دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: شفاعت

  1. #1
    مدیر کـــــــل ســــایت
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر - نرم افزار
    اکانت شخصی
    ندارد
    نوشته ها
    7,883
    ارسال تشکر
    9,788
    دریافت تشکر: 29,042
    قدرت امتیاز دهی
    13974
    Array
    Admin's: جدید39

    پیش فرض شفاعت

    شفاعت


    يكي از محكمتريناعتقادات شيعه شفاعت است.


    اما ساير مسلمانان خصوصاً فرقه وهابيت شفاعت راشرك شيعه مي دانند و مرتباً شيعه را با اين حربه محكوم مي نمايند كه شيعه مشركاست.

    كساني كه به خانه خدا مشرف شده باشند مرتباً با اين مسئله روبرو بودهاند واين عقيده را از نزديك احساس نموده واين حرف را را تاييد مي كنند .

    بنابراين با توجه به مظلوميت شيعه و تهاجم دشمن شيعه به عقايد پايه اي شيعهبد نيست مروري بر بحث شفاعت داشته باشيم
    تا بار ديگر برحقانيت اعتقاد خود پابرجا شويم .

    واز طرفي بتوانيم در مواجه با مخالفان اهل بيت به آنان پاسخيمناسب ودر شان شيعه بدهيم

    (خداوند عالمان دين راخصوصاً امت شيعه را مورد لطف ورحمت خود قرار دهدانشاءالله)
    قسمت اول:اشكالات واردشده


    قسمت اولدر مورد اشكالاتي است كه مخالفان شفاعت بر اين امر وارد كرده اند اينان در حدود 7اشكال بر اين عقيده وارد كرده اند كه عبارتند از.

    1- شفاعت با توحيد درعبادت منافات دارد و اعتقاد به آن نوعي شرك است؟ اين اشكال را وهابيها و اشاعرهوارد نموده اند

    2- شفاعت نه تنها با توحيد در پرستش نمي سازد بلكه با توحيدذاتي هم منافات دارد زيرا لازمه اعتقاد به شفاعت اين است كه رحمت و شفقت شفيع بيشتراز رحمت خداست چون فرض بر اين است كه اگر شفاعت نباشد خدا گناهكار را عذاب نميكند.

    3- اعتقاد به شفاعت باعث تشويق گناهكار به ارتكاب گناه ميشود

    4- قران شفاعت را باطل شناخته و روز رستاخيز را اينطور معرفي مي كندسوره بقره / آيه 48 و 123 در آن روز هيچكس از ديگري دفاع نمي كند و شفاعتي هم دركار نيست

    5- شفاعت با اصلي كه قران كريم تاسيس فرموده و سعادت هر كس راوابسته بعه عمل خودش معرفي كرده منافات دارد و ان ليس للانسان الا ما سعي سوره نجمآيه 39

    6- لازمه صحت شفاعت اينست كه معتقدشويم خداتحت تاثيرشفيع قرارميگيرد و خشمش تبديل به رحمت مي شود در حاليكه خدا انفال پذيرنيست و عاملي در او اثرنمي گذارد چون تغيير پذيري مخالف با وجوب ذاتي ذات الهي است.

    7-شفاعت يكنوع استثناء قائل شدن و تبعيض و بي عدالتي است در حاليكه در دستگاه خدا , بي عدالتيوجود ندارد به عبارتي شفاعت استثناء در قانون خداست و حال آنكه قانونهاي خدالايتغيير و استثناء ناپذير است
    توضيح :
    شفاعت اقسامي داردكه برخي نادرست وظالمانه است و در دستگاه الهي وجود ندارد ولي برخي صحيح و عادلانه
    شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولي شفاعت صحيح حافظ و تاييد كننده قانون است.
    شفاعت غلط آن است كه فرد بخواهد از ائمه بعنوان پارتي و افراد متنفذ در دستگاه الهي استفاده كند و اراده خداوند را تغيير دهد و قانون را نقض كند
    همانطور كه اعراب جاهليت در باره بتهاي خود كه شريك خدا بودند همين تصور را داشته اند.
    مثلاً ما بيايم حساب امام حسين (ع) را ازخدا جدا بدانيم خدا از ما
    مي خواهد به تا به تمام احكام مقرره عمل كنيم تا از ما خشنود باشد.
    اما امام حسين(ع) مي خواهد كه فقط براي او و فرزندانش گريه كنيم از اين رو چون كسب خشنودي خدا مشكل است .
    ولي رضاي امام حسين سهل لذا دهه محرم به عزاداري بپردازيم و گريه كنيم تا او پارتي ما باشه و شفاعت كند.
    اينچنين تصويري از شفاعت نه تنها باطل است بلكه شرك در ربوبيت است و به ساحت امام حسين كه افتخارش عبوديت بود اهانت است.
    پس شفاعت صحيح كدام است؟؟؟
    شفاعت از شفع مي آيد يعني دو تايي که با هم جفت مي شدند کسيکه از نظر مقام ومرتبهاز ديگري پايين تر است ولي از باب سيره اي به آن ديگري که از لحاظ مقام ومرتبه ازاو فراتر است .خود را نزديک مي کند هم از نظر قول و هم فکر و هم درعملکرد ها ماننداو مي شود


    وخود را آنگونه تربيت مي نمايد چنين فردي در دعاهايش هم ازآن شخص بزرگوار چون در نزد خداوند صاحب رتبه و آبروست مي خواهد تا از خدا در خواستکند تا گناه او را ببخشد و فضل و رحمتش را بر او تمام کند .

    اگر فرد خود را يافت که در کجاي اين هستي ايستاده ؛ چه بايد بکند)نه اينکه چه ميکند ) و خود را از درون وبيرون باز يافت (نه اينکه با تخيلات سر گرمباشد)
    اگر آنرا يافت وبدان عمل کرد به هدف خلقت خويش دست يافته ، و عمل به وظيفهها در لحظه ها و واحد هاي زماني آيا چيزي جز عبادت است ؟ و اين يافتن براي هر کسيبه گونه اي خواهد بود که براي ديگري اينگونه نيست چون هدف از خلقت هر چيز وهر کسخاص خود آن چيز است که خودش بايد بيابد واين در پس دنياي ماده فهم نمي شود مگر پردهاش به کنار رود.


    و حالا شفاعت صحيح کدام است؟
    شفاعتي که تاييد کننده قانون و حافظ نظام است وآيات وروايات زيادي ازطريق شيعه وسني وجود آن را اثبات مي کند بر دو گونه است.

    1-شفاعت رهبري يا عمل
    2-شفاعت مغفرت يا شفاعتفضل

    نوع اول شفاعتي است که شامل نجات از عذاب و نيل به حساب وحتيبالا رفتن در جات است و نوع دوم شفاعتي است که تاثير آن در از بين بردن عذاب ومغفرتگناهان است و حداکثر ممکن است سبب وصول به حسنات و ثوابها بشود ولي بالا برنده درجهشخص نخواهد بود .



    شفاعت رهبري
    درآخرت نه تنها اعمال و کردارها يي که انسان در دنيا مرتکب شده مجسم ميشود بلکه روابطنيز مجسم ميشود .
    و حقيقت عيني انها جلوه گر مي شود روابط معنوي که در اين جهانبرقرار بوده در آن جهان صورت عيني وملکوتي پيدا ميکند بدينصورت که انساني سبب هدايتانسان ديگر شود رابطه رهبري وپيروي در روز رستاخيز نيز بصورت عيني در مي ايد وهاديبصورت پيشوا و امام و هدايت يافته بصورت پيرو ظاهر ميگردد در مورد گمره کردن و اغواء هم همينطور است .
    يوم ندعوا کل اناس بامامهم سوره / اسراء / آيه 71روزي که هرمردمي را با پيشواي ايشان ميخوانيم



    يعني هر کس با آن کسيکه که الگو والهام بخش او بوده محشور ميگردد
    يقدم قومه يوم القيامه فاوردهم النار و بئسالورودالمورودفرعون پيشاپيش اتباع و پيروانش حرکت مي کند پس در آتش واردشان ميسازد .


    تعبيرزيباي قرآن اينست که همانطور که فرعون آنها را در دنيا گمراه کرد در آخرت وارد اينآتش مي کند .
    بلکه وارد کردن آنها به دوزخ در آن جهان عيناٌ ظهور و تجسم واردکردن آنها در گمراهي در اين جهان است

    در اين معنايشفاعت است که رسول خدا شفيع حضرت امير و حضرت زهرا و اين دو شفيع حسنين و هر اماميشفيع امام بعد ا ز خود است.و در همين معني حتي علمااز کسانيکه مورد تغليم وهدايتشان هستند شفاعت ميکنند.

    شفاعت امام حسين از اين جهت که مکتبايشان بيش از هر مکتبي موجب احياء دين و هدايت مردم شده شامل کساني ميشود که ازمکتب او هدايت يافته اند او شفيع کساني نيستکه مکتبش را وسيله گمراهي ساختهاند

    در مورد قران نيز فرموده اند
    در يکي ازکتب تفسير نيز آمده است قران شفيعي است که شفاعتش پذيرفته است و سعايت کننده اي استکه سعايتش پذيرفته است .
    قرآن هم شفيع مومن به بهشت است و هم جهنم که اين مزدمجرم به سوي دوزخ رفتن است.

    اين نوع شفاعت شفاعت رهبري است و مي توانآنراشفاعت عمل هم ناميد زيرا عامل اساسي که موجب نجات يا بدبختي است همان عمل نيکو کارو بد کار است« شفاعت به اين معني با عدل الهي منافات ندارد.


    شفاعت مغفرت
    دومين شفاعت شفاعت در وساطت در مغفرت و عفو وبخشيدن گناهان است كه اشكالات بيشتر متوجه اين قسم از شفاعت است.
    جاذبه رحمت
    براي نيل به سعادت علاوه بر جريان اعمال خود انسان يك جريان ديگري نيز هميشه در جهان هست كه آن جريان رحمت سابقه پروردگار است. بدين صورت كه در نظام هستي اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاري است و كفر وشر و فسق عارضي و غير اصيل است و هميشه آنچه عارضي است به سبب جاذبه رحمت تا حدي كه ممكن است بر طرف مي شود . مثل وجود امدادهاي غيبي و تاييدات رحماني كه شاهد غلبه رحمت بر غضب است.
    اصل تطهير
    در دنياي ما دي و نظام هستي يكي از جلوه هاي رحمت خدا نمود تطهير است.اينكه گاز كربنيك توسط گياه و دريا تصفيه شده به اكسيژن تبديل مي شود و اگر اينطور نبود و تطهير و شستشو نبود زمين قابل سكونت نمي ماند يا موجودي مي ميرد و تجزيه مي شود تطهير مي شود هم از مظاهر تطهير ورحمت است .
    مغفرت و محو عوارض سو‎‎ء گناه هم از همين قبيل است مغفرت يعني شستشو دادن دلها و روانها تا حدي كه قابل شستشو باشند از عوارض و آثار گناهان البته بعضي از دلها عين نجاست مي شوند و تطهيرشان ا مكان ندارد مثل شرك و كفري كه در دل انسان خانه پيدا كرد (مهر زده مي شود) و قابل تطهير نيست.
    از شواهد غلبه رحمت بر غضب در نظام هستي اين است در جهان هميشه اصالت بر سلامت و صحت است نه بر مرض و بيماري حتي اگر در ساختمان بدن نگاه كني وجود گلبولهاي سفيد كه قدرت دفاع دارند از هستي انسان حمايت مي كنند . يا خاصيت جبران كنندگي و تر ميم در بدن موجودات از لحاظ فطرت ديني هم هر موجودي با فطرت پاك به دنيا مي آيد و اگر از مسير خود منحرف شود و گرفتار كفر و فسق .... شود هميشه يك حالت بر گشت بسوي حالت اوليه وجود دارد , ميلي براي رجعت به حالت طبيعي يعني هميشه در جهان نيروي گريز از انحراف و توجه به سلامت و صحت هست . اينها هم شاهدي بر چيرگي رحمت بر غضب است وجود مغفرت هم از همين اصل ناشي مي شود.
    پس مغفرت يك پديده استثنايي نيست يك فرمول كلي است كه از غلبه رحمت در نظام هستي نتيجه شده لذا مغفرت الهي عام است و همه موجودات را در حدود امكان و قابليت فرا مي گيرد اين اصل در سعادت و نجات از عذاب براي رستگاري موثر است.
    من يصرف عنه يو مئذ فقد رحمه و ذالك الفوز المبين.. سوره انعام / آيه 16
    هر كس در روز عذاب از عذاب نجات پيدا كند مشمول رحمت خدا قرار گرفته
    يعني اگر رحمت خدا نباشد عذاب از احدي برداشته نمي شود و رسول خدا اين نكته را بدين صورت گوشزد مي كند كه براي نجات و رستگاري دو ركن اساسي وجود دارد
    عمل و رحمت
    خطبه حضرت رسول شرح ابن ابي الحديد ج 2 ص 863
    اي مردم بين خدا و هيچكس رابطه خويشاوندي نيست ..... رابطه كه موجب جلب منفعت يا دفع شر شود وجود ندارد جز عمل هيچكس ادعاي گزاف نكند و آرزوي خام در دل نپرورد قسم به خدا چيزي چز عمل توام با رحمت خدا سبب رستگاري نمي گردد
    (رمز مغفرت خواهي دائمي حضرت رسول و ائمه نيز در همان عموميت اصل مغفرت است هر كس مقربتر است از اين اصل بيشتر استفاده مي كند)
    رابطه مغفرت و شفاعت
    مغفرت الهي همانند هر رحمت ديگر داراي نظام و قانون است جهان داراي نظام است اختلاف موجود ات لازمه هستي است و تفاوتشان نه قرارداي است نه خلق شده بلكه لازمه ذاتشان است و اينگونه هويت پيدا مي كند لذا امكان ندارد كه هيچيك از جريانهاي رحمت خدا بدون نظام انجام شود
    لذا مغفرت خدا هم بايد از طريق ارواح بزرگ اولياء و انبياء به گناهكار برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است.
    به آن دليل كه رحمت وحي بدون واسطه انجام نمي گيرد و فردي انتخاب مي شود تا واسطه باشد به همين دليل هيچ رحمت ديگري هم بدون واسطه واقع نمي شود رحمت مغفرت هم بي واسطه ممكن نيست تحقق پيدا كند
    ما هم دليلي عقلي بر اي اين مسئله داريم هم دليل نقلياز راه عقل از طريق براهين امكان اشرف و نظام داشتن هستي مي توان ثابت كرد لذا عقلاٌ هم با توجه به مسائل گفته شده قائل مي شويم كه جريان مغفرت بايد از مجراي يك عقل كلي يا عقل و نفسي كه داراي مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد و امكان ندارد كه فيض الهي بيرون از قانون و حساب به موجودات برسد و با توجه به روايات اسلامي و قران كريم مي فهميم كه وسيله مغفرت تنها يك روح كلي نيست بلكه نفوس كليه و جزئيه بشري با اختلاف مراتبي كه دارند هر كدام سهمي از شفاعت دارند.
    شرايط شفاعت چيست ؟
    شفاعت همان مغفرت الهي است که وقتي به خدا نسبت مي دهيم که صاحب همه خيرها و رحمتهاست با نام مغفرت خوانده مي شود
    و وقتي به وسائط و مجاري رحمت نسبت داده مي شود نام شفاعت مي گيرد .
    لذا هر شرطي که براي مشمول مغفرت است براي شفاعت هم هست .
    از نظر عقل شرط براي مغفرت قابليت داشتن براي آن است و اگر کسي از آن محروم شد صرفاً قابل نبوده نه آنکه رحمت خدا محدود بوده باشد .
    از آيات متعدد از جمله غافرآيه /7 مي توان فهميد که شرط لازم و ضروري نيل به شفاعت و مغفرت ايمان به خداست ولي شرط کافي نيست و هيچکس هم نمي تواند همه شرايط را بگويد خدا خودش مي داند و بس .
    در آياتي که مغفرت از گناه غير از شرک را بشارت مي دهد قيد لمن يشاء دارد .
    در آياتي شفاعت هم قيد لا يشفعون الالمن ارتضي هست .
    هر دو به يک معني است گويا قرآن نخواسته همة شرايط مشمول شفاعت را بطور صريح بيان کند بلکه قلب را در حالتي بين خوف و رجاء نگهداشته است .
    شفاعت حقيقي و باطل :
    فرق اساسي شفاعت واقعي و حقيقي با باطل در اينست که در شفاعت حقيقي از خدا شروع مي شود و به گناهکار ختم مي شود
    اما در باطل عکس آن است . در شفاعت حقيقي خداوند بر انگيز شدة‌ وسيله است و در شفاعت باطل گناهکار برانگيخته شدة اوست .
    در شفاعت باطل ، شفيع صفت وسيله بودن را از ناحية مجرم کسب کرده چون اوست که وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار کرده و وسيله را وسيله قرار داده ولي در شفاعتهاي حق که نسبت دادن آن به اولياء و مقربان درگاه خدا صحيح است و سيله بودنشان از جانب خداست و صاحب قدرت و علت مؤثر در آنها خداست ( رجوع شود به تفسير سورة‌ حديد صدر المتألمين ).
    براي تائيد بحث آيه اي از قرآن مي آوريم که مي فرمايد :
    قل الله الشفاعه جميعا زمر/44
    بگو شفاعت تمامي مخصوص خداست .
    آيه در کمال صراحت همة‌ شفاعتها را از خدا و متعلق به او مي داند چرا چون اين خداست که شفيع را شفيع قرار مي دهد و يا ناظر به شفاعتي باشد که در قيامت صورت مي گيرد و مربوط به قوس صعودي است و يا شامل مطلق واسطه هاي رحمت باشديعني قوس نزولي ( از خدا شروع مي شود ) شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد .
    و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفرو الله و استغفرهم الرسول لوجدوالله تواباً رحيما نساء /64
    اگر ايشان هنگاميکه (‌با ارتکاب گناه )‌به خود ستم کردند نزد تو آمدند و از خدا آمرزش خواستند و پيامبر هم براي ايشان طلب مغفرت مي کرد خدا را توبه پذير ومهربان مي يافتند .
    خداي متعال گناهكار را ارشاد فرموده كه در خانه رسول اكرم بروند و علاوه بر اين كه خود طلب مغفرت مي كنند از آن بزرگوار هم بخواهند كه براي ايشان طلب مغفرت كند .
    اگر شفيع قرار دادن پيامبر شرك بود خداوند توبه آنها را نمي پذيرفت . و اين آمرزش خواستن و واسطه و شفيع بودن اختصاص به شخص پيامبر ندارد بلكه هر سفير الهي و هر كسي كه مقرب خداست خواهد بود حتي از زبان فرزندان يعقوب هم داريم كه مي فرمايد:
    قالو يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين يوسف / 97
    فرزندان يعقوب با توسل به پدرشان خواسته اند كه پدر از خدا براي آنها آمرزش و طلب غذر بخواهد .
    و همچنين به پيامبر هم امر شده تا براي مؤمنين استغفار كند .
    واستغفر لذنبك وللمومنين و للمومنات محمد /19
    براي خودت و مؤمنين آمرزش بخواه
    وصل عليهم ان صلاتك سكن لهم توبه /103
    بر آنها درود بفرست كه اين درود تو باعث آرامش آنهاست .
    چنين امري ازجانب خدا مستلزم جواز شفيع قرار داده پيامبر است .
    محمد بن عبدالوهاب مي گويد : خدا به پيامبرش شفاعت عطا كرده ولي تو را از شفاعت خواستن منع كرده .
    سخن او مثل اينست كه بگوئي خداوند روز قيامت آب دادن به مردم از حوض كوثر را به پيامبر و آب خواستن از وي برحذر داشته . آيا اين سخن مفهومي دارد ؟
    و يا در قرآن مي فرمايد :
    و من يشفع شفاعه حسنته يکن له نصيب فها سوره نساء 85
    هر کس براي ديگري شفاعت نيکو کند براي خود او نيز از آن نصيبي است .
    اين آيه دلالت دارد که بعضي از مؤمنين دربارة‌ بعضي ديگر شفاعت نيکو مي کنند . وقتي چنين شفاعتي جايز است توسل به شفيع هم جايز است و اگر اين شرک بود اجاره دادن خدا در شفاعت کردن از نظر عقل و نقل درست نبود .
    توسل جستن به شفيع به معني پرستش او نيست
    يا ايها الذين آمنور الله و ابتغو اليه الوسيله
    منظور از وسيله چيزي است که به وسيلة‌ آن به خدا متوسل شوند و اختصاص به افعال عبادي يا مطلق طاعت يا کتاب و سنت ندارد چو ن ظاهر لفظ وسيله عام است و نمي توان از معني ظاهر آن عدول کرد .
    لذا شامل مطلق وسائلي مي شود که خدا امر نموده از آنها پيروي کنند و به آن چنگ زنند که پيامبران هستند و ريسمان کشيدة الهي از آسمان به زمين .
    و اعتصمو ابحبل الله جميعا و لا تفرقوا
    منظور از حبل واسطة ميان خدا بندگان و اين معني تشبيه شده به ريسماني که دو چيز را بهم مي پيوندد .
    لذا در پاسخ به سخن وهابيون که توسل به آيه ( فلا تدعوا مع الله احدا )‌مي کنتد که کسي را در دعا با خدا بخوانيد اينست که :
    آنچه در آيه نفي شده است (خواندن کسي با خداست ) نه خواست از خدا به واسطه شفيعي و تقاضاي درخواست او از خداوند جهت برآورده شدن مقصود و نهي در آيه از شريک قرار دادن براي خداست در عبادت بقرينة‌سخن خدا و ان الساجد لله .
    چنانکه عموم مفسدان گفته اند معني آيه اينست سجده گاهها از آن خداست پس ديگري رابا خدا پرستش نکنيد چنانکه مي فرمايد خداي ديگري را با خدا نخوانيد .
    لا يملکون الشفاعه الا من اتخذ عنه الرحمن عهدا .
    لا يشفعون الا لمن الرتضي .
    ثبوت شفاعت براي کسي است که پيماني از خدا گرفته است « عهد » در آية ايمان است بنابريان مؤمنان هم شفاعت مي نمايند .
    مقتضاي آيه دوم ثبوت شفاعت بعد از اجازه و رضاي خداوند متعال است و ما اين را در پيغمبران و اولياي خدا مسلم مي دانيم اطاعت از پيامبر اطاعت از خداست و هر کس از پيغمبر اطاعت کند از خدا اطاعت کرده .
    من يطع الرسول فقه اطاع الله سوره نساء 80
    بنابراين هر کس ادعا کند که اين دو با هم منافات دارد شفاعت خواستن از خدا را مردود دانسته واين رد سخن خداست .
    وقتي سلمان رو به قبر پيامبر و يا ائمه مي کند و تضرع دارد نمي گويد اي پيامبر مرا ببخش بلکه مي گويد اي پيامبر واسطه شو و از خداوند بخواه تا مرا ببخشد و ايندو با هم متفاوت است .
    من ذالذي يشفع عنده ال باذنه بقره 255
    يومذ لا تنفغ الشفاعه الا من اذن الرحمن و رضي له قولا طه 109
    و کم من ملک في السموات لا تغني شفاعتهم شيئاً الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء و يرضي نجم 26
    روايات :
    خدا روي قيامت چهار بار به پيغمبر مي فرمايد اي محمد سربردار و بگو که خدا مي شنود و شفاعت کن که خدا مي پذيرد. خوشبخت ترين کس که شفاعت من شامل حال او مي شود کسي است که از صميم دل معتقد باشد که خدايي جز خداي يکتا نيست ( پيامبر ) .
    ترمذي وابن ماجة‌قرويني : از پيامبر : کسي از جانب خدا به نز من آمد و مرا مخيرر ساخت بين اين که نصف امتم داخل بهشت شوند و بين شفاعت کردن از آنها؛ و من شفاعت را انتخاب کردن و شفاعت من هم به کسي مي رسد که بميرد و ذره اي به خدا شرک نورزيده باشد .
    حتي در تاريخ توسل و وسيله قرار دادن خلفا را هم داريم .
    عمر به وسيله عباس عموي پيغمبر براي آمدن باران به خدا توسل جست و او را شفيع قرار داد .
    ايراد و اشكال و پاسخ :
    خداوند در قرآن بت پرستان و كافران را مشرك دانسته اسست زيرا آنها مي گفتند بت ها در نزد خدا از ما شفاعت مي كنند . آيا اين درست است ؟
    پاسخ : بله حكم به كفر اينان نمود ولي منشاء كفر آنها يكي از دو امر است :
    1-يا به خاطر ظلمي است كه دربارة خدا مرتكب شده اند و چيزي را كه از جانب خدا شايستگي ندارد وسيله وشفيع قرار داده و به وسيلة آن به خدا تقرب مي جويند.
    2-و يا به خاطر پرستش واسطة مذكور يعني بت هاست كه مي گفتند به اين خاطر آنها را مي پرستند كه ما را به خدا نزيك مي كنند .
    لازم به ذكر است كه اين هر دو ربطي به شفيع قرار دادن پيغمبران ندارد زيرا وسيله قرار دادن آنها نه كفر است و نه شرك به دو جهت : 1- اجمالي 2- تفضيلي
    جهت اول : از محمد بن عبد الوهاب نجدي سئوال مي شود كه آيا در شريعت. اسلام شفاعت هست يا نيست ؟
    طبق سخن ايشان كه ( گفته اند خدا به پيامبرش شفاعت عطا كرده ولي تو از شفاعت خواستن منع شده اي ) .
    اگر بگويد نيست ، چيزي را كه قبلاً اعتراف نموده منكر شده (چون معتقد بود شفاعت را خداوند به پيامبر هم عطا كرده ) و آنچه را خداوند فرموده منكر شده .
    و اگر بگويد شفاعت در شريعت اسلام هست مي گوئيم آيا كسيكه شفاعت مي كند در آمرزش گناه با خدا شريك است يا با گناهكار درخواستند آمرزش شريك است ؟
    اگر بگويد با خدا شريك است براي خدا شريك قرار داده و اگر بگويد با گناهكار در طلب مغفرت شريك است گفته ما را تصديق كرده و اگر بگويد شفاعت در دنيا و آخرت فرق مي كند مي گوئيم در اين صورت چيزي كه در دنيا شرك است نمي تواند در آخرت پرستش باشد ، شرك است خواه در دنيا و خواه در آخرت .
    پاسخ ايرادهاي اول بحث :
    1-شفاعت نه با توحيد عبادتي منافات دارد و نه با توحيد ذاتي زيرا رحمت شفيع چيزي جز پرتوي از رحمت خدا نيست و انبعاث شفاعت و رحمت هم از ناحيه پروردگار است ( جواب اشكال اول و دوم ).
    2-همانطوري كه اعتقاد به مغفرت خدا موجب تجري نمي گردد و تنها ايجاد اميدواري مي كند اعتقاد به شفاعت هم موجب تشويق به گناه نيست توجه به اين نكته كه شرط مشمول مغفرت و شفاعت ، مشيت خدا و رضاي او است روشن مي كند كه اثر اين اعتقاد تا اين اندازه است كه دلها را از ياس و ناميدي نجات مي دهد و همواره بين خوف و رجا نگه مي دارد ( جواب اشكال سوم ).
    3-شفاعت بر دو نوع است باطل و صحيح علت اينكه در برخي از آيات قرآن شفاعت مردود شناخته شده و در برخي اثبات شده وجود دو نوع تصور از شفاعت است قرآن خواسته اذهان را از شفاعت باطل متوجه شفاعت صحيح بفرمايد ( جواب اشكال چهارم ) .
    4-شفاعت با اصل عمل منافات ندارد . زيرا عمل به منزلة علت قابلي و رحمت پروردگار به منزلة علت فاعلي است ( جواب اشكال پنجم ) .
    5-شفاعت صحيح تصور اين كه خدا تحت تاثير قرار بگيرد وجود ندارد زيرا شفاعت صحيح جرياني است از بالا به پايين ( جواب اشكال ششم ).
    6-در شفاعت و همچنين در مغفرت استثناء و بي عدالتي وجود ندارد رحمت پروردگار نامحدود است و هر كه محروم است از آن محبت است كه قابليت را بكلي از دست داده است يعني محروميت از ناحية تصور قابل است ( جواب اشكال هفتم ) .
    نخبه یعنی خودباوری انسان و پس از خود باوری کاری غیر ممکن نمی شود

  2. 3 کاربر از پست مفید Admin سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی بود
    نوشته ها
    74
    ارسال تشکر
    612
    دریافت تشکر: 399
    قدرت امتیاز دهی
    24
    Array
    مهدی عباسزاده's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : شفاعت

    بسم الله الرحمن الرحیم
    در جهان امروز شاهد هستیم که هر روزه حملاتی به اعتقادات ما مسلمانان می شود و در این میان بر عهده دینمداران و دینداران و عالمان دینی است که سعی کنند جامعه اسلامی را نسبت به این حملات و هجمه شبهات حفظ کنند و در رد و پاسخ به شبهات کوشش نمایند. از این دست است مطلبی که چندی پیش در رابطه با رد شفاعت در روز قیامت طی یک سخنرانی در دانشگاه ونکوور کانادامطرح شده که یکی از شاگردان برجسته آیت الله العظمی صادقی طهرانی در مقام پاسخ برآمدند و جوابیه ای را برای آن منتشر نمودند. حجة الاسلام و المسلمین حاج محسن نورانی که قریب به 18 سال توفیق شاگردی مستمر فقیه قرآنی را داشته اند در پاسخ به مقاله «جدال دکتر با مدعی»، مقاله ی «شفاعت شافعین» را نگاشته اند که توسط سایت «فقیه قرآنی» منشر می شود:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    مدّعای موجود در مقاله ي «جدال دكتر با مدّعي» اينگونه مطرح شده است: «چکیده برداشتم از آیات قرآن درباره شفاعت این است که اولا هیچ دلیل و بیّنه ای نداریم که ملائک و انبیاء و یا مقربان دیگر الهی اجازه مخصوصی برای شفاعت گناهکاران به دست آورده باشند و ثانیا اذن و رخصتی که خدا برای شفاعت داده یا می دهد برای شفاعت شونده است نه شفاعت کننده؛ و شفاعت شونده هم زمانی این اذن را از حضرت باریتعالی به دست می آورد که ابتدا شخصا به خطای خود اقرار و به درگاه الهی توبه کرده باشد. سپس از دیگری استدعای شفاعت کند.»
    در این مدّعا به طور خلاصه سه ادّعا مطرح شده که هر سه باطل است. و مبتنی است بر انکار ضروریات دینی مورد اتفاق شیعه و سنی و انکار آیاتی از قرآن مجيد و سنت قطعیه نبویه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از ابتدا تاکنون. بنابراین پاسخی که به مدّعای ایشان ارائه می شود در حد تنبّه به تدبّر صحیح در قرآن و ضروریات دینی است که خلفاً عن سلف در امت اسلام دست به دست گردیده تا به امروز رسیده است.
    از ادّعای سوم آغاز میکنم! چرا که ترتیب منطقی میان این سه ادعا وجود ندارد.
    پاسخ مدّعای سوم
    گفته شده که شفاعت شونده زمانی اذن شفاعت شدن را از حضرت باریتعالی به دست می آورد که ابتدا توبه کند.
    باید به این مدّعی بیان داشت که در صورت توبه دیگر نوبت به شفاعت نمی رسد زيرا در روایت صحیح جابر بن عبدالله انصاری(رحمة الله علیه) از حضرت ابوجعفر امام باقر(علیه السّلام) آمده است که: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له و المقیم علی الذنب و هو مستغفر له کالمستهزیء/ آنکه از گناهان توبه کرده، مانند کسی است که گویی گناهی نکرده است. و آنکه گناه می کند و در عین حال استغفار؛ مانند مسخره کننده است.» (الکافی، ج۲، ص۴۳۵، باب التوبة، حدیث۱۰)
    ضمن آنکه اگر به تعریف صحیح شفاعت که بعداً خواهد آمد توجه گردد معلوم مي شود كه شفاعت، گونه ای علت ناقصه در امور اعتباری به شمار می رود، و نتيجتاً مشخص می شود که خود توبه هم نوعی شفاعت و علت ناقصه است که به اسباب دیگر ضمیمه می شود، چنانكه در روایت صحیحی از امام اميرالمؤمنين علی(علیه السّلام) آمده است که «لا شفیع انجح من التوبة / هیچ شفیعی پیروزمندتر از توبه نیست.» (من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۷۴، ح۴۹۶۵ )
    بنابراین اولاً توبه حدّاقل از جهت لغوی خود نوعی شفاعت است. و ثانیاً با وجود توبه دیگر نوبت به شفاعت اصطلاحی نمی رسد. اينك با نگاهی دقيق به آیات توبه در قرآن کریم كه نشان می دهد با وجود توبه نیازی به شفاعت اصطلاحی نیست، می توان اینگونه به قواعد توبه در اسلام اشاره نمود:
    ۱. با وجود توبه با شرائطی از جمله، انجام گناهان از روی جهالت و توبه ي زود هنگام، اصولا گناهی باقی نمی ماند تا نیاز به شفاعت باشد. و خداي متعال در این حالت یعنی انجام گناهان از روی جهالت و توبه ي زود هنگام، بر خود فرض نموده که بنده را بیامرزد: ﴿ انما التوبة علی الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئک يتوب الله عليهم ﴾ تنها توبه ي (لازم) بر (عهده ي) خدا، براي كساني است كه از روي ناداني مرتكب گناهي شوند سپس به زودي توبه كنند پس اينانند كه خدا به طرف آنان برمي گردد (توبه ايشان را مي پذيرد). (نساء:۱۷) بنابراین در این حالت اصولا شفاعت معنا ندارد. زیرا گناهی وجود ندارد.
    ۲. کسانی که با حالت کفر و شرک از دنیا می روند. و نیز کسانی که تا دم مرگ گناه می کنند و بعد لساناً در حالت احتضار توبه می کنند، به هیچ وجه مورد بخشش خدا واقع نمی شوند. در مورد کفار و توبه لسانی محتضر آیه ۱۸ سوره مبارکه نساء صراحت دارد: ﴿و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال اني تبت الآن و لا الذين يموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا اليم﴾ و توبه کسانی که تا دم مرگ گناه می کنند و چون مرگ ایشان را در رسد گوید: من الآن توبه کردم قابل قبول نیست. و (نیز) کسانی که در حال کفر می میرند. اينانند كه برای ایشان عذابی دردناک آماده کرده ایم. (نساء:۱۸) در مورد مشرکان نیز آیه ۴۸ سوره مبارکه نساء صراحت دارد: ﴿ان الله لا يغفر ان يشرک به و يغفر مادون ذلک لمن يشاء﴾ و خدا قطعا اینکه به او شرک ورزیده شود را نمی بخشد و غیر از آن را برای هر که بخواهد می بخشد. (نساء:۴۸) بنابراین مشرکِ میتِ بی توبه، همچون کافرِ بی توبه و محتضرِ تائب که لسانی توبه کرده، بخشیده نخواهد شد. در نتیجه شفاعت نیز در مورد ایشان بی معناست.
    ۳. مرتکب گناهان صغیره و تارک گناهان کبیره؛ آیه ۳۱ سوره مبارکه نساء صراحت دارد که اگر کسی گناهان کبیره را ترک کرد، خداي متعال قطعا گناهان صغیره او را خواهد بخشید: ﴿إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سيئاتکم و ندخلکم مدخلا کريم﴾ اگر از گناهان بزرگی که از آنها نهی شده اید اجتناب کنید، بدیهای (گناهان صغیره) شما را از شما می زداییم (و پاک می-کنیم) و شما را در جایگاهی ارجمند در می آوریم. بنابراین مرتکب گناه صغیره که تارک گناه کبیره است، نیز نیازمند شفاعت نیست. چرا که خداي متعال وعده بخشش به او داده است. و اصولا نیازی به شفاعت ندارد.
    ۴. مرتکب گناه کبیره ي بی توبه؛ تنها گروهی که خداي متعال، در قرآن کریم ضمانت قطعی به بخشش ایشان نداده است، کسانی هستند که گناهان کبیره همچون ریا، زنا، غیبت، اکل مال یتیم و ... انجام می دهند، اما هیچ گاه موفق به توبه یا توبه ي صحیح نمی شوند. و با این حال از دنیا می روند كه با توجه به آیاتي از قرآن و رواياتي صحیح از معصومین (علیهم السّلام) شفاعت تنها در این مورد مصداق پیدا می کند. در حديثي صحیح از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنين آمده است که «انما شفاعتی لاهل الکبائر من امتی/ شفاعت من تنها مخصوص مرتکبان گناه کبیره از امتم است.» (من لایحضره الفقیه، حدیث۴۹۶۳، ج۳، ص ۵۷۴)
    بنابراین باید توجه نمود که مجرای شفاعت تنها در مورد کسانی است که گناه کبیره انجام داده اند، و بدون توبه یا توبه صحیح از دنیا رفته اند. البته ممکن است حتی برخی از ایشان به شفاعت هم نیازی نداشته باشند. زیرا بر اساس آیه ۴۸ سوره ي مبارکه نساء ممکن است خدا آنان را ببخشد. يا ممکن است بخشش او با شفاعت شافعین همراه باشد.
    اکنون می توانیم ماهیت شفاعت را با توجه آیات و روایات تعریف کنیم. شفاعت از شَفع به معنای جفت است و شفیع همچون علت ناقصه ای می ماند که پس از انضمام به علت ناقصه دیگر، علت تامه ي بخشش الهی را در امور اعتباری مثل احکام حقوقی، فقهی و اجتماعی و... سبب می شود. توضیح اینکه مثلاً اگر در امور دنیوی بنا شود کاری برای شفاعت شونده انجام گیرد ولی مشکلی در بین باشد، شفیع وارد می شود و به عنوان متمم علت ناقصه عمل می کند. از این بیان معلوم می شود که شفیع جز تکمیل شأن شفاعت شونده یا به میان آوردن وصفی از صفات فاعل (پذیرنده شفاعت)، نقش دیگری ندارد. مثلا عجز و مسکنت شخصِ قابل شفاعت و نیازمندِ بخشش را به میان می کشد و به این صورت سبب انعطاف فاعل می شود یا فاعلیت فاعل را وسیع تر می کند و مثلا احسان و کرم او را ضمیمه عدلش می کند تا به عنوان مُحسِن و به شیوه فضل با مجرم برخورد کند نه به عنوان عادل و در کسوت عدل. و البته ممکن است هر دو کار را با هم انجام دهد. بنابراین خود شفیع، فاعلیتی ندارد. و معنای «يا وجیهاً عندالله، إشفع لنا عندالله» نيز در برخی ادعیه ي معصومين (علیهم السّلام) همین است. البته انعطاف فاعل در مورد خدای متعال متصَوَّر نیست بلکه پذیرش شفاعت در قیامت به دنبال میانجیگری شفیع، خود سنتی الهی است.
    انواع شفاعت در قرآن کریم
    تقسيمات شفاعت در قرآن به چند صورت امکان پذیر است که به دو صورت آن اشاره می کنیم.
    الف ـ شفاعت فقهی و کلامی؛ شفاعت گاه در قرآن به صورت فقهی مطرح شده است و گاه به صورت کلامی. شفاعت فقهی كه مربوط به فعل مكلّف در احكام پنجگانه است، آن است که کسی در دنیا، رابط و واسط بین دو نفر باشد تا کاری را برای مشفوعٌ له (آنکه برای او شفاعت روی می دهد) انجام دهد. خواه آن کار دفع ضرر باشد و خواه جلب منفعت. چنین شفاعتی که محور فعل اختیاری مکلف است یا حسنه است یا سیئه. زیرا اگر برای انجام واجب یا ترک حرام بود، آن شفاعت واجب است و اگر انجام آن حسن غیر ملزم داشت، آن شفاعت مستحب است. و نیز اگر برای ترک واجب یا انجام حرام یا امر قبیح غیر ملزمی بود، چنان شفاعتي حرام یا مرجوح است.
    آیه ۸۵ سوره مبارکه نساء ناظر به این نوع خاص از شفاعت است: ﴿من يشفع شفاعة حسنة يکن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة يکن له کفل منها و کان الله علی کل شيئ مقيت﴾ هر كس شفاعت (ميانجيگري) پسنديده اي كند براي او از آن، نصيبي [نيكو] خواهد بود و هر كه شفاعت ناپسنديده اي كند براي او از آن سهمي خواهد بود و خدا همواره بر هر چيزي توانا، گواه و نگهبان بوده است. (نساء:۸۵)
    در روایات نیز می توان از این نوع شفاعت فقهی نشانی یافت. مثلا از رسول خد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل است که: «افضل صدقة اللسان الشفاعة، تفک بها الاسیر و تحقن بها الدم و تجر بها المعروف و الاحسان الی اخیک و تدفع عنه الکریهة/ برترین صدقه ي زبان شفاعت است. زیرا بوسیله آن اسیر آزاد می شود، خون حفظ می-شود، و بوسیله آن سبب رسیدن خیر و احسان و دفع ضرر از برادرت می شوی.» (نهج الفصاحة، ج۱، ص۵۱۳)
    یا اينكه «من افضل الشفاعة ان تشفع بین اثنین فی النکاح/ از برترین انواع شفاعت آن است که میان دو نفر برای ازدواج شفاعت کنی.» (همان، ۵۱۴)
    قسم دیگر شفاعت، شفاعت کلامی است که بخش مهم آن در آخرت مطرح است، و محور اين شفاعت فعل خداست اگرچه اجازه ي اين شفاعت را به كساني كه بخواهد مي دهد تا ميانجيگري براي بخشش گناهان با شرايطش محقق شود. اين نوع از شفاعت در ادامه تحت عنوان شفاعت اعتباری مطرح می گردد.
    ب ـ شفاعت تکوینی و شفاعت اعتباری؛ شفاعت تكويني فعل حقيقي يا علت و عواملي است كه باعث ايجاد پديده ها مي شوند و در واقع تدبير امور ناشي از آن افعال است مانند اينكه فرشتگان باذن الله واسطه ي رسيدن باران به زمين مي شوند البته در فرهنگ عمومی يا فرهنگ عامّه ي مردم يا عُرف جامعه، شفاعت در کارهای تکوینی مطرح نمی شود. مثلا اگر کسی نیازمند طبیب بود با استمداد از علل عادی، بیماریش را درمان می کند و اگر کسی گرسنه بود با استمداد از وسایل طبیعی گرسنگی خود را بر طرف می کند.
    اما در مسائل اجتماعی و قراردادهای حقوقی که کار به دست مردم بوده، سخن از قانونگذار و قانون و تخلف و مراعات قانون و عفو و انتقام به دست یک شخص حقیقی یا حقوقی است، مردم برای حل مشکلات خویش به شفاعت روی می آورند و واسطه را مطرح می سازند. مثلا در قانون آمده است که هر کس با ماشین از سرعت مجاز بیشتر براند، فلان میزان جریمه خواهد شد. در این حالت فرد جریمه شده می تواند با شفاعت میزان جریمه را کم کند. بنابراین در فرهنگ عمومی هرگز نمی توان رجوع تشنه به آب و گرسنه به نان را از سنخ استشفاع اعتباري دانست.
    در قرآن مجيد، بخش مهمی از آیات ناظر به شفاعت در تکوین است. زیرا بخش مهمی از شفاعت نفی شده در قرآن به رد شبهه ي بت پرستان باز می گردد که از سنخ شفاعت تکوینی است.
    توضیح اینکه علماء مشرکین بر خلاف تودهِ عوام و جاهل بت پرست، خود بت ها را پرستش نمی کردند. از نگاه ایشان چون خداي متعال نامحدود است و ما دسترسی به او نداریم. بنابراین نمی توانیم او را بپرستیم. لذا باید بین ما و خدا وسایطی باشد تا فیض را از او گرفته و به ما برساند. آن وسایط مقرب، شفیعان ما نزد خدا هستند. ﴿هؤلاء شفعاءنا عندالله﴾ ایشان شفعیان ما نزد خدا هستند. (یونس:۱۸) تدبیر ما به دست ایشان است. اینان یا فرشته اند یا ستاره یا انسانهای بلند مرتبه. اینها وسائط معبود حقیقی مشرکین بودند. اما ایشان از آنها بت هایی می ساختند تا تمثال و نماد وسائط باشند. در قرآن این سنخ از شفاعت مورد انکار واقع شده است.
    و امّا شفاعت اعتباري كه تقريباً شبيه شفاعت كلامي است، بيشتر در آخرت مطرح است، البته باید توجه داشت، شفاعت محدودی که برای اهل کبائر ذکر گردید با شروطی همراه است و مطلق نیست: این شرائط را می توان از آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السّلام) استخراج نمود:
    ۱. عدم شرک به خداي متعال که پیش از این نیز از قرآن استفاده گردید. در روایتی موافق قرآن از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل است که ایشان فرمودند: « شفاعتی نائلة ان شاء الله من مات و لا یشرک بالله شیئا / شفاعت من اگر خدا خواست، به کسی بعد از مرگش می رسد که در هيچ چيزي به خدا شرك نورزد.» (مسند احمد، ج۲، ص۴۲۶)
    ۲. شفاعت شونده باید مخلصانه شهادت توحید را بر زبان جاری ساخته باشد: «قال رسول الله: شفاعتی لمن شهد ان لا اله الا الله مخلصا یصدق قلبه لسانه و لسانه قلبه/ در حديثي صحيح پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: شفاعت من از آن کسی است که مخلصانه گواهی دهد که خدایی جز الله نیست. به گونه ای که قلبش، زبانش را و زبانش، قلبش را تصدیق کند.» (همان، ص۳۰۷ و ۵۱۸ و صحیح بخاری، ج۱، ص۳۶)
    ۳. عدم تزویر و فریبکاری: «قال رسول الله: من غش العرب لم یدخل فی شفاعتی و لم تَنُلهُ مودتی/ در حديث صحيح رسول خدا فرمودند: هر کس عرب را فریب دهد داخل در شفاعت من نمی شود و محبت من به او نمی رسد.» (مسند احمد، ج۱، ص ۷۲) منظور از عرب در این روایت مسلمانان است. زیرا مسلمانان در عصر صدور این حدیث منحصر در عربها بودند. به خصوص به قرینه ي روایاتی مثل «لا فضل لعربی علی اعجمی و لا لعجمی علی عربی/ هیچ عربی بر غیر عربی و هیچ غیر عربی، بر عربی برتری ندارد» (مسند احمد، ج۵، ص۴۱۱) در این روایت به وضوح فضیلت نژادی از عرب و عجم نفی شده است. پس منظور از «من غشّ العرب» نژاد عرب نیست بلکه مسلمانان است.
    ۴. عدم ناصبی بودن نسبت به اهل بیت نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «قال الامام الصادق(علیه السّلام): ان المؤمن لیشفع لحمیمه الا ان یکون ناصبا و لو ان ناصبا شفع له کل نبی مرسل و ملک مقرب ما شفعوا / در حديث صحيح، امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: مؤمن برای دوستش شفاعت می کند مگر آنکه ناصبی (فحش دهنده به اهل بیت(علیهم السّلام) العیاذ بالله) باشد. اگر بر فرض محال تمام پیامبران و فرشتگان ناصبی را شفاعت کنند قبول نمی شود.» (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، از شيخ صدوق، محمد بن علي بن بابويه القمي، ص۲۵۱)
    ۵. عدم کوچک شمردن نماز؛ «قال الامام موسی بن جعفر الکاظم(علیه السّلام): لما حضر ابی قال لی: یا بنی انه لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلة / در حديث صحيح امام کاظم(علیه السّلام) فرمودند: هنگامی که پدرم محتضر گردید به من گفت: پسرم شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی رسد.» (کافی، ج۳، ص ۲۷۰ و ج۶، ص۴۰۱)
    ۶. تکذیب نکردن شفاعت: «قال الامام علی بن موسی الرض(علیه السّلام): قال الامام علی امیرالمؤمنین(علیه السّلام): من کذّب بشفاعة رسول الله لم تنله/ در حديث صحيح امام رض(علیه السّلام) فرمود كه امام علی(علیه السّلام) فرمود: هر که شفاعت رسول خدا را تکذیب کند، به آن نائل نمی شود». (عیون اخبار الرض(علیه السّلام)، ج۲، ص۶۶) پس باید به اندازه ای که خدا صلاح می داند در عذاب بماند.
    بنابراین شفاعت محدود خود دارای شرائطی است که در صورت تحقق آن شروط، شفاعت روی می-دهد. در پایان پاسخ به مدّعای اول اين نكته را متذكّر مي شوم كه این مدّعا مبنی بر اینکه شفاعت تنها پس از توبه قابل قبول است، با قرآن و نصوص بسیاری از روایات متعارض است. زيرا با وجود توبه دیگر نیازی به شفاعت نیست. و قطعاً توبه نوعی شفاعت به شمار می رود.
    خدایا مگذار ما از ثقل اکبرت غافل شویم

  4. 3 کاربر از پست مفید مهدی عباسزاده سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی بود
    نوشته ها
    74
    ارسال تشکر
    612
    دریافت تشکر: 399
    قدرت امتیاز دهی
    24
    Array
    مهدی عباسزاده's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : شفاعت

    پاسخ مدّعای دوم
    مدّعای دومِ مدعي عدم شفاعت كنندگي براي غير خداي متعال این است که خدا اذنی را که برای شفاعت داده یا می دهد، برای شفاعت شونده می دهد. نه برای شفاعت کننده!! این مدّعا نیز بر خلاف بسیاری از نصوص قرآنی و روایی و حتی ادله عقلی است. زیرا اولا مدّعی باید پاسخ دهد که فاعل شفاعت کیست؟ آیا شفاعت کننده (شفیع) فاعل شفاعت است، یا شفاعت شونده (مشفوعٌ له)؟ اگر شفاعت کننده فاعل شفاعت است ـ کما هو الحق ـ باید پرسید که خداي متعال اذن شفاعت را به فاعل آن داده یا به مفعول شفاعت؟! کاملا طبیعی است که اذن به فاعل کاری داده می شود نه مفعول آن کار!
    و اگر شفاعت شونده فاعل شفاعت است، باید از مدّعی پرسید که آیا در این صورت شفیع مفعول شفاعت است یا هیچ کاره؟ اگر او مفعول شفاعت است، ابهامی عقل سوز در فهم معنای کلمات رخ داده است. چون بر اساس تمام قواعد لغوی، مشفوع له (شفاعت شونده) مفعول به شمار می رود و شفیع (شفاعت کننده) فاعل.
    و اگر هم گفته شود که شفیع اصولا کاره ای نیست، باید پرسید پس چرا اصلا نام او مطرح شده است! البته مي دانيم که شفیع حقیقی و پذیرنده ي حقیقی شفاعت خداست. یعنی پذیرش شفاعت و اعطای قدرت شفاعت اولا و بالذات مخصوص خداست. اما به هر صورت این قدرت را در مرحله ي ثاني، خداي متعال به اذن و اجازه مخصوص خود به انبیاء، مؤمنان و فرشتگان اعطاء کرده است، که نصوصي قرآنی دال بر آن است.
    این نصوص به صراحت نشان می دهد که خداي متعال اذن را به شفیع داده است نه مشفوع له؛ برخی از آیات از این قرارند: ﴿من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه﴾ چه کسی نزد خدا شفاعت می کند، جز به اذن او. (بقره۲۵۵)
    از آیه مبارکه به صورت واضح و روشن می توان دریافت که اذن و اجازه به شفیع داده شده است. و هرگز معنا ندارد که اذن و اجازه به مشفوع له داده شود.
    البته اگر گفته شود که منظور از اذن و اجازه، اذن و اجازه خداي متعال است، برای مورد شفاعت قرار گرفتن عده ای از مردمان توسط شافعين؛ یعنی اذن و اجازه شفاعت شوندگی به آن مردمان در مرحله اي بعد از اجازه شفاعت شافعين داده شده است، مشکلی وجود ندارد.
    اما اگر گفته شود که این اذن از همان ابتدا به شفاعت شوندگان داده شده كه مورد شفاعت واقع شوند، کاملا بر خلاف آیات و روایات است. زیرا خداي متعال اذن عام شفاعت را به کسانی داده است، که می دانند شفاعت چه کسانی را با چه شرائطی انجام دهند.
    پاسخ مدعای اول
    اما مدّعای اول این بود که هیچ دلیل و بینه ای وجود ندارد که گروه خاصی مانند پیامبران و فرشتگان اذن خاصی برای شفاعت کردند به دست آورده باشند. در پاسخ باید گفت بر اساس تقسیم بندی پیش گفته شفاعت به دو دسته تقسیم می شود. شفاعت تکوینی که عبارت بود از وسائط وجودی و علل و اسباب طبیعی که اطلاق شفاعت و شفیع بر این دسته بر خلاف فرهنگ عمومی دانسته شد.
    اما شفاعت اعتباری خود بر دو دسته است:
    الف) شافعان شفاعت اعتباری در دنیا؛ این شافعان بر اساس نصوص قرآنی و حدیثی موجود به هفت دسته تقسیم می شوند:
    ۱. فرشتگان: ﴿و الملائکة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن في الارض الا ان الله هو الغفور الرحيم﴾ و فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح می گویند و برای کسانی که در زمین هستند، آمرزش می طلبند. آگاه باش در حقیقت خداست که آمرزنده ي رحمتگر بر ويژگان است. (شوری:۵)
    ۲. پیامبران: ﴿ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزيز الحکيم﴾ اگر عذابشان کنی، پس آنان بندگان تواند و اگر برایشان ببخشایی پس به راستي تو خود، تواناي حکیمی. (مائده:۱۱۸) ﴿يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئين قال سوف استغفر لکم ربي انه هو الغفور الرحيم﴾ گفتند ای پدر ما برای گناهانمان آمرزش خواه (که) قطعاً ما از خطاکاران بوده ایم. گفت: به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم براستي او همو آمرزنده ي رحمتگر بر ويژگان است. (یوسف:۹۷ـ۹۸) ﴿و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيم﴾ و اگر آنان چون به خود ستم کرده بودند، پيش تو مي آمدند و از خدا آمرزش مي خواستند و پیامبر برای آنان طلب آمرزش می کرد، قطعا خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند. (نساء:۶۴) این آیه از آیاتِ مهمّ و صريح بحثِ شفاعت به شمار می رود. چرا که حتی استغفار نزد رسول خدا را دارای اهمیت دانسته است. از سوی دیگر اگر استغفار رسول خدا برای ایشان به اذن خدا نبوده است، آیا می توان ادّعا نمود که پیامبر عملی را بی اذن خداي متعال انجام داده است. بنابراین باید گفت که شفاعت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) براي آن ظالمان به خويشتن، بر اساس اذن و اجازه ي مخصوص خداي متعال انجام شده است.
    ۳. توبه: مؤثرترین شفیع در دنیا توبه است: «لا شفیع انجح من التوبة/ هیچ شفیعی پیروزمندتر از توبه نیست.» (من لا یحضره الفقیه، حدیث۴۹۶۵)
    ۴. مؤمنان؛ برخی آیات قرآن دلالت دارد که مؤمنان نیز توان شفاعت در دنیا را دارند: ﴿و الذين جاووا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انک رئوف رحيم﴾ و نیز کسانی که بعد از آنان (=مهاجران وانصار) آمده اند می گویند: پروردگارا بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند، ببخشای و در دلهایمان نسبت به کسانی که ایمان آورده اند، کینه ای مگذار. پروردگارا براستی که تو رئوف و مهربانی. (حشر:۱۰)
    البته این آیه نشان نمی دهد که ایشان اجازه ي مخصوصی از جانب خداي متعال داشته اند. اما نشان دهنده ي پسندیده بودن این دعاء و شفاعت است.
    ۵. قرآن کریم: ﴿يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام﴾ و خدا هر که را از خشنودي او پیروی کند، به وسیله آن (قرآن) به راههای سلامت رهنمون می شود. (مائده:۱۶)
    امیر مؤمنان(علیه السّلام) نیز درباره قرآن می فرمایند: «و اعلموا انه شافع مشفع/ بدانید که قرآن شفیعی است که شفاعتش مقبول است.» (نهج البلاغه: خطبه۱۷۶)
    ۶. ایمان: ﴿يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يوتکم کفلين من رحمته ... و يغفر لکم و الله غفور رحيم﴾ هان ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و به پیامبر او ایمان بیاورید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند... و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده ي رحمتگر بر ويژگان است. (حدید:۲۸)
    مشخص است که فاعل یغفر ایمان به همراه تقواست. بنابراین با توجه به اینکه غفور حقیقی تنها ذات باری تعالي است، منظور از غافر بودن ایمان، شفاعت گری او و سبب ناقصه بودن او برای غفران است.
    ۷. عمل صالح؛ از امام صادق(علیه السّلام) از اجدادش از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقول است که فرمودند: «قوموا الی نیرانکم التی اوقدتموها علی ظهورکم فاطفئوها بصلاتکم/ برخیزید و آتش هایی (گناهاني) را که بر پشت خویش روشن کرده اید با نماز خاموش کنید.» (بحار، ج۷۹، ص۲۰۹) از این روایت معلوم می شود که گناه آتشی است که اگر خاموش نشود زندگی گنه کار را فرا می گیرد و ممکن است کار را به جایی برساند که دیگر زمینه ای برای توبه و شفاعت وجود نداشته باشد. و نماز که از مصادیق بارز عمل صالح است سبب خاموش شدن این آتش می گردد. بنابراین نماز گونه-ای شفیع به شمار می رود. از آیه ﴿و ابتغوا اليه الوسيلة﴾ و به سوی او وسیله بجویید. (مائده:۳۵) نیز همین معنا به دست می آید. این هفت دسته شافعان دنیوی به شمار می روند.
    ب) شافعان شفاعت اعتباری در آخرت:
    ۱. قرآن؛ امیر مؤمنان(علیه السّلام) در حديث صحيح می فرمایند: «و اعلموا انه شافع مشفّع و ماحل مصدق و انه من شفع له القرآن یوم القیام شفع فیه و من محل به القرآن یوم القیامة صدق علیه/ بدانید که قرآن شفاعت می کند و شفاعتش مقبول است و گوینده ای است که سخنش تصدیق می-گردد. آن کس که قرآن در قیامت از وی شفاعت کند، شفاعت قرآن درباره وی پذیرفته می شود و هر کس قرآن از او شکایت کند گواهیش بر ضد او پذیرفته می شود.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶)
    ۲. مؤمنان؛ از انضمام آیه ﴿و الذين آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم﴾ و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردند آنان همان راستینانند و نزد پروردگارشان گواه خواهند بود و ایشان راست اجر و نورشان. (حدید:۱۹)
    به آیه ﴿و لا يملک الذين يدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم يعملون﴾ و کسانی را که به جای او مي خواهند و می خوانند اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانی که آگاهانه به حق گواهی داده باشند. (زخرف:۸۶) مشخص می شود که مؤمنان از شفیعان روز قیامت هستند. زیرا گواهان، مؤمن هستند. و مؤمنان بر اساس آیه دوم از جانب خداي متعال اذن مخصوص برای شفاعت کردن در روز قیامت دارند. ﴿يوم يأت لا تکلم نفس الا باذنه﴾ روزی که چون آيد هیچ کس جز به اذن او سخن نگويد اعمّ از كلام يا شفاعت: (هود:۱۰۵) و در میان مؤمنان برترین شافعان که ﴿سابقٌ بالخيرات بإذن الله﴾ هستند طبق احادیث متواتر، اوصیاء پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همراه صدّیقه کبری (علیها السلام) می باشند.
    ۳. فرشتگان: ﴿الذين يحملون العرش و من حوله ... و يستغفرون للذين آمنوا ... و قهم عذاب الجحيم ...﴾ آنان که عرش خدا را حمل می کنند كساني (هم) كه پیرامون آنند،... برای کسانی که گرویده اند، طلب آمرزش می کنند... و آنان را از عذاب آتش شعله ور نگاه دار. (غافر:۷ـ۸)
    این آیه به ضمیمه دو آیه ﴿بل عباد مکرمون * لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون﴾ بلکه فرشتگان بندگانی ارجمندند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و خود به دستور او کار می کنند. (انبیاء:۲۶ـ۲۷) نشان می دهد که فرشتگان کاملا در امر شفاعتِ مرتکبان کبائر از جانب خداي متعال مأذونند. زیرا ایشان بندگان ارجمندی هستند که در سخن بر خداي متعال پیشی نمی گیرند و به امر او شفاعت می کنند. بنابراین ایشان مأذون و مأمور و مجاز در شفاعت هستند. از این دو آیه به خوبی نتیجه گیری می شود که ادّعای مدّعی مبنی بر اینکه هیچ کسی ماذون و مجاز در شفاعت نیست و اجازه مخصوصی در این زمینه ندارد، درست نیست. چرا که در غیر این صورت نمی توان فرشتگان را معصوم به شمار آورد. با آنکه نص آیه ي قبلي بر این امر دلالت دارد.
    ۴. پیامبران الهی(علیهم السّلام): ﴿و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون... و لا يشفعون الا لمن ارتضی﴾ و گفتند رحمان فرزندی اختیار کرده او پاک و منزّه است ـ از اين تهمت ـ بلکه بندگانی تكريم شده اند... و شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که ـ خدا ـ رضایت دهد. (انبیاء:۲۶ـ۲۷)
    ظاهر اين دو آیه در مورد فرشتگان است. اما از آنجایی که پیامبران(علیهم السّلام) نیز نزد جاهلان جزء عنوان ولد الرحمان شمرده می شدند، چنانکه عیسی(علیه السّلام) یا عزیر(علیه السّلام) را ابن الله خوانده اند، آیه شامل انبیاء(علیهم السّلام) هم می شود. بنابراین ایشان نیز به اذن و رضا و اجازه ي مخصوص او بر اساس آیه ۱۰۵ سوره هود، شفاعت می کنند.
    ۵. پیامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ ﴿و من الليل فتهجد به نافلة لك عسی ان يبعثک ربک مقاما محمود﴾ و پاسی از شب را زنده بدار، (كه) براي تو واجبي اضافه بر ديگران است، امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند. (اسراء:۷۹) در این آیه مقام محمود مطلقاً بدون هیچ گونه قید و وصفی به پیامبر وعده داده شده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تمام مخلوقات در روزي كه آن مقام را درك كنند حامد و ثناگوی آن مقام هستند. این نحوه ي ثناگویی در آن روز نشان خواهد داد که همگان از چنین مقامی بی بهره مي باشند. لازمه این مقام آن است که دارنده آن، رحمة للعالمین و شفیع کل باشد.
    در احاديث معصومين (علیهم السّلام) نیز نصوصی داریم که همین معنا را تایید می کند. روایتی صحيح و متواتر از جابر بن عبدالله انصاری موید همین معناست: «ان رسول الله قال من قال حین یسمع النداء اللهم رب هذه الدعوة التامة و الصلوة القائمة آت محمدا الوسیلة و الفضیلة و ابعثه مقاما محمودا الذی وعدته؛ حلّت له شفاعتی یوم القیامة/ رسول خد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند هر کس هنگامی که اذان را می شنود بگوید، [خدایا، پروردگارِ این دعوت تام و دعای پابرجا؛ به محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وسیله و فضیلت عطاء کن و او را به مقام محمودی که وعده داده ای برسان] شفاعت من برای او در روز قیامت جائز و روا باشد.» (صحیح بخاری، ج۱، ص۱۵۲) البته این معنا در احاديث شیعی نیز آمده است: (من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۷).
    بنابراین شیعه و سنی متّفقاً یکی از اوصاف مقام محمود را به شفاعت خاصّ نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تفسیر نموده اند. باید توجه داشت که در این روایات واژه ي شفاعت به ذات مقدس پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده شده است. پس این شفاعت با سایر شفاعت ها متفاوت است. لذا این شفاعت به اذن مخصوص الهی به نحو ویژه به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که دارای مقام محمود مطلق است، اعطاء شده.
    همین معنا را می توان در مورد آیه ﴿و لسوف يعطيک ربک فترضی﴾ و قطعاً در آينده، پروردگارت ـ آنقدر ـ به تو اعطا خواهد كرد كه راضي شوي» (ضحی:۵) در احادیث مشاهده نمود حضرت ابوجعفر امام باقر(علیه السّلام) این آیه را امید بخش ترین آیه قرآن به شمار آورده است. (بحار الانوار، ج۸، ص۵۷) زیرا این آیه دلالت دارد که خدای سبحان آنقدر به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحمت، مقام، جواز شفاعت و ... اعطاء خواهد نمود که راضی شود. و مسلم است که پیامبرِ رحمة للعالمین و بالمؤمنین رئوف رحیم، در حالی که عده ای از مؤمنان گناهگار در آتش می-سوزند؛ راضی نمی شود جز به اینکه ایشان با شفاعت او از آتش نجات یابند.
    ۶- ذات اقدس حضرت الله جلّ و علی؛ مهمترین شفیع علی الاطلاق خود خداست. در قرآن است که ﴿قل لله الشفاعة جميعاً﴾ (زمر:۴۴) و ﴿الله الذي خلق السموات و الارض في ستة ايام ثم استوی علی العرش ما لکم من دونه من ولي و لا شفيع أفلا تتذکرون﴾ (سجده:۳) و ﴿ليس لهم من دونه ولي و لا شفيع﴾ (انعام:۵۱)
    بنابراین شفیع حقیقی الله جل جلاله است و او كه صاحب توحید أفعالی مي باشد يعني: «لا مؤثّر فی الوجود الا الله حقیقتاً»؛ تنها اوست که قدرت شفاعت را به دیگران می دهد، و تنها اوست که توان پذیرش شفاعت و غفران را داراست: ﴿و من يغفر الذنوب الا الله﴾ و چه کسی جز خدا گناهان پيامددار را می پوشاند (مي بخشد و دور می کند تیرهای مسموم گناهان را)؟ (آل عمران:۱۳۵)
    و البته جمع میان آیات نافی شفاعت و مثبت شفاعت نیز مؤيّد اين معناست که آیات نافی شفاعت، شفاعت مستقل را نفی می کند و آیات مثبت شفاعت، شفاعت ناشی از اراده و علم الهی را اثبات می نماید. در حديث صحيح نیز آمده است كه: «آخر من یشفع ارحم الراحمین/ آخرین کسی که شفاعت می کند رحم كننده ترين رحم كنندگان است.» (بحار، ج۸، ص۳۶۱) و باید توجه داشت که معنای آخر بودن، آخر رتبه ای نیست. بلکه منظور آن است که اگر شفاعت مقدور کسی نبود، خدا آخر است يعني در موقعي كه كسي كاري از دستش برنيايد آخرین قدرت که لایقاس علیه شیئ، خدای سبحان جلّ و عَلی است. اوست که در این حالت بندگانش را می-آمرزد. ﴿هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بكلّ شيءٍ عليم﴾ (حديد: ۴)
    بنابراین به صورت خلاصه مي گوييم مدّعای سوم مدّعی مبنی بر عدم وجود اجازه خاص به برخی افراد همچون انبیاء و فرشتگان برای شفاعت نیز باطل است. اذن شفاعت از ناحیه خداي متعال به شفاعت شونده نیز به طور موردی و خاصّ نیست. بلکه به معنای اذن عام خداي متعال به شفاعت کسانی است که شرائط شفاعت شوندگی را دارا باشند که پیش از این به شش شرط آن اشاره شد.
    در پایان بحث از مدّعاي سوم به صورت ویژه به این حدیث موافق قرآن و صحيح از پیامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز اشاره می کنم که می فرمایند: «و الشفاعة للانبیاء و الاوصیاء و المؤمنین و الملائکة/ و شفاعت برای انبیاء، اوصیاء، مؤمنان و فرشتگان است.» (بحار الانوار، ج۸، ص۵۸) در اين حديث شريف حرف لام که بر سر واژه ي انبیاء آمده است ظهور مستقر در اجازه ای دارد که خداي متعال برای این چهار گروه مقرر فرموده است و اگر ما قرآن را بما هو قرآن پذيرفته ايم بايد سخنان ديني پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم ـ كه جز وحي الهي نيست ـ بپذيريم چرا كه: ﴿و ما ينطق عن الهوي * إن هو الّا وحيٌ يوحي﴾ (نجم:۵ـ۴) پس انكار سخن پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره ي اجازه ي شفاعت از جانب خداي متعال به چهار گروه مذكور در صورتي كه اين انكار از روي شبهه نباشد انكار ضروري دين است. و منكر ضروري حتماً بايد توبه كرده و به جبران عملكرد ظالمانه ي خود بپردازد تا خدا او را بيامرزد ﴿فمن تاب من بعد ظلمه و أصلح فان الله يتوب عليه﴾ (مائده: ۳۹).
    والسلام علي عبادالله الصالحين
    أقلّ خدمة الامام المهدي(علیه السّلام): محسن نوراني
    قم المشرفة ـ چهارشنبه ۱۳ رجب ۱۴۳۲ هجري قمري
    ۲۵ خرداد ۱۳۹۰ هـ .ش
    خدایا مگذار ما از ثقل اکبرت غافل شویم

  6. 3 کاربر از پست مفید مهدی عباسزاده سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    ریاضی بود
    نوشته ها
    74
    ارسال تشکر
    612
    دریافت تشکر: 399
    قدرت امتیاز دهی
    24
    Array
    مهدی عباسزاده's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : شفاعت

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام علیکم

    لینک مطلب بالا اینجا است.

    و دانلود pdf هم در اینجا امکان پذیر است.

    التماس دعا
    خدایا مگذار ما از ثقل اکبرت غافل شویم

  8. 3 کاربر از پست مفید مهدی عباسزاده سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •