها
    634
    ارسال تشکر
    4,089
    دریافت تشکر: 3,118
    قدرت امتیاز دهی
    253
    Array
    Ehsan M's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : لمس احساس♥•٠·˙


    بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
    بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
    آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
    پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
    خورشید از آن دور از آن قله پر برف
    آغوش کند باز همه مهر همه ناز
    سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من
    از لانه برون آمده دارد سر پرواز
    پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست
    پرواز به آنجا که سرود است و سرور است
    آنجا که سراپای تو در روشنی صبح
    رویای شرابی است که در جام بلور است
    آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب
    از بوسه خورشید چون برگ گل ناز است
    آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد
    چشمم به تماشا و تمنای تو باز است



  20. 5 کاربر از پست مفید Ehsan M سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 198 نخستنخست 12345678910111252102 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •