دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: معرفی کامل دین و آیین بودا

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض معرفی کامل دین و آیین بودا

    نقدی بر افکار بودا



    بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار می‌شود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد . درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از: ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .
    برای درک عمق اشتباه آیین بودا چند آموزه از ارد بزرگ در پی می آورم که که تامل بر آنها خود گواه دوری از حقیقت پیروان آیین بودا است :
    - زندگی رنج و درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن . مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد چون او می پروراند برای بهروزی و خوشبختی .
    - بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی آدمهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
    - زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .
    بودایی ها می گویند : آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام می‌کند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
    می دانیم که آب سرچشمه ، همیشه زلال تر از رودخانه است حال چطور در آیین بودا انسان از آغاز بیمار نامیده می شود ؟! این به معنای نفی نفس پاکی انسان های بی گناه است آیا بودا می گوید گناهان ما با تولد از زندگی های پیشین همراهمان هست و تا به حقیقت رنج نرسیم پاک نمی شویم ؟! فاصله آموزهای بودای شرقی با ارد بزرگ ایرانی از آسمان تا زمین است ببینید ارد بزرگ چه می گوید : - شادی و بهروزیمان را با ارزش بدانیم ، تن رنجور نیرویی برای ادب و برخورد درست برجایی نمی گذارد .
    - آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد .
    - بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .
    - صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند می گویند نیاز را باید از بین برد چون نیاز سبب دگرگونی می گردد و دگرگونی از دیدگاه آنان رنج آور است ! حال آنکه هدف آدمی از زیستن پیشرفت و درک زوایای پنهان دانش است .
    - بجای گوشه نشینی و خرده گیری باید با ابزار دانش سبب رشد میهن شد و امنیت را برای خود و آیندگان بدست آورد .
    بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش می‌شود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند. پس کمال مطلوب آیین بودا رسیدن به خاموشی و در واقع بی نیازی فردیست حال اگر این مسئله تعمیق و گسترش یابد این پرسش ایجاد می شود که آیا این افکار ما را آسیب پذیر در مقابل وحشیگری کشورهای استعمار گر و متجاوز نمی کند ؟! . سرزمینی که مردمش به خاموشی رسیده باشند مانند هندوستان که تا همین چندی پیش طعم تلخ استعمار و بردگی را نیز تجربه می کرد در نکبت و زبونی خواهند بود . به قول ارد بزرگ : - مردمی که نگاه ملی و آرزوهای خویش را به فراموشی سپرده اند ، همچون بیماران آسیب پذیرند . از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم باید گرایش‌های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان می‌شود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم . بزرگترین اشتباه پیروان آیین بودا در این است که آنها سعی دارند افکار تنهایان و ریاضت کشان کوههای هیمالیا را عمومی سازند . باید به آنها گفت ملت ها بی پناه و آسیب پذیرند آنچه آنها را حفظ می کند خموشی و گوشه نشینی و انزوای فردی نیست ، بلکه یگانگی ، دوستی و سعی در جهت پیشرفت دانش و فرهنگ است . ایران همواره سرزمین عملگرایان و خردمندان بوده است . و خردمند از درون و عمق تنهایی خویش سخن نمی گوید او کلی نگر است نه جزئی نگر ! به گفته ارد بزرگ : ایرانیان پیشرو ، نه در تنهایی خاور گرفتار آمدند و نه در افزون خواهی باختر . آنچه ایرانیان را سربلند و پیش آهنگ نموده : خردورزی ، راستی و کار است . منابع : کتاب آرمان نامه (حاوی اندیشه های ارد بزرگ ) – وب سایت آرمان نامه
    ویرایش توسط Majid_GC : 5th January 2012 در ساعت 10:19 PM
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  2. 4 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  3. #2
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    بودا کیست ؟

    بودا یکی از پر نفوذ ترین متفکران تاریخ بشری است . آموزه های بودا متجاوز از هزار و پانصد سال است که ، سراسر شبه قاره هند را فرا گرفته است . تعالیم بودا در طول این همه سال دستخوش تغییرات فراوانی شده و مانند مسیحیت در اروپا به فرقه های مختلفی تقسیم شده است .
    آیین بودا در نواحی تبت و آسیای مرکزی و چین و کره و ژاپن و سری لانکا ، اگر چه با پاره ای تفاوت ها ، نفوذ فراوانی دارد و هم اکنون دامنه تاثیرش را به سوی آسیای جنوب شرقی گسترش می دهد . در سرزمین پهناور و رنگین هند آیین بودایی کیفیت پیچیده ای دارد ، اگر چه هند را زادگاه پیدایش و تحول این آیین می دانند .
    در میان ویرانه های آنورادهاپورا ، پایتخت باستانی سری لانکا ، پیکره سنگی نشسته ای از بودا هست که بر بالای ستونی در میان علفها آرمیده است . پیکره اندکی بزرگ تر از اندازه طبیعی آدمیزاد است و این پیکره هزار سال عمر دارد و نظیر آن در سراسر بخش بودایی نشین آسیا فراوان دیده می شود . پاها به صورت چهار زانو و دست ها یکی روی دیگری در دامن قرار دارند .
    بودائیان بر این عقیده اند که درست در همین وضع و حالت بود که بودا بیش از ۲۵۰۰ سال پیش در حالی که زیر درختی نشسته بود با اشراقی عظیم به بیداری رسید و معرفت درباره سرنوشت آدمی دست یافت .
    بودا پسر رئیس یا رهبر قوم شاکیا در هند شمالی بود و در ثروت و مکنت غوطه ور بود و ملک و قدرت در انتظارش بود . وقتی به بلوغ رسید روزی به سه تن ، یکی بیمار و دیگری پیر و فرتوت و سومی مرده ، برمی خورد . بئدا که عمری را مصون از مصائب گذارنده بود از آن چه دید بسیار متاثر شد و دریافت که قدرت و ثروت هیچ گاه نمی تواند از بیماری و پیری و مرگ مانع شود . بودا آن گاه با مرتاضی رو برو می شود که خود را از مصائب زندگی آزاد می داند ، او درباره آن چه آن روز می بیند به تامل می پردازد و نخستین نقطه عطف زندگیش می رسد . بر خلاف خواست و تمنای خانواده اش دست از خانه و همسر و فرزند و مقام و مکنت می شوید تا به هیات رهروی بی خانمان در آید .
    بودا چند سالی به مراقبت و ریاضت و نفس کشی رو می آورد که در آن دوران در میان رهروان آواره رایج بود . سپس به کنجی می رود تا آرام و بی هیچ گونه خشکی و خشونت جسمانی یا روحانی به تفکر درباره وضع اسفبار آدمی بپردازد و چندی بعد او به پی ریزی فرقه ای متشکل از راهبان تارک دنیا همت گماشت و اینان موظف بودند شخصیت بودا را سرمشق خود سازند تا از قید و بند حیات دنیوی رها شوند . این دوره چهل و پنج سال از زندگی او را در بر می گیرد .
    بودا و رهبانش قسمت عمده ای از هر سال را به دوره گردی می گذرانند و گاه در صومعه ها گرد می آمدند . هنگامی که او به دوره گردی سرگرم بود به اشاعه پیام خود می پرداخت و هنگامی که در گوشه خلوت می نشست بحث درباره آیین خود را پیش می کشید . بسیاری از گفتارهای متون مقدس بودایی متشکل از مباحثی است که میان خود راهبان در می گرفت . بودا براین عقیده بود که زندگی در خانواده تنگ است ، حال آن که زندگی در بی خانمانی باز و فراخ است ، دشوار است که آدمی بتواند در حالی که در کنج خانه تپیده است زندگی معنوی تمام و کمالی را که از هر جهت پاک و پاکیزه باشد بگذراند . بودا چون خانه و زندگی را ترک کرد پیاده به سوی جنوب و مراکز حوزه رود گنگ رفت و تا دم مرگ به سیر و سفر در مسیری به طول ۲۵۰ و عرض ۱۵۰ مایل که از کوکوسامبی در غرب تا کامپا در شرق امتداد دارد ، ادامه داد .
    درویشی و تن سپردن به سیر و سلوک به او مجال می داد تا هر شیوه از زندگی و هر گوشه از تمدن سرزمینش را ببیند و بیازماید . برگ عبورش کسوت درویشان و طریقت سائلان مذهبی بود و چنان که گفته است : نیلوفر آبی را دیده ای که چگونه در آب می روید و در آب می بالد و از آب بیرون می آید و بالای آن می ایستد تا به آب آلوده نشود ؟
    من نیز که در جهان زاده شدم و در جهان پرورده شدم ، چون بر جهان چیره شدم ، نا آلوده به جهان در آن زندگی می کنم . اما بودا فقط در سیر آفاق نبود . او به مراقبه نیز می پرداخت . در مراقبه بودایی شخص ممکن است فکر و حواس خود را روی یک رنگ ، مثلا آبی ، متمرکز کند و یا در نوعی دیگر ، روی تنفس خودش . در این مراقبه شخص هر احساس دیگری را از حوزه توجه خود دور می سازد و کاملا جذب شیء مورد مراقبه می شود ، و این در واقع حالتی از جذبه است که از تمرکز پدید می آید . اما از آن جا شی ء مورد مراقبه مدتی طولانی در برابر چشم قرار می گیرد اثراتی غیر عادی در شخص می گذراند .
    روان شناسان این وضع را که با تغییراتی روانی شخص همراه است این طور تعبیر می کنند که شخص آگاهی تشدید شده ای درباره شی ء مورد مراقبه پیدا می کند که با احساس راحتی و لذت ، وارستگی از محیط پیرامون ، و از دل مشغولی های خود آدمی و مانند این ها همراه است . همچنین ممکن است بر شخص بر اثر مراقبه ظهور و احساس های عجیب و غریب ، یا ظهور نور و حتی شهودهای کاملا پیچیده نیز دست دهد . در اواقع این وجه اخیر از مراقبه است که به هدف اصلی این ریاضت بدل شده است .از آن جا که همه تجربه ها در زمینه مراقبه اصولا جنبه درونی و روانی و بسیار فردی دارد مشکل است بتوان زبانی را پیدا کرد که با آن بتوان شرحی بیرونی و دقیق از آن به دست آورد .
    در فلسفه بودایی ، چنان که اشاره شد ، دست کشیدن از نفس نیز اهمیت فوق العاده دارد . یک بودایی با قبول نفس کشی و مکافات دوطلبانه اثرات گناهان را از دامن روحش می شوید ، به طوری که روح او به وجد و بهجت ورهایی از درد و رنج می رسد و در حقیقت هر مرحله از سیر و سلوک آیین بودایی بسیار پیچیده و طولانی است ، و چنان که خود او می گوید : همان طور که اقیانوس کم کم گود می شود ، کم کم پس می رود ، کم کم شیب می گیرد ، بی هیچ افتی ناگهان ، در این امور نیز طریق و تمرین و تعلیم همگی تدریجی اند ، بی هیچ حلول ناگهانی معرفت . خصوصیات ایین بودایی موجب شد که این آیین به مذهبی کم بیش جهانی بدل شود . تعلیمات بودا در هند در زمان خود او و طی قرن های متوالی فراخواهان و مریدان بسیاری داشته باشد . این تعلیمات از مرز هند فراتر رفت و سرزمین های خاور دور و آسیای جنوب شرقی ، یعنی پرجمعیت ترین نواحی کره زمین را در نوردید .
    تاریخ آیین بودا تاریخی است با ادوار گوناگون فراوان ، و در هر دوره ای عواملی اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی در آن تاثیر کرده است .
    آیین بودا در هند و سری لانکا با آیین هندوی و کهن در آمیخت و در چین با آیین تائو و کنفوسیوس و در تبت با کیش بن و در ژاپن با آیین شینتو دمساز شد . آیین بودا بیشتر در کشور های آسیای شرقی که از نوعی خلع مذهبی رنج می بردن رخنه کرد اما به علت وجود آدیان آسمانی قوی هیچ گاه نتوانست در کشورهای آسیای غربی نفوذ کند .


    بر گرفته از نوشته های مایکل کریدرز
    ویرایش توسط Majid_GC : 6th January 2012 در ساعت 11:05 AM
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  4. 5 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برنامه ریزی اموزشی نیروی انسانی
    نوشته ها
    2,289
    ارسال تشکر
    6,414
    دریافت تشکر: 9,022
    قدرت امتیاز دهی
    5174
    Array
    ساناز فرهیدوش's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    زندگی رنج و درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن
    زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .
    بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .
    ------------------------------------------
    زندگی هدیه خداست به بندگانش و او از روح خود بر ما دمید تا وقت مقرری که تعیین کرده زندگی کنیم .
    درود بر کسانی که این هدیه الهی را نیکو میدارند و در راه درست گام بر میدارند.
    http://roksana65.blogfa.com/ساناز فرهیدوش
    وبلاگ خودشکوفایی

  6. 3 کاربر از پست مفید ساناز فرهیدوش سپاس کرده اند .


  7. #4
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    پنج گونه ذِن


    دسته بندى ِ کوُى ـ فنگ زوُنگ ـ مى[۱]، استاد ِ کهن ِ چَن ِ (ذِن) چینى از مهم ترین موضوعات ذِن. مفهوم ذِن در این بافت به طور کلى بر «تمرین مراقبه» (دیانه) دلالت دارد. پنج گونه ذِن این هاست:
    ۱٫ ذِن ِ بون پوُ Bonpu (ژا: بون پوُ یا بوم پوُ Bompu ، به معنى «شخص روشنى نیافته معمولى»); گونه اى ذاذِن zen¦za (به ذِن نشستن) که آن را بدون انگیزه دینى، مثلا براى افزایش سلامتى روانى یا جسمى تمرین مى کنند.۲٫ ذِن ِ گِدوْ ¦Gedo (ژا: گِدوْ، به معنى «راه بیرونى»); بر گونه اى ذِن با ویژگى دینى دلالت دارد، اما از آموزه هایى بیرون از آموزه هاى بودایى پیروى مى کند. محض نمونه، دیانه ى یوگا یا مراقبه مسیحى را مى توان در این دسته قرارداد. گدوْ ذِن را مى توان در شمار آن دسته تمرین هاى دیانه که جویاى شکوفایى نیروها و توانایى هاى فوق طبیعى هستند نیز قرار داد.۳٫ ذِن ِ شوْجوْ ¦jo¦Sho (ژا: شوْجوْ، به معنى «چرخ کوچک»; سن: هینه یانه); گونه اى ذِن که به حالت موُشین جوْ ¦ Mushinjoمى انجامد، حالتى که در آن همه ادراک هاى حسى قطع و (جریان) آگاهى متوقف مى شود. اگر شخص در موُشین جوْ بمیرد، دیگر از نو متولد نمى شود و میان او و چرخ وجود (سَنسارَه) نوعى جدایى مى افتد. از آنجا که ذِن ِ شوْجوْ تنها به یافت آرامش درونى شخص مى انجامد، از نگاه آیین بوداى ذِن که وابسته به آیین بوداى مَهایانه است، با آموزه هاى متعالى بودا ناسازگار است. از سوى دیگر، این دو گونه آخر را با این آموزه ها هماهنگ مى دانند.
    ۴٫ ذِن ِ داى جوْ¦ Daijo (ژا: داى جوْ، به معنى «چرخ بزرگ»، سن: مَهایانه); ویژه گى محورى ِ ذن ِ داى جوْ ویژگى خودیافت (کِن شوْ ¦Kensho یا ساتورى Satori) و فعلیت بخشیدن به «راه بزرگ» در زندگى روزمره (موُجوْدوْ ـ نو ـ تاى گِن[۲]) است. از آنجا که در این خودیافت، پیوستگى، و درواقع، وحدتِ خودْ با همه موجودات تجربه مى شود، و از آنجا که فعلیت بخشیدن به «راه بزرگ» در زندگى روزمره، در پیوند با کار براى سود همه موجودات است، این گونه ذِن را مى توان مَهایانى خواند.
    ۵٫ ذِن ِ ساى جوْجوْ¦ jo¦Saijo (ژا: ساى جوْجوْ، به معنى «چرخ بى نهایت برتر»); در این برترین شکل تمرین ذِن، شیوه و راه به هم مى آمیزد و یکى مى شود. تلقى از ذاذِن اینجا چون دستاویزى براى رسیدن به روشن شدگى (اشراق) نیست، بلکه یافت سرشت ِ بودایى فطرى در هر موجود است. مى گویند که این گونه ذِن را همه بودایان گذشته تمرین کردند و آن را چون نوک هِرم و گُل ِ سر سبد ِ ذِن بودایى مى دانند. این تمرین، که به شیکان تاذا Shikantaza نیز شهره است، همان گونه ذِن است که دوْگِن ذِنجى[۳] رواج داد.
    دیدگاهى را که گه گاه پیش مى کشند که ذِن ِ داى جوْ تمرین خاص مکتب رین زاىRinzai و ساى جوْجوْ خاص مکتب سوْتوْ ¦to¦ Soاست، دیدگاه کاملا درستى نیست. ذِن ِ داى جوْ و ساى جوْجوْ متقابلا مکمل همند و هردو در هم ادغام مى شود و هر دو مکتب، هردو شکل را تمرین مى کند. مکتب رین زاى عمیقاً بر پیدا شدن خودیافت (در رهرو)، با کمک گرفتن از کوْاَن ans¦ Koتأکید مى کند، در حالى که ذِن ِ سوْتوْ تمرین شیکان تاذا را ترجیح مى دهد.
    اما،دسته بندى کوُى ـ فنگ زوُنگ ـ مى از پنج موضوع ذِن نشان دهنده دیدگاه بودایى سنتى است که با توجه به شرایط امروزى ــ چون ذِن به آن سوى مرزهاى فرهنگ بودایى گسترش یافته است ــ باید آن را تغییر داد. بنابراین یک مسلمان یا مسیحى مى تواند ذِن ِ شوْجوْ، داى جوْ یا ساى جوْجوْ را در چارچوب زمینه دینى خویش تمرین کند، حتى بنابر دسته بندى پنج گونه ذِن، هر گونه ذِن ِ غیربودایى را مى توان به شکل ذِن ِ گِدوْ در این دسته بندى قرار داد. بنابراین، این دسته بندى به خصوص در چارچوب نظرى ِ آیین بوداى ِ ذِن درست است، درحالى که در رابطه با این دیدگاه که ذِن هسته مرکزى تجربه اى است که پیش فرض و شالوده هر دینى است، این دسته بندى چندان کاربردى ندارد.


    The Enc. of Eastern philosophy and Religion, shambhala, Boston, 1994.
    ویرایش توسط Majid_GC : 6th January 2012 در ساعت 11:09 AM
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  8. 3 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  9. #5
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    زندگی‌ و سلوک‌ بودا

    بودا ، شخصیتی است که نه تنها معویت گرایان که بسیاری از فیلسوفان را متوجه خود ساخته است . کمتر مرکز آموزشی و پژوهشی فلسفی را در غرب سراغ داریم که مطالعه درباره زندگی و آرای بودا را در برنامه خود نداشته باشد ، در ادامه زندگی نامه بودا و افکار او را مرور می کنیم .
    تولد و جوانی‌
    سیدارته‌ گوتمه‌ (۱) ، یا «بودا»، با طالس‌، انکسیماندر، فیثاغورث‌ و لائودزه‌ (۲) (فیلسوف‌ چینی‌) همزمان‌ بود، و شاید در ۵۶۳ پ‌. م‌ به‌ جهان‌ آمده‌ باشد. این‌ تاریخ‌ را از گزارشهای‌ زندگانی‌ امپراطور هند، آشوکا، (۳) که‌ کم‌ یا بیش‌ دست‌ نخورده‌ مانده‌ حساب‌ کرده‌اند. بنابر یک‌ تاریخ‌ تقویم‌ سیلانی‌، آشوکا ۲۱۸ سال‌ پس‌ از مرگ‌ بودای‌ هشتاد ساله‌ تاجگذاری‌ کرد، بنابراین‌ گوتمه‌ در ۶۲۴ پ‌. م‌. زاییده‌ شده‌ و در ۵۴۴ پ‌. م‌. درگذشته‌ است‌.
    کتابهای‌ «کانون‌ پالی‌» (۴) اطلاعات‌ قابل‌ اعتمادی‌ درباره‌ی‌ سالهای‌ آخر زندگانی‌ گوتمه‌ به‌ دست‌ می‌دهند. اما، آنچه‌ از جوانیش‌ می‌دانیم‌ از متنها و تفسیرهای‌ دوره‌های‌ بعد پیدا شده‌ است‌، که‌ باید هسته‌ی‌ تاریخی‌ آن‌ را از انبوه‌ افسانه‌های‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ جدا کرد. (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۲). افسانه‌ها درباره‌ تولد بودا چه‌ می‌گویند؟
    در افسانه‌ها آمده‌ است‌ که‌ پیش‌ از آنکه‌ بودا در این‌ جهان‌ ظاهر شود، «بودی‌ سَتْوهَ»ای‌ (بودای‌ بالقوه‌) بوده‌ است‌ که‌ در آسمان‌ معروف‌ «توشیتَهْ» (۵) می‌زیسته‌ است‌. خدایان‌ او را مأمور ساختند تا ظاهر شود و بر گسستن‌ زنجیر اسارت‌ همت‌ بگمارد. بودای‌ آینده‌ پدر و مادر و خانواده‌ی‌ نجیبی‌ را که‌ می‌بایستی‌ در آن‌ به‌ دنیا آید و بزرگ‌ شود برگزید. مادر آینده‌ او «مهامایا» همسر پادشاه‌ «شاکیاها» شبی‌ به‌ خواب‌ دید که‌ فیل‌ سفید و باشکوهی‌ از آسمان‌ پایین‌ آمده‌ و در بطنش‌ جای‌ گرفته‌ است‌. منجّمین‌ شاه‌ در تعبیر این‌ رؤیا متفق‌الا´راء گفتند که‌ ملکه‌، فرزندی‌ در بطن‌ دارد که‌ یا به‌ مقام‌ فرمانروایی‌ جهان‌ خواهد رسید و یا خانه‌ و دنیا را ترک‌ گفته‌ و بودا خواهد شد. (شایگان‌، ادیان‌ و مکتبهای‌ فلسفی‌ هند، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۳۳)
    بنابر همان‌ نوشته‌های‌ کانون‌ پالی‌، مایا – مادر سیدارتَهْ – از خانه‌ی‌ شوهرش‌ در کپیله‌ وَتُّو (۶) به‌ راه‌ افتاد تا فرزندی‌ را که‌ در شکم‌ داشت‌ در میان‌ خانواده‌ی‌ خود به‌ جهان‌ آورد. اما بین‌ راه‌ دردش‌ گرفت‌ و در نزدیک‌ روستای‌ لُومْبینی‌ پسری‌ زایید. مادر و نوزاد را به‌ کَپیلَه‌ وتّو باز گرداندند و یک‌ هفته‌ پس‌ از آن‌ مادر در آنجا درگذشت‌. سوُدودَنَه‌، (۷) پدر نوزاد، پسرش‌ را به‌ مَهاپَجاپَتی‌ (۸) می‌سپارد. این‌ زن‌ که‌ نوزاد را با محبت‌ بزرگ‌ کرده‌، خواهر همسر از دست‌ رفته‌ی‌ سودودنه‌ است‌ که‌ خود اکنون‌ همسر او شده‌ است‌.
    نام‌ خانواده‌ی‌ بودای‌ آینده‌، گوتمه‌ است‌، از طایفه‌ی‌ سَکْیَه‌، و از طبقه‌ی‌ جنگاوران‌. سودودنه‌، زمیندار بزرگ‌، در زمان‌ تولد پسرش‌ فرمانروای‌ (۹) قلمروی‌ در سرزمین‌ کوسَلَه‌ (۱۰) بود. سیدراته‌ به‌ روزگار جوانی‌ فارغ‌ از غم‌ نان‌ بود. منطقه‌ی‌ پیرامون‌ کَپیلَهْوَتّو حاصلخیز بوده‌، به‌ خصوص‌ برای‌ شالی‌، و برای‌ ساکنانش‌ زندگی‌ خوبی‌ فراهم‌ می‌کرد. چشم‌اندازش‌ نیز افسون‌ کننده‌ است‌. در حالی‌ که‌ جای‌ جای‌ دسته‌های‌ پراکنده‌ی‌ درختان‌ بر دشت‌ پوشیده‌ از کشتزار سایه‌ می‌گسترد.
    تربیت‌ سیدارْتَهْ، که‌ گویا شامل‌ خواندن‌ و نوشتن‌ نبود، موافق‌ سنّت‌ طبقه‌ی‌ بزرگان‌ هند باستان‌ بود. در شانزده‌ سالگی‌ ازدواج‌ کرد و در بیست‌ و نه‌ سالگی‌ صاحب‌ پسری‌ به‌ نام‌ راهولَه‌ (۱۱) شد. در همان‌ سال‌ حالش‌ از بنیاد دگرگون‌ شد که‌ او خود بعدها آن‌ را برای‌ رهروانش‌ چنین‌ باز می‌گوید:
    «پیش‌ از این‌ من‌ نیز، که‌ خود دستخوش‌ تولد بودم‌، چیزی‌ را می‌جستم‌ که‌ [ آن‌ نیز خود ] دستخوش‌ تولد، دستخوش‌ پیری‌، و بیماری‌، مرگ‌، اندوه‌، و آلودگی‌ بود، درست‌ چیزی‌ را می‌جستم‌ که‌ خود دستخوش‌ [ این‌ چیزها ] بود. سپس‌… دریافتم‌ که‌ من‌…، که‌ دستخوش‌ [ این‌ چیزها ] هستم‌ چرا [ باید ] درست‌ چیزی‌ را جستجو کنم‌ که‌ آن‌ نیز خود دستخوش‌ [ این‌ چیزها ] است‌؟ آیا من‌، پس‌ از آنکه‌ رنج‌ را در تولد [ و چیزهای‌ دیگر ] شناختم‌، نباید (چیزی‌ را) جستجو کنم‌ که‌ زاییده‌ نشده‌، بدون‌ پیری‌، بدون‌ بیماری‌، بی‌مرگ‌، بی‌اندوه‌، نیالوده‌، و بی‌برتر است‌، یعنی‌ [ «نیروانه‌» را؟ اندکی‌ پس‌ از آن‌، ] من‌ که‌ [ جوان‌ ] [بودم‌ ] ، موی‌ سر و ریشم‌ را ستردم‌ (و) جامه‌های‌ زرد پوشیدم‌، و به‌ خلاف‌ رضای‌ پدر و مادر اشکبارم‌، از خانه‌ به‌ بی‌خانگی‌ رفتم‌». ( M 26، I ص‌۱۶۳)
    همچنین‌ می‌گوید که‌ شاگرد آموزگاری‌ شد. چیزی‌ نگذشت‌ که‌ تعلیم‌ اومه‌ را فهمید، اما دریافت‌ که‌ این‌ تعلیم‌ او را به‌ رهایی‌ نمی‌برد. با آموزگار دومش‌ نیز چنین‌ تجربه‌ای‌ داشت‌. پس‌، از او نیز رو گرداند و پرسه‌ گردی‌ آغاز کرد. (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۵).
    دوران‌ ریاضت‌
    سیدارْتَه‌ در جریان‌ پرسه‌گردی‌، جایی‌ یافت‌ در خور ریاضت‌ کشیدن‌. آنجا، اقامت‌ کرد تا به‌ ریاضتی‌ بسیار سخت‌ تن‌ در دهد. شش‌ سال‌ ریاضت‌ کشید، به‌ تمرینهای‌ دشوار تنفس‌ دست‌ زد و به‌ بادامی‌ بساخت‌. پنج‌ مرتاض‌ بر او گرد آمدند به‌ این‌ امید که‌ «چون‌ گوتَمَه‌ «حقیقت‌» (ذمّه‌) را یافت‌، برایشان‌ روشن‌ خواهد کرد» ( M 36 ، I ص‌۲۴۷) سیدارْتَه‌ چون‌ دریافت‌ که‌ از این‌ خودآزاری‌ راهی‌ به‌ رهایی‌ نمی‌برد، از ریاضت‌ دست‌ کشید و بار دیگر غذای‌ مناسبی‌ خورد. پس‌، آن‌ پنج‌ مرتاض‌، مرتدش‌ خواندند و ترکش‌ کردند.
    زیر درخت‌ سپیداری‌ نشست‌ و از روی‌ روش‌ به‌ تفکر پرداخت‌، و با چشم‌ جانش‌ در لابه‌لای‌ سرشت‌ هستی‌ نگریست‌. زندگانیهای‌ پیشینش‌ را به‌ یاد آورد، از میان‌ قانون‌ دوباره‌ زاییده‌ شدن‌، که‌ نتیجه‌ی‌ کَرْمَه‌ (۱۲) هاست‌ – دید و دریافت‌ که‌ این‌ رنج‌ است‌، این‌ خاستگاه‌ رنج‌ است‌، این‌ فرونشاندن‌ رنج‌ است‌ و این‌ راه‌ فرونشاندن‌ رنج‌ است‌. او به‌ این‌ بینش‌ رسید که‌:
    «رهایی‌ من‌ [ از رنج‌ ] لرزش‌پذیر نیست‌، این‌ فرجامین‌ تولد است‌، دیگر [ برای‌ من‌ ] وجود دوباره‌ای‌ در کار نیست‌». ( M 26، I ص‌ ۱۶۷)
    درآن‌لحظه‌، که‌ بنابر سنّت‌ شب‌ چهاردهم‌ ماه‌ وِیساکَهْی‌ (۱۳) سال‌ ۵۲۸ پیش‌ از میلاد بود، سیدارْتَه‌ گوتمه‌ به‌ روشنی‌، (۱۴) یعنی‌ به‌ اشراق‌، رسید و بودا، یعنی‌ روشن‌ و بیدار شد. در آن‌ زمان‌ سی‌وپنج‌ ساله‌بود. (شومان‌، آیین‌بودا، ۱۳۷۵،ص‌۱۷)
    اشراق‌ بودا؛ افسانه‌ یا واقعیت‌؟
    گاهی‌ گفته‌اند که‌ این‌ روشنی‌ یا اشراق‌ بودا یک‌ افسانه‌ی‌ ادبی‌ است‌، چون‌ نشان‌ بسیاری‌ از تعلیمات‌ او را می‌توان‌ در اندیشه‌های‌ پیش‌ از بودایی‌ یافت‌، به‌ ویژه‌ در «اُپه‌نیشَدْها». (۱۵) این‌ اگرچه‌ درست‌ است‌، اما در واقع‌ دلیل‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید. «روشنی‌» بودا تجربه‌ای‌ بود که‌ در آن‌ عناصر پذیرفته‌ شده‌ی‌ اندیشه‌ و اعتقاداتی‌ که‌ او به‌ آنها رسیده‌ بود، (چون‌ نظریه‌ی‌ نه‌ – خود، که‌ شرح‌ کامل‌تر آن‌ خواهد آمد) (۱۶) ناگهان‌ در یک‌ «نظام‌» به‌ هم‌ پیوسته‌ تجلی‌ یافت‌. نگفته‌ نماند که‌ این‌ اندیشه‌ها و اعتقادات‌ با فلسفه‌های‌ رایج‌ متناقض‌ بود. دانش‌ خودآموخته‌ و خود یافته‌ در او تبلور یافت‌، و رازهای‌ حیات‌ را بر او آشکار کرد. در نتیجه‌، روشنی‌ بودا نشانه‌ی‌ یکی‌ از لحظات‌ بزرگ‌ تاریخ‌ بشریت‌ است‌. (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۸)
    روشنی‌ یافته‌، به‌ سوی‌ مردم‌
    بودا پس‌ از دست‌ یافتن‌ به‌ اشراق‌، بر آن‌ شد که‌ آن‌ دانش‌ را تعلیم‌ کند. پس‌ به‌ راه‌ افتاد تا به‌ گردشگاهی‌ در نزدیکی‌ بنارس‌، (۱۷) برود تا «دروازه‌ی‌ رهایی‌» را به‌ روی‌ دوستان‌ پیشینش‌، یعنی‌ آن‌ پنج‌ مرتاض‌، بگشاید. چون‌ دیدند مرتاضی‌ را که‌ مرتد خوانده‌ بودند نزدیک‌ می‌شود، پیمان‌ بستند که‌ از سلام‌ و احوال‌پرسی‌ با او رو بگردانند. ولی‌، یقینِ پرتوافشانِ رهایی‌ او بر آنان‌ چیره‌ شد، و پیمان‌ خود را شکستند. خوشامدش‌ گفتند، و بودا نخستین‌ گفتارش‌ را به‌ نام‌ گفتار به‌ گردش‌ درآوردن‌ گردونه‌ آیین‌ بر آنان‌ فرو خواند. (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۸). بودا در خطبه‌ خود چنین‌ گفت‌:
    «آنکه‌ به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌ ای‌ راهبان‌ آنکه‌ مقدس‌ و ممتاز است‌ بوداست‌. گوشهای‌ خود را باز کنید ای‌ راهبان‌! چون‌ راه‌ گریز از مرگ‌ یافت‌ شده‌ است‌».
    این‌ نخستین‌ بار بود که‌ او برای‌ جمعی‌ اندر یافتِ خود را از حقیقت‌ رنج‌ و تربیت‌ خود، چون‌ راه‌ رهایی‌ از دو کرانه‌ی‌ خودآزاری‌ و شهوترانی‌، باز می‌گفت‌. راه‌ میانه‌ای‌ که‌ او روشن‌شدگی‌ کرد بی‌درنگ‌ فهمیده‌ شد. همان‌ دم‌ پنج‌ مرتاض‌، آیین‌ (۱۸) را پذیرفتند و نخستین‌ شاگردان‌ رهرو بودا شدند، و دیری‌ نپایید که‌ از ارهت‌ (۱۹) ها، یعنی‌ از «مردان‌ کامل‌ و تمام‌» گشتند.
    در اینجا ذکر این‌ نکته‌ بی‌مناسبت‌ نیست‌ که‌ کلماتی‌ چون‌ رهرو و انجمن‌ را نباید در معنای‌ مسیحی‌ آنها فهمید. (۲۰) اگرچه‌ رهروان‌ بودایی‌ با آن‌ سر تراشیده‌ و خرقه‌های‌ زرد، و رعایت‌ آداب‌ خاص‌ سلوک‌، دیگرند و مردم‌ دنیا دیگر، اما با این‌ همه‌ تمام‌ عمر را به‌ زندگانی‌ در دیر سپری‌ نمی‌کرده‌اند. برای‌ ورود به‌ انجمن‌ رهروان‌، آدابی‌ هست‌ و همچنین‌ یک‌ دوره‌ی‌ درازمدت‌ شاگردی‌. ولی‌ برای‌ ترک‌ انجمن‌ همان‌ بیرون‌ کردن‌ خرقه‌ از تن‌ کافی‌ است‌. اتفاقاً، پذیرفته‌ شدن‌ به‌ انجمن‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ شرط‌ کافی‌ رسیدن‌ به‌ مقصد نیست‌، فقط‌ راه‌ رهایی‌ را آسان‌ می‌کند. در «کانون‌ پالی‌» سخن‌ از بیست‌ «پیش‌نشین‌» (۲۱) رفته‌ است‌ که‌ بی‌آنکه‌ جامه‌ی‌ رهروی‌ در بر کنند به‌ ارهتی‌ رسیده‌اند، که‌ مقام‌ انسان‌ کامل‌ است‌.
    چند ماه‌ پس‌ از بنیاد نهادن‌ انجمن‌، شماره‌ی‌ رهروان‌ به‌ شصت‌ تن‌ رسید. در این‌ هنگام‌ بودا رهروان‌ را فرا خواند و آنان‌ را بر آن‌ داشت‌ که‌ به‌ این‌ سو و آن‌ سو بروند و آیین‌ را تعلیم‌ دهند و مردمان‌ را به‌ در پیش‌ گرفتن‌ زندگانی‌ پاک‌ بخوانند.
    گفتنی‌ است‌ که‌ از روی‌ تعلیم‌ بودا نمی‌شود توفیق‌ تبلیغی‌ فراوان‌ او را توضیح‌ داد. خود بودا، آیین‌ را «ژرف‌، دشواریاب‌، دشوارفهم‌، واقعی‌، برترین‌، برای‌ منطق‌ محض‌ دست‌ نیافتنی‌، باریک‌، فهمیدنی‌ فقط‌ برای‌ آموختگان‌» دانسته‌ است‌. روش‌ علمی‌ عقلی‌ آن‌ از هر گونه‌ زیاده‌روی‌ می‌پرهیزد، رها کردن‌ رسوم‌ و آدابی‌ که‌ در آن‌ آمده‌، رهایی‌ از سلطه‌ی‌ آدابی‌ است‌ که‌ قلمرو و ناندانی‌ برهمنان‌ لافزن‌ بوده‌ است‌. (۲۲) (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۲۰)
    منش‌ بودا
    منابع‌ پالی‌ تصویر بسیار روشنی‌ از منش‌ بودا به‌ دست‌ داده‌اند. رهنمون‌ رفتارش‌ یقین‌ او بود به‌ آزاد بودنش‌، و نیز خوی‌ نظاره‌گر و دلنمودگیش‌ به‌ همه‌ی‌ بشریت‌. تصویری‌ فشرده‌ از منش‌ بودا را در زیر ارائه‌ می‌نماییم‌:
    ۱- اعتماد به‌ نفس‌ بودا نتیجه‌ی‌ آزادی‌ او بود و این‌ در لحظه‌ی‌ پس‌ از روشن‌شدگیش‌، آنگاه‌ که‌ پنج‌ مرتاض‌ را می‌بیند و بینشهایش‌ را به‌ آنان‌ روشن‌شدگی‌ می‌کند، آشکار می‌شود. چون‌ آنها نتوانستند از سلام‌ کردن‌ به‌ او رو بگردانند، نامش‌ را گفتند و او را «دوست‌» خواندند. ولی‌ گوتمه‌ به‌ این‌ خطاب‌ اعتراض‌ کرد:
    ای‌ رهروان‌، چنین‌ رفته‌ (۲۳) را به‌ نام‌ و به‌ عنوانِ «دوست‌» مخوانید! ای‌ رهروان‌، چنین‌ رفته‌، روشنی‌ یافته‌ی‌ کامل‌، (۲۴) ارهت‌ است‌. ( M 26 I ص‌ ۱۷۱)
    ۲- بودا، روشنی‌ یافته‌ و آزاد، خود را یکسره‌ از هر موجود آزادی‌ نیافته‌ متفاوت‌ می‌داند. یک‌ بار برهمنی‌ از او پرسید که‌ آیا او یکی‌ از خدایان‌ است‌ یا موجودی‌ آسمانی‌ است‌، روح‌ است‌ یا انسان‌. او به‌ همه‌ی‌ این‌ امکانات‌ پاسخ‌ منفی‌ داد. او از نقصهایی‌، که‌ انسان‌ به‌ اعتبار آنها در هر یک‌ از این‌ جدولها جا می‌گیرد، پاک‌ بود؛ او بودا بود.
    با یک‌ چنین‌ خودآگاهی‌ شایسته‌ی‌ تحسین‌ است‌ که‌ او آیینش‌ را، که‌ می‌تواند انسان‌ را به‌ چنان‌ درجه‌ای‌ برساند، به‌ طریق‌ عقیدتی‌ و جزمی‌ عرضه‌ نکرد، برعکس‌، سخت‌ بر آن‌ بود که‌ هیچ‌ تعلیمی‌ هرگز نباید به‌ نیروی‌ سنّت‌، به‌ اعتبار نوشته‌ شدن‌ در کتابهای‌ مقدس‌، به‌ اعتبار هماهنگ‌ بودن‌ با نظرهای‌ خود فرد، یا به‌ سبب‌ اعتماد به‌ یک‌ مرجع‌ پذیرفته‌ شود. فقط‌ وقتی‌ باید آن‌ را پذیرفت‌ که‌ آن‌ را درست‌ دانسته‌ باشیم‌. ( A 3، ۶۵، ۳ I ص‌ ۱۸۹)
    ۳- بودا هیچ‌گاه‌ کسی‌ را مجبور به‌ پذیرفتن‌ آیین‌ خود نکرد، و حتی‌ هشدار می‌داد که‌ با تغییر شتابزده‌ کیش‌ مخالف‌ است‌. (۲۵) وقتی‌ که‌ سپهدار سیهه‌ (۲۶) – که‌ از معتقدان‌ کیش‌ جین‌ (۲۷) بود – پس‌ از گفتگویی‌ با استاد خواست‌ پیرو او شود، پند استاد به‌ او این‌ بود که‌ در این‌ باره‌ بیشتر اندیشه‌ کند. وقتی‌ سیهه‌ خواهش‌ خود را برای‌ گرویدن‌ به‌ آیین‌ او تکرار کرد، بودا به‌ او گفت‌ که‌ از خیرات‌ به‌ رهروان‌ جین‌ دریغ‌ نکند. ( MV 6، ۳۱، ۱۰ به‌ بعد، IVin ص‌ ۲۳۶)
    ۴- بودا در برانگیختن‌ مردم‌ دم‌ سخت‌ گرمی‌ داشته‌ است‌. برای‌ جانهای‌ ساده‌اندیش‌، از کردارهای‌ نیک‌، که‌ به‌ دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ در آسمانها می‌انجامد، به‌ زبانی‌ ساده‌ سخن‌ می‌گفت‌. در چنین‌ گفتارهایی‌ رایج‌ترین‌ شیوه‌ی‌ بیان‌، برابر نهادن‌ اضداد است‌: برابر نهادن‌ مرد ناکامل‌ و کامل‌، بداندیش‌ و پرهیزگار، راحت‌ دنیایی‌ و آرامش‌ رستگاری‌، و مانند اینها. (ع‌. پاشایی‌، راه‌ آیین‌، نگاه‌ معاصر، ۱۳۸۰، ص‌ ۲۹)
    لحن‌ بودا
    گفتگوهایی‌ که‌ استاد با برهمنان‌ و پیروان‌ کیش‌ جین‌ داشته‌ از گیرایی‌ معنوی‌ خاصی‌ برخوردار است‌. اینها گواه‌ نرمخویی‌ معنوی‌ هر دو جانب‌ است‌ و گهگاه‌ بودا به‌ گونه‌ای‌ ریشخندآمیز سخن‌ می‌گوید. در مَجّمَه‌ نِکایه‌ آمده‌ است‌ که‌ بودا با رهروانش‌ از گفتگویی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ با چند تن‌ از پیروان‌ کیش‌ جین‌ در زمینه‌ی‌ ریاضت‌کشی‌ داشته‌ است‌. او با لبخند یادآور می‌شود که‌ رهروان‌ جین‌ که‌ امروز از تحمل‌ عذاب‌ رنج‌ می‌برند، باید در زندگانی‌ پیشین‌ خود، فرومایگانی‌ بوده‌ باشند که‌ از نظر کرمه‌ (۲۸) ای‌ سزاوار چنین‌ عذابهایی‌ شده‌اند. اما، اگر بر این‌ پندار می‌بودیم‌ که‌ جهان‌ را آفریدگاری‌ ساخته‌ یا خود به‌ تصادف‌ پیدا شده‌، آنگاه‌ درست‌ چنین‌ می‌بود که‌ جینها مخلوق‌ آفریدگاری‌ بداندیش‌ باشند یا ساخته‌ی‌ پیشامدی‌ نامطلوب‌ که‌ به‌ تصادف‌ رخ‌ داده‌ است‌. ( M 1 III ص‌ ۲۲۲) (۲۹)
    بودا هر گاه‌ که‌ در گفتگویی‌ شرکت‌ می‌جست‌ با یکساندلی‌ و واقع‌بینی‌ خود ممتاز بود، رهروِ جین‌، سَچَّکه‌ اگی‌وِسّانه‌، (۳۰) که‌ به‌ مجادله‌گر تیزهوش‌ معروف‌ بود، در پایان‌ گفتار ستیزه‌آمیزی‌ بودا را ستود چون‌ که‌ «رنگ‌ چهره‌اش‌ روشن‌ مانده‌ بود». استادان‌ دیگر به‌ هنگام‌ یک‌ چنین‌ گفتگویی‌ از کوره‌ در می‌رفتند و سعی‌ می‌کردند که‌ دروغ‌ ببافند یا از موضوع‌ طفره‌ بروند ( M 36 I ص‌۲۵۰). بدین‌ گونه‌ گوتمه‌ را چنین‌ وصف‌ کرده‌اند که‌: مردی‌ است‌ که‌ به‌ خوی‌ خود چیره‌ است‌ و سرخ‌ نمی‌شود. (شومان‌، آیین‌ بودا، ۱۳۷۵، ص‌ ۲۴)
    بودا در میان‌ پیش‌نشینان‌ و رهروان‌ (۳۱)
    بودا روزها را چگونه‌ می‌گذراند؟ او از رهروان‌ پرسه‌گردی‌ بود که‌ در هند فراوانند، و به‌جز این‌ هشت‌ چیز مجاز دیگر چیزی‌ ندارند: سه‌ جامه‌، کشکول‌ یا کاسه‌ی‌ گدایی‌، یک‌ استره‌، یک‌ سوزن‌، یک‌ شال‌ کمر، و یک‌ صافی‌ برای‌ صاف‌ کردن‌ آب‌. پگاهان‌ خاموش‌ از در خانه‌ای‌ به‌ خانه‌ی‌ دیگر می‌رفت‌ و قوت‌ مجاز آن‌ روز را جمع‌ می‌کرد؛ آنگاه‌، پس‌ از خوردن‌ مختصر ناشتایی‌، او و رهروان‌ همراهش‌ به‌ گشت‌ و گذار ادامه‌ می‌دادند. وقتی‌ به‌ مردم‌ بلنداندیش‌ می‌رسیدند، می‌ایستاد و به‌ پرسشهایشان‌ پاسخ‌ می‌گفت‌ و آیین‌ را برایشان‌ توضیح‌ می‌داد. پیش‌ از آنکه‌ خورشید به‌ سمت‌الرأس‌ برسد، در جای‌ دلگشایی‌ استراحت‌ می‌کردند و بازمانده‌ی‌ غذای‌ دریوزگی‌ را می‌خوردند. بعد از ناهار و عصر به‌ سیر آرام‌ در عوالم‌ درونی‌ و تعلیم‌ رهروان‌ می‌گذشت‌. اغلب‌ آدم‌ خیّری‌ بودا و رهروان‌ را به‌ ناهاری‌ یا شامی‌ و بیتوته‌ای‌ دعوت‌ می‌کرد و او می‌پذیرفت‌.
    توفیق‌ تبلیغی‌ بودا در خانواده‌اش‌ متوقف‌ نشد. پسرش‌ راهوله‌، برادر ناتنیش‌ ننده‌، (۳۲) برادرزاده‌اش‌ آننده‌ (۳۳) و خویشان‌ دورترش‌، چون‌ انورودّه‌، (۳۴) بهدّیه‌، (۳۵) و دیودتّه‌ (۳۶) تصمیم‌ گرفتند که‌ جامه‌ی‌ رهروی‌ در بر کنند، و پدر و همسر پیشینش‌ هم‌ از «پیش‌نشینان‌» شدند. بودا پس‌ از تردید بسیار به‌ نامادریش‌، مَهاپَجاپَتی‌، (که‌ بارها از او طلب‌ رهروی‌ کرده‌ بود)، اجازه‌ داد که‌ رهرو شود و «انجمن‌ زنان‌ رهرو» را بنیاد نهد.
    برای‌ خواننده‌ی‌ «کانون‌ پالی‌» چند تن‌ از پیرامونیان‌ بودا رنگ‌ و بوی‌ خاصی‌ می‌یابند. شاگردان‌ اصلی‌ او ساری‌ پوتَّه‌ – مردی‌ پرخرد – و مُگُل‌ لانَه‌، که‌ می‌گویند نیروهای‌ جادوی‌ داشت‌، هر دو پیش‌ از بودا درگذشتند و سوخته‌ مانده‌هایشان‌ را در سانچی‌ به‌ خاک‌ سپردند. سوبوتی‌ استاد نگرش‌ بود، و مهاکسَّپه‌ در اعمال‌ مرتاضانه‌ ممتاز بود. هم‌ او بود که‌ پس‌ از مرگ‌ بودا نخستین‌ شورا را رهبری‌ کرد.
    در میان‌ پیش‌نشینان‌ کسانی‌ بودند که‌ از دیگران‌ متمایز بودند. تاجر ثروتمند سودّته‌ «اناتپندکه‌» (۳۷) دیر جیته‌وته‌ (۳۸) را در ساوتی‌ به‌ انجمن‌ بخشید. بانو وساکا (۳۹) دیر پوبارامه‌ (۴۰) را در همان‌ شهر به‌ انجمن‌ بخشید.
    بودا و شاهان‌
    فرمانروای‌ کشور، انجمن‌ رهروان‌ پرسه‌گرد را که‌ از طبقات‌ گوناگون‌ مردم‌ پیروانی‌ را به‌ خود می‌کشد، یک‌ عامل‌ سیاسی‌ ممکن‌ می‌داند، و این‌ را می‌توان‌ فهمید. فرمانروایان‌ کسله‌ و مگده‌، پسیندی‌ (۴۱) و بم‌بساره‌ شاه‌ (که‌ از طریق‌ ازدواج‌ قوم‌ و خویش‌ شده‌ بودند)، عقیده‌ی‌ موافقی‌ درباره‌ی‌ بودا داشتند، که‌ یقیناً کم‌ ارزش‌تر از عقیده‌ی‌ دیگران‌ نبود، چون‌ به‌ بی‌آزاری‌ سیاسی‌ آیین‌ او پی‌ برده‌ بودند. استاد با هر دو شاه‌ دوست‌ بود و آن‌ دو بیش‌ از یک‌ بار به‌ دیدنش‌ آمدند تا درباره‌ی‌ آیین‌ مشورت‌ کنند یا تعلیم‌ بگیرند. چنان‌ که‌ پیش‌ از این‌ گفته‌ شد، انجمن‌ در ساوتی‌ – پایتخت‌ کسله‌ – و در راجه‌گهه‌ – پایتخت‌ مگده‌ – دیرهایی‌ داشت‌. در اینکه‌ نیکخواهی‌ این‌ دو فرمانروا در گسترش‌ آیین‌ بودا مؤثر بود تردید نمی‌توان‌ کرد. همچنین‌ تاجران‌ هندی‌ که‌ از یک‌ دین‌ شکیبا، که‌ محدودیتهای‌ کاست‌ را ندیده‌ می‌گیرد استقبال‌ کردند، و به‌ گسترش‌ آیین‌ بسی‌ یاری‌ کرده‌اند. ولی‌، آیین‌ بودا فقط‌ ۲۵۰ سال‌ بعد یک‌ دین‌ جهانی‌ شد، یعنی‌ وقتی‌ که‌ آشوکه‌ امپراطور دودمان‌ موریه‌ (۴۲) که‌ در حدود اواسط‌ قرن‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد در هند فرمانروایی‌ داشت‌ هم‌ به‌ همه‌ی‌ بخشهای‌ کشورش‌، و هم‌ به‌ کشورهای‌ همسایه‌ مبلغانی‌ فرستاد.
    طرح‌ ترور بودا
    چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ بودا در سال‌ ۴۹۲ یا ۴۹۱ پ‌. م‌. کشته‌ شود. دیودته‌ی‌ رهرو که‌ پسرعمو و داماد بودا بود پیشنهاد کرد که‌ چون‌ بودا سالخورده‌ است‌ به‌ استراحت‌ بپردازد و رهبری‌ انجمن‌ را به‌ او بسپارد. و استاد چون‌ نظر او را رد کرد، دیودته‌ به‌ شاهزاده‌ اجاته‌ ستو، (۴۳) پسر پادشاه‌ مگده‌، رو آورد. این‌ شاهزاده‌ دوستی‌ پدرش‌ را با بودای‌ صلح‌دوست‌ سدّ راه‌ نقشه‌ی‌ فتوحاتش‌ می‌دانست‌. دیودته‌ توانست‌ اجاته‌ستو را به‌ کشتن‌ بودا برانگیزد. سربازی‌ را برای‌ کشتن‌ بودا فرستادند، که‌ چون‌ با استاد روبه‌رو شد نتوانست‌ فرمان‌ را به‌ انجام‌ رساند. به‌ پای‌ او افتاد، مأموریتش‌ را فاش‌ کرد، و چنان‌ که‌ در این‌ داستان‌ آمده‌، به‌ آیین‌ بودا سر سپرد. ( CV ، ۷، ۳، ۷-۶)
    کوشش‌ دوم‌ در کشتن‌ بودا نیز به‌ شکست‌ انجامید و سومین‌ بار، فیل‌ دیوانه‌ای‌ را به‌ سوی‌ او رها کردند. بودا مهرش‌ (۴۴) را به‌ سوی‌ حیوان‌ تابانید و او را آرام‌ کرد و از آسیب‌ رست‌. ( CV ، ۷، ۳، II -12)
    دیودته‌ چون‌ آرزوی‌ رهبری‌ «انجمن‌» به‌ دلش‌ ماند، خود انجمنی‌ با قوانین‌ سخت‌تر بنیاد نهاد. بودا بیهوده‌ کوشیده‌ بود که‌ با یادآوری‌ این‌ نکته‌ که‌ کارهای‌ مرتاضانه‌ برای‌ رهایی‌ سودی‌ ندارد او را بر آن‌ دارد که‌ دست‌ از این‌ خیال‌ بردارد. چیزی‌ نگذشت‌ که‌ انجمن‌ دیودته‌ برچیده‌ شد. (شومان‌، ۱۳۷۵، صص‌ ۲۷-۱۳)
    مرگ‌ بودا
    بودا در هشتاد سالگی‌ درگذشت‌. می‌گویند هنگامی‌ که‌ «بودا» متوجه‌ شد که‌ وقت‌ وداع‌ و پیوستن‌ به‌ «نیروانه‌» فرا رسیده‌ است‌، به‌ مرید نزدیک‌ خود «آننده‌» که‌ از شنیدن‌ این‌ خبر سخت‌ اندوهگین‌ و پریشان‌ شده‌ بود می‌گوید: «در حالی‌ که‌ گروهی‌ از مریدانی‌ که‌ هنوز به‌ زندگی‌ دنیوی‌ دلبستگی‌ دارند از شنیدن‌ این‌ خبر اندوهگین‌ شده‌ و خواهند گفت‌: «چه‌ زود چشم‌ جهان‌ درمی‌گذرد، گروه‌ دیگر که‌ بر خود تسلط‌ یافته‌اند و به‌ راستی‌ می‌دانند که‌ جمله‌ی‌ عناصر ناپایدار و زودگذرند و نطفه‌های‌ نابودی‌ خویش‌ را در بردارند، خاطره‌ی‌ مرا محترم‌ خواهند شمرد و زندگی‌ خود را با راهی‌ که‌ من‌ آموخته‌ام‌ تطبیق‌ خواهند داد. (شایگان‌، ۱۳۷۵، ص‌ ۱۳۹) وقتی‌ که‌ آننده‌ به‌ گریه‌ افتاد، استاد او را چنین‌ دلداری‌ داد:
    آننده‌، بس‌ کن‌، غم‌ مخور، زاری‌ مکن‌. مگر من‌ همیشه‌ نمی‌گفته‌ام‌ که‌ همه‌ی‌ چیزهای‌ عزیز و خوشایند دستخوش‌ دگرگونی‌، از میان‌ رفتن‌، و ناپایندگی‌ است‌؟ پس‌، اینجا چگونه‌ می‌تواند چنین‌ نباشد؟ چیزی‌ که‌ زاییده‌ شده‌، به‌ هستی‌ آمده‌، ساخته‌ شده‌ و دستخوش‌ زوال‌ است‌، ناممکن‌ است‌ که‌ از میان‌ نرود. ( D 16، ۵، ۱۴ II ص‌۱۴۴)
    آننده‌ از بودا پرسید با جسد او چه‌ باید بکنند. او به‌ آننده‌ گفت‌ که‌ آنان‌ نباید خود را مشغول‌ جسد او کنند؛ بلکه‌ باید به‌ رشد معنوی‌ خود عشق‌ ورزند. او گفت‌ پیروان‌ عادی‌، خود را با جسد مشغول‌ می‌کنند. (رینولدز، ۱۳۷۹، ص‌ ۱۸۱). بودا آخرین‌ بار به‌ رهروانش‌ چنین‌ پند داد: «اکنون‌، ای‌ رهروان‌، پندتان‌ می‌دهم‌: چیزهای‌ ساخته‌ شده‌ دستخوش‌ زوالند، بیدار و هشیار کوشش‌ کنید!».
    اینها آخرین‌ سخنان‌ بودا بود. اندکی‌ پس‌ از آن‌ به‌ حال‌ اغما افتاد – که‌ در گفتار پری‌ نیروانه‌ی‌ بزرگ‌ آن‌ را یک‌ حالت‌ نگرش‌ وصف‌ کرده‌اند – و از این‌ حال‌ به‌ پَری‌ نیروانه‌ رفت‌، که‌ حالت‌ رهایی‌ از رنج‌ پس‌ از رها کردن‌ تن‌ است‌.
    سالِ درگذشت‌ بودا ۴۸۳ سال‌ پیش‌ از میلاد مسیح‌ بود. یونان‌ در این‌ سال‌ با ایران‌ می‌جنگید (که‌ سه‌ سال‌ بعد فتح‌ دریایی‌ تمیستُکل‌ (۴۵) در سالامیس‌ به‌ آن‌ پایان‌ داد)، در حالی‌ که‌ هراکلیت‌، پارمنید و آشیل‌ (۴۶) (در یونان‌) و کنفوسیوس‌ در چین‌ زنده‌ بودند.
    جسد بودا را یک‌ هفته‌ پس‌ از درگذشتش‌ سوزاندند. خاکسترش‌ را میان‌ هفت‌ خاندان‌ از دودمان‌ بزرگان‌ هند، و نیز برهمنی‌ که‌ این‌ آداب‌ را انجام‌ داده‌ بود، قسمت‌ کردند. از خاکستر او به‌ یکی‌ از خاندانهای‌ بزرگ‌ دیگر نیز رسید، و دونه‌ی‌ (۴۷) برهمن‌، که‌ مراسم‌ مرده‌ سوزان‌ را انجام‌ داده‌ بود، ظرفی‌ را که‌ در آن‌ خاکستر مرده‌ را جمع‌ کرده‌ بودند گرفت‌. همه‌ی‌ گیرندگان‌ این‌ خاکسترها سهم‌ خود را در گورْ تپه‌ها، یعنی‌ در توپه‌ یا استوپه‌ها (۴۸) جای‌ دادند.
    در ۱۸۹۸ توپه‌ای‌ در پیپراوا، (۴۹) نزدیک‌ شهر زادگاه‌ بودا کشف‌ و گشوده‌ شد که‌ به‌ احتمال‌ خانواده‌ی‌ بودا آن‌ را روی‌ سهم‌ خود از خاکستر بودا ساخته‌ بوده‌اند. سه‌ متر پایین‌تر از رأس‌ تپه‌، کوزه‌ی‌ کوچکی‌ با چند هدیه‌ یافتند، و پنج‌ متر و نیم‌ پایین‌تر از آن‌ یک‌ صندوق‌ سنگی‌ یافتند که‌ پنج‌ ظرف‌ در آن‌ بود. (۵۰) یکی‌ از اینها، کوزه‌ای‌ بود که‌ از سنگ‌ صابونی‌ (۵۱) ساخته‌ بودند، و بر آن‌ به‌ خط‌ براهمی‌، (۵۲) و زبان‌ ماگدی‌ نوشته‌ بودند:
    این‌ کوزه‌ی‌ خاکستر بودای‌ والا از (طایفه‌ی‌) سکیه‌ هدیه‌ است‌ از سوکیتی‌ (۵۳) و برادران‌ و خواهران‌، پسران‌ و همسرانشان‌.
    در ۱۹۵۸ یادگارهای‌ بیشتری‌ از خاکستر بودا، در منطقه‌ی‌ شهر قبلی‌ ویسالی‌ یافتند. در اینجا در توپه‌ای‌، تغار کوچک‌ درداری‌ کشف‌ کردند، که‌ باقیمانده‌های‌ استخوان‌، خاکستر و هدیه‌ در آن‌ بود فرض‌ این‌ است‌ که‌ این‌ سهم‌ یادگاری‌ سوخته‌ی‌ جسد بوده‌ است‌ که‌ پس‌ از سوزاندن‌ جسد به‌ خاندان‌ اشرافی‌ لچهاوی‌، (۵۴) که‌ پایتختشان‌ ویسالی‌ بود، رسیده‌ است‌. (۵۵) (شومان‌، آیین‌ بودا، ص‌ ۲۶)
    پی‌نوشتها
    ۱٫ Siddhatta Gotama
    2. Lao – tse
    3. soka َ A در ۲۶۹ پ‌. م‌ تنها فرمانروای‌ هند بود، در ۲۶۵ پ‌. م‌ تاجگذاری‌ کرد و در ۲۳۲ پ‌. م‌ درگذشت‌. (شرح‌ کامل‌تر درباره‌ خدمات‌ او به‌ آیین‌ بودا، در ضمیمه‌ آمده‌ است‌)
    ۴٫ کتابهای‌ کانون‌ پالی‌ بعداً مشروحاً معرفی‌ خواهند شد.
    ۵٫ Tusita
    6. Kapilavatttu
    7. Suddhodana
    8. Mah – apaj – apati
    9. R – aja
    10. Kosala
    11. R – ahula
    12. Kamma کردار
    ۱۳٫ aka – Ves : فروردین‌ و اردیبهشت‌.
    ۱۴٫ bodhi
    15. استاد عسکری‌ پاشایی‌ معتقدند که‌ این‌ سخن‌ که‌ اندیشه‌ی‌ بودا تحت‌ تأثیر اُپه‌نیشَدْهاست‌، نه‌ سخنی‌ نو است‌ و نه‌ بنیادی‌ قطعی‌ دارد. نگ‌: ع‌. پاشایی‌، تاریخ‌ آیین‌ بودا، تهران‌، نگاه‌ معاصر، ۱۳۸۲، ص‌ ۴۲-۳۵٫
    ۱۶٫ an – atta
    17. Benares
    18. Dhamma
    19. arahat
    20. رهرو ( bhikkhu ) و انجمن‌ ( sangha ) را معمولاً در کتابهای‌ انگلیسی‌ به‌ ترتیب‌ به‌ monk (راهب‌) و order ترجمه‌ می‌کنند که‌ هر دو از مفهومهای‌ دین‌ یا روحانیت‌ مسیحی‌ نیز هستند.
    ۲۱٫ asaka – up (پیش‌نشین‌)، آن‌ دسته‌ از بوداییانی‌ که‌ «رهرو» نبودند و به‌ «انجمن‌» نمی‌پیوستند.
    ۲۲٫ شرح‌ شرایط‌ دینی‌ و فکری‌ زمان‌ ظهور بودا بعداً خواهد آمد.
    ۲۳٫ لقب‌ چنین‌ رفته‌ ( agata – Tath ) را بعدها در زمینه‌ هایی‌ نیز به‌ کار برده‌اند که‌ بی‌معناست‌. در این‌ موارد، این‌ کلمه‌ را باید «آن‌ کامل‌» یا «انسان‌ کامل‌» ترجمه‌ کرد.
    ۲۴٫ asambuddha – . samm
    25. این‌ تساهل‌ بودا، ظاهراً همیشه‌ مورد عمل‌ رهروان‌ او نبوده‌ است‌. نمونه‌اش‌ جنگهای‌ داخلی‌ سریلانکاست‌. (نگ‌: هوکینز، برادلی‌، آیین‌ بودا، ترجمه‌ محمدرضا بدیعی‌، تهران‌، امیرکبیر، ۱۳۸۰، ص‌ ۱۶۸)
    ۲۶٫ Siha
    27. jain
    28. karma به‌ پالی‌ kamma در لغت‌ به‌ معنای‌ «کردار» است‌. در این‌ باره‌ بیشتر سخن‌ گفته‌ خواهد شد.
    ۲۹٫ خوب‌ است‌ که‌ نظر جینها را از زبان‌ خود بودا بشنویم‌: «… برخی‌ از استادان‌ دین‌ (یا، سمنه‌ – برهمنها) هستند که‌ چنین‌ عقیده‌ و نظری‌ دارند که‌ «هر چه‌ شخص‌ تجربه‌ می‌کند… همه‌ نتیجه‌ی‌ کرداری‌ است‌ که‌ پیش‌ از این‌ کرده‌ است‌؛ ازاین‌رو اگر ریاضت‌ بکشد با این‌ قصد که‌ به‌ کردارهای‌ گذشته‌ پایان‌ دهد، با دست‌ نیازیدن‌ به‌ کردارهای‌ تازه‌، دیگر (برای‌ او) انتقالِ (نتایج‌ کردار) در (زندگانیِ) آینده‌ وجود نخواهد داشت‌، و چون‌ انتقالی‌ نیست‌ در آینده‌ کردار از میان‌ خواهد رفت‌؛ با از میان‌ رفتن‌ کردار رنج‌ هم‌ از میان‌ خواهد رفت‌؛ با از میان‌ رفتن‌ درد و رنج‌، احساس‌ از میان‌ خواهد رفت‌؛ با از میان‌ رفتن‌ احساس‌ هر دردی‌ پایان‌ خواهد یافت‌. عقیده‌ی‌ نگنته‌ها ( Nigantha = جین‌) چنین‌ است‌…»
    ۳۰٫ . Saccaka Aggivessana
    31. دوستداران‌ آیین‌، یعنی‌ آنان‌ که‌ به‌ بودا، به‌ آیین‌، و به‌ انجمن‌ پناه‌ می‌برند، یعنی‌ به‌طور کلی‌ شاگردان‌ بودا، به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ می‌شوند، یا به‌ انجمن‌ می‌پیوندند و رهرو می‌شوند، اینان‌ از خانه‌ به‌ بیخانگی‌ می‌روند، سر خود را می‌تراشند و جامه‌ی‌ زرد دربرمی‌کنند؛ یا دوستدار بودا، آیین‌، و انجمن‌ هستند، ولی‌ ترک‌ خان‌ومان‌ نمی‌کنند اینان‌ را پیش‌نشین‌، یا اوپاسَکَه‌، می‌گویند. پیش‌نشین‌ می‌آید و می‌نشیند، آیین‌ را می‌شنود، می‌آموزد و به‌ خانه‌ی‌ خود باز می‌گردد. از پیش‌نشینان‌ گَهَه‌پَتی‌ها- پدران‌ خانواده‌ – برای‌ خدماتی‌ که‌ به‌ انجمن‌ رهروان‌ کرده‌اند معروف‌اند…
    بودا وظایف‌ پیش‌نشینها را چنین‌ خلاصه‌ می‌کند:
    پیش‌نشین‌ نه‌ می‌کشد، نه‌ سبب‌ کشته‌ شدن‌ موجود زنده‌ می‌شود، با آنانی‌ که‌ می‌کشند همداستانی‌ نمی‌کند، از آزار موجودات‌، خواه‌ توانا و خواه‌ ناتوان‌، پرهیز می‌کند.
    از هیچ‌جا چیزی‌ را که‌ به‌ او نداده‌اند نمی‌گیرد، آن‌ را از دیگران‌ می‌داند، کسی‌ را هم‌ به‌ گرفتن‌ آن‌ وا نمی‌دارد، با آنانی‌ که‌ آن‌ را برمی‌دارند همداستانی‌ نمی‌کند، او از هر گونه‌ دزدی‌ می‌پرهیزد.
    فرزانه‌ از زندگی‌ ناپاک‌ دوری‌ می‌کند همچنان‌ که‌ از توده‌ای‌ زغال‌ افروخته‌، اگر نمی‌تواند زندگی‌ پاکدامنی‌ را زندگی‌ کند، نباید گذاشت‌ که‌ به‌ همسر دیگری‌ تجاوز کند.
    نباید با دیگری‌ در تالار دادگری‌ یا در تالار انجمن‌ دروغ‌ بگوید، نباید کسی‌ را وادار به‌ دروغ‌گویی‌ کند، نباید با دروغگو همداستانی‌ کند، باید از ناحقیقت‌ روبگرداند.
    پیش‌نشینی‌ که‌ آیین‌ را تصدیق‌ می‌کند، نباید نوشابه‌های‌ مستی‌آور بنوشد، نباید کسی‌ را به‌ این‌ کار وادارد، نباید با میخواران‌ همداستانی‌ کند. باید بداند که‌ این‌ کار به‌ دیوانگی‌ می‌کشد.
    نادان‌ مست‌ خود گناه‌ می‌کند و دیگران‌ را هم‌ به‌ مستی‌ می‌کشد. او را از این‌ گناه‌، از این‌ دیوانگی‌، از این‌ خوشی‌ ابلهانه‌ دور دارید.
    او نمی‌کشد؛ تا چیزی‌ را که‌ به‌ او نداده‌اند نمی‌گیرد؛ دروغ‌ نمی‌گوید؛ مست‌ نمی‌کند؛ از کامجویی‌ یا زنا خودداری‌ می‌کند؛ در شب‌ غذای‌ بی‌موقع‌ نمی‌خورد.
    نه‌ به‌ خود حلقه‌ گل‌ می‌آویزد، و نه‌ عطر می‌زند؛ بر بستری‌ که‌ روی‌ زمین‌ گسترده‌اند می‌خوابد. آنان‌ آنچه‌ را بودای‌ غلبه‌کننده‌ی‌ بر درد آورده‌ اوپوسَته‌ی‌ هشتگانه‌ می‌نامند.
    او با دل‌ پر ایمان‌ در روزهای‌ چهاردهم‌، یا پانزدهم‌، و هشتم‌ نیمه‌ی‌ هر ماه‌ او پوسته‌ را انجام‌ می‌دهد و چهارده‌ روز مخصوص‌ را که‌ هشت‌ بخش‌ دارد به‌ جا می‌آورد.
    مرد دانا بامداد، با دلی‌ پر ایمان‌ با خوراک‌ و نوشیدنی‌ انجمن‌ رهروان‌ را شاد می‌کند، به‌ اندازه‌ی‌ توانایی‌ خود یاری‌ می‌کند.
    پنج‌ پیشه‌ هست‌ که‌ پیش‌نشین‌ نباید آنها را در پیش‌ گیرد: شمشیرفروشی‌، فروختن‌ موجودات‌ زنده‌، گوشت‌فروشی‌، می‌فروشی‌، و زهرفروشی‌.
    هشت‌ کار هست‌ که‌ اگر پیش‌نشین‌ دست‌ به‌ آنها نبرد، رهروان‌ کشکول‌ خود را از او دور نگاه‌ می‌دارند و از او غذا نمی‌طلبند. اگر او دست‌ به‌ این‌ هشت‌ کار بزند انجمن‌ تشکیل‌ می‌شود و او را از غذا دادن‌ به‌ رهروان‌ محروم‌ می‌کند. آن‌ کارها اینهاست‌: مخالفت‌ با پیشکشهایی‌ که‌ به‌ رهروان‌ می‌دهند، رفتاری‌ مخالف‌ صلاح‌ رهروان‌ داشتن‌، خلاف‌ مسکن‌ آنان‌، خلاف‌ خود آنان‌ عقیده‌ داشتن‌؛ میان‌ رهروان‌ جدایی‌ انداختن‌؛ به‌ بودا، به‌ آیین‌، و به‌ انجمن‌ بد گفتن‌. نگ‌: ع‌. پاشایی‌، بودا، تهران‌، فیروزه‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۲۹۵٫
    ۳۲٫ Nanda
    33. – Ananda
    34. Anuruddha
    35. Bhaddiya
    36. Devadatta
    37. Sudatta An – athapindika (سیرکننده‌ی‌ بینوایان‌)
    ۳۸٫ Jetavana
    39. Vis – akh – a
    40. Pubb – ar – ama
    41. Pasenadi
    42. Maurya
    43. Aj – atasattu
    44. mett – a
    45. Themistokles
    46. به‌ ترتیب‌ Heraclitus (فیلسوف‌)، Parmenides (فیلسوف‌)، و Aeschylus (نویسنده‌).
    ۴۷٫ Dona
    48. به‌ پالی‌ upa – Th به‌ سنسکریت‌ upa – st که‌ امروزه‌ در افغانستان‌ هنوز «توپ‌» می‌گویند، و آن‌ تپه‌ای‌ یا گنبد مانندی‌ و گورابی‌ بر سر گور است‌. البته‌ در معماری‌ بودایی‌ در کشورهای‌ گوناگون‌ به‌ شکل‌ و صورتهای‌ گوناگون‌ درآمده‌ است‌.
    a – av – 49. Pipr
    50. همه‌ی‌ این‌ یافته‌ها را – به‌ جز خاکستر درون‌ خمره‌ – امروزه‌ در موزه‌ی‌ ملی‌ هند، در کلکته‌ نگهداری‌ می‌کنند. چندین‌ دهه‌ی‌ پیش‌، خاکستر را به‌ پادشاه‌ تایلند (سیام‌) داده‌ بودند. باستان‌شناسان‌ خط‌ روی‌ خمره‌ را کهن‌ترین‌ سنگنبشته‌ی‌ موجود هند دانسته‌اند.
    ۵۱٫ Steatite
    i – ahm – 52. Br
    53. Sukiti
    54. Licchavi
    55. برای‌ اطلاعات‌ بیشتر در مورد مرگ‌ بودا، نک‌: ع‌.پاشایی‌، بودا، تهران‌، مروارید، ۱۳۷۵، صص‌ ۵۰-۲۴۷٫


    منبع

    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  10. 3 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  11. #6
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    مکاتب‌ فلسفی‌ ملهم‌ از بودیسم‌ تراوَدَه‌


    در سده‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد مسیح‌ مکاتب‌ نظری‌ و فلسفی‌ بودایی‌ بسیاری‌ شکوفا گردید. یکی‌ از مهم‌ترین‌ این‌ مکتبهای‌ نظری‌ و فلسفی‌ معروف‌ به‌ «سرواستی‌ وادین‌» (۱) است‌ که‌ به‌ اصالت‌ عینی‌ واقعیتهای‌ عالم‌ معتقد بود و بدین‌جهت‌ آن‌ را «سرواستی‌ وادین‌» (همه‌ چیز هست‌ (۲) )، می‌خوانده‌اند. از این‌ ساقه‌ی‌ کهن‌ فلسفه‌ی‌ بودایی‌ دو شاخه‌ی‌ بزرگ‌ فلسفی‌ زاده‌ شد که‌ به‌ ترتیب‌ به‌ «ویباشیکه‌» و «سوترانتیکه‌» معروف‌ گردیدند.
    «ویباشیکه‌» به‌ هفت‌ «اَبیدرمَهْ» (۳) آیین‌ «سرواستی‌وادین‌» اتکاء می‌کرد و این‌ آثار را کتب‌ منزل‌ می‌دانست‌ و تفسیر این‌ آثار مقدس‌ را که‌ به‌ «ویباشه‌» (۴) معروف‌ بود، کهن‌ترین‌ رساله‌های‌ دین‌ بودایی‌ می‌پنداشت‌، به‌طوری‌ که‌ اسم‌ این‌ مکتب‌ از همین‌ کتاب‌ تفسیر «ویباشه‌» گرفته‌ شده‌. یکی‌ از تصنیفات‌ مهم‌ این‌ مکتب‌ رساله‌ای‌ است‌ به‌ نام‌ «اَبیدرمَهْ کوشَهْ» (۵) که‌ مؤلف‌ آن‌ حکیمی‌ به‌ نام‌ «وَسوبندو» (۶) بوده‌ است‌ که‌ در قرن‌ پنجم‌ میلادی‌ می‌زیسته‌ است‌.
    مکتب‌ دیگر «تِرَهْوادَهْ»، «سوترانتیکه‌» است‌. این‌ مکتب‌ برخلاف‌ آیین‌ «ویباشیکه‌» هفت‌ رساله‌ «اَبیدرمَهْ» را وحی‌ منزل‌ نمی‌دانست‌ و مبدأ و منشأ الهام‌ آن‌ را انسانی‌ می‌شمرد و فقط‌ به‌ رساله‌های‌ اصلی‌ تِرَهْوادَهْ یعنی‌ «سوتَه‌ها» متکی‌ بود، و اسم‌ خود را از همین‌ آثار مقدس‌ و کهن‌ کیش‌ ب ودایی‌ گرفته‌ است‌
    یکی‌ از بانیان‌ این‌ نحوه‌ تفکر، فیلسوفی‌ موسوم‌ به‌ «کومارَلَتَه‌» (۷) بود که‌ در قرن‌ دوم‌ میلادی‌ می‌زیست‌. «یشومیتره‌» (۸) حکیم‌ بزرگ‌ دیگری‌ است‌ که‌ بدین‌ مکتب‌ تعلق‌ داشته‌ و تفسیری‌ بر رساله‌ «اَبیدرمَهْ کوشَهْ» انشاء کرده‌ است‌ که‌ معروف‌ به‌ «اَبیدرمَهْ کوشه‌سَواکیا» (۹) است‌. «وَسوبندو» نگارنده‌ی‌ رساله‌ی‌ مشهور «اَبیدرمَهْ کوشَهْ» تفسیری‌ بر رساله‌ی‌ خود به‌ نام‌ «اَبیدرمَهْ کوشَهْباسیَهْ» (۱۰) نگاشت‌ و در آن‌ از اصول‌ و مبانی‌ «ویباشیکه‌» انتقاد کرد و از مکتب‌ «سوترانتیکه‌» حمایت‌ نمود. همین‌ حکیم‌ عالیقدر بعدها براثر نفوذ برادرش‌ «آسَنگه‌» (۱۱) به‌ آیین‌ مکتب‌ «مهایانه‌» که‌ به‌ «یوگه‌چاره‌» (۱۲) یا «ویگیانه‌وَدَه‌» (۱۳) معروف‌ است‌ گروید.


    مبانی‌ مکاتب‌ فلسفی‌ ویباشیکه‌ و سوترانتیکه‌
    مکاتب‌ ویباشیکه‌ و سوترانتیکه‌
    در تعلیمات‌ ابتدایی‌ بودا، به‌ مباحث‌ صرفاً حکمی‌ چندان‌ توجهی‌ نشده‌ است‌. با اینکه‌ «بودا» هیچ‌ ادعایی‌ برای‌ تعریف‌ و تشریح‌ مبانی‌ مهم‌ فلسفی‌ از قبیل‌ مبدأ و معاد و هستی‌ و نیستی‌ نکرده‌، مع‌الوصف‌ در تعلیمات‌ او بدون‌ شک‌ و تردید، یک‌ دید خاص‌ فلسفی‌ وجود دارد که‌ پایه‌ و شالوده‌ی‌ مکاتب‌ بزرگ‌ فلسفیِ بودایی‌ بوده‌ است‌. «بودا» چنان‌که‌ مکرراً گفته‌ شد، جوهر ثابت‌ و روح‌ را یکپارچه‌ تکذیب‌ کرد و فقط‌ به‌ تشریح‌ واقعیتهایی‌ (۱۴) که‌ یک‌ دم‌ پدید آمده‌ و دم‌ دیگر فانی‌ می‌شوند، اکتفا کرد. برای‌ «بودا» ادراکات‌ و مفاهیم‌ و افکار، به‌انضمام‌ محیط‌ طبیعی‌ای‌ که‌ با این‌ افکار و ادراکات‌ مرتبط‌ است‌، تشکیل‌دهنده‌ی‌ همان‌ روح‌ یا شخصیت‌ ذاتی‌ بوده‌ است‌ و «بودا» آن‌ را جریان‌ حیات‌ (۱۵) می‌نامید که‌ بر اثر اجتماع‌ عناصری‌ چند زاده‌ شده‌ یا به‌ عبارت‌ دیگر شخصیت‌ انسان‌ را ترکیب‌ «عناصر گردهم‌ آمده‌» یا «مجموعه‌» (۱۶) می‌پنداشت‌.


    بودا به‌ جز این‌ عناصر مرکب‌، هیچ‌ حقیقت‌ دیگری‌ در ذات‌ آدمی‌ نمی‌یافت‌. این‌ عناصر را بودائیان‌ «نامارویا» (۱۷) یا «نام‌ و شکل‌» نیز گفته‌اند، و مراد از شکل‌ (۱۸) عناصر روانی‌ و ذهنی‌ است‌ که‌ در ترکیب‌ ساخت‌ درونی‌ انسان‌ وجود دارد و نام‌ (۱۹) اشاره‌ به‌ عناصر طبیعی‌ و مادی‌ است‌ که‌ تن‌ عنصری‌ آدمی‌ را شامل‌ است‌. در واقع‌ «بودا» همان‌ عناصری‌ را اصیل‌ و واقعیتهای‌ نهایی‌ عالم‌ دانست‌ که‌ «اُپه‌نیشَدْها» می‌کوشیدند دائم‌ آنها را رد کنند و واقعیت‌ مطلق‌ عالم‌ را سوای‌ آنها جلوه‌ دهند. «بودا» اشیاء خارجی‌ را نیز بسان‌ واقعیتهای‌ روانی‌ ناپایدار می‌یافت‌ و آنان‌ را به‌ مثابه‌ کیفیاتی‌ چند می‌پنداشت‌. به‌ نظر «بودا» ادراکات‌ حاصله‌ مطابق‌ کیفیاتی‌ است‌ که‌ به‌ اشیاء تعلق‌ دارد چون‌ رنگی‌ که‌ از کوزه‌ مستفاد گردد. در نظر «بودا» همین‌ کیفیات‌ تشکیل‌دهنده‌ی‌ اشیاء خارجی‌ است‌ و «بودا» جوهری‌ به‌ جز مجموعه‌ی‌ این‌ کیفیات‌ نمی‌پذیرفت‌ و وحدت‌ و ثباتی‌ در پس‌ تغییر مداوم‌ آنان‌ نمی‌یافت‌. (شرح‌ فشرده‌ مبانی‌ مکاتب‌ ویباشیکه‌ و سوترانتیکه‌ را در تابلوهای‌ صفحات‌ بعدی‌ می‌خوانید).
    در اینجا صرفاً قدری‌ موضوع‌ معرفت‌ از دیدگاه‌ بودیسم‌ تِرَهْوادَهْ را بیشتر می‌شکافیم‌. فرضیه‌ی‌ شناخت‌ در مکاتب‌ فلسفیِ بودایی‌ هماهنگ‌ با مبحث‌ تکثر وجودی‌ و پیدایش‌ و انهدام‌ پی‌درپی‌ عناصر حیات‌ است‌، یعنی‌ شناخت‌ بسان‌ عناصر متکثره‌ حیاتی‌، پدیده‌هایی‌ چندگانه‌ و مرکب‌ از عناصری‌ چند است‌ که‌ بر اساس‌ مقارنه‌ی‌ همین‌ عناصر «همراه‌» و معطوف‌ به‌ مرکز، در آن‌ واحد چون‌ لحظات‌ آنی‌ و برق‌آسا، ظاهر می‌گردد. در واقع‌ عناصر به‌ هم‌ نمی‌آمیزند و
    تماس‌ و برخوردی‌ بین‌ آنان‌ به‌ وقوع‌ نمی‌پیوندد و حس‌، موضوع‌ ادراک‌ را اخذ نمی‌کند و به‌ تصرف‌ در آن‌ نمی‌پردازد، بلکه‌ بنا به‌ قانون‌ علیت‌، گروهی‌ از عناصر موجب‌ پیدایش‌ عناصری‌ می‌شوند که‌ با آنان‌ ارتباط‌ نزدیک‌ داشته‌اند. شناخت‌ بصری‌ به‌ عبارت‌ دیگر متشکل‌ است‌ از لحظه‌ای‌ از رنگ‌، (۲۰) لحظه‌ای‌ از ماده‌ی‌ بصری‌، (۲۱) لحظه‌ای‌ از ذهن‌ که‌ بر اساس‌ مقارنه‌ و ارتباط‌ نزدیک‌ آنان‌ به‌ یکدیگر ظاهر می‌شود و لحظه‌ای‌ از ادراک‌ بصری‌ (۲۲) را پدید می‌آورد (۲۳) نقطه‌ای‌ که‌ در آن‌ این‌ عناصر همراه‌ و معطوف‌ به‌ مرکز گرد هم‌ می‌آیند و یکی‌ می‌شوند، همان‌ لحظه‌ای‌ از شناخت‌ است‌.
    اعتراضی‌ که‌ به‌ این‌ فرضیه‌ شناخت‌ شده‌ است‌ این‌ است‌ که‌: حال‌ که‌ شناخت‌ آنی‌ است‌ چگونه‌ حالت‌ استمرار از شناختهای‌ گوناگون‌ مستفاد می‌گردد؟ و چگونه‌ آنچه‌ که‌ در واقعیت‌ امر تسلسل‌ لحظات‌ برق‌آساست‌، پیوسته‌ و یکپارچه‌ جلوه‌ می‌کند.


    بوداییان‌ معتقدند که‌ سلسله‌ شناختهای‌ آنی‌ و متوالی‌ بسان‌ امواج‌ پی‌درپی‌ دریا هستند، هر موجی‌، «محرک‌» موج‌ دیگر است‌ و عنصر سیال‌ خود را بدان‌ منتقل‌ می‌سازد، یا شناخت‌ به‌ مصداق‌ شعله‌های‌ پی‌درپی‌ آتش‌ شمعی‌ است‌ که‌ پیوسته‌ به‌ نظر می‌رسد و آنچه‌ ما بدان‌ شناخت‌ می‌گوییم‌ فقط‌ تسلسل‌ لحظات‌ برق‌آسا و پی‌درپی‌ آگاهی‌ است‌.
    هر گاه‌، لحظه‌ای‌ از رنگ‌، و لحظه‌ای‌ از حس‌، و لحظه‌ای‌ از آگاهی‌، چون‌ علل‌ متقارن‌ و همراه‌ و معطوف‌ به‌ مرکز گردهم‌ آیند، لحظه‌ای‌ از شناخت‌ را پدید خواهند آورد. این‌ شناخت‌ به‌ مجرد اینکه‌ پدید آید فانی‌ است‌ و بسان‌ موجی‌ است‌ که‌ حرکت‌ سرنگونیِ آن‌، موج‌ دیگری‌ را پدید می‌آورد و عنصر مایع‌ خود را به‌ دیگری‌ انتقال‌ می‌دهد. لحظه‌ی‌ شناخت‌ گروهی‌ از صفات‌ خود را به‌ لحظه‌ی‌ بعدی‌ شناخت‌ منتقل‌ می‌سازد. البته‌ این‌ لحظات‌ همانندی‌ کامل‌ ندارند، چنان‌ که‌ دو موج‌ عین‌ هم‌ نیستند ولی‌ خویشاوندی‌ و تشابهی‌ بین‌ آنان‌ هست‌ و همین‌ خویشاوندی‌ و تشابه‌ موجب‌ می‌گردد که‌ حافظه‌ و بازشناسایی‌ میسر گردد.


    لحظات‌ شناخت‌ که‌ پی‌درپی‌ نمودار می‌شوند سرعتی‌ چنان‌ دارند که‌ آنچه‌ در واقعیت‌ امر استمرار لحظاتِ پی‌درپی‌ و آنی‌ و برق‌آساست‌ به‌ نظر ما ثابت‌ و پیوسته‌ و یکپارچه‌ جلوه‌ می‌کند و این‌ وضع‌ به‌ مثابه‌ی‌ تیری‌ است‌ که‌ گلبرگهای‌ گلی‌ را بشکافد، با اینکه‌ تیر مزبور گلبرگها را یکی‌ پس‌ از دیگری‌ سوراخ‌ می‌کند ما احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ این‌ کار در آن‌ واحد صورت‌ پذیرفته‌ است‌. یا اگر آتش‌ گردانی‌ را بچرخانیم‌ حلقه‌ و دایره‌ای‌ آتشین‌ می‌بینیم‌، حال‌ آنکه‌ این‌ دایره‌ در حقیقت‌ تسلسل‌ پی‌درپی‌ نقطه‌های‌ فروزان‌ آتش‌ است‌ و حلقه‌ی‌ آتشین‌ نیست‌.

    مکاتب‌ فلسفی‌ مهایانه‌
    هنگامی‌ که‌ مکاتب‌ «تِرَهْوادَهْ» آیین‌ عدم‌ ثبات‌ و آنی‌ بودن‌ بقای‌ عناصر را بنیاد می‌گذارند، یکی‌ از نتایج‌ منطقی‌ و طبیعی‌ این‌ آیین‌ ناگزیر می‌بایستی‌ این‌ می‌شد که‌ هیچ‌ چیز، هیچ‌ جا و به‌ هیچ‌ عنوان‌، واقعیت‌ ندارد و بدین‌ترتیب‌ بزرگ‌ترین‌ واقعیت‌، همان‌ عدمِ واقعیتِ عناصر و هیچ‌ بودنِ و تهی‌ بودن‌ کلیه‌ی‌ جوهرها و هستیهاست‌. ولی‌ آیین‌ کهن‌ بودایی‌ و مکتب‌ «سرواستی‌وادین‌» (۲۴) مبحث‌ عدم‌ ثبات‌ اشیاء را به‌ منتها درجه‌ منطقی‌ آن‌ یعنی‌ آیین‌ تهیّت‌ نرساند و واقعیت‌ عینی‌ و ذهنی‌ عناصر را پذیرفت‌ و تنها این‌ مکاتب‌ «مهایانه‌» بودند که‌ سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ نه‌ فقط‌ عناصر آنی‌ و گذرنده‌ هستند بلکه‌ خالی‌ از هر جوهر و حقیقت‌ می‌باشند و در واقع‌ همه‌ی‌ چیز هیچ‌ است‌ و تهیّتی‌ بیش‌ نیست‌. (۲۵)
    بزرگ‌ترین‌ مکاتب‌ بودایی‌ «مهایانه‌» عبارت‌ بوده‌اند از مکتب‌ «شونیه‌وادَه‌» (۲۶) یا «مادیَمیکَهْ» (۲۷) و مکتب‌ «ویگیانَه‌وَدَهْ» (۲۸) یا «یوگه‌چاره‌». (۲۹) مبانی‌ این‌ دو آیین‌ به‌ هم‌ بسیار نزدیک‌ است‌ و اختلافاتی‌ اساسی‌ بین‌ آنها نمی‌توان‌ یافت‌. این‌ دو مکتب‌ دنیای‌ خارجی‌ و عالم‌ عینی‌ را در خور اعتنا نمی‌دانند و آن‌ را خالی‌ از هر جوهر و حقیقت‌ می‌پندارند و به‌ مثابه‌ی‌ رؤیا و سرابی‌ بی‌بود به‌ حساب‌ می‌آورند. در حالی‌ که‌ آیین‌ «مادیمیکه‌» منکر واقعیت‌ عینی‌ و ذهنی‌
    جهان‌ است‌ و این‌ دو را به‌ منزله‌ی‌ تهیّت‌ (۳۰) عالمگیر تصور می‌کند، «ویگیانَه‌وَدَهْ» می‌افزاید که‌ با وصف‌ این‌، در پسِ عوارضِ گذرنده‌ و پدیده‌های‌ تهی‌ و خالی‌، آگاهیِ مطلقْ متجلی‌ است‌ و کثرات‌ بر اثر تأثرات‌ دیرینه‌ی‌ ذهنی‌، مصداق‌ می‌یابند و این‌ تأثرات‌، منشأ کلیه‌ی‌ تموجاتِ نفسانی‌ و ذهنی‌ هستند که‌ توهم‌ و خیال‌ جهانی‌ را به‌ وجود می‌آورند.
    همان‌طور که‌ در بحث‌ گذشته‌ دیدیم‌، مکتبهای‌ «تِرَهْوادَهْ» با اینکه‌ ماده‌ را همان‌ مأخذ حسی‌ می‌دانند، اشیاء عینی‌ را واقعیتی‌ انکارناپذیر می‌پندارند و به‌ همین‌ مناسب‌ آنها را مکاتب‌ «رئالیست‌» می‌خوانند. هر دو مکتب‌ فلسفی‌ «مهایانه‌» واقعیت‌ دنیای‌ خارج‌ را یکسره‌ تکذیب‌ کردند و آن‌ را مصنوع‌ ذهن‌ فعال‌ انگاشتند، و یکی‌ از آنان‌ «ویگیانَه‌وَدَهْ» معتقد به‌ اصالت‌ ذهن‌ مطلق‌ شد و آن‌ را مکتب‌ «ایده‌آلیسم‌ صرف‌» گفتند، و دیگری‌ که‌ بنیانگذار آن‌ حکیم‌ نامور جدلی‌ «ناگورجونه‌» (۳۱) بود، قانون‌ طرد ماسوای‌ تهیّت‌ را به‌ کلیه‌ی‌ مفاهیم‌ و پدیده‌های‌ نسبی‌
    جهان‌ نسبت‌ داد و معتقد به‌ این‌ شد که‌ مفاهیم‌ و تصورات‌، نه‌ به‌ خودی‌ خود قابل‌ فهم‌اند و نه‌ به‌ وسیله‌ی‌ افکار و مفاهیم‌ دیگر؛ هر کوشش‌ و سعی‌ای‌ که‌ ما جهت‌ درک‌ آنان‌ بکنیم‌ ناگزیر به‌ پریشانی‌ و آشفتگی‌ افکار منجر می‌شود چرا که‌ پدیده‌ها نسبی‌اند و در واقعیت‌ فطری‌ خود، تهی‌ از هر گونه‌ جوهر بوده‌ و تصورناپذیر و متناقض‌اند.


    مکتب‌ ویگیانه‌ وَدَهْ
    یکی‌ از ارزنده‌ترین‌ متفکرین‌ این‌ آیین‌ «ایده‌آلیسم‌ صرف‌» که‌ فرضیه‌ی‌ «تاتهاتا» (۳۲) را بنیان‌ ساخت‌، حکیم‌ نامور آشوَه‌گوشه‌ (۳۳) است‌. این‌ حکیم‌ برهمن‌زاده‌ای‌ بود که‌ به‌ کلیه‌ی‌ علوم‌ نظری‌ برهمنی‌ احاطه‌ داشت‌ و جوانی‌ خود را صرف‌ سفر و سیاحت‌ در نقاط‌ مختلف‌
    هند کرده‌ بود. وی‌ بعدها به‌ آیین‌ بودا گروید و یکی‌ از مفاخر فلسفه‌ی‌ بودایی‌ شد و در ردیف‌ حکمای‌ بزرگ‌ تیره‌ی‌ «مهایانه‌» درآمد. «آشوَه‌گوشه‌» در سال‌ ۱۰۰ میلادی‌ می‌زیست‌ و یکی‌ از آثار ارزنده‌ و بدیع‌ او رساله‌ای‌ معروف‌ به‌ «مهایانه‌شِرَدوتپادَهْ» (۳۴) است‌. این‌ رساله‌ در سال‌ ۵۵۳ میلادی‌ به‌ زبان‌ چینی‌ گردانده‌ شد. مبانی‌ این‌ تصنیف‌ مربوط‌ به‌ مکتب‌ «ویگیانَه‌وَدَهْ» است‌. «سرچارلزالیوت‌» می‌گوید: «در این‌ رساله‌ سه‌ تمایل‌ بزرگ‌ تیره‌ی‌ «مهایانه‌» یعنی‌ بعد مابعدالطبیعی‌، و جنبه‌ی‌ اساطیری‌ و عبادت‌ توأم‌ با التهاب‌ و جذبه‌ی‌ عرفانی‌، به‌ خوبی‌ هویداست‌». (۳۵)


    مکتب‌ مادیمیکه‌
    «آیین‌ مادیمیکه‌» بسیار کهن‌ است‌ و
    تاریخ‌ پیدایش‌ آن‌ را باید در تعلیمات‌ خود بودا یافت‌. بودا آیین‌ خود را راه‌ میانه‌ (۳۶) می‌خواند و مریدان‌ را از افراط‌ و تفریط‌ ریاضت‌ (۳۷) و زندگی‌ دنیوی‌ برحذر می‌داشت‌. در مسائل‌ فلسفی‌ هم‌ از اظهارات‌ قاطعی‌ چون‌ وجود و عدم‌ و مبدأ و معاد و غیره‌ خودداری‌ می‌کرد و روشی‌ میانه‌ و برزخی‌ بین‌ امور مثبت‌ و منفی‌ در پیش‌ می‌گرفت‌. یکی‌ از بانیان‌ و مروجین‌ بزرگ‌ این‌ مکتب‌ «ناگورجونه‌» (۳۸) است‌ که‌ در آخر قرن‌ دوم‌ میلادی‌ می‌زیسته‌ است‌ و بدون‌ تردین‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ متفکرین‌ و فلاسفه‌ جدلی‌ است‌ که‌ از هند برخاسته‌. «رنه‌ گروسه‌» درباره‌ی‌ «ناگورجونه‌» می‌گوید: «شخصیت‌ وی‌ آنچنان‌ استثنایی‌ و قوی‌ است‌ که‌ هنوز هم‌ تندیها و لحن‌ سخرآمیز عبارات‌ او را می‌توان‌ از خلال‌ قرنها و ترجمه‌های‌ گوناگون‌ مشاهده‌ کرد. روش‌ او، یک‌ روش‌ خاص‌، ژرف‌، دلپذیر و حتی‌ مستأصل‌کننده‌ی‌ نابغه‌ای‌ به‌ غایت‌ جسور است‌ که‌ همه‌ی‌ مسائل‌ فلسفی‌ را از نو بررسی‌ می‌کند و مشرب‌ روحی‌ است‌ بسیار انتقادی‌ که‌ هیچ‌ سنّتی‌ مانع‌ گسترش‌ آن‌ نمی‌شود». (۳۹)


    «ناگورجونه‌» نگارنده‌ی‌ رساله‌ی‌ معروف‌ «مادیمیکه‌ کاریکا» (۴۰)(۴۱) است‌ که‌ شامل‌ ۴۰۰ بیت‌ بوده‌ و به‌ ۲۷ فصل‌ تقسیم‌ شده‌ است‌. وی‌ تفسیری‌ هم‌ به‌ رساله‌ی‌ خود تحت‌ عنوان‌ «آکوتوبایا» (۴۲) نگاشته‌ که‌ فقط‌ ترجمه‌ی‌ تبتی‌ آن‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌. رساله‌های‌ «مهایانه‌ویمشاکا» (۴۳) و «ویگرَهْهَوِیاوَرْتَنْیْ» (۴۴) نیز به‌ او منسوب‌ است‌. تفسیرهای‌ دیگری‌ که‌ به‌ رساله‌ی‌ «مادیمیکه‌کاریکا» نگاشته‌ شده‌، اثر «بوداپَلیتَهْ» (۴۵) و «بَوِیْوَکَهْ (۴۶) » است‌. این‌ آثار در ترجمه‌های‌ تبتی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ و یگانه‌ تفسیری‌ که‌ به‌ زبان‌ سنسکریت‌ به‌ ما رسیده‌ رساله‌ی‌ «پرسَّنَهْپادَ» (۴۷) تألیف‌ «چَندِرَ***تی‌» (۴۸) است‌ که‌ در نیمه‌ی‌ دوم‌ قرن‌ هفتم‌ میلادی‌ تحریر شده‌.
    مهم‌ترین‌ متفکرین‌ این‌ مکتب‌ عبارت‌اند از: «آریَهْوِدا» (۴۹) که‌ اهل‌ سیلان‌ و شاگرد خود «ناگورجونه‌» بوده‌ است‌ و مؤلف‌ رساله‌های‌ «شَتشِتْرهَ»، (۵۰) و «چَتوشتکهْ» (۵۱) است‌. این‌ حکیم‌ در قرن‌ سوم‌ میلادی‌ می‌زیسته‌ است‌. «شَنْتیْدِوَه‌» (۵۲) حکیم‌ دیگری‌ است‌ که‌ در نیمه‌ی‌ دوم‌ قرن‌ هشتم‌ میلادی‌ می‌زیسته‌ است‌ و مؤلف‌ رساله‌های‌ «بودی‌ و «شیکشاسموچیَه‌» (۵۳) است‌. رساله‌ی‌ اولی‌ آنچنان‌ شهرت‌ یافت‌ که‌ یازده‌ تفسیر متعدد بر آن‌ نگاشتند و بین‌ آنان‌ تفسیر «پنجیکا» (۵۴) تألیف‌ «پِرَگیاکرماتی‌» (۵۵) بی‌تردید یکی‌ از مهم‌ترین‌ تفاسیری‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌ سنسکریت‌ محفوظ‌ مانده‌. رساله‌ی‌ دیگر این‌ مکتب‌ «پرگیاپارمیتاسوتره‌» (۵۶) است‌.


    هستی‌شناسی‌ مبتنی‌بر تُهیت‌ در آیین‌ مادیمیکه‌
    «ناگورجونه‌» فرضیه‌ی‌ تهیّت‌ را وارد آیین‌ خود کرده‌ است‌. ترجمه‌ی‌ خود این‌ کلمه‌ با اشکالات‌ بسیار مواجه‌ است‌. «شُونْیَتا» (۵۷) از لحاظ‌ اشتقاق‌ لغوی‌ مفهوم‌ «تهی‌بودن‌» و «خالی‌ بودن‌» و خلا را می‌رساند. «چرباتسکی‌» (۵۸) آن‌ را «نسبیت‌ جهانی‌» (۵۹) و دانشمند ژاپنی‌ «یاموچی‌» آن‌ را «عدم‌ جوهر» تعبیر کرده‌ است‌. «پوسن‌» درباره‌ی‌ این‌ مطلب‌ می‌نویسد: «بودائیان‌ قدیمی‌ می‌گفته‌اند: «همه‌ چیز تهیّت‌ است‌»… مکتب‌ «هینَهْیانَهْ» این‌ گفته‌ را خالی‌ از حقیقت‌ «آتمن‌» پنداشت‌ و تصور کرد که‌ نه‌ فقط‌ اشیاء «آتمن‌» نمی‌توانند بود بلکه‌ خود، خالی‌ از هر گونه‌ واقعیت‌ ثابت‌ ولایتغیرند و بالنتیجه‌ اندیشه‌ واقعیت‌ ثابتی‌ نیست‌ و در واقعیت‌ ثابتی‌ قرار نمی‌یابد و به‌ هیچ‌ اصل‌ ثابتی‌ متصل‌ نمی‌تواند شد، همچنین‌ ماده‌ و صورت‌ (۶۰) و غیره‌… عناصر به‌ واسطه‌ی‌ عللی‌ چند ظهور می‌یابند و به‌ علت‌ رابطه‌ی‌ علت‌ و معلول‌ (۶۱) پدید می‌آیند و به‌ همین‌ دلیل‌ دارای‌ موجودیتی‌ نسبی‌ بوده‌ و خالی‌ از «آتمن‌»اند… ولی‌ «ناگورجونه‌» گفت‌: «اشیائی‌ که‌ به‌ موجب‌ زنجیره‌ علّی‌، ظاهر می‌شوند، نه‌ فقط‌ عاری‌ از واقعیت‌ جوهری‌ بوده‌، بلکه‌ خالی‌ از هر گونه‌ جوهر فردی‌ (۶۲) و خصایص‌ شخصی‌ (۶۳) هستند. در اینجا فقط‌ سخن‌ از خلا جوهر و عدم‌ ثبات‌ اصولی‌ که‌ مکاتب‌ «هی‌نایانا» تکذیب‌ می‌کرده‌اند، درمیان‌ نیست‌، بلکه‌ مراد نیستی‌ و عدم‌ همان‌ واقعیتهای‌ نسبی‌ است‌. زیرا آنچه‌ که‌ از علتی‌ پیدا می‌شود در واقع‌ به‌ وجود نیامده‌ است‌. «هینَهْیانَهْ» پدیده‌ها را بی‌بود می‌دانست‌ ولیکن‌ آنها را واقعی‌ می‌پنداشت‌، حال‌ آنکه‌ روش‌ تحلیلی‌ و شیوه‌ی‌ استدلالی‌ «ناگورجونه‌» عدم‌ واقعیت‌ این‌ پدیده‌ها را به‌ اثبات‌ می‌رساند، و فقط‌ بدین‌ معنی‌ می‌توان‌ این‌ گفتار را که‌ زنجیر علّی‌ مساوی‌ با همان‌ تهیّت‌ جهانی‌ (۶۴) است‌، پذیرفت‌».

    پی‌نوشتها
    adin – astiv – 1. sarv
    2. sarva- asti
    3. abhidharma
    asa – 4. vibh
    5. abhidharmakos’a
    6. Vasubandhu
    aralata – 7. Kum
    8. Yas’omitra
    a – akhy – 9. abhidharmakos’sav
    asya – 10. abhidharmakos’abh
    11. Asanga
    ara – 12. yogac
    ada – anav – 13. vij•
    ۱۴٫ این‌ واقعیتهای‌ گذران‌ را در فلسفه‌ی‌ بودایی‌ «دَرْمَه‌» یعنی‌ شیئی‌، گفته‌اند.
    استاد شایگان‌ آن‌ را به‌ کلمه‌ی‌ عنصر تعبیر کرده‌ است‌.
    ana – 15. samt
    ata – 16. samgh
    upa – ama- r – 17. n
    upa – 18. r
    ama – 19. n
    upa – 20. r
    21. caksus
    22. spars’a
    , p. 46. The Central Conception of Buddhism 23. Th. Stcherbatsky:
    adin – astiv – 24. sarv
    Cambridge, 1962, p. 76 Indian Idealism, 25. S. Dasgupta:
    ada – unyav – 26. s’
    adhyamika – 27. m
    ada – anav – 28. vij•
    ara – 29. yogac
    unya – 30. s’
    arjuna – ag – 31. N
    a – 32. tathat
    33. As’vaghosa
    ada – anas’raddhotp – ay – 34. mah
    vol II, London, 1962, p. 42 Hinduism and Buddhism, 35. Sir Charles Eliot:
    36. madhyam
    37. tapas
    arjuna – ag – 38. N
    vol, I, Paris, 1931, p.212. Les philosophies indiennes, 39. Renإ Grousset:
    a – arik – k adhyamika- – 40. m
    41. برای‌ ترجمه‌ی‌ تبتی‌ رجوع‌ شود به‌: Heidelberg, 1911 arjuna nach der tibetischen Version دbersetzt, – ag – Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
    برای‌ ترجمه‌ی‌ چینی‌ رجوع‌ شودبه‌: Heidelberg, 1912. arjuna nach der Chinesischen Versionدbersetzt, – ag – Die Mittlere Lehre des N Max Walleser:
    a – 42. akutobhay
    ana vims’aka – ay – 43. mah
    i – avartan – 44. vigrahavy
    apalita – 45. Buddh
    46. Bhaviveka
    ada – 47. prasannap
    irti – 48. Candrak
    Aryadeva – 49.
    50. s’atas’astra
    51. catuh s’atakah
    52. S’antideva
    a- samuccaya – 53. s’iks
    a – 54. pa•jik
    akaramati – 55. Praj•
    utra – a s – aramit – •ap – 56. praj
    a – unyat – 57. s’
    58. رجوع‌ شود به‌: Leningrad, 1927 ana, – The Conception of Buddhist Niru Th. Stcherbatsky:
    59. universal relativity
    upa – 60. r
    itya- samutpanna – 61. prat
    ava – 62. svabh
    63. svalakana
    a – unyat – 64. s

    منبعhttp://www.iptra.ir/vdcbrh0gbbs.html
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  12. 3 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  13. #7
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    سه کالبد

    ترى کایه ya¦Trika سن.; در لغت به معنى «سه کالبد»; از نگاه مهایانه اشاره است به سه کالبد هر بودا. گوهر این تعلیم این عقیده است که هر بودایى با مطلق یکى است و در این جهان نسبى تجلى مى یابد تا براى سود همه موجودات بکوشد. سه کالبد این ها هستند:۱٫ دَرْمَه کایه ya¦dharmaka («کالبد ِ نظم ِ بزرگ»); سرشتِ حقیقىِ بودا که با حقیقت متعالى، ذات این جهان، یکى است. دَرْمَه کایه، اتحاد بودا با هستى است. در عین حال، تجسّم قانون (دَرْمَه)، یا آیینى است که بودا آن را روشنگرى کرد.
    ۲٫ سَم بوگه کایه ya¦ Sambhogaka(«کالبدِ بهره مندى»); کالبد بودایانِ در بهشت بودا، که بهره مند از حقیقتى هستند که خود تجسّم آن اند.
    ۳٫ نیرمانه کایه ya¦naka¦Nirma («کالبدِ تبدّل»); کالبدِ خاکى، که بودایان در آن در مقابل انسان ها ظاهر مى شوند تا قصد خود را براى هدایت همه موجودات به رهایى تحقق ببخشند.
    دَرْمَه کایه در آغاز با آیینى که شاکیه موُنى، بوداىِ تاریخى، روشنگرى کرده بود یکى گرفته مى شد. اما بعدها آن را با دو کالبد دیگر یکجا آوردند تا این مجموعه (سه گانه) را شکل دهند. دَرْمَه کایه ، ابدى و پاینده، عارى از صفات و آزاد از دوگانگى است; آن، کالبد معنوى بودایان است، یعنى سرشت حقیقى شان، که همه بودایان در آن سهیم اند. نام هاى جورواجورى را براى دَرْمَه کایه به کار مى برند که بسته به آن است که آن را به منزله سرشت حقیقى هستى بگیرند، یعنى (دَرْمَتا ¦dharmata ، دَرْمَه داتوُ tu¦dharmadha ، تَتَتا ¦tathata ، بو«ته تَتَتا ¦tatathata¦bhu ، شو«نْیَتا ¦nyata¦shu ، آلَیَه ویجْنِیانه na¦laya vij·a¦a)، یا به منزله سرشت حقیقى بودایان (بوُدتا ¦buddhata، سرشت بودا، تَتاگَتَه گَرْبَه gata¦ tathagarbha). در بسیارى از مکتب ها، دَرْمَه کایه را بى تشخّص مى دانند، و در بعض دیگر شخص (محض نمونه، لنکاوَتارَه سو«ترَه tra¦ra su¦vata¦Lanka، بوداوَتَمْسَکه سو«ترَهvatamsaka¦ Buddhatra¦su). دَرْمَه کایه را از راه پرَجِنیا ¦ Praj·aمى توان شناخت.
    سَم بوگه کایه حاصل کردارهاىِ نیکِ گذشته است و آن را به واسطه ثواب انباشته بوداسَفان در روشن شدگى (اشراق) مى توان شناخت. سَم بوگه کایه سىودو نشان بزرگ (دواتریمْ شَدْوَره لَکْشَنه trimshadvara Lakshana¦Dva) و هشتاد نشان بزرگ ِ بودا را آشکار مى کند و فقط آن بوداسَف قادر به دیدن آن است که به آخرین مرحله (بو«مى mi¦bhu) تکاملِ یک بوداسَف رسیده باشد. این «کالبد بهره مندى»، بودا را به منزله چیزى سزاوار ِ پرستش نشان مى دهد. اوصاف بودایان را که در سوره هاى مَهایانه آورده اند به این جنبه اشاره دارد. بودایان در تجلیات ِ سَم بوگه کایهشان ساکن در قلمروهاى بودا (سرزمین سعادت)اند; زاده شدن در این قلمروهاى بودا، آرزوى بسیارى از بوداییان است.
    نیرمانه کایه در بودایان خاکى و بوداسفانى تجسّم مى یابد که از راه دیانه (مراقبه)ى بودایان سَم بوگه کایه از روى غمخوارگى شان، در این جهان تجلى مى یابند. کار تجلیات نیرمانه کایه روشنگرى آیین است. اینان هادیان راه رهایى از رنج اند، اما این توان را ندارند که انسان ها را مستقیماً به رهایى برسانند. مانند همه انسان ها، دستخوش رنج، بیمارى، پیرى و مرگ اند، اما از چشم آسمانى و گوش آسمانى برخوردارند. فردیت بودایان ِ نیرمانه کایه پس از مرگ شان از میان مى رود.
    آموزه سه کالبد ِ بودا را گویا نخستین بار اَسَنْگه Asanga به شکوفایى کامل رساند، اما در اصل از دیدگاه هاى مَهاسانگیکه ها ngikas¦sa¦Maha ، که بوداشناسى مَهایانه را خوب شکل دادند، سرچشمه مى گیرد. اینان بر سرشت ِ فراجهانى و مطلق ِ بودا تاکید مى کردند و نقش بوداى تاریخى را رفته رفته به حاشیه بُردند. بودا به لحاظ جسمى و روحى پاک است، برخوردار از زندگى ابدى و نیروى نامحدود است. بنابراین دیدگاه، بودایانى که در مقابل انسان ها ظاهر مى شوند، چیزى نیستند به جز تجلیات جادویى دل، که در میان انسان ها ظهور مى کنند تا آنان را به رهایى برسانند.
    مفهوم فضاى بى پایانِ انباشته از جهان هاى بى شمار، در تحول این آموزه نقش عمده دارد. براى این که همه موجودات در همه جهان ها به رهایى برسند، باید شمار رهانندگان بیش از حد بالا رود. این، شمار زیاد بوداسَفان را توجیه مى کند.
    در ذِن، سه کالبد بودا، سه سطح از حقیقت است، که در رابطه متقابل، هریک به جاى دیگرى مى نشیند و یک کل را تشکیل مى دهد. دَرْمَه کایه (ژا: هوشّین hosshin) آگاهى جهانى است، هستى یگانه اى که از همه مفاهیم فراتر مى رود. این شالوده، که مشخصه اش تکمیل و کمال است، و علاوه بر نظم اخلاقى، همه اشکال جاندار و غیرجاندار از دل آن بیرون مى آید، در وَیْروچَنه Vairocana (ژا: بیروُ شانا Birushana) تجسّم مى یابد.
    سَم بوگه کایه (ژا: هوْجین jin¦ho) حالتى است از جذبه روشن شدگى، دل ِ دَرْمَه ى بودا و پیران، و اَعمال روحى که اینان انتقال داده اند. اَمیتابه bha¦ Amita(ژا: آمیدا Amida) نماد آن است.
    نیرمانه کایه (ژا: اوْجین jin¦o) کالبد درخشان و تبدّل یافته بوداست که شاکیه موُنى بودا در آن به صورت انسان تشخّص مى یابد.رابطه متقابل این سه کالبد را در ذن، با تمثیل این گونه روشنگرى مى کنند: دَرْمَه کایه را مى توان به دانش ِ پزشکى قیاس کرد; سَم بوگه کایه را به آموزشِ پزشک که از آن، راه به چنین دانشى مى بَرَد; و نیرمانه کایه را به اِعمال این دانش در درمان بیماران که از طریق آن، از بیمارى به بهبودى مى روند.
    در وَجرَه یانه na¦Vajraya ، مفهوم ترى کایه ، بیانگر سطوح تجربى ِ متفاوتى از روشن شدگى است. دَرْمَه کایه یعنى حقیقت ِ بنیادین ِ تهیّت (شو«نیتا ¦nyata¦Shu)، حقیقت متعالى ِ فراگیر، یعنى خود ِ روشن شدگى. سَم بوگه کایه و نیرمانه کایه، «کالبدهاى شکل (ماده)» را همچون وسیله رساننده تجربه مطلق مى دانند. در آیین بوداى تبّتى، تن و زبان و دل استاد (گوُروُ guru) با سه کالبد یکى است ومَنْترَهى ِ اوم اَهوُم Om ah humنماد آن است.
    نیروى همه گیر وهمه شمول ِ دَرْمَه کایه اینجابه شکل سَمَنْته بَدْرَه Samantabadraتجسّم مى یابد. آموزه هاى مَهاموُدرا ¦mudra¦maha و زوچِن dzogchen به این تجربه کل نگر از فراخى ِ بى کران ِ دل مى انجامد. سَم بوگه کایه نشان از صفات دَرمَه کایه دارد و چنین مى اندیشند که مستقیماً از آن برمى خیزد. اَشکال آن را در شمایل نگارى به شکل پنج بوداکوُله Buddhakulas ،که درسادَنهها dhanas¦sa ، به شکل خدایانِ تجسّم یافته، که وسیله رابطه با حقیقت متعالى اند، نشان مى دهند. این «کالبدِ بهره مندى» یا به شکل آرام و یا به شکل خشمگین، شامل ایدامها yidams و دَرْمَه پالهها las¦dharmapa ى ِگوناگون،تجلى مى یابد.
    نیرمانه کایه تجسّم جهانى ِ دَرْمَه کایه به شکل انسان است. اگرچه در کل، مقصود از آن در مَهایانه، بودا شاکیه موُنى ِ تاریخى است، در وَجْرَه یانه، نیرمانه کایه، کسى است که صفات معنوى ِ آموزگارى را که پیش از این مرده، کسب کرده است.سه کالبد را نمى توان باشندگان مجزا خواند، بلکه (این سه) واحد ِ یگانه اى را مى سازد که آن را سواباویکه کایه ya¦vikaka¦bha¦ Sva(«کالبد ِ ذات») مى خوانند. نوعى از تَنْترَه ها Tantrasسطح دیگرى از تجربه را به احساس خرسندى از هستى یا مَهاسوُکه کایه ya¦sukhaka¦ maha(«کالبدِ نیکبختىِ بزرگ») وصف مى کنند.
    The Enc. of Eastern philosophy and Religion, shambhala, Boston, 1994.على رضا شجاعى

    منبع

    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  14. 3 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  15. #8
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    چهار حقیقت‌ جلیل‌

    نخستین‌ گفتار بودا- سوره‌ی‌ به‌ گردش‌ درآوردن‌ گردونه‌ آیین‌- از «رنج‌ و رهایی‌» می‌گوید؛ دو بیراهه‌ هست‌ که‌ هر دو به‌ رنج‌ می‌انجامد، یکی‌ کامرانی‌ و دیگری‌ خودآزاری‌. بودا، که‌ خود سالها پیش‌ از بوداشدن‌ این‌ دو بیراهه‌ را راه‌ می‌پنداشته‌، پس‌ از «بودا» شدن‌ درمی‌یابد که‌ راه‌ نه‌ آن‌ است‌ و نه‌ این‌؛ و به‌ راه‌ میانه‌ راه‌ می‌برد، که‌ به‌ خلاف‌ آن‌ دو بیراهه‌، بزرگوار و جلیل‌ است‌. راه‌ میانه‌ به‌ راه‌هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ (۱) معروف‌ است‌.
    بودا از پیمودن‌ این‌ راه‌ هشتگامه‌ یا راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ به‌ چهار حقیقت‌ رسید؛ یعنی‌ به‌ حقیقتِ رنج‌، حقیقتِ خاستگاه‌ رنج‌، حقیقت‌ رهایی‌ از رنج‌ و حقیقت‌ راهی‌ که‌ به‌ رهایی‌ از رنج‌ می‌انجامد. این‌ راه‌ خود به‌ تنهایی‌ هدف‌ نیست‌، مقصد و مقصودش‌ نیروانَه‌ است‌. اینک‌ آن‌ چهار حقیقت‌:
    -۱- حقیقت‌ جلیل‌ رنج‌. (۲) بودا می‌گوید زاییده‌شدن‌ رنج‌ است‌؛ پیری‌ رنج‌ است‌؛ بیماری‌ رنج‌ است‌؛ مرگ‌ رنج‌ است‌؛ از عزیزان‌ دور بودن‌ رنج‌ است‌؛ با ناعزیزان‌ محشور بودن‌ رنج‌ است‌؛ (۳) به‌ آرزو نرسیدن‌ رنج‌ است‌. سخن‌ کوتاه‌، همه‌ی‌ پنج‌ توده‌ی‌ دلبستگی‌ رنج‌اند.
    -۲- خاستگاه‌ رنج‌، تشنگی‌ (۴) است‌ ، یعنی‌ تشنگی‌ کام‌، تشنگی‌ هستی‌ (۵) و تشنگی‌ نیستی‌. و همین‌ تشنگی‌ است‌ که‌ به‌ دوباره‌ زاییده‌شدن‌ می‌برد و به‌ کامرانی‌ بسته‌ است‌.
    -۳- «رهایی‌ از رنج‌» همان‌ رهایی‌ از تشنگی‌ یا قطع‌ و توقف‌ تشنگی‌ است‌، یعنی‌ رها کردن‌ آن‌، رو گرداندن‌ از آن‌، آزادی‌ و وارستن‌ از آن‌ است‌ تا نشانی‌ از آن‌ به‌ جا نماند. چون‌ تشنگی‌ از راه‌ حواس‌ پیدا می‌شود، پس‌ رهایی‌ از آن‌ نیز در خودداری‌ و مراقبت‌ از درهای‌ حواس‌ است‌.
    -۴- راه‌ رهایی‌ از رنج‌: «همان‌ راستی‌ و درستی‌ در شناخت‌، در اندیشه‌، در گفتار، در کردار، در زیست‌، در کوشش‌، در آگاهی‌ و در یکدلی‌، یعنی‌ سَمادی‌، (۶) است‌». که‌ همان‌ راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ است‌. (ع‌. پاشایی‌، راه‌ آیین‌ (دَمهَپدَه‌) ، ۱۳۸۰، ص‌ ۲۸). اینک‌ توضیح‌ کوتاه‌ هر یک‌ از این‌ هشت‌ گام‌.
    راه‌ هشتگانه‌
    ۱- شناخت‌، دید، نظر (یا فهم‌) درست‌ (۷) (سَمّادیتیْ): شناخت‌ چهار حقیقت‌ جلیل‌ خصوصاً و آموزه‌های‌ بودا عموماً.
    ۲- نیّت‌ (یا اندیشه‌) درست‌ (۸) : به‌کار بردن‌ آموزه‌های‌ بودا با الزامی‌ شرافتمندانه‌.
    ۳- گفتار درست‌ (۹) : دَم‌ فروبستن‌ از دروغگویی‌، از چرندبافی‌، از درشت‌گویی‌، و از یاوه‌گویی‌، آگاهی‌ فرد از تأثیر سخنان‌ خود.
    ۴- کردار درست‌ (۱۰) : روگردانی‌ از آزردن‌ زندگی‌، یعنی‌ کشتن‌، از دزدی‌، از آلوده‌ دامنی‌، یعنی‌ کامرانی‌ و شهوترانی‌، آگاهی‌ فرد از تأثیر اقدامات‌ خود.
    ۵- معیشت‌ (۱۱) درست‌ (۱۲) : خودداری‌ از پیشه‌های‌ زیان‌آور، چون‌ اسلحه‌فروشی‌، برده‌فروشی‌، طالع‌بینی‌ و مانند اینها، به‌ تعبیر درست‌تر اجتناب‌ از مشاغل‌ نادرست‌ و پرداختن‌ به‌ مشاغلی‌ که‌ به‌ تقویت‌ آموزه‌های‌ بودا بینجامد.
    ۶- کوشش‌ درست‌ (۱۳) : برای‌ دور ماندن‌ از هر گونه‌ بدی‌، پیروز شدن‌ به‌ هر گونه‌ بدی‌، شکوفاندن‌ و نگاهداشتن‌ هر گونه‌ نیکی‌ است‌ که‌ در رهرو پیدا می‌شود. کنترل‌ درهای‌ حواس‌ در این‌ مرحله‌ صورت‌ می‌پذیرد.
    ۷- بینش‌ درست‌ (۱۴) : این‌ است‌ که‌ رهرو به‌ تن‌، احساسها، دل‌ و نیز دَمّه‌ها – یعنی‌ چیزها و نمودهای‌ خاص‌- دانستگی‌ و آگاهی‌ روشن‌ دارد و دانسته‌ زندگی‌ می‌کند. (گونه‌ای‌ از مراقبه‌ بودایی‌)
    ۸- تمرکز درست‌ (۱۵) : (گونه‌ای‌ از مراقبه‌ بودایی‌) در این‌ باره‌ بیشتر خواهیم‌ گفت‌.

    دو راه‌ اخیرالذکر از راههای‌ هشتگانه‌، اشاره‌ به‌ موضوع‌ مراقبه‌ دارد که‌ هم‌ در بخش‌ مطالعه‌ تطبیقی‌ با فلسفه‌ اگزیستانس‌ و هم‌ در بخش‌ روانشناسی‌ بودیسم‌، به‌ آن‌ مشروحاً خواهیم‌ پرداخت‌. لازم‌ به‌ گفتن‌ است‌ که‌ برای‌ عناوین‌ این‌ ۸ راه‌، معادلهای‌ مختلفی‌ توسط‌ مترجمین‌ انتخاب‌ شده‌ است‌. که‌ معادلهای‌ نسبتاً خوبی‌ است‌. البته‌ در مورد معادلهای‌ mindfulness و concentration که‌ استاد عسگری‌ پاشایی‌ به‌ ترتیب‌ آگاهی‌ و یکدلی‌ و استاد شایگان‌ پندار و مراقبه‌ را برگزیده‌اند، همان‌طور که‌ خواهیم‌ این‌ هر دو راه‌، دو گونه‌ مراقبه‌ هستند که‌ دومی‌، متضمن‌ مراقبه‌ تمرکزگراست‌ و اولی‌ متضمن‌ مراقبه‌ بینش‌یابانه‌، دست‌ برداشتن‌ از پندارها و دست‌ یافتن‌ به‌ نیروانه‌ست‌. بنابراین‌ با توجه‌ به‌ معنای‌ مورد نظر این‌ اساتید، واژگان‌ بینش‌ درست‌ و تمرکز درست‌ را نیز برای‌ آنها می‌توان‌ به‌کار برد. بیان‌ (هامفریز معتقد است‌ که‌ مفهوم‌ samadhi را نمی‌توان‌ با معادل‌ concentration کرد. او کاربرد معادلهایِ همزمانِ: مراقبه‌، تمرکز و ژرف‌اندیشی‌ را برای‌ گام‌ هشتم‌ بودایی‌ توصیه‌ می‌کند. که‌ انجام‌ پیشنهاد ایشان‌ در ترجمه‌، کاری‌ غیرمقدور است‌. نگ‌: هامفریز، ۱۳۷۷، ص‌ ۶۸).
    گفتنی‌ است‌ که‌ رهرو، هشت‌ گامِ راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ را از طریق‌ سه‌ آموزش‌ (۱۶) پیش‌ می‌گیرد، یعنی‌ نخست‌ از برترین‌ رفتار آغاز می‌کند که‌ همان‌ راستی‌ و درستی‌ در «گفتار» «کردار» و «معیشت‌» است‌. سپس‌ به‌ برترین‌ مراقبه‌ رومی‌آورد که‌ همانا سیر در عوالم‌ درونی‌ و نظاره‌ و مراقبه‌ی‌ دل‌ است‌ یعنی‌ به‌ راستی‌ و درستی‌ در کوشش‌، به‌ مراقبه‌ توجه‌ می‌کند، و آنگاه‌ به‌ برترین‌ شناسایی‌ (پَرجنا) می‌رسد که‌ مشتمل‌ بر نیّت‌ درست‌ و شناخت‌ درست‌ است‌. (ع‌. پاشایی‌، ۱۳۸۰، ص‌ ۲۹). (۱۷)
    بنابراین‌ مشاهده‌ می‌شود، راه‌ نجات‌ و رستگاری‌ و راه‌ رسیدن‌ به‌ شناخت‌ درست‌ از نظر بودا، با «عمل‌» آغاز می‌گردد. رهرو ابتدا سخن‌، اعمال‌ و نحوه‌ زیست‌ و معیشت‌ خود را مطابق‌ آموزه‌های‌ بودا به‌ سامان‌ می‌آورد، سپس‌، در گام‌ دوم‌ همت‌ او مصروف‌ «سیر درون‌» است‌. در این‌ گام‌، رهرو با فراگرفتن‌ تمرکز، ذهنیت‌ خویش‌ را تسکین‌ داده‌ و سپس‌ به‌ مرحله‌ عمیق‌تر مراقبه‌ که‌ بینش‌یابی‌ باشد، نائل‌ می‌گردد. در گام‌ سوم‌، دو حاصل‌، پدیدار می‌گردد، یکی‌ دستیابی‌ به‌ «آزادی‌» برای‌ رهایی‌ از تعلقات‌ و به‌کار بردن‌ آموزه‌های‌ بودا با الزامی‌ شرافتمندانه‌ و دیگری‌ دستیابی‌ رهرو به‌ «شناخت‌ درست‌»؛ که‌ این‌ هردو، برترین‌ شناسایی‌ (پِرَگیا) است‌. (۱۸)
    زنجیرِ عِلّی‌ یا همزایی‌ مشروط‌
    بودا در هر یک‌ از سه‌ پاس‌ شبی‌ که‌ به‌ روشن‌شدگی‌ (۱۹) می‌رسد به‌ یک‌ دانش‌ یا شناخت‌ دست‌ می‌یابد. در پاس‌ میانی‌ شب‌ به‌ شناخت‌ زادن‌ و از میان‌ رفتن‌ موجودات‌ می‌رسد و در آن‌ به‌ نظاره‌ می‌پردازد. آنگاه‌ از خود می‌پرسد کدام‌ علت‌ است‌ که‌ از آن‌ پیری‌ و مرگ‌ برمی‌خیزد، و پی‌ می‌برد که‌ زاییده‌ شدن‌ علت‌ پیری‌ و مرگ‌ است‌ و با دنبال‌ کردن‌ نتیجه‌گیری‌ در این‌ گونه‌ نسبتهای‌ میان‌ علتها می‌بیند که‌ زاییده‌ شدن‌، از وجود برمی‌خیزد و این‌ هم‌ از رو آوردن‌ به‌ محسوس‌ برای‌ خشنود ساختن‌ حواس‌، یعنی‌ دلبستگی‌. این‌ دلبستگی‌ چگونه‌ پیدا می‌شود؟ از تشنگی‌؛ و این‌ خود از احساس‌؛ و این‌ از تماس‌ برمی‌خیزد؛ و تماس‌ هم‌ از باقیمانده‌ی‌ شش‌ بنیاد حس‌ برمی‌خیزد؛ و این‌ از باقیمانده‌ی‌ نام‌ و شکل‌، یعنی‌ منش‌ و شخصیت‌؛ و باز این‌ نیز از باقیمانده‌ی‌ دانستگی‌؛ و دانستگی‌ هم‌ از نیروهای‌ مؤثر در نادانی‌، یعنی‌ از کردارسازها؛ و اینها هم‌ که‌ جوانه‌های‌ هر گونه‌ وجود را در خود دارند، از نادانی‌ برمی‌خیزند. بدین‌سان‌ به‌ شناخت‌ قسمی‌ «زنجیر عَلّی‌» می‌رسد. پس‌ وجود ساخته‌ی‌ یک‌ زنجیرِعلّی‌ دوازده‌ حلقه‌ای‌ است‌. اینک‌ توضیح‌ کوتاه‌ دوازده‌ حلقه‌ی‌ زنجیرِعِلّی‌:

    الف‌- نادانی‌، ندانستن‌ چهار حقیقت‌ جلیل‌ است‌.
    ب‌- از نادانی‌، کردارسازها، یا سَنکارَهْ برمی‌خیزد؛ که‌ مشروط‌ به‌ نادانی‌اند. مراد از کردارسازها کردارها یا کَرْمَه‌ (۲۰) های‌ ارادی‌ تن‌ و گفتار و اندیشه‌اند؛ خواه‌ این‌ کردارها نیک‌ باشند خواه‌ بد؛ درست‌ باشند یا نادرست‌؛ سالم‌ باشند یا ناسالم‌. نادانی‌ و کردارسازها دو حلقه‌ از زندگی‌ گذشته‌اند.
    ج‌- دانستگی‌ حلقه‌ی‌ سوم‌ است‌ که‌ مشروط‌ به‌ کردارسازهاست‌. این‌ دانستگی‌ را دانستگی‌ دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ دانسته‌اند. یعنی‌ نخستین‌ دانستگی‌ است‌ که‌ در لحظه‌ی‌ آبستنی‌ احساس‌ می‌شود. بودا می‌گوید «اگر دانستگی‌ به‌ زِه‌دان‌ مادر نمی‌رفت‌ آیا نام‌ و شکل‌ (حلقه‌ی‌ چهارم‌) به‌ وجود می‌آمد؟… اگر دانستگی‌ پس‌ از رفتن‌ به‌ رحم‌ مادر دوباره‌ از آنجا بیرون‌ می‌رفت‌، آیا نام‌ و شکل‌ در این‌ جهان‌ پیدا می‌شد؟ اگر دانستگی‌ پسری‌ یا دختری‌ را در کودکی‌ رها کند، آیا نام‌ و شکل‌ رشد می‌کند؟ افزون‌ می‌شود و به‌ کمال‌ می‌رسد؟» جنین‌ در زِهدان‌ مادر از ترکیب‌ دانستگی‌ دوباره‌ زاییده‌شدن‌ و نطفه‌ به‌ وجود می‌آید. در این‌ دانستگی‌ همه‌ی‌ تأثیرات‌ صفات‌، یا ویژگیها، و کششهای‌ جریان‌ زندگی‌ شخص‌ پنهان‌ است‌. این‌ حلقه‌، زندگی‌ گذشته‌ را به‌ زندگی‌ کنونی‌ می‌پیوندد.
    د- نام‌ و شکل‌. مراد از نام‌ سه‌ توده‌ از پنج‌ توده‌ است‌؛ یعنی‌ احساس‌، ادراک‌، و همکارها. مراد از همکارها پنجاه‌ حالت‌ روانی‌ است‌؛ به‌ جز احساس‌ و ادراک‌. مراد از شکل‌ همانا کالبد (از پنج‌ توده‌)، جنسیت‌، و جایگاه‌ دانستگی‌ است‌ که‌ شارحان‌ آن‌ را دل‌ دانسته‌اند. اینها نیز همزمان‌ با دانستگیِ دوباره‌ زاییده‌شدن‌ پیدا می‌شوند و مشروط‌ به‌ کَرْمَه‌ یعنی‌ کردارهای‌ گذشته‌اند.
    ه- شش‌ بنیاد حس‌ همانا چشم‌، گوش‌، بینی‌، زبان‌، تن‌ و دل‌ یا مَنَس‌اند، و شش‌ موضوع‌ آنها، و شش‌ دانستگی‌ که‌ از تماس‌ هر یک‌ از این‌ حسها با موضوع‌ آن‌ پیدا می‌شود. مثلاً، گوش‌ و صدا و دانستگی‌ گوش‌ یا شنوایی‌.
    و- بساویدن‌. از چشم‌ و شکلها دانستگی‌ چشم‌ پیدا می‌شود، بساویدن‌ تماس‌ این‌ سه‌ با هم‌ است‌. مثل‌ اینکه‌ دو قوچ‌ شاخهای‌ خود را به‌ هم‌ بکوبند. یک‌ قوچ‌ چشم‌ است‌ و قوچ‌ دیگر شکل‌، و برخورد میان‌ این‌ دو بساویدن‌ چشم‌ است‌.
    ز- احساس‌. هر گاه‌ یکی‌ از اندامهای‌ حسی‌ با موضوع‌ خود، مثلاً چشم‌ با شکل‌، تماس‌ پیدا کند احساس‌ پیدا می‌شود. ازاین‌رو به‌ اعتبار شش‌ حس‌، شش‌ احساس‌ هست‌.
    ح‌- تشنگی‌. از احساس‌، تشنگی‌ پیدا می‌شود. تشنگی‌ سه‌ گونه‌ است‌: تشنگی‌ کام‌، تشنگی‌ هستی‌ و تشنگی‌ نیستی‌. نادانی‌ و تشنگی‌ دو حلقه‌ی‌ مهم‌ این‌ زنجیر عِلّی‌اند. نادانی‌، که‌ علت‌ گذشته‌ی‌ وجود است‌، شرط‌ و علت‌ اکنون‌ به‌ شمار می‌آید؛ و تشنگی‌، علت‌ کنونی‌ و شرط‌ و علت‌ آینده‌ است‌.
    ط‌- از تشنگی‌، دلبستگی‌ پیدا می‌شود که‌ همان‌ تشنگی‌ بیش‌ از حد است‌. تشنگی‌ آرزوی‌ داشتن‌ چیزی‌ است‌ که‌ هنوز به‌ دست‌ نیامده‌؛ مثل‌ دست‌ دزدی‌ که‌ در تاریکی‌ دنبال‌ چیزی‌ است‌؛ امّا دلبستگی‌، دزدی‌ و به‌ دست‌آوردن‌ آن‌ چیز است‌؛ همچون‌ دزدیده‌ شدن‌ گنج‌ به‌ دست‌ دزد. دلبستگی‌ چهارگونه‌ است‌: «دلبستگی‌ به‌ کامها»، «دلبستگی‌ به‌ نظرهای‌ نادرست‌»، «دلبستگی‌ به‌ آداب‌ و آیینها»، «دلبستگی‌ به‌ عقیده‌ی‌ خود».
    سه‌ حلقه‌ی‌ احساس‌، تشنگی‌ و دلبستگی‌ ما را به‌ زندگی‌ آینده‌ می‌بندد.
    ی‌- وجود. دلبستگی‌ شرط‌ وجود است‌. مراد از وجود جریان‌ فعال‌ درست‌ و نادرست‌ یا سالم‌ و ناسالم‌ کَرْمَه‌ای‌ یا کرداریِ شدن‌ است‌. وجود دو جنبه‌ دارد، یکی‌ که‌ کننده‌ یعنی‌ فعال‌ است‌ و وجودِ کَرْمَه‌ خوانده‌ می‌شود، یعنی‌ کردارهای‌ خوب‌ و بدی‌ که‌ کَرْمَه‌ را می‌سازند؛ دیگری‌ جنبه‌ی‌ پذیرنده‌ی‌ شدن‌ است‌، که‌ وجود مجدد یا دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ است‌. وجود مجدد سه‌ سطح‌ دارد، وجود در جهان‌ کام‌، وجود در جهان‌ شکل‌ یا ماده‌ی‌ لطیف‌ و وجود در جهان‌ بی‌شکل‌ یا نامادّی‌.
    ک‌- از وجود، زاییده‌شدن‌ پیدا می‌شود. این‌ زاییده‌شدن‌ در واقع‌ همان‌ دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ است‌. یعنی‌ از وجودِ کَرْمَه‌ی‌ سالم‌ و ناسالم‌ وجود مجدد پیدا می‌شود با نشانه‌های‌ جسمی‌ و روانی‌ خاص‌ آن‌.
    ل‌- پیری‌ و مرگ‌. چون‌ زاییده‌ شدن‌ هست‌، پیری‌ و مرگ‌ نیز به‌ ناگزیر هستند، و در نتیجه‌ رنج‌ و اندوه‌ نیز خواهد بود.
    درباره‌ی‌ اهمیت‌ این‌ زنجیر علّی‌ همین‌ بس‌ که‌ بودا گفته‌ است‌: «هر که‌ زنجیر علّی‌ را بفهمد، آیین‌ را می‌فهمد». (M28)

    بودا و سه‌ نشانه‌ هستی‌
    همه‌ی‌ آمیخته‌ها نپاینده‌اند. هر آن‌ که‌ ] این‌ را [ با فراشناخت‌ دریابد، به‌ رنج‌ رو نمی‌کند؛ این‌ راه‌ پاکی‌ است‌.
    «همه‌ی‌ آمیخته‌ها رنج‌اند». هر آن‌ که‌ ] این‌ را [ با فراشناخت‌ دریابد، به‌ رنج‌ رو نمی‌کند؛ این‌ راه‌ پاکی‌ است‌.
    «هیچ‌ چیز خود نیست‌». هر آن‌ که‌ ] این‌ را [ با فراشناخت‌ دریابد، به‌ رنج‌ رو نمی‌کند؛ این‌ راه‌ پاکی‌ است‌.
    دَمَّه‌پَدَه‌ ۲۷۷-۷۹
    همه‌ی‌ نمودهای‌ این‌ جهان‌ سه‌ نشانه‌ دارند: نپاینده‌اند ، دستخوش‌ رنج‌اند ، و خود ندارند یا نه‌- خود (۲۱) ند. اینک‌ توضیح‌ کوتاه‌ هر یک‌ از این‌ سه‌ نشانه‌.

    نپایندگی‌
    نمایان‌ شدن‌، گذشتن‌ و دگرشدن‌ چیزهاست‌؛ یا از میان‌ رفتن‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ «شده‌» یا نمایان‌ شده‌اند. یعنی‌ که‌ چیزها هیچ‌گاه‌ به‌ همان‌ یک‌ شکل‌ نمی‌پایند بلکه‌ آن‌ به‌ آن‌، از میان‌ می‌روند و دگر می‌شوند. هر نمودی‌، یا دَمّه‌ای‌ که‌ «آمیخته‌»، یعنی‌ آمیخته‌ی‌ علت‌ و شرطها، یا مقید و مشروط‌ باشد از میان‌ رفتنی‌ است‌، بنابراین‌، کل‌ هستی‌ نپاینده‌ است‌، یعنی‌ هستی‌ پنج‌ توده‌ و دوازده‌ بنیاد حس‌، - شش‌ حس‌ و شش‌ موضوع‌ آنها- نپاینده‌اند فقط‌ نیروانَه‌اَ آنجا که‌ دَمّه‌ای‌ نیامیخته‌ و نامشروط‌ است‌ دستخوش‌ هیچ‌گونه‌ نمایان‌ شدن‌ (= به‌ وجود آمدن‌)، دگرشدن‌ و از میان‌ رفتن‌ نیست‌.

    دستخوش‌ رنج‌ بودن‌
    همه‌ نمودهای‌ هستی‌، به‌ اعتبار نپایندگی‌شان‌، رنج‌آورند و به‌ این‌ نمی‌ارزند که‌ انسان‌ به‌ آنها دل‌ ببندد. این‌ نکته‌ درباره‌ی‌ پیشامدهای‌ خوش‌ زندگی‌ نیز درست‌ است‌.

    خود نداشتن‌
    مراد بودا از این‌ سخن‌ که‌ «هیچ‌ دَمّه‌ای‌ خود نیست‌» یا دقیق‌تر بگوییم‌، نه‌- خود است‌، این‌ است‌ که‌ هر آنچه‌ در واقعیت‌ هست‌ دستخوش‌ جریان‌ پیوسته‌ی‌ «نمایان‌ شدن‌»، «گذشتن‌» و «دگرشدن‌» است‌. و از آنجا که‌ داشتن‌ خود در یک‌ معنا پایندگی‌ است‌، پس‌، آیین‌ بودا «پاینده‌ی‌ تغییرناپذیر» یعنی‌ «خود» را برای‌ هیچ‌ دَمّه‌ای‌، خواه‌ مادی‌ خواه‌ نه‌- مادی‌، نمی‌پذیرد. «هر آن‌ کس‌ که‌ این‌ نکته‌ را روشن‌ نبیند که‌ همه‌ی‌ نمودهای‌ وابسته‌ نپاینده‌ و از میان‌ رفتنی‌اند، و نداند که‌ همه‌ی‌ کردارها به‌ نادانی‌ و مانند اینها وابسته‌اند، می‌اندیشد که‌ این‌ «خود» است‌ که‌ می‌داند یا نمی‌داند، که‌ دست‌ به‌ کردار می‌زند و یا سبب‌ کردار می‌شود، که‌ با دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ به‌ هستی‌ می‌آید... که‌ «احساس‌»ها را دارد و احساس‌ می‌کند و میل‌ و دلبستگی‌ دارد؛ پس‌ از دوباره‌ زاییده‌شدن‌ به‌ هستی‌ تازه‌ای‌ وارد می‌شود!»

    نیروانه‌: فرونشاندن‌ سه‌ آتش‌
    بودا می‌گوید همه‌ چیز جهان‌ در آتش‌ است‌ و می‌سوزد. «چیزها از چه‌ می‌سوزند؟ از آتش‌ آز و کینه‌ و فریب‌. من‌ می‌گویم‌ که‌ از زاییده‌ شدن‌، مرگ‌، پیری‌، اندوه‌ و زاری‌، رنج‌ و غم‌ و نومیدی‌ است‌ که‌ چیزها در آتش‌اند.» رهروی‌ که‌ راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ را پیموده‌ و به‌ فرونشاندن‌ این‌ سه‌ آتش‌ توفیق‌ یافته‌، «سردی‌» و «آرامش‌» آن‌ را می‌شناسد. رهرو اگر در سیر عوالم‌ درونی‌ خود به‌ نیروانَه‌ برسد و زیست‌ او همچنان‌ برقرار باشد، نیروانَه‌ی‌ او ذات‌ نیروانَه‌ با باقیمانده‌ی‌ بنیاد (۲۴) خوانده‌ می‌شود. مراد از بنیاد همان‌ پنج‌ توده‌ است‌ و از آنجا که‌ نادانی‌ و تشنگی‌- دو علت‌ دوباره‌ زاییده‌ شدن‌ - به‌ آنها می‌چسبند آن‌ را بنیاد خوانده‌اند.

    رهرو کامل‌ یا اَرهَت‌ اگر در سیر خود به‌ نیروانَه‌ دست‌ یابد، و این‌ همزمان‌ با مرگ‌ او باشد، این‌ نیروانه‌ را ذات‌ نیروانَه‌ی‌ بدون‌ باقیمانده‌ی‌ بنیاد (۲۵) می‌خوانند که‌ به‌ پَری‌نیروانَه‌ (۲۶) هم‌ معروف‌ است‌. باید توجه‌ داشت‌ که‌ این‌ دو مقام‌ نیروانَه‌ دو نیروانَه‌ی‌ جداگانه‌ نیستند؛ بلکه‌ به‌ اعتبار آنکه‌ اَرهَت‌ آنگاه‌ که‌ زیست‌ او برقرار است‌، یا آنکه‌ در مرگ‌ به‌ نیروانَه‌ رسیده‌ باشد، نیروانَه‌ی‌ او به‌ یکی‌ از این‌ دو نام‌ خوانده‌ می‌شود.
    نیروانه‌: ذات‌ بیمرگی‌
    سراسر راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌، و به‌طور کلی‌ همه‌ی‌ دَمّه‌ی‌ راه‌ میانه‌ وسیله‌ی‌ رسیدن‌ به‌ مقصود، یعنی‌ نیروانَه‌ است‌ که‌ آغاز آن‌ آزادی‌ و اوج‌ آن‌ ذات‌ بیمرگی‌ (۲۷) است‌. در چندین‌ گفتار بودا آمده‌ است‌ که‌ راه‌ هشتگانه‌ وسیله‌ است‌ نه‌ مقصود. یکی‌ دو نمونه‌ از آنها اینجا آورده‌ می‌شود.

    «ای‌ رهروان‌، هر چه‌ فرونشاندن‌ ] آتش‌ [ آز، فرونشاندن‌ کینه‌ و فرونشاندن‌ فریب‌ است‌ ] ذات‌ [ بیمرگ‌ خوانده‌ می‌شود. این‌ راه‌ هشتگانه‌ی‌ جلیل‌ خود راهی‌ است‌ که‌ به‌ بیمرگی‌ می‌انجامد...» (SV8)
    «... ای‌ راده‌، (۲۸) آنجا که‌ کالبدی‌ هست‌، مارَه‌ یا چیزهای‌ مارَهْ سرشت‌، یا هر آنچه‌ از میان‌ رفتنی‌ است‌ آنجاست‌. پس‌، ای‌ راده‌، به‌ کالبد چون‌ ماره‌ نگاه‌ کن‌. آن‌ را مارَهْ سرشت‌ بدان‌، آن‌ را چیزی‌ از میان‌ رفتنی‌، چون‌ باد و آماس‌، چون‌ قلاب‌، چون‌ درد و چون‌ سرچشمه‌ی‌ درد بدان‌؛ هر که‌ آن‌ را چنین‌ بنگرد درست‌ نگریسته‌ است‌.
    «درباره‌ی‌ احساس‌، ادراک‌، حالات‌ دل‌، دانستگی‌ هم‌ می‌توان‌ چنین‌ گفت‌».
    - «ولی‌، ای‌ سرور، درست‌ نگریستن‌ برای‌ چه‌ مقصودی‌ است‌؟»
    - «درست‌ نگریستن‌ برای‌ بیزاری‌ است‌».
    - «ولی‌، ای‌ سرور، بیزاری‌ برای‌ چه‌ مقصودی‌ است‌؟»
    - «بیزاری‌ برای‌ آنکه‌ بی‌آزی‌ پدید آید».
    - «ولی‌ بی‌آزی‌ برای‌ چه‌ مقصودی‌ است‌؟»
    - «بی‌آزی‌ برای‌ آزاد شدن‌».
    - «ولی‌ آزادی‌ برای‌ چه‌ مقصودی‌ است‌؟»
    - «ای‌ رادَه‌، آزادی‌ برای‌ نیروانَه‌».
    - «ولی‌، ای‌ سرور، مقصود از نیروانَه‌ چیست‌؟»
    - «ای‌ رادَه‌، این‌ پرسشی‌ است‌ که‌ بسی‌ دور می‌رود. این‌ پرسش‌ از دایره‌ی‌ پاسخ‌ بیرون‌ است‌. برای‌ فرو شدن‌ در نیروانَه‌، برای‌ به‌ آن‌ سو و نزد نیروانَه‌ رفتن‌، برای‌ اوج‌ در نیروانَه‌ است‌ که‌ راه‌ قدسی‌ را زندگی‌ می‌کنند».
    اَرهَت‌ می‌کوشد تا از آنچه‌ جاوید نیست‌ آزاد شود و به‌ ذات‌ بیمرگی‌ برسد. نیروانَه‌ چون‌ ذات‌ بیمرگی‌، جاوید و خواستنی‌ است‌؛ خوشدلی‌ است‌. رهروِ به‌ بیمرگی‌ رسیده‌ به‌ چنان‌ یقینی‌ آراسته‌ است‌ که‌ استواریش‌ چون‌ استواری‌ زمین‌ و پایداریش‌ چون‌ پایداری‌ آستانه‌ی‌ در است‌. او به‌ دریاچه‌ای‌ ماند که‌ از گل‌ و لای‌ آزاد است‌؛ بی‌آلایش‌ و پاک‌ است‌. او در این‌ حال‌ آرامشِ جاوید چهره‌ای‌ درخشان‌ دارد؛ از این‌ «جاویدی‌» نشانی‌ به‌ دست‌ نمی‌توان‌ داد؛ جز اینکه‌ ] بگوییم‌ [ ایمنی‌ است‌؛ سوی‌ بی‌سویی‌ است‌؛ لامکان‌ است‌؛ جزیره‌ای‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ چیز نمی‌توان‌ یافت‌. این‌ انوشگی‌ «مقامی‌ است‌ که‌ در آن‌ نه‌ زمینی‌ هست‌، نه‌ آبی‌، نه‌ فروغی‌، نه‌ هوایی‌، نه‌ بی‌کرانگی‌ مکان‌، نه‌ بی‌کرانگی‌ دانستگی‌، نه‌ ادراک‌ و نه‌ نه‌ – ادراک‌، نه‌ ایستادن‌، نه‌ رفتن‌، نه‌ ماندن‌، نه‌ مرگ‌، بی‌پایداری‌، بی‌پیشرفت‌ و بی‌پایگاه‌ است‌، این‌ پایان‌ رنج‌ است‌».
    رهروی‌ که‌ نخستین‌ بار به‌ نیروانَه‌ می‌رسد به‌ رود رسیده‌ خوانده‌ می‌شود؛ او به‌ رودی‌ پا نهاده‌ است‌ که‌ به‌ «دریای‌ نیروانَه‌» می‌پیوندد. او سپس‌ با تلاش‌ و کوشش‌ و با گسستن‌ «بند»ها به‌ تدریج‌ به‌ مقام‌ یک‌ بار بازآینده‌ و آنگاه‌ به‌ مقام‌ بی‌بازگشت‌ و سرانجام‌ به‌ مقام‌ اَرهَت‌ می‌رسد. اَرهَت‌، مرد تمام‌ و ارزنده‌ است‌، انسان‌ کاملی‌ است‌ که‌ هیچ‌گاه‌ دستخوش‌ سَنْساره‌ نیست‌، او به‌ ذات‌ بیمرگی‌ رسیده‌ است‌. (ع‌. پاشایی‌، ۱۳۸۰، صص‌ ۴۷-۳۰).
    نیروانه‌ از دیدگاه‌ پوسن‌ و داسکوتپا
    در تفسیر «نیروانه‌» بین‌ ارباب‌ تحقیق‌ اختلاف‌نظر وجود دارد. «پوسن‌» آن‌ را مقام‌ سرور و شادی‌ و خاموشی‌ و «موجودیت‌ تصورناپذیر» و «مقام‌ تغییرناپذیر» بیان‌ کرده‌ است‌. آیا «نیروانه‌» مقامی‌ است‌ مطلق‌ که‌ برفراز مظاهر و پدیده‌های‌ عالم‌ جای‌ گرفته‌؟. آیا باید آن‌ را نوعی‌ خلا تعبیر کرد؟ در بسیاری‌ از آثار مقدس‌ بودایی‌ چون‌ «مَجیمه‌نیکایه‌» و «سمْیوته‌نیکایه‌» این‌ مطلب‌ را نزد بودا عنوان‌ کرده‌اند،ولی‌ وی‌ از دادن‌ پاسخ‌ مثبت‌ همواره‌ اجتناب‌ ورزیده‌ این‌ است‌.
    «پوسن‌» معتقد است‌ که‌ از «نیروانه‌» دو قسم‌ تعبیر شده‌ است‌: یکی‌ مفهوم‌ گریز و آزادی‌ از ناپایداری‌ مظاهر جهان‌ است‌ و احتمال‌ دارد که‌ این‌ مفهوم‌ گروهی‌ را به‌ این‌ عقیده‌ واداشته‌ باشد که‌ به‌ مثابه‌ی‌ برهمن‌ و آتمن‌ اُپه‌نیشَدْها، مراد از «نیروانه‌» ارتقاء یافتن‌ به‌ مقام‌ مطلق‌ و جاویدانی‌ و بقای‌ سرمدی‌ است‌، ولی‌ در عین‌ حال‌ عدم‌ اعتقاد و اعتناء به‌ اصل‌ ثابت‌ و جوهر ساکن‌، ممکن‌ است‌ پاره‌ی‌ دیگری‌ را به‌ این‌ نتیجه‌ رسانیده‌ باشد که‌ «نیروانه‌» انقطاع‌ و خاموشی‌ پدیده‌ها و سکوت‌ محض‌ است‌. البته‌ باید متذکر بود که‌ بیشتر بوداییان‌ مفهوم‌ ثانی‌ «نیروانه‌» را پذیرفته‌ و حجت‌ قرار داده‌اند.
    «داسکوپتا» می‌گوید: «به‌ نظر من‌ کوشش‌ کاملاً بیهوده‌ای‌ است‌ که‌ بخواهیم‌ «نیروانه‌» را به‌ عنوان‌ یک‌ تجربه‌ی‌ جهانی‌ شرح‌ بدهیم‌ و هیچ‌ طریق‌ بهتری‌ برای‌ بیان‌ آن‌ نیست‌، مگر آنکه‌ بگوییم‌ «نیروانه‌» فرونشاندن‌ جمله‌ی‌ رنجهاست‌، و مقامی‌ است‌ که‌ در آن‌ کلیه‌ی‌ تجارب‌ عالم‌ خاموش‌ می‌شوند و این‌ نه‌ می‌تواند مثبت‌ تلقی‌ شود و نه‌ منفی‌. هر آن‌ کس‌ بکوشد که‌ «نیروانه‌» را همچون‌ مقام‌ مثبت‌ یا منفی‌ یا فقط‌ مقام‌ عدم‌ و انهدام‌ تعبیر کند، نظری‌ در پیش‌ گرفته‌ که‌ در آیین‌ بودا آن‌ را کفر و الحاد می‌دانند. درست‌ است‌ که‌ این‌ طرز بیان‌ مردمان‌ عصر جدید را ارضاء نمی‌کند و ما می‌خواهیم‌ مطالبی‌ بیشتر درباره‌ی‌ معانی‌ آن‌ بدانیم‌ ولی‌ پاسخ‌ دادن‌ قطعی‌ بر اینکه‌ «نیروانه‌» چیست‌ امکان‌ناپذیر است‌ زیرا خود بوداییان‌ این‌ سؤالات‌ را بی‌ربط‌ و غیرشرعی‌ تعبیر کرده‌اند».
    بنابراین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ نیروانه‌، سکوت‌ محض‌ است‌ و سکوت‌ را به‌ لباس‌ اصوات‌ نتوان‌ آراست‌ و آن‌ را به‌ هیچ‌ عبارت‌ و گفتاری‌ مزیّن‌ نتوان‌ ساخت‌، زیرا آن‌ بی‌رنگ‌ و صفت‌ است‌ و رنگ‌ ادراکات‌ بدان‌ تعلق‌ نمی‌گیرد. «نیروانه‌» خود دلیل‌ خود است‌. و تا کسی‌ بدان‌ مقام‌ نرسیده‌ و ارتقاء نیافته‌ باشد، بحث‌ در اطراف‌ آن‌ بی‌حاصل‌ و اتلاف‌ وقت‌ خواهد شد. چگونه‌ می‌توان‌ برای‌ نابینایی‌ نقش‌ طراوت‌بخش‌ طلوع‌ خورشید را در آفاق‌ بیکران‌ دریاهای‌ آرام‌، بیان‌ کرد، و یا منظره‌ی‌ سایه‌ روشن‌ لکه‌ ابری‌ را که‌ نیمه‌نقابی‌ برچهره‌ی‌ تابناک‌ ماه‌ می‌افکند و جهانی‌ نیمه‌ خیال‌انگیز و نیمه‌واقعی‌ پدید می‌آورد در نظر او مجسم‌ کرد. (شایگان‌، ۱۳۷۸، صص‌ ۱۶۷-۱۶۱ – ضمن‌ اصلاح‌ معادلها)


    پی‌نوشتها
    ۱٫ عطار نیز در منطق‌الطیر طریقت‌ را «راه‌ جلیل‌» می‌خواند:
    کِی‌ تواند اندر راه‌ جلیل‌ عنکبوت‌ مبتلا همْ سیرِفیل‌
    ۲٫ dukkham ariya-saccam
    3. «عزیزان‌ و ناعزیزان‌» یعنی‌ همه‌ی‌ چیزهای‌ خوشایند و ناخوشایند، دوست‌داشتنی‌ و دوست‌ نداشتنی‌.
    ۴٫ a – a/tanh – trisn یعنی‌ میل‌ و طلب‌.
    ۵٫ به‌ ترتیب‌: a – ama-tanh – vibhava-t., bhava-t., k
    6. adhi – sam ، یعنی‌ سیر در عوالم‌ درونی‌، تفکر و تمرکز (شرح‌ بیشتر خواهد آمد).
    ۷٫ Right understanding (samma ditthi)
    8. Right Iuntention (Samma sankappa)
    9. Right speech (samma vaca)
    10. Right Action (Samma Kammanta)
    11. گفتنی‌ است‌ که‌ استاد عسگری‌ پاشایی‌، این‌ راه‌ را زیست‌ درست‌ و شایگان‌ «طریق‌ یا وسایل‌ زیست‌ راست‌» نام‌ نهاده‌اند که‌ هر دو اشاره‌ به‌ اجتناب‌ از مشاغل‌ زیان‌آور و خرافه‌گرایانه‌ دارد.
    ۱۲٫ Right Livehood (Samma ajiva)
    13. Right effort (Samma Vayama)
    14. Right mindfulness (Samma Sati)
    15. Right Concentration (Samma Samadhi)
    a – 16. ti-sikkh
    17. آن‌گونه‌ که‌ از کانون‌ پالی‌ می‌توان‌ فهمید، راه‌ هشتگانه‌، به‌ ترتیب‌ قید شده‌ در فوق‌، مبنای‌ عمل‌ رهرو نیست‌، بلکه‌ «سه‌ آموزش‌»، مبنای‌ عمل‌ رهرو است‌، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ راه‌ هشتگانه‌ برای‌ رهرو، با عمل‌ آغاز و به‌ فهم‌، منتهی‌ می‌گردد.
    ۱۸٫ بنگرید به‌: Thirakoul, p.<http://www. Serendip.braynmawr.edu>
    19. bodhi
    20. kamma/karma
    21. an-att – a
    22. Veda
    23. Upanishad
    24. kilesa-parinibb – ana یا sopadhi َ sesa-nibb – ana/ sa-up – adi-sesa-nibb – ana dh – atu
    25. khandha-parinibb – ana یا nirupadhi َ sesa-nibb – ana/an-up – adi-sesa-nibb – ana dh – atu
    26. Parinirv – ana/Parinibb – ana
    27. amatam dh – atu
    28. R – adha

    منبع
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  16. 2 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  17. #9
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    مروری‌ بر چالشهای‌ آیین‌ بودایی‌


    بودا به‌ پرسشهای‌ متافیزیکی‌ به‌ خاطر نامفید بودن‌، بی‌توجه‌ بود و هیچ‌ امر ثابتی‌ را نمی‌پذیرفت‌ و آتمن‌ را نیز تأیید نمی‌کرد، با این‌ همه‌ آیین‌ بودا، به‌ دلیل‌ نیاز به‌ جنبه‌های‌ متعالی‌ و متافیزیکی‌ نوع‌ بشر، اندک‌ اندک‌ مواجه‌ با تغییراتی‌ شد و به‌ آنجا رسید که‌ گروههایی‌ از بوداییان‌ سخن‌ بودا را حقیقت‌ ازلی‌ و ابدی‌ دانسته‌ و حتی‌ شماری‌ به‌ پرستش‌ او دست‌ یازیدند. در واقع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ بودیسم‌ در سیر تحول‌ خود مواجه‌ با دو پدیده‌ گردید، یکی‌ تحجر رهبانیت‌ بودایی‌ (که‌ با طرح‌ مسائل‌ بی‌ارزش‌ و فرمال‌، از آموزه‌های‌ بودا فاصله‌ گرفتند) و دیگری‌ به‌ دلیل‌ خالی‌ بودن‌ بودیسم‌ از توجه‌ به‌ پرسشهای‌ متافیزیکی‌ و بنیادی‌، عملاً زمینه‌ دوری‌ مردم‌ از بودیسم‌ پدید آمد و همان‌طور که‌ خواهیم‌ دید یکی‌ از دلایل‌ برچیده‌ شدن‌ بودیسم‌ از هندوستان‌، همین‌ موضوع‌ اخیر بود.
    در تشریح‌ نکته‌ اخیر باید گفت‌ که‌ اساساً انسان‌ چون‌ هم‌ با اندیشیدن‌ و ژرفنگری‌، و هم‌ به‌ آزمون‌ و آزمایش‌، دریافته‌ که‌ دانش‌ عقلانی‌ و تجربی‌ نارساست‌، هرگز نمی‌تواند دست‌یافته‌های‌ خردپسند را مطلق‌ و پایدار دانسته‌ به‌ آنها ایمان‌ آورد. به‌ عبارت‌ دیگر، انسان‌ نیاز به‌ تکیه‌گاههای‌ مطلق‌ و پایدار دارد. مقدس‌ برای‌ انسان‌ همان‌ تکیه‌گاههای‌ پابرجاست‌ که‌ می‌توان‌ ایمان‌ را بر آن‌ استوار ساخت‌.
    در یک‌ گروه‌ از ادیان‌ بزرگ‌ نَبی‌ و پیامبر نقش‌ میانجی‌ و بیان‌کننده‌ گفتار مقدس‌ و بنیانگذار آیین‌ را داشته‌ است‌، ولی‌ در هند از دوران‌ کهن‌ نشانی‌ از نبی‌ و پایه‌گذار دین‌ نیست‌، بلکه‌ به‌ باور آنها حقایق‌ جاودانی‌ در فضای‌ ناپیدای‌ روحانی‌ پراکنده‌اند و انسانهای‌ بینشمند و پیش‌بین‌، گیرنده‌ و دریافت‌کننده‌ و بیننده‌ این‌ حقایقند، که‌ همان‌ وداها، دانشهای‌ مقدسند.
    ازهمین‌رو بودا هم‌ که‌ به‌ یک‌ خدای‌ انسان‌گونه‌ سرنوشت‌ساز باور نداشت‌، و تقدس‌ وداها را نیز نمی‌پذیرفت‌، هرگز نه‌ مدعی‌ پیمبری‌ شد، نه‌ سخن‌ خود را گفتار خدا و مقدس‌ دانست‌. او چون‌ انسانهای‌ دیگر بود، (۱) ولی‌ با بینشی‌ بسیار ژرف‌ که‌ انگیزه‌ تنویر یا آگاهی‌ و بیداری‌ او شد. او راه‌ درنگ‌ رنج‌ و آشفتگی‌، و دستیابی‌ به‌ آرامش‌ و خوشبختی‌ و رضای‌ درونی‌ را دریافت‌ و به‌ دیگران‌ آموزش‌ داد. او نه‌ درباره‌ اسرار گیتی‌ و حقایق‌ پنهان‌، چگونگی‌ پیدایش‌ و نابودی‌ جهان‌… سخن‌ گفت‌ و نه‌ دستورهای‌ پزشکی‌ و خانه‌داری‌ و قوانین‌ اقتصاد و دانشهای‌ طبیعی‌ و روش‌ شهرداری‌ و دولت‌داری‌… را بیان‌ کرد، تا نیاز به‌ فرمان‌ مقدس‌ برای‌ جاودان‌ ساختن‌ آنها داشته‌ باشد. بودا نه‌ خود را مطلق‌ دانست‌، نه‌ درباره‌ مطلق‌ سخن‌ گفت‌، نه‌ سخنگوی‌ مطلق‌ بود؛ پس‌ نیازی‌ به‌ ایمان‌ و کورباوری‌ نداشت‌. او پیوسته‌ از بُدهی‌ (۲) یا آگاهی‌ و بیداری‌ و خرد سخن‌ می‌گفت‌ و دین‌ او نیز بودی‌ درمه‌ (۳) بود، آموزشی‌ که‌ با بینش‌ و خرد دریافت‌ شده‌ و به‌ بیداری‌ و آگاهی‌ می‌انجامد؛ آگاهی‌ به‌ راه‌ اصیل‌ هشتگانه‌. ولی‌ همان‌گونه‌ که‌ بیان‌ شد، انسان‌ نیاز به‌ تکیه‌گاه‌ مقدس‌ و مطلق‌ دارد، و در آیینی‌ که‌ بر خرد و بینش‌ استوار است‌، این‌ تکیه‌گاه‌ را نمی‌یابد. دینی‌ که‌ گفتار خدا نباشد، یا مقدسین‌ آن‌ را به‌ نام‌ آیین‌ جاودان‌ و مقدسی‌ که‌ با رمز و راز ورای‌ دنیا پیوند دارد، اعلام‌ نکنند مردم‌ را به‌ سوی‌ خود نخواهد کشاند، که‌ آنها پیرو راه‌ دلپسندند، نه‌ آموزش‌ خردپسند. در دنیایی‌ که‌ پیوسته‌ همه‌ چیز با شتاب‌ در حال‌ دگرگونی‌ است‌ و هیچ‌ وجودی‌ پایدار نیست‌، دستور پایدار و جاودان‌ را تنها می‌توان‌ از وجود مقدس‌ و مطلق‌ پذیرفت‌. پس‌ بوداییان‌ نیز از یک‌سو به‌ گرایش‌ توده‌ مردم‌ به‌ ستایش‌ و پرستش‌، و از سوی‌ دیگر برای‌ افزودن‌ بر پشتوانه‌ گفتار بودا، او را نه‌ تنها برتر از انسان‌، که‌ استاد خدایان‌ ساختند، و رفته‌ رفته‌ وجود مطلق‌ همه‌دان‌ را پذیرفتند تا کلام‌ او هم‌ جاودان‌ و مقدس‌ گردد. از زبان‌ همان‌ بودایی‌ که‌ در آخرین‌ دم‌ زندگی‌ به‌ شاگردان‌ خود سفارش‌ می‌کرد که‌ بر خرد خویش‌ تکیه‌ کنند نه‌ بر گفتار بودا، سخن‌ او را حقیقت‌ مطلق‌ خواندند.
    پی‌نوشتها
    ۱٫ همه‌دانی‌ بودا برخلاف‌ آنچه‌ در بودیسم‌ کنونی‌ پذیرفته‌ می‌شود در زمان‌ خود او اصلاً مطرح‌ نبود، نخستین‌ پیروان‌ بودا در فرمانبری‌ از دستورهای‌ استاد یکپارچگی‌ و یگانگی‌ نداشتند و ازهمین‌رو شاکیامونی‌ حتی‌ در دوران‌ زندگی‌ خویش‌ با ناهمسوییها و ناسازیهای‌ فراوانی‌ رو به‌ رو شده‌ است‌. ناسازگار با آنچه‌ امروز تبلیغ‌ می‌کنند، بودا را در زمان‌ حیاتش‌ انسان‌ لغزش‌ناپذیر و همه‌دان‌ و وجودی‌ مطلق‌ نمی‌شناختند و ازهمین‌رو به‌ خودپروای‌ جداراهی‌ و خرده‌گیری‌ می‌دادند. ما نشانه‌هایی‌ از این‌ برخوردها را، حتی‌ در گزارشهایی‌ که‌ می‌کوشند بودا را واجب‌الاطاعه‌ بشناسانند، به‌ روشنی‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌. در این‌ گزارشها سخن‌ از شاگردانی‌ است‌ که‌ دستورهای‌ او را نادیده‌ می‌گیرند و یا در برابر او به‌ ایستادگی‌ می‌پردازند. برای‌ نمونه‌ در گزارشی‌ از رساله‌ مهاوگا (mahجvagga) ی‌ (انضباط‌) که‌ رویه‌های‌ بسیاری‌ را دربر گرفته‌ است‌، سخن‌ از کشمکشی‌ است‌ که‌ در خانگاهی‌ به‌ نام‌ گوسیتا (Ghosita) در کوسامبی‌ (Kosambi) روی‌ داده‌ است‌. در این‌ خانگاه‌ دو استاد، هر یک‌ با ۵۰۰ شاگرد، به‌ سر می‌برند، که‌ یکی‌ خبره‌ در پرسشهای‌ سازمانی‌ و سامانی‌ (vinayadhara) بود و دیگری‌ استاد کاردان‌ اصول‌ عقیدتی‌ (dhammakathika) . این‌ دو با یکدیگر به‌ نزاع‌ برمی‌خیزند… . پس‌ برخوردها تا جایی‌ بالا می‌گیرد که‌ بودا ناگزیر به‌ میانجیگری‌ می‌شود و آنها را پند می‌دهد با هم‌ آشتی‌ کنند. ولی‌ این‌ اندرزها نیز به‌ جایی‌ نمی‌رسد. بودا از کوشش‌ باز نمی‌ایستد و از این‌ گروه‌ به‌ آن‌ گروه‌ و از این‌ دسته‌ به‌ آن‌ دسته‌ روی‌ می‌آورد اندرز می‌دهد… ولی‌ باز هم‌ برای‌ چند چکه‌ آب‌ که‌ در آفتابه‌ به‌ جای‌ مانده‌ ستیز و پرخاشگری‌ پیگیری‌ می‌شود. سرانجام‌ کار به‌ جایی‌ می‌رسد که‌ بودا برآشفته‌ شده‌ پشت‌ به‌ همه‌ شاگردان‌ کرده‌ و خانگاه‌ را ترک‌ و از همه‌ پیروان‌ کناره‌گیری‌ می‌کند. ردای‌ زعفرانی‌ بر تن‌ می‌پوشد و در کنار یک‌ فیل‌ و یک‌ میمون‌ به‌ جنگل‌ پناه‌ می‌برد، و چند فصل‌ را در جنگل‌ به‌ مراقبه‌ می‌پردازد. نگ‌: آشتیانی‌، عرفان‌ بودایی‌ ، تهران‌، انتشار، ۱۳۷۷، ص‌ ۹۰٫
    ۲٫ bodhi
    3. bodhidharma

    منبع
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  18. 2 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  19. #10
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15585
    Array

    پیش فرض پاسخ : معرفی کامل دین و آیین بودا

    آیین بودا و جهان روح

    نویسنده : ال.اس.کازینز مترجم : علیرضا شجاعی
    آیین بودا و جهان روح. آیین بودا در سازگارى با شمار زیادى از باورهاى محلى به خدایان و ارواح گوناگون و مانند اینها، مشکل چندانى نداشته است، اگرچه تصور بر آن است که قانون کرمه و قوانین دیگر به طور طبیعى نیروهاى این موجودات را محدود مى کنند. بوداییان این جهان را چنان وسیع مى بینند که خود به خود بسیارى از این موجودات را دربرمى گیرد. شمارى از آیین هاى گوناگون با آیین بودا هم زیستى دارند; بعضى از اینها را به سختى تحمل مى کند، بعضى را که نسبتى با آن ندارند، انکار مى کند، و بعضى را با یک درجه بیشتر یا کمتر در بسترى بزرگ تر مى پذیرد. اعمال آیینى در زندگى روستایى نقش چشمگیرى دارد.
    در میان محققان، در مورد ارتباط دقیق میان آیین بودا و این آیین ها، بحث زیادى شده است. بعضى یک سلسله مراتب فوق طبیعى را مى بینند، که بودا در رأس آن است. خیلى ها «سنّت بزرگ» را در برابر «سنّت کوچک» مى نشانند، یا سطح سکولار یا غیردینى آیین هاى روح را مخالف سطح مقدس و متعالى آموزه بودایى مى دانند. بسیارى از ناظران قدیم اروپایى، که الگوى بعضى از نوگرایان بودایى به شمار مى آیند، این آیین ها را تحریفى از آیین بوداى اصلى و «ناب» مى دانستند ]۶۳[. در واقع، آیین بودا رابطه چندانى با این امور ندارد. آنها را رد هم نمى کند; چون صرفاً حوزه اى متفاوت از فعالیت انسانى اند، و اگر در تضاد مستقیم با آموزه هاى بودایى نباشند، امکان سازگارى شان هست.گاهى این اندیشه پیدا مى شود که میان عقیده به قانون کرمه و در عین حال نیازبردن به یک معبود، براى نیل به آرزو، دوگانگى وجود دارد. این اندیشه خطاآمیز است; این با کمک خواستن از یک شاه یا پزشک فرقى ندارد. چنین کمکى خود بخشى از یک مجموعه پیچیده از ربط و نسبت ها است و دستخوش علل و شرایط گوناگون است. کمکى که از یک معبود رسیده، کمابیش حقیقى یا دروغین است. بنابراین، تقابل چشمگیر میان نقش آیین هاى روح در روستاهاى بودایى و تمایل نوگرایان بودایى به تقلیل دادن یا ردّ این عناصر، فقط یک مسئله ظاهرى است. تماس با علم گرایى غربى، اغلب به این فرض مى انجامد که این ارواح یا معبودها وجود خارجى ندارند. در این صورت آنها حقیقى نیستند و مى توان آنها را کنار زد. آیین بودا به طور کلى موجودات و سطوح گوناگونى از هستى را قبول دارد، اما اعتقادى به نام هاى خاص ندارد، با این همه، سنّت گرایان بودایى، عملا دست کم بخشى از آیین روح محلى خود را برگزار مى کنند ]۴۸; ۷۳; ۸۵; ۹۴[.

    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  20. 2 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه فشار خون را پایین بیاوریم
    توسط غزل آشنا در انجمن بیماریهای قلب و عروق
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th October 2011, 09:04 AM
  2. ایین دادرس مدنی را چگونه مطالعه کنیم؟
    توسط hani2011 در انجمن حقوق خصوصی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 10th August 2011, 07:43 AM
  3. معرفی: قوه قضاییه در یک نگاه
    توسط دانشمند كوچولو در انجمن حقوق عمومی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th September 2010, 09:32 PM
  4. مقاله: حقوق بشر در آیین زرتشت
    توسط باستان شناس در انجمن زرتشت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd May 2010, 05:43 PM
  5. آیین زندگی به زبان رایانه
    توسط Victor007 در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 13th January 2010, 06:49 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •