دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: داستان عاشقانه «عشق در اتاق غربی»

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض داستان عاشقانه «عشق در اتاق غربی»

    اگر درباره داستان های عاشقانه قدیمی چین صحبت به میان آید، مردم چین معمولا به یاد زوج عاشقی به نام های «جان شن» و «تسوی ین ین»، و خانم «هون نیان» که آنها را به هم معرفی و به ادامه ارتباط بین آنها کمک می کرد، می افتند. این داستان از زمان سلسله «تانگ» در هزار سال پیش به طور شفاهی میان مردم رواج داشته، اما در سلسله «یوان» در ۷۰۰ سال پیش بود که با نوشته شدن آن توسط «وان شی فو» یکی از اپرانویسان معروف آن زمان، این داستان به یکی از پرنفوذترین داستان های عاشقانه قدیمی چین تبدیل شد. پیش از تعریف این داستان لازم است که اطلاعاتی درباره ساختار ساختمان های قدیمی چین داشته باشید. مسکن های بزرگ قدیمی چین طوری ساخته می شد که اتاق ها دور حیاطی قرار می گرفتند. در میان این اتاق ها، اتاق های سمت شرق حیاط مخصوص خانواده مالک بود و اتاق های غربی معمولا در اختیار مهمانان قرار داده می شد.
    حال به خود داستان می پردازیم.
    در حدود هزار سال پیش در زمان سلسله «تانگ» چین، مقام معادلِ نخست وزیر وقت این کشور فوت کرد. لذا، طبق سنت، خانم «جن» همسر این نخست وزیر همراه با «تسوی ین ین» دخترشان، «هون نیان» خدمتکار «تسوی ین ین» و ۳۰ خدمتکار دیگر جنازه نخست وزیر را به زادگاهش منتقل می کرد تا در آنجا به خاک بسپارند. آنها در راه حرکت به زادگاه نخست وزیر به دلیل بسته شدن راه در شهری به نام «هه جیان» متوقف شده و مجبور شدند موقتا در یک معبد بودایی اقامت کنند. همزمان، آقای «جان شن» یکی از جوانانی که برای شرکت در امتحان انتخاب مقامات دولتی راهی پایتخت می شد، نیز در راه خود به همین شهر رسید و به یک دوست صمیمی خود به نام سرهنگ «بای ما» سر می زد. روزی «جان شن» برای سرگرمی به بازدید از این معبد بودایی رفته بود که «تسوی ین ین» را دید و پس از آشنا شدن با او به سرعت از او خوشش آمد. او برای ادامه ارتباطش با «تسوی ین ین» تصمیم گرفت عجولانه به پایتخت نرود و برای مدتی در شهر «هه جیان» بماند.

    «جان شن» برای نخستین بار «تسوی ین ین» را دید
    روزی هنگامی «تسوی ین ین» و خدمتکارش «هون نیان» در حیاط معبد دعا می کردند، جان شن در اتاق خود یک شعر را قرائت کرد: «نور زیبای ماه می تابد و زیر گل های بهاری تنهایم. چرا به ماه زیبا نگاه کردم و دختری زیبا نمی بینم؟» «تسوی ین ین» با شنیدن این شعر بی درنگ یک شعر دیگر را برای جواب به آن خواند: «مدت زیادی به تنهایی گذشت و جوانی زیبا بیهوده می گذرد. پسر شعر را قرائت کرد و دلش به حال دختر افسرده سوخت.» با رد و بدل کردن این شعرها، «تسوی ین ین» ذهنیت و خاطره خوبی از «جان شن» پیدا کرد.

    «جان شن» شعر را برای «تسوی ین ین» قرائت کرد
    در یک مراسم بزرگ دعاخوانی راهب معبد، «جان شن» و «تسوی ین ین» برای دومین بار یکدیگر را دیدند و عاشقِ هم شدند. چندی نگذشته بود که گروهی از نظامیان خائن معبد را محاصره کرد و قصد کردند «تسوی ین ین» را بربایند. خانم «جن» ناچار قول داد که هر کسی که بتواند آنها را نجات دهد، می تواند با «تسوی ین ین» ازدواج کند. «جان شن» از این ماجرا آگاه شد و نامه ای به دوستش یعنی سرهنگ «بای ما» ارسال کرد و از او خواست با سربازان خود خانواده «تسوی ین ین» را نجات دهند. ارتش سرهنگ «بای ما» خود را به محل رسانده و پس از شکت دادن محاصره کنندگان، خانواده «تسوی ین ین» را نجات داد. اما خانم «جن» به وعده خود عمل نکرده و اجازه نمی داد «جان شن» «تسوی ین ین» را ببیند. «جان شن» بسیار ناراحت شد و از دلتنگی برای «تسوی ین ین» بیمار شد. اما آنها سازش نکرده و با کمک «هون نیان» نامه هایی را رد و بدل می کردند. به این ترتیب گذشت تا این که روزی آنها توانستند یکدیگر را ببینند و قرار گذاشتند بدون خبر دادن به خانم «جن» با هم ازدواج کنند. اما بالاخره خانم «جن» از این قضیه با خبر شد و از فرطِ عصبانیت «هون نیان» را پیش خود برد و می خواست او را مجازات کند. «هون نیان» نترسید و سعی می کرد خانم «جن» را متقاعد کند تا «جان شن» با «تسوی ین ین» ازدواج کنند. اعتراض خانم «جن» به تدریج کم شد و اجازه داد آنها با هم ازدواج کنند، اما مشروط بر این که «جان شن» در امتحان انتخاب مقامات دولتی اول بشود.

    «جان شن» از دلتنگی برای «تسوی ین ین» بیمار شد

    «جان شن» و «تسوی ین ین» نامه ها را رد و بدل می کردند

    «جان شن» و «نسوی ین ین» بلاخره همدیگر را دیدند

    «هون نیان» سعی می کرد خانم «جن» را متقاعد کند تا «جان شن» با «تسوی ین ین» ازدواج کند
    لذا «جان شن» به شرکت در امتحان رفت و به میل خودش در آن اول شد. او به معبد بودایی در شهر «هه جیان» برگشت و از خانم «جن» خواست به وعده خود عمل کند و اجازه بدهد او با «تسوی ین ین» ازدواج کند. خانم «جن» جز پذیرفتن این درخواست، چاره دیگری نداشت.
    به دلیل این که داستان در اتاق غربی یک معبد بودایی اتفاق افتاده، نام این افسانه «عشق در اتاق غربی» گذاشته شده است. به علاوه، با توجه به نقش کلیدی «هون نیان» در این داستان، نام او نیز در زبان و فرهنگ چینی به عنوانی نمادی از زنانی که به رسیدن دختران و پسران عاشق به یکدیگر کمک می کنند، استفاده می شود.
    • برچیده از وب سایت سی.آر.آی آنلاین
    • بازنشر تاریخ ما، اِنی کاظمی
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  2. 7 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : داستان عاشقانه «عشق در اتاق غربی»

    اا اینا که همه شبیه یانگومن؟!!!
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  4. 2 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جستجو در محدوده: چگونه یک موتور جستجوی اختصاصی بسازیم
    توسط Bad Sector در انجمن بخش مقالات وب و اینترنت
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th December 2013, 09:21 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th September 2010, 07:25 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 05:01 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th November 2008, 04:24 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •