دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 110

موضوع: چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

  1. #101
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    سفر در شب
    همچون شهاب می گذرم در زلال شب ...
    از دشت های خالی و خاموش
    از پیچ و تاب گردنه ها ،
    قعر دره ها ...
    نور چراغ ها ،
    چون خوشه های آتش
    در بوته های دود
    راهی میان ظلمت شب باز می کند
    همراه من ، ستاره غمگین و خسته ای
    در دور دست ها
    پرواز می کند
    نور غریب ماه
    نرم و سبک به خلوت آغوش دره ها
    تن میکند رها
    بازوی لخت گردنه ، پیچیده کام جو
    بر دور سینه هوس انگیز تپه ها
    باد از شکاف دامنه فریاد می زند ...
    من همچو باد می گذرم روی بال شب ...
    در هر دو سوی راه
    غوغای شاخه ها و گریز درخت هاست
    با برگ های سوخته ،
    با شاخه های خشک
    سر میکشند در پی هم خارهای گیج
    گاهی دو چشم خونین از لای بوته ها ،
    مبهوت می درخشد و مسحور می شود !
    گاهی صدای " وای " کسی از فراز کوه
    در های و هوی همهمه ها دور می شود
    ای روشناییی سحر ، ای آفتاب پاک !
    ای مرز جاودانه ی نیکی !
    من با امید وصل تو شب را شکسته ام
    بهر تو دست و پا زده ام در شکنج راه
    سوی تو بال و پر زده ام در ملال شب !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  2. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  3. #102
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    برای آخرین رنج
    ای آخرین رنج ،
    تنهای تنها می کشیدم انتظارت
    ناگاه دستی خشمگین مشتی به در کوفت
    دیوارها در کام تاریکی فرو ریخت ،
    لرزید جانم از نسیمی سرد و نمناک
    انگاه دستی در من آویخت !
    دانستم این ناخوانده ، مرگ است
    از سال های پیش با من آشنا بود
    بسیار او را دیده بودم
    اما نمیدانم کجا بود !
    فریاد تلخم در گلو مرد !
    با خود مرا در کام ظلمت ها فرو برد ،
    در دشت ها ، در کوه ها ،
    در دره های ژرف و خاموش ،
    بر روی دریاهای خون ، در تیرگی ها ،
    در خلوت گرداب های سرد و تاریک
    در کام اوهام ،
    در ساحل متروک دریاهای آرام ،
    شب های جاویدان مرا در برگرفتند
    ای آخرین رنج ،
    من خفته ام بر سینه خاک
    بر باد شد آن خاطر از رنج خرسند
    اکنون تو تنها مانده ای ، ای آخرین رنج !
    برخیز ، برخیز ،
    از من بپرهیز ،
    برخیز ، از این گور وحشت زا حذر کن
    گر دست تو کوتاه شد از دامن من ؛
    بر روی بال آرزوهایم سفر کن
    با روح بیمارم بیامیز ،
    بر عشق ناکامم بپیوند !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  4. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  5. #103
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    بازگشت
    دور از نشاط هستی و غوغای زندگی
    دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
    آمد ، سکوت سرد و گرانبار را شکست
    آمد ، صفای خلوت اندوه را ربود
    آمد ، به این امید که در گور سرد دل
    شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای
    او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق
    من بودم و سکوت و غم جاودانه ای
    امد ، مگر که باز در این ظلمت ملال
    روشن کند به نور محبت چراغ من
    باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر
    زان پیشتر که مرگ بگیرد سراغ من
    گفتم مگر صفای نخستین نگاه را
    در دیدگان غم زده اش جستجو کنم
    وین نیمه جان سوخته از اشتیاق را
    خاکستر از حرارت آغوش او کنم
    چشمان من به دیده او خیره مانده بود
    رخشید یاد عشق کهن در نگاه ما
    آه از آن صفای خدایی زبان دل
    اشکی از آن نگاه نخستین ، گواه ما
    ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
    آویخت همچو طفل ینیمی به دامنم !
    آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
    آههی کشید از سر حسرت که : این منم !
    باز آن لهیب شوق و همان شور و التهاب
    باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود
    ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
    من دیگر آن نبودم و او دیگر " او " نبود !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  6. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  7. #104
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    راز ( غزل شاعر )
    در خلوت و صفای دیار فرشتگان
    جنگل میان دامن شب آرمیده است
    زیبایی و شکوه دل انگیز نوبهار
    بر آن دیار دامن رحمت کشیده است
    از بیشه های خرم و ارام دوردست
    آوای دلکش پریان می رسد به گوش
    گم کرده ره کبوتر افسونگر نسیم
    بوی بهشت گم شده ای می کشد به دوش
    از اوج آسمان دل افروز و تابناک
    افتاده ماه در دل دریای بیکران
    ان گونه دلفریب ، که تا سینه افق
    پیدا به هر نگاه : دو ماه و دو آسمان
    هنگامه ای ست در دل شب ، دختران گل
    گیسو به دست باد بهاری سپرده اند
    غوغای عشق و مستی و شور و نشاط را
    با خنده های شوق به افلاک برده اند
    امشب در این دیار بهشتی به کام دل
    شاعر نهاده لب به لب ماه طلعتی
    هر گوشه اختران به تماشا کشیده سر
    بزم محبت است و بهشتی حکایتی
    لب تشنگان عشق ، پس از سال ها فراق
    در گوش جان حکایت ناگفته گفته اند
    مست از شراب وصل در آغوش یکدگر
    تن ها به هم فشرده و آرام خفته اند
    شب تا سحر شکوفه و گلبرگ ارغوان
    از شاخه ها به روی تن آن دو یار ریخت
    گاهی نسیم زمزمه می کرد و می شتافت
    گاهی سکوت همهمه می کرد و می گریخت
    کم کم ستاره سحر از دور جلوه کرد
    آفاق را نسیم سحر زیر پر گرفت
    پیدا شد از کنار افق سایه روشنی
    از رازهای خفته شب پرده برگرفت !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  8. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  9. #105
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79813
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری

    شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری




    من سکوت خویش را گم کرده‌ام!
    لاجرم در این هیاهو گم شدم
    من، که خود افسانه می‌پرداختم،
    عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم!
    ای سکوت، ای مادر فریادها،
    ساز جانم از تو پرآوازه بود
    ،
    تا در آغوش تو راهی داشتم،
    چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.
    در پناهت برگ و بار من شکفت
    تو مرا بردی به شهر یادها
    من ندیدم خوشتر از جادوی تو
    ای سکوت، ای مادر فریادها!
    گم شدم در این هیاهو، گم شدم
    تو کجایی تا بگیری داد من؟
    گر سکوت خویش را می‌داشتم
    زندگی پر بود از فریاد من!
    منبع:rahpoo.com
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  10. کاربرانی که از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند.


  11. #106
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    فهر

    درآمد از در ،
    بیگانه وار ، سنگین ، تلخ !
    نگاه منجمدش ،
    به راستای افق ، مات ، در هوا می ماند
    نگاه منجمدش را به من نمی تاباند !
    عزای عشق کهن را ، سیاه پوشیده !
    رخش همان سمن شیر ماه نوشیده !
    نگاه منجمدش ، خالی از نوازش و نور ،
    نگاه منجمدش کور !
    از غبار غرور !
    هزار صحرا از شهر آشنایی دور !
    نگاه منجمدش
    همین نه بر رخم ، از آشتی دری نگشود ،
    که پرس و جوی دو ناآشنا در آن گم بود !
    نگاه منجمدش را نگاه می کردم
    تنم ازین همه سردی به خویش می پیچید
    دلم ازین همه بیگانگی ، فرو پاشید !
    نگاه منجمدش را نگاه می کردم
    چگونه آن همه پیوند را ز خاطر برد ؟
    چگونه آن همه احساس را به هیچ شمرد ؟
    چگونه آن همه همه خورشید را به خاک سپرد ؟!
    درین نگاه ،
    درین منجمد ، درین بی درد !
    مگر چه بود ، که پای مرا به سنگ آورد ؟
    مگر چه بود که روح مرا پریشان کرد !
    به خویش می گفتم :
    چگونه می برد از راه ، یک نگاه تو را ؟
    چگونه دل به کسانی سپرده ای ، که به قهر ،
    رها کنند و بسوزند بی گناه تو را !؟
    نگاه منجمدش را نگاه می کردم
    چگونه صاحب این چهره ، سنگدل بوده ست ؟!
    دلم ، به ناله درآمد که :
    - ای صبور ملول !
    درون سینه اینان ، نه در دل ،
    که گل بوده ست !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  12. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  13. #107
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    جامعه شناسی
    نوشته ها
    47
    ارسال تشکر
    149
    دریافت تشکر: 194
    قدرت امتیاز دهی
    522
    Array
    زینب بانو's: جدید129

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    دیگری در من

    پشت این نقاب خنده
    پشت این نگاه شاد
    چهره ی خکوش مرد دیگری است
    مرد دیگری که سال های سال
    در سکوت و انزوای محض
    بی امید بی امید بی امید
    زیسته
    مرد دیگری که
    پشت این نقاب خنده
    هر زمان به هر بهانه
    با تمام قلب خود گریسته

    مرد دیگری نشسته پشت این نگاه شاد
    مرد دیگری که روی شانه های خسته اش
    کوهی از شکنجه های نارواست
    مرد خسته ای که دیدگان بی تفاوتش
    قصه گوی غصه های بی صداست

    پشت این نقاب خنده
    بانگ تازیانه می رسد به گوش:
    صبر...
    صبر...
    صبر...
    صبر...
    وز شیارهای سرخ
    خون تازه می چکد همیشه
    روی گونه های این تکیده ی خموش

    مرد دیگری نشسته
    پشت این نقاب خنده
    بانگاه غوطه ور میان اشک
    با دل فشرده در میان مشت
    خنجری شکسته در میان سینه
    خنجری نشسته در میان پشت

    کاش می شد این نگاه غوطه ور میان اشک را
    بر جهان دیگری نثار کرد
    کاش می شد این دل فشرده-بی بهانه تر از تمام سکه های قلب- را
    زیر آسمان دیگری قمار کرد
    کاش می شد از میان این ستارگان کور
    سوی کهکشان دیگری فرار کرد

    با که گویم این سخن
    که درد دیگری است
    از مصاف خود گریختن
    وینهمه شرنگ گونه گونه را
    مثل آب خوش به کام خویش ریختن


    ای کرانه های جاودانه ناپدید
    این شکسته ی صبور را
    در کجا پناه می دهید


    ای شما که دل به گفته های من سپرده اید
    مرد دیگری است
    ابن که با شما به گفتگوست
    مرد دیگری که شعرهای من
    بازتاب ناله های نارسای اوست....
    گفتند جهان ما آیا بتو می سازد

    گفتم که نمی سازد گفتند که برهم زن

  14. 2 کاربر از پست مفید زینب بانو سپاس کرده اند .


  15. #108
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    زمان ...

    اگر چه شب ،
    شب روشن
    چراغ جان من است ؛
    گذر ز کوی " غروب "
    نه در توان من است !
    غروب ، می کشدم !
    به ریشه می زندم !
    ز پا می افکندم !
    چگونه غم نخورم ؟
    مرگ روشنایی را ،
    به چشم می بینم !
    غروب ، تنگی زندان ،
    غروب ، تلخی مرگ ،
    غروب ، درد جدایی
    غروب ، غصه و غم ،
    صدای گریه خاموش ،
    مویه و ماتم !
    غروب ، سایه ی غم های بیکران من است .
    شبم ، شکفته به دیدار و مهر یاران است
    شبم ز صحبت یاران ستاره باران است
    شب سیاه ، فراوان گذشته از سر من
    شبی که مرگ نشسته ست در برابر من
    شب سیاه تر از مرگ و سرخ تر از از جنگ
    که آنچه بر سر ما رفته نیست باور من
    - همان نکوتر ، کز نام آن کنم پرهیز
    وزان ملال ، ننالم به دوستان عزیز -
    بسا شبا ، که سفر می کنم ،
    سفر در خویش
    به دوردست زمان
    بسا شبا ، که گذر می کنم ،
    چو روح نسیم
    به بیکران جهان .
    بسا شبا که سکوت و ستاره همدم من ،
    نشسته ام به تماشای این رواق بلند .
    که دختران سخن ، از دریچه ی الهام ،
    مرا به صحبت شیرین خویش می خوانند .
    چه مایه ، لذت ناب است ، این نخفتن ها
    شب شکفتن ها
    به همزبان قلم از نگفته ، گفتن ها .
    شب و لطافت هستی ،
    شب و طبیعت رام
    دل از سرودن یک شعر تازه شیرین کام
    که خواب ، در رسد آرام و
    گستراند دام !
    سحر ، دوباره مرا می رباید از این بند
    سحر ، دوباره به من جان تازه می بخشند
    سحر ، درآمد روز
    سحر ، تولد نور
    سحر شکفتن ظلمت ،
    گریز تاریکی
    سحر تبسم مهر
    سحر طلایه صبح
    شکوه و شادی آغاز ،
    پویه و پرواز
    همیشه بانگ رهایی ست ،
    در فضای سحر
    غبار راه زمان را ز سینه می شویم
    چو برکشم نفسی چند در هوای سحر
    چو آفتاب برآید ،
    ز در درآید روز
    دوباره روشنی ایزدی شود پیروز
    به لطف نور ، سرآید زمان تاریکی
    من این میانه ،
    قلم برکشم ز ترکش مهر
    چو تیغ صبح ،
    در افتم به جان تاریکی !
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  16. کاربرانی که از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند.


  17. #109
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    انسان باشیم

    دانه می چید کبوتر ،
    به سر افشانی بید
    لانه می ساخت پرستو ،
    به تماشا خورشید .
    صبح ، از برج سپیداران ، می آمد باز
    روز ، با شادی گنجشگان ، می شد آغاز
    نغمه سازان سراپرده دستان و نوا
    روی این سبزه گسترده سراپرده رها
    دشت ، همچون پر پروانه پر از نقش و نگار
    پر زنان هر سو پروانه رنگین بهار
    هست و من یافته ام در همه ذرات ، بسی
    روح شیدای کسی ، نور و نسیم نفسی !
    می دمد در همه ، این روح نوازشگر پاک
    می وزد بر همه ، این نور و نسیم از دل خاک !
    چشم اگر هست به پیدا و به ناپیدا باز
    نیک بیند که چه غوغاست درین چشم انداز :
    مهر ، چون مادر ، می تابد ، سرشار از مهر
    نور می بارد از آینه ی پاک سپهر
    می تپد گرم ، هم آواز زمان ، قلب زمین
    موج موسیقی رویش ! چه خوش افکنده طنین
    ابر ، می آید سر تا پا ایثار و نثار
    سینه ریزش را می بخشد بر شالیزار
    رود ، می گرید تا سبزه بخندد شاداب
    آب ، می خواهد جاری کند از چوب ، گلاب !
    خاک ، می کوشد ، تا دانه نماید پرواز !
    باد ، می رقصد تا غنچه بخواند آواز !
    مرغ ، می خواند تا سنگ نباشد دلتنگ
    مهر ، می خواهد تا لعل بسازد از سنگ !
    تاک ، صد بوسه ز خورشید رباید از دور
    تا که صد خوشه چو خورشید برآرد انگور
    سرو ، نیلوفر نشکفته نوخاسته را
    می دهد یاری کز شاخه بیاید بالا !
    سرخوشانند ، ستایشگر خورشید و زمین
    همه مهر است و محبت ، نه جدال است و نه کین
    اشک می جوشد در چشمه چشمم ناگاه
    بغض می پیچد در سینه سوزانم ، آه !
    پس چرا ما نتوانیم که این سان باشیم ؟
    به خود آییم و بخواهیم که :
    انسان باشیم
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  18. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  19. #110
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : چــند شـــعر از اســـتاد فریــــدونــــ مـــُشـــیـــریـــ

    در آن جهان خوب ...

    ایا اجازه دارم
    از پای این حصار
    در رنگ آن شکوفه شاداب بنگرم
    وز لای این مشبک خونین خار خار،
    - این سیم خاردار - ،
    یک جرعه آب چشمه بنوشم ؟
    " بیرون ، جلوی در "
    چندان که مختصر رمقی آورم به دست
    در پای این درخت ، بیاسایم
    آیا اجازه دارم ؟!
    یا همچنان غریب ، از این راه بگذرم ،
    وین بغض قرن ها " نتوانی " را
    چون دشنه در گلوی صبورم فرو برم ؟
    در سایه زار پهنه این خیمه کبود ،
    خوش بود اگر درخت ، زمین ، آب ، آفتاب ،
    مال کسی نبود !
    یا خوبتر بگویم ؟
    مال تمام مردم دنیا بود !
    دنیای آشنایان ، دنیای دوستان ،
    یک خانه بزرگ جهان و ،
    جهانیان ،
    یک خانواده ،
    بسته به هم تار و پود جان !
    با هم ، برای هم .
    با دست های کارگشا ، پا به پای هم .
    در آن جهان خوب ،
    در دشت های سرسبز ،
    پرچین آن افق !
    در باغ های پر گل
    دیوار آن نسیم ،
    با هر جوانه جوشش نور و سرور عشق
    در هر ترانه گرمی ناز و نوای مهر ،
    لبخند باغکاران تابنده چون چراغ ،
    گلبانگ کشت ورزان ،
    پوینده تا سپهر ؛
    ما کار می کنیم .
    با سینه های پر شده از شوق زیستن .
    با چهره های شاداب چون باغ نسترن ،
    با دیدگان سرشار ، از دوست داشتن !
    ما عشق می فشانیم ،
    چون دانه در زمین .
    ما شعر می سراییم ،
    چون غنچه بر درخت !
    همتای دیگرانیم ،
    سرشار از سرود ،
    از بند رستگانیم
    آزاد ، نیک بخت ... !

    1356
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  20. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •