سایت فلسفه نو
مجتبي اعتمادينيا
چكيده
اين نوشتار ميكوشد تا در بررسي مباني معرفتشناسي فلسفه اسپينوزا، برخي از مهمترين سؤالات معرفتشناسي معاصر را پيش روي آراء فلسفي اين فيلسوف عقلگراي قرن هفدهم قرار دهد و از اين طريق، نوشتاري جامع را در اراده منظومهوار انديشههاي معرفتشناسانه وي سامان بخشد.
اين نوشتار، با مروري بر درجات صعودي صدق يعني؛ معرفت ناشي از تجربه مبهم، معرفت استدلالي و معرفت شهودي، اعتبار، وثوق و ويژگيهاي مراتب ادراك را در نظريه شناخت اسپينوزا برميرسد.
نظريه شناخت اسپينوزا با برشمردن معيارهاي دروني و بيروني صدق، از تصورات تام (ناظر به تأمين معيارهاي دروني صدق) و حقيقي(ناظر به معيار بيروني صدق) سخن ميگويد. مطابقت با واقع (امر متصوَّر) به عنوان معيار بيروني و وضوح(بداهت)، تمايز و سازگاري به عنوان معيارهاي دروني صدق ، پديدآورندة يك تصور تام و حقيقي خواهند بود. بر اين اساس، نظريه شناخت اسپينوزا در موضوع معيار صدق واجد قرابتهايي با دو نظريه مشهور در حوزه معرفتشناسي يعني نظريه كلاسيك معرفت و نظريه انسجام يا هماهنگي خواهد بود. بخش پاياني اين نوشتار، به بررسي قرب و بعدهاي نظريه شناخت اسپينوزا با دو نظريه مذكور اختصاص يافته است.
پيشخوان
اسپينوزا يكي از فيلسوفان عقلگراي سده هفدهم ميلادي است كه در پي آن بود تا با بهرهگيري از روش هندسه اقليدسي در فلسفه، به يك نظام فلسفي جامع و خودبسندة مبتني بر استدلالات استنتاجي دست يابد. گرچه ميزان توفيق وي در اين راه با نقدهايي كه بعدها به نظام فلسفياش وارد شد،1 مورد ترديد قرار گرفت اما به هر روي، طرح جامع فلسفي وي كه در صدد تبيين كامل همه چيز برآمده است، عمدتاً تحسين فيلسوفان و فلسفهپژوهان پس از وي را برانگيخته است.
در آموزههاي فلسفي اسپينوزا به رغم آنكه به وضوح ميتوان تشخّص و نوآفريني فكري قابل ملاحظهاي را رديابي نمود، اما شواهدي دالّ بر تأثيرپذيري از تفكرات عارفان يهودي (به ويژه عارفان قبالايي)، متفكران رنسانس (نظير برونو)، انديشههاي رواقي، ابن ميمون و بالاخره دكارت را نيز ميتوان در آنها پيگرفت.
يكي از بايستههاي قابل توجه در مطالعه دستگاه فلسفي اسپينوزا، دقت نظر و التزام نسبت به تعاريف خاصي است كه او از اصطلاحات رايج تفكر فلسفي غرب به دست ميدهد. اين تعاريف اسپينوزايي ازآنجا كه در موارد متعدد با معناي متداول اين اصطلاحات كاملاً متفاوت است، مطالعه آثار اسپينوزا را بدون مدنظر قرار دادن آنها ناياب و نامفهوم مينمايد.
نظرگاه هستيشناختي اسپينوزا در عين آنكه صرفاً از يك جوهر2 بسيط، ناكرانمند و سرمدي سخن ميگويد، به صفات3 بيشماري كه بيانگر ماهيت ذاتي اين جوهر است نيز اشاره ميكند.
اسپينوزا بُعدي از صفات جوهر كه مقيد به زمان و فاقد خصيصه ناكرانمندي و سرمديت است و در حقيقت، عوارض جوهر به شمار ميآيد را حالت4 نامگذاري نموده است. اسپينوزا معتقد است: از ميان صفات بيشمار جوهر سرمدي، تنها دو صفت بُعد5 و علم (فكر)6 متعلق شناخت ما انسانها قرار ميگيرد و جهان نيز چيزي جز تعيّن اين دو صفت نيست.
بر اين اساس، همه موجودات، تجليات صفات گوناگون جوهر (يا همان خدا در ادبيات ديني) تلقي ميشوند. اسپينوزا بر اين باور بود كه عليت جوهر يا همان خداوند بر سبيل تعدي نيست به اين معنا كه او چيزي خارج از خود پديد نياورده و جوهر در واقع، عين همه اشياء طبيعي است. موجودات در نظام حالتي اسپينوزا، چروكهاي (تعينات) جوهر به شمار ميروند و از اين رو، جسم و نفس، حقيقتي واحدند به دو اعتبار. به اين ترتيب كه جسم، تعين صفت بُعد جوهر است و نفس تعين صفت فكر آن. به تعبير پولوك، در نگاه اسپينوزا، نفس، نمود دروني بدن و بدن، نمود بيروني نفس است.7 انسانها به اعتبار آنكه تعيّن صفت علم جوهر به شمار ميروند، ممكن است به واسطه اين جنبه عدمي، در ادراكات خود دچار اشتباه شوند اما به اعتبار جنبه وجوديشان كه در حقيقت مبتني بر صفت ناكرامند بُعد است، ميتوانند واجد معرفت حقيقي باشند.
اسپينوزا بر خلاف بيكن معتقد بود: عقل به مقتضاي طبيعتش خطاناپذير است. وي در كتاب اخلاق در پي اثبات اين معناست كه عقل اگر با اتكا به «مفاهيم مشترك»8 و با تمسك به تصورات واضح و متمايز، لوازم منطقي اين تصورات را استنتاج نمايد، به تصورات درست و اصلاحناپذير دست خواهد يافت. او معتقد بود كه طرح كتاب اخلاق وي، شاهدي است بر اين مدعا.
اسپينوزا از دو نوع علم تمام و ناتمام سخن ميگفت. او معتقد بود كه ادراك كامل اشياء نتيجه بهرهمندي از علم تامّ است. معلومات تامّ بشري، معلوماتي است كه براي كسب آنها نيازمند علم ديگري نيستيم اما علم ناتمام، شناخت ناقص و مبهم اشياء را در پي دارد كه براي تكميل اينگونه ادراكات، نيازمند ارجاع به معلومات تام و حقيقي خواهيم بود. اسپينوزا بر اين باور بود كه معلومات تام انسان بسيار معدودند. وي اعمال انسان را نتيجه معلومات و تصورات او ميدانست و براين اساس معتقد بود: انسانها هنگامي كه واجد تصورات تام و حقيقي هستند، از درون موجباند و اعمال آنها در اين حالت، صرفاً از اقتضائات طبع آنها نشأت ميگيرد و از اين حيث آزادند9 و فعال. اما هنگامي كه اعمال آدمي به متقضاي ايجاب دروني او نيست و متأثر از امور خارجي است، او صاحب تصورات غيرتام خواهد بود و لاجرم اعمال او نيز منفعلانه (و البته غيرعقلاني) خواهد بود. به اين ترتيب، اسپينوزا رفتار فعال را رفتاري عقلاني ميدانست و بر اين اساس، تنها راه اخلاقي زيستن را شناخت درست عواطف از طريق فعاليت عقلاني تلقي مينمود. او معتقد بود هنگامي كه انسانها از تصورات تام و حقيقي بهرهمند باشند، به ناچار اخلاقي خواهند زيست. او در بخش پنجم كتاب اخلاق با احصاي انفعالات اصلي انسان در خواهش10 ، شادي11 و اندوه12 به روش هندسه اقليدسي همه عواطف و نفسانيات انسان را از اين سه انفعال اصلي استنتاج ميكند و بدين ترتيب، در پي اثبات اين مدعاست كه خرد و اخلاق يك حقيقتاند و به موجب قانون طبيعت، آن هنگام كه خرد درخشيدن گيرد، اخلاق نيز به خودي خود نمايان خواهد شد13 و ظاهراً بر اين اساس، اسپينوزا نام عميقترين و جامعترين اثرش كه در بردارندة همه ابعاد نظام فلسفي اوست را اخلاق نهاد.
بررسي نظريه شناخت اسپينوزا كه اين نوشتار در پي پرداختن به آن است، محتاج درك عميق ساير ابعاد دستگاه فلسفي اين فيلسوف عقلگراي هلندي است و بر اين اساس، اين مقدمه كوتاه در پي جبران بخشي از اين بايسته بود.
گفتني است از آنجا كه اسپينوزا مطالب مربوط به حوزه معرفت را به نحو مجزا در آثارش (به ويژه كتاب اخلاق) مورد نقد و بررسي قرار نداده است، براي دريافت جزئيات نظريه شناخت او بايد بخشهاي مختلف حداقل سه اثر مهم او يعني اخلاق14، رساله در اصلاح فاهمه15 و رساله مختصره در باب خدا، انسان و سعادت او16 را واكاوي نمود.17 اين نوشتار كوشيده است تا به نحو اجمالي و البته دقيق، به اصليترين مفاد نظريه شناخت اسپينوزا بپردازد.
نقد منابع و مآخذ
مهمترين منبع مبيّن نظريه شناخت اسپينوزا، در درجه اول، كتاب اخلاق وي (به ويژه بخش دوم آن) است كه وي آن را در اواخر عمر و در دوران بلوغ و ثبات فكري خود نگاشته است. علاوه بر اين، برخي از نامههاي وي، بخشهاي كوتاهي از رساله الهيات و از اينها مهمتر، رساله در اصلاح فاهمه نيز در بررسي نظريه شناخت اسپينوزا راهگشاست كه اثر اخير، خاصتاً در باب معرفتشناسي به رشته تحرير درآمده است اما ناتمام مانده است. در استفاده از اين رساله، چنانكه پاركينسن نيز متذكر شده است18 بايد توجه داشت كه ديدگاههاي اسپينوزا در اين اثر عمدتا به صورت طرح است و از اين حيث در ارجاع به آنها بايد با دقت عمل كرد و در مقابل ديدگاه سنجيدهتري از وي در ساير آثارش به ويژه كتاب اخلاق، بايد از اينگونه ديدگاهها صرفنظر نمود و يا اينكه آنها را به نظرات سنجيدهتر وي تحويل برد.
در ميان منابع درجه دوم، دو اثر مهم جورج هنري ردكليف پاركينسن با عنوان عقل و تجربه از نظر اسپينوزا و نظريه شناخت اسپينوزا (كه رساله دكتري نگارنده اثر بوده است) در بررسي موضوع اين نوشتار، به نكات قابل توجهي اشاره نموده است. به ويژه اثر اخير به نحو نسبتاً كاملي با نظر به رويكردهاي معرفتشناسي معاصر به بررسي نظريه شناخت اسپينوزا پرداخته است. از ديگر آثاري كه بررسي نظريه شناخت اسپينوزا را مورد توجه قرار دادهاند، ميتوان از كتاب فلسفه اسپينوزا 19 اثر ولفسن، مفسر بزرگ آثار اسپينوزا نام برد. وي در جلد دوم اين كتاب در فصلي مجزا به بررسي نظريه شناخت اسپينوزا و مراتب معرفت در نظرگاه وي پرداخته است. هارولد ژوكيم نيز در بررسي اخلاق اسپينوزا ، فصلي را به بررسي نظريه شناخت وي اختصاص داده است.20
تاريخ فلسفه كاپلستون نيز گرچه به نحو كاملا اجمالي به بررسي مباني معرفتشناسي اسپينوزا پرداخته است (و از اين حيث، موارد فراواني را مغفول نهاده است) اما در تبيين نظريه اسپينوزا در باب درجات صعودي صدق (اقسام معرفت) به نكات جامع و دقيقي اشاره نموده است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)