دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: میتوس و لوگوس

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    داروسازی
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    4,102
    دریافت تشکر: 8,277
    قدرت امتیاز دهی
    2253
    Array
    ارغنون's: جدید11

    پیش فرض میتوس و لوگوس

    یسنده : هانس گئورگ گادامر
    مترجم : فریده فرنودفر
    میتوس‏1و لوگوس‏2

    اشارهمقالهء حاضر ترجمهء مقاله ‏ای از هانس گئورگ گادامر تحت عنوان‏<میتوس و لوگوس‏>است که‏ به سال 1993 در مجموعه آثار،ج 8 به چاپ رسید.از جناب آقای دکتر سید محمد رضا حسینی‏ بهشتی به خاطر راهنمایی‏های صمیمانه‏ شان در ترجمه و فهم متن و نیز از جناب آقای رحمان‏ افشاری به خاطر ویرایش دقیق و اصلاحات بسیار ارزشمندشان کمال سپاسگزاری را دارم.


    1)مسئلهء اسطوره(میتوس)در وضعیت اندیشهء روشنگری

    واژه ‏ها حکایتگر تاریخ ما هستند.این مسئله که واژهء<اسطوره‏>(میتوس)از دل زبان عالمان سر برآورده و نزدیک‏ به دو سده است که طنین خاص خود-و عمدتا طنینی مثبت-دارد،واقعیتی است که از هر نظر سزاوار تأمل‏ است.در عصر علم که در آن زندگی می‏کنیم،اسطوره(میتوس)و امر اسطوره‏ای حق توطن واقعی ندارند و با این‏ حال در همین عصر علم است که واژهء یونانی میتوس به عنوان تعبیری برگزیده برای‏[اشاره به‏[،]آن سوی قلمرو دانش و علم،وارد عرصهء زبان و زبانها می‏شود.

    به این ترتیب،نسبت اسطوره و علم عملا در بطن واژهء<میتوس‏>قرار دارد؛با این حال کمتر می‏توان رابطه‏ ای‏ را تصور کرد که این‏چنین پرتنش باشد،و تاریخی تا این اندازه مهم برای حکایت کردن داشته باشد.اینکه‏<علم‏>3 لوایی است که تحت آن،مغرب زمین یونانی-مسیحی به تمدن مسلط جهان امروز مبدل شده،متضمن آن است‏ که خود<علم‏>تاریخی را طی کرده باشد و با طیّ این تاریخی،<علم‏>شود.تمامی دعاوی حقیقت در پس مرجعیت و بی‏ نامی علم پناه می‏گیرد.بنابراین،نسبت اسطوره و علم نیز از همان سرآغازهای یونانی فرهنگ علمی‏ مان،واجد تاریخی است که سخنان بسیاری برای گفتن دارد و در دل خود چیزهای زیادی را پنهان کرده است.

    اگر به پیدایش تمدن مغرب زمین بنگریم،چنین به نظر می‏رسد که سه موج روشنگری بر این تاریخ‏ گذر کرده است:[نخست،]موج روشنگری که در اندیشهء سوفسطایی افراطی اواخر سدهء پنجم پیش از میلاد در آتن به‏ اوج خود رسید؛[دوم،]موج روشنگری سدهء هجدهم که در عصر عقل‏گرایی انقلاب فرانسه به منتها درجهء خود دست یافت و[سوم،]موج روشنگری-چه بسا بتوان آن را جنبش روشنگری سدهء[خود]مان بنامیم-که با <دین‏ الحادی‏>4و استقرار نهادین آن در نظام‏های مدرن الحادانهء حکومت،عجالتا به اوج خود رسیده است.مسئلهء اسطوره‏ به هرسه مرحلهء اندیشهء روشنگری پیوندی تنگاتنگ دارد.شاید مجبور شویم این را به عنوان چالشی خاص بنگریم‏ که آخرین و سهمگین ‏ترین موج روشنگری به اشکال و خط مشی‏ هایی از شکل‏گیری باورهای آدمی منتهی شده‏ است که به نحوی تصنعی،یعنی در جهت غایات حکومت و حاکمیت عمل می‏ کنند و برای آن‏ها عملا به ناحق‏ همان شأن اسطور را که اعتبارش نیازمند توجبه دیگری نیست،قائل می‏شوند.به همین دلیل این پرسش که‏ سنّت اسطوره‏ ای ادعای حقانیتش را بر چه چیز می‏تواند بنا نهد،اهمیت بیشتری می‏ یابد.آیا چیزی همچون اسطورهء غیر اصیل داریم،در این صورت اسطورهء اصیل چیست؟و<اسطوره‏>به چه معناست؟

    واژهء<میتوس‏>،واژه‏ای یونانی است.این واژه،نخست در زبان هومر به کار رفت و معنایی جز<سخن‏>،<اعلام‏>، <خبررسانی‏>و<آوردن خبر>نداشت.کاربرد آن در زبان هیچ دلالت نمی‏کند بر اینکه چنین سخنی که‏<میتوس‏>نامیده‏ می‏شود،بخصوص ناموثق،دروغ محض یا بافتهء ذهنی باشد،همچنان که با امر الوهی نیز سروکاری ندارد.آنجا که‏ میتوس-به معنای بعدی این واژه-به موضوعی اصطلاحی مبدل می‏ شود،یعنی در<تئوگونی‏>5هسیودس،6شاعر از جانب موساها7به رسالتش فراخوانده می‏شود و خود این الهگان از دو وجه بودن هبه‏شان آگاهند:”ما هم می‏توانیم‏ دروغ و راست را به هم ببافیم،لکن هرگاه که اراده کنیم،می‏توانیم حقیقت بی‏کاست را بگوییم‏”(تئوگونی،ابیات‏ 28-27).اما در این عبارت اساسا واژهء<میتوس‏>به کار نمی‏ود.در سده‏های بعد،یعنی در جریات روشنگری یونان است‏ که کاربرد واژگان حماسی‏<میتوس‏>و<میتئین‏>8د یگر از دور خارج می‏وشد و میدان معنایی‏<لوگوس‏>و<لگئین‏>ج ی‏ آن را می‏گیرد.با همین جایگزینی است که چهرهء جدید مفهوم میتوس شکل می‏گیرد و<میتوس‏>از<لوگوس‏>که به‏ ویژه سخنی برهانی و تبیینی است،متمایز می‏شود.از این پس،واژهء میتوس به ویژه بر آن چیزی دلالت دارد که دربارهء آن تنها می‏توان حکایت کرد،یعنی همان داستان‏های پسران خدایان.

    <لوگوس‏>نیز حکایتگر تاریخمان از زمان پارمنیدس و هراکلیتس به بعد است.معنای اولیه آن،یعنی‏<جمع‏ کردن‏> و<برشمردن‏>به قلمرو عقلانی اعداد و نسبتهای عددی اشاره دارد که مفهوم لوگوس برای نخستین بار در آن قلمرو شکل گرفته است با این موضوع برای نخستین بار در علم ریاضیات و دانش موسیقی فیثاغوری رو به‏ رو می‏شویم. از درون این قلمرو موضوعی است که واژهء<لوگوس‏>به عنوان مفهوم مقابل‏<میتوس‏>پا به عرصه می‏ نهد.علم‏9برخلاف‏ اسطوره که از طریق حکایت،خبری را می‏رساند،<دانش‏>10است که بر برهان و استدلال متکی است.

    با آگاهی فزاینده نسبت به زبان،که او اواخر سدهء پنجم با ایدئالی جدید از تربیت مبتنی بر خطابه و جدل همراه‏ بود-<اسطوره‏>(میتوس)تقریبا مفهومی خطابی برای نحوه بیان حکایی به طورکلی می‏شود.حکایت کردن،<اثبات‏ کردن‏>نیست،بلکه تنها می‏خواهد متقاعد کند و موجه باشد.استادان فن خطابه،دأب خود را این قرار می‏ دهند که مطلب خود را بسته به میل در قالب یک اسطوره(میتوس)یه به صورت لوگوس مطرح کنند(برای مثال رسالهء پروتاگوراس افلاطون).در پس این میل و سلیقهء استادانه ،11تقابل جدیدی میان داستانی که به خوبی یافته یا بافته‏ شده و حقیقتی که قابل برشمردن،نشان دادن و اثبات کردن است،آشکار می‏شود.اطوره(میتوس)-مادام که‏ از طریق لوگوس به حقیق خود دست نیابد-به‏<قصه‏>12مبدل می‏گردد.

    ارسطو تقریبا مسئله را این‏گونه می‏ بیند.از دیدگاه ارسطو،(میتوس)در تقابل طبیعی لوگوس و آن‏ چیزی است که حقیقی است.البته او نیز با کاربرد خطابی-شعری اسطوره(میتوس)آشناست. از نظر ارسطو، هردودوت راوی تاریخ(<میتولوگیکوی‏>)است؛ا طرف دیگر مقصود ارسطو از<اسطوره‏>(میتوس)در نظریه‏اش‏ در باب تراژدی، محتوای قابل حکایت یک فعل است.13حتی در اینجا هم می‏توان نزد او به هیچ‏ وجه از تقابل حادّ میان اسطوره(میتوس)و علم،که امروزه با آن مأنوسیم،سخن گفت.حکایات ساختگی نیز می‏توانند از حقیقت‏ برخوردار باشند.ارسطو تعبیر قابل قبولی از آن ارائه می‏دهد:آنها[-حکایات ساختاری‏]از اخباری که مورخان دربارهء رخدادهای واقعی نقل می‏کنند،حقیقی‏ترند.در تلقی عهد باستان از مفهوم دانش که مطابق آن‏<علم‏>(-<اپیستمه‏>)، به معنای عقلانیت محض است و به هیچ روی امری تجربی نیست،این مسئله کاملا بدیهی است.آنچه شاعران‏ بیان یا ابداع می‏کنند در قیاس با روایت تاریخی،از حقیقت امر کلی برخوردار است.[البته‏]ازاین طریق تقدم‏ اندیشهء عقلانی بر حقیقت شعری-اسطوره‏ای به هیچ‏وجه محدود نمی‏شود.ما صرفا[باید]ازاین احتراز کنیم‏ که اسطوره ‏ها را در معنای امروزین‏مان،<حکایات ساختگی‏>بنامیم.این اسطوره ها را<<یافته‏ اند>>و یا به تعبیر بهتر: شاعر در چارچوب آنچه از قدیم الایام و از زمان باستان امری شناخته شده بود،چیزی نو می‏یابد که کهنه را احیا می‏کند.درهرحال اسطوره(میتوس)امری شناخته شده و خبری شایع است،بی‏ آنکه نیازی به تعیین خاستگاه یا تأیید و تصدیق داشته باشد.

    در اندیشهء یونانی نه تنها با تقابل سرسختانهء نسبت میان لوگوس و اسطوره(میتوس)،آنگونه که در دورهء هانس گئورگ گادامر روشنگری شاهد آن هستیم،رو به‏ رو نمی‏شویم؛بلکه این نسبت در همگرایی و تناظری که میان اندیشه‏ای که‏ حساب پس می‏دهد و سخنانی که صرفا بی‏چون و چرا روایت شده‏ اند،تداوم می‏یابد.این مسئله خود را خصوصا در تعبیر خاصی نشان می‏دهد،که به مدد آن افلاطون قادر است میراث عقلانی استادش سقراط را با روایت اسطوره‏ای‏ دین عامه پیوند زند. افلاطون در همان حال که ادعای شاعران در باب‏[بیان‏]حقیقت را نفی می‏کند،در بستر تفکر عقلانی و مفهومی شخصی خویش،قالبی از حکایت رخدادها را برمی‏گزیند که از آن اسطوره(میتوس)است. تو گویی که استدلال عقلانی،مرزهای امکان خود را در می‏ نوردد و پا به حریمی می‏گذارد که تنها دست حکایت‏ کردن به آن می‏رسد.به این ترتیب در محاورات افلاطون،اسطوره(میتوس)در کنار لوگوس و بیشتر اوقات چون‏ تاجی بر سر آن ظاهر می‏شود.اسطوره ‏های افلاطون حکایاتی هستند که هرچند ادعای کل حقیقت را ندارند، اما به نوعی نقشی از حقیقت را به نمایش می‏ گذارند و اندیشه‏ هایی را که در جستجوی حقیقت‏اند،به عالمی دیگر می‏ کشانند.برای خوانندهء امروزی ممکن است شگفت‏ آور باشد که چگونه در اینجا روایات عهد دیرین با نهایت باریک‏ بینی با تأمل مفهومی درهم آمیخته ‏اند و چگونه ساختاری از طنز و جدّ پیش روی ما بنا می‏ شود که نه تنها بدون‏ هیچ‏گونه فترتی بلکه حتی با نوعی از ادعای دینی بودن،بر فراز تمامیت اندیشه حقیقت ‏جو سایه‏ گستر می‏شود.

    این موضوع یقینا برای خوانندهء یونانی برخلاف خوانندهء مدرن که اندیشه‏اش از دالان مسیحیت گذر کرده‏ است بی‏بدیل و حیرات‏انگیز نبوده است،زیرا کلیه حکایات منقول دینی یونان در زنجیره‏ای ناگسستنی ازاین‏ گونه تلاش‏ها برای برقراری سازگاری میان ظرفیت تجربه شخصی و دریافت فکری خبری که در آیین و افسانه‏ همنچنان به حیات خود ادامه می‏داد،صورت می‏پذیرفت.ظاهرا رسالت نقالان اشعار حماسی همانند رسالت شاعران‏ تراژدی و حتی کمدی‏سرایان،شکل دادن نوبه نو به این آمیزه از نقل دینی و اندیشهء شخصی خودشان است. حتی خود ارسطو نیز در روایات‏<اسطوره‏ای‏>دربار ء خدایان،نوعی اخبار از دانسته‏های مفقود را می‏بیند و در آنها ما بعد الطبیعهء خود در باب محرک لا یتحرک را باز می‏شناسد(ما بعد الطبیعه،دلتا 8،1047 ب 1).به این ترتیب لازم‏ است بپرسیم چه چیز واقعا سنت اسطوره‏ای را به این عقلانی کردن قادر می‏سازد،و به عکس چا رابطهء میان ایمان‏ و علم در قالب ادیان و حیاتی،خصائل تضاد آشتی ناپذیر به خود می‏گیرد.این پرسش را باید به‏طور عام طرح‏ کرد و از هردو سو پروراند،زیرا اگر تنها یونانیان بودند که راه عقلانی سازی تصویر اسطوره‏ای از عالم را تا علم‏ پیمودند-و آن را فلسفه نام نهاند-روایات اسطوره‏ای همواره متضمن عنصری از<تصرف‏>به مدد اندیشه‏اند و در بازگویی ملازم با تفسیر اسطوره‏ها برای دیگران تحقق می‏یابند.
    پی‏نوشت‏ها:

    (1).این واژه در زبان فارسی(براساس بازنویسی انگلیسی)به‏ صورت میتوس بازنویسی شده است،در حالیکه تلفظ درست‏ یونانی آن موثوس (u?cs) است.

    (1). pp.170-173 Poetik I,Kunst als Aussag,Tu?bingen:1993, Gesammelte Werke,Band 8,A?sthetik und H.G.Gadamer:Mythos und Logos,in

    (2). Wissenschaft

    (3). Religion des Atheismus

    (5). Theogonie برگرفته از اصطلاح یونانی ??oyova (مرکب از دو واژهء ثئوس(خدا)و گنسیس(تولد،پیدایش))به معنای‏ پیدایش خدایان است.مدلول اصطلاح‏<تئوگونی‏>سلسله‏ا از خدایان است که به گونه‏ای تبار شناسانه در کنار یکدیگر قرار گرفته‏اند که این کار برای نخستین بار توسط هسیودس صورت گرفت.

    (6). Hesiod ،شاعر معروف حماسه سرای یونانی حوالی 700 پیش از میلاد و خالق دو منظومهء تئوگونی و کارها و روزها.

    (7). Musen ،الهگان شعرو هنر در اسطوره یونان و دختران‏ نه‏گانهء زئوس و منمسونه.

    (8)تلفظ این واژه در اصل موثئین است.

    (4). Wissenschaft

    (5). Wissen

    (11).اشاره به همان میل و سلیقهء استادان فن خطابه دارد که‏ به اقتضای کار،گاهی اسطوره و گاهی لوگوس را برای بیان‏ مقاصد خود برمی‏گزینند.

    (6). Fabel

    (13).ارسطو در سطور اولیه کتاب بوطیقا از واژهء اسطوره‏ (میتوس)بهره می‏گیرد،اما مقصود وی از آن پیرنگ‏ (Plot) روایت است.با توجه به این امر مرحوم استاد زرین‏ کوب در ترجمه فن شعر،این واژه را به‏<<افسانهء شعر>> برگردانده‏اند.

    منبع: مجله کتاب ماه فلسفه » شهریور 1387 – شماره 12
    new-philosophy.ir/

  2. کاربرانی که از پست مفید ارغنون سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: حرکت معکوس چرخ دنده دوم
    توسط *مینا* در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th January 2010, 05:28 PM
  2. خبر: زنان بيشتر ازمردان کابوس مي بينند
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd January 2009, 12:28 AM
  3. آموزشی: آنتی ویروس ویروس کاظم غیض لعنتی
    توسط ziczag در انجمن آنتی ویروس
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 26th December 2008, 11:40 AM
  4. آموزشی: ویروس چیست و انواع ویروس ها کدام است؟
    توسط diamonds55 در انجمن آنتی ویروس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th September 2008, 09:18 AM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 15th September 2008, 12:55 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •