دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: پستانداران بیابان های ایران

  1. #1
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    Ok پستانداران بیابان های ایران

    سياه گوش






    تنها نمونه سياه گوش موجود در اسارت به عنوان گونه ای کمياب و در خطر انقراض و بدون هر گونه آمار و شناسنامه علمی معتبر در ايران و تنها نمونه در دسترس و مناسب مطالعه، به مثابه گنجينه يا ذخيره ژنتيکی باارزش، در شرايطی غير استاندارد در بوستان ملی پرديسان تهران رها شده و مورد بيمهری مسئولان و کارشناسان حيات وحش قرار گرفته است؛ و در صورتی که بيتوجهی به حفظ و مطالعه اين گونه ادامه يابد، آينده ای نامعلوم و در پی آن نابودی در انتظار اين گونه خواهد بود . سياه گوش يا «لينکس» - با نام علمي « Eurasian lynx » - از راسته گوشتخواران و در زمره 4 گربه سان کوچک ايراني است و دست و پايي بلند و دمي بسيار کوتاه با توک پهن و سياه رنگ و دسته ای مو به طول 4 سانتيمتر روي گوشها دارد که به سبب داشتن جثه اي بزرگ و خالهاي روي بدنش معمولا با پلنگ اشتباه گرفته می شود . غذای مورد علاقه آن معمولا بچه هاي گراز، شوکا، مرال، پستانداران کوچک، است. اين گونه به صورت انفرادی زندگی مي کند؛ و به سبب روزگرد بودن، بر خلاف ديگر گربه سانان شبگرد، بيشتر در معرض تهديد و خطر قرار دارد. پراکندگی آن در ايران در مناطقي از آذربايجان شرقی و غربي شروع می شود و تا نواحی زنجان و قزوين و جنوب گرگان ادامه می يابد. حضور سياه گوش در اين مناطق بر اساس مشاهدات تصادفی محيط بانان يا گزارشهای ثبت شده است؛ و تا به حال، کارشناسان (چه خارجی و چه ايرانی) مطالعات علمی و دقيقی روی اين گوشتخوار ايرانی انجام نداده اند. کارشناسان حيات وحش و مدير طرح بين المللی يوز ايرانی، درباره اطلاعات موجود در زمينه سياه گوش، می گويد: اين اطلاعات به صورت پراکنده و از راه گزارشهای مشکوک مردمی به دست آمده است و هيچ کار کارشناسی و علمی درباره مطالعات رفتاري و ژنتيکی و پراکندگی اين حيوان (که با گونه های مشابه خود در امريکای شمالی و اروپا متفاوت است) صورت نپذيرفته است و تنها به بررسي های مختصر روی پوست تاکسيدرمی شده اين گونه در يک يا 2 گنجینه (موزه) اکتفا شده است. انجام نشدن مطالعات تحقيقی و طرحهای پژوهشی درباره اين گونه در حالی ادامه مي يابد که زيستگاه اين حيوان - به سبب مديريت ناصحيح حفاظتی و پيشروی مناطق مسکونی و کشاورزی - در حال تخريب است؛ و طعمه های مناسب تغذيه آن نيز، به واسطه اين تخريبها و شکارهای بيرويه، کاهش يافته است؛ به طوری که پس از گذشت زمانی نه چندان دور، نام اين گونه نيز همانند ببر و شير ايرانی در فهرست حيوانات منقرض شده قرار خواهد گرفت، بدون اينکه حتی مطالعه ای روی آن صورت گرفته باشد !


    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  2. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    نگرشی بر پیوند باستانی انسان و یوز




    آنچه در این مقاله می خوانید از متون کهن گردآوری شده و طبعاً اغلب با حقایق علمی سازگار نیست،لیکن به درستی رابطه نزدیک و تنگاتنگ انسان و یوز و نقش آن را در زندگی نیاکان ما باز می نماید.
    سحرگاهان،در حالی که پرندگان هنوز در خواب اند،صیادان آهنگ نخجیر می کنند.همراه آنان شکره ای بزرگوار است؛یوزی گرم آهوگیر.این شکره(به معنی حیوان شکاری از جمله یوز،تازی، سیاه گوش و پرندگان شکاری)رنگی نیکو دارد و پشتش قوی و استوار است.قبای زیبا و لطیفی بر تن دارد که با خال های سیاه رنگی نگارین شده است.گویی قبای تن،نقطه های سیاه دفتر غزل سرایان را به عاریت گرفته است.چشم هایش به سان عقیق سرخگون است،درشت و درخشان. چشمانی که همچون سرخی شفق در تاریکی بسیار می درخشند.آنگاه که یوز چشم در حدقه می گرداند،می پنداری چشمهایش آتشی فروزان است در دل شب سیاه.گویی که از درون سنگ های گرانبهایی اطراف را نگاه می کند.چنگالهای خمیده اش با برکت است و هر طعمه ای را که ببیند روزی خود و خداوندگارش می سازد.پر غرور و هوشیار در نخجیرگاه می خرامد.آثار سر پنجه اش بر روی خاک همچون خط نوشته های کاتبان ب روی کاغذ است.
    یوز تشنه خون است و در انتظار هم آغوشی با شکار خویش.مانند تیری است که اگر رها شود یک هدف را دنبال و به آن برخورد می کند.گویی او در هر عضو خود و در هر بند بدنش،قلبی هوشیار و تپنده دارد.
    سحرگاهان در صحرا ضیافتی است.آهوان لمیده و سرمه بر چشم می مالند،همچون دخترکان نازک اندام که جامه ای از جنس آفتاب بر تن دارند و خود را به زیور و زینت آراسته اند.اما آنها را از مرگ زودرسی که بامدادان به سراغشان می آید گریزی نیست.جادوی نگاه یوز بر گله آهوان سنگینی می کند.هنوز ریسمان از گردنش برنداشتند که از جای می جهد.باد در دماغ آهوان می پیچد.گله ویران می شود و تعقیب و گریز آغاز.رنگ تن پوش آهوان همچون قفلی است تا با آن جان خویش را در صحرا حفظ کنند.اما چشمان تیزبین یوز کلید این قفل است.یوز در پی آهوان گویی افسار باد را در دست دارد.او می تازد.به چند قدمی کهنه آهویی می رسد.سرپنجه یوز با تار و پود تن پوش آهو آشنا می شود.همچون عاشقی که معشوق بی مهر خویش را در آغوش می گیرد،این یوز نیز شکار خود را در آغوش می کشد.صیادان از راه می رسند.یوز پیروزمندانه زبان بر رگ گشوده شکارش دارد.آهو بر زمین نقش شده است و پای در خون خود می مالد.
    در فراز،غرابان همه چیز را زیر نظر دارند.آیا سرعت تندباد و درخشش برق،ریزش شدید و ناگهانی باران و پرواز تیر را به سوی هدف دیده ای؟
    آری،به راستی سرعت حمله یوزها به شکارشان اینگونه است.
    برای پرداختن به سابقه استفاده از یوز و نقش آن در زندگانی گذشتگان و به خصوص بر ایرانیان، ناگزیر به پیمودن راهی طولانی خواهیم بود.پیوند جادویی میان یوز و انسان را می توان تا مرزهای پیش از تاریخ قوم های هند و ایرانی بازگرداند.در جای جای فلات ایران آثار و نقوش کهن بسیاری از حضور یوز وجود دارد.انسانهای غارنشین عصر نوسنگی که در کوهستان های مرکزی فلات ایران سکونت داشتند به خوبی با یوز آشنا بودند و احتمالاً او را به خاطر پیروزمندی اش در شکار می ستودند.چنان که در میان نقوش و کنده کاری های آنان تصاویری از گربه سانانی شبیه به یوز به چشم می خورد.از این دست می توان به نقوش دیواره غارهای حوالی اراک و گلپایگان اشاره کرد.
    ایرانیان دوره باستان در باورها و نیز در زندگی روزمره خود چنان یوز را پذیرفته بودند که چهره های گوناگون فرهنگ آنان با یاد این حیوان همراه بوده.حضور یوز از نقوش کوزه ها و سفال ها تا پیکرهای مفرغین و گلی که قدمتی 6000 ساله دارند و از افسانه ها و متون اساطیری همچون شاهنامه،به دید می آید.
    در ادب کهن پارسی آمده است که ابتدا «آفریدون» یوز را مطیع کرده و پس از آن «تهمورث» بود که یوز را شکار کردن آموخت و به رام کردن جانوران پرداخت.استفاده از یوز در شکار،یکی از مواردی بود که اکثر پادشاهان و بزرگان به انجام آن علاقه ای بسیار داشتند.در دستگاه پادشاهانی که به شکار دلبسته بودند افرادی وجود داشتند که کار آنها نگاهداری و تربیت شکرگان (جمع شکره) بود.در آن میان،یوز سرآمد شکرگان محسوب می شد و شکار با آن نزد شاه از منزلت بالایی برخوردار بود.افرادی که به نگاهداری و تربیت یوزها می پرداختند«یوزبان» یا «یوزبنده» نام داشتند. آنان به خوبی با فن یوزداری آشنا بودند و نتیجه زحمات خود را زمانی می دیدند که شاه با یوزهای گرم آهوگیر خود فاتحانه از شکار باز می گشت.
    علاقه به یوز و شکار با آن در دستگاه سلاطین به حدی بود که برای آنان طوق سیمین گهرنشان، دستبند زرین و ریسمان های ابریشمین تهیه می شد.بدن آن ها را در هنگام بازگشت از شکار با جل اطلس و زربفت می پوشاندند.همانگونه که فردوسی در ساز نخجیر بهرام گور آورده است:
    پس بازداران صد و شست یوز ببردند با شاه گیتی فروز
    بیاراسته طوق زر از گهر بدو اندر افکنده زنجیر زر
    پادشاهان و شاهزادگان،گاه سخت شیفته شکار با یوزهای شکاری خود بودند و آن گاه که فرصتی برای شکار نبود آشفتگی و نگرانی ایشان آشکار می شد.فخرالدین اسعد گرگانی درباره «رامین» شاهزاده ساسانی که شش ماه است با شکرگان خود به شکار نرفته چنین می نویسد:
    سمند و رخش من با یوز و با سگ سراسر خفته اند آسوده از تک
    نه یوزانم سوی غرمان دویدند نه بازانم سوی کبکان پریدند
    دلم بگرفت از این آسوده کاری چه آسایش بود بنیان خواری
    چون عزم آید به پیش اندر شکارم جهنده یوز را بر وی گمارم
    شکار با شکرگان در گذشته آداب و رسوم خاصی داشت که همگان سخت به آن پای بند بودند. شکار با یوز نیز از این قاعده جدا نبود.این گونه آداب شکار رفتن برای بزرگان و اشراف زادگان با وسواس بیشتری انجام می شد.اما با این وجود گاهی پادشاهان خود،یوز را بر پشت اسب می نشاندند و به شکار می رفتند.«عنصر المعالی» در قابوس نامه در ارتباط با آداب شکار با یوز آورده است:
    «اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و شاهین و سگ مشغول باش تا هم نخجیر کرده باشی و هم بیم مخاطره نبود و انچه بگیری به کاری بازآید که نه گوشت سباع خوردن را شاید و نه پوست او را پوسیدن.اگر نخجیر یوز کنی البته یوز بر کفل اسب خویش منشان که هم زشت بود ترا کار یوزداران کردن و هم در شرط خرد نیست سباعی را از پس قفای خویش گرفتن.»
    «شاردن» جهانگرد فرانسوی که در قن 17 به ایران آمد درباره شکار با یوز چنین می نویسد:
    «صیادان برای صید کردن جانوران بزرگ و خطرمند مانند شیر،ببر و پلنگ از یوز که از پیش آن را برای این کار تربیت کرده اند استفاده می کنند.یوز تربیت شده به انسان صدمه نمی زند. سوارکار یکی از جانوران را که چشمش را با باریکه از پارچه بسته و زنجیر بر گردنش زده بر ترک اسب خود می نشاند و بر سر راه جانوری که قصد شکار کردنش را دارد به انتظار می ایستد و وقتی که دریافت نزدیک رسیده است،چشم و زنجیر یوز را می گشاید،سرش را به سوی شکار بر می گرداند.یوز همین که حیوان را دید به سویش می جهد و او را از پای در می آورد.اما اگر در شکار کاری از پیش نبرد،پیش صاحبش بر می گردد.آن وقت صاحبش به منظور دلداری،یوز شرم سار را می نوازد و می گوید:گناه از یوز نیست،شکار درست به او نشان داده نشده.در سال 1666 من خود شاهد چنین شکاری بودم.شاهنشاه از این حیوانات تربیت شده بسیار داشت اما چنان درشت اندام و عظیم الجثه بودند که امکان گرفتن و بردنشان بر ترک اسب نبود و ناچار آن ها را در قفس های آهنین جا می دادند،در پشت فیل می نهادند و بی آن که چشمشان را ببندند به شکار می بردند.»
    در متون کلاسیک ادبی ایران هرجا سخن از تیزپایی و شکار می رود،نقش یوز فراموش نمی شود. یوز نماد سرعت و شجاعت است.همچنان که در بسیاری از متون کهن به خصوصیات ظاهری و توانایی های او اشاراتی شده است.در این باره در تاج الماثر آمده است:
    «و یوز از شر دیدن نخجیر همه تن چون پروین چشم گشته و از خونخوارگی چشم او بسان دیده ی کبک و خروس،مسکن خون شده و چون چشم میخواره و جلاد رنگ لعل بدخشان گرفته و به شکل اطفال،سرمه از چشم او بر رخ فرود آمده.گفتی شبه در زر ترکیب کرده اند و یا بر ورق گل زرد خط بنفشه گون کشیده اند و خال های مشکین چون پشیزها بر پیکر زرین او گفتی بر توده ی زعفران مهرهای عنبرین برنهاده و یا حریر دیناری به مداد منقط کرده اند.»
    از دیگر خصوصیاتی که در متون کهن برای یوز ذکر شده علاقه شدید او به آوای خویش،خوردن پنیر و خواب زیاد است.ابیات زیر تا حدی این خصوصیات را بازگو می کند.
    از شیر فلک روی مگردان که حوادث
    بر خصم تو آموخته چون یوز و پنیر است(انوری)
    دولت شاه جهان را گر میان بندی چو گور
    دولت آید بر پی ات چون یوز بر بوی پنیر(رضی نیشابوری)
    بدان روی کند است دندان یوز
    که مالد زبان بر پنیرش دو روز (سعدی)
    نشکفت اگر به قوت بخت تو یوزبان
    از قرص آفتاب دهد یوز را پنید (ابن یمین)
    با یوز رود کس به طلب کردن آهو
    آنجای که غریدن شیران نر آید (فرخی)
    یوز را هرچند بهتر پروی
    چون یکی خشم آورد کیفر بری (رودکی)
    یکی از رشته های دانش مردم در دنیای قدیم،اطلاع بر احوال و عادات و زندگی جانوران به خصوص شکارگان بود.توجه و عنایات پادشاهان و بزرگان به شکار با این حیوانات شکاری سبب شد تا گروهی به تحقیق در احوال آنها بپردازند و مجموعه هایی به نام های بازنامه،شکارنامه و یا صیدنامه فراهم آورند.با مطالعه چنین کتبی می توان اطلاعات ارزشمندی را در ارتباط با یوز به دست آورد.در این آثار مطالبی درباره خصوصیات ظاهری و رفتاری،چگونگی صید،نگاهداری و تربیت یوز وجود دارد که به چند نمونه از این مطالب اشاره می شود.
    «نسوی» در کتاب بازنامه خود درباره یوز آورده است:
    «او شکره ای بزرگوار است و در مرکب پادشاهان و بزرگان شکوهی دارد و جایش در گرمسیرها بود و در سردسیرها نباشد.هدچند محل ایشان در گرمسیر است چون موصل و کرمان و شیراز و شهرزور اما تابستان به سردسیر می آید.و ایشان را به سه نوع گیرند.بیشتر به نشاط گاه ها گیرند و ان جاهایی با شد که گذار کنند و چنگ زنند و نشاط کنند.و مردم آن مواضع را شناخته باشند،پیرامون آن جایگاه چال کنند،بالای آن ده ارش بیشتر یا کمتر،بن تنگ و سر فراخ و سرش به نی بپوشند و ایشان به آن نشاط گاه آیند و اندر آن افتند و باشد که دو سه یوز باشند و چون یکی اندر آن افتد،بانگ کند دیگران برگردند و به طلب او پیرامون آن جایگاه گردند و دیگر جای ها کنده باشند،دیگران نیز بیفتند.و به ولایت کرمان و شیراز و موصل بیشتر به زنجیر گیرند و سیاه شلواران به ولایت کردستان باشد که به دویدن گیرند،گلیمی یا جلی بر سرش افکنند و بگیرند.و چون او را بگیرند اندر قماط(پارچه ی عریضی که کودک را بدان پیچند)و به آبادانی برند.آن گاه بگشایندش و اندر خانه رها کنند و مومیایی به روغن نرم خوشبو بگدازند و با گوشت پشت مازه گوسفند یا خانه ران مقدار هفتاد درم با نیم درم مومیایی بدهند و صبر کنند تا بکار برد و شکم پاک کند و از آن رنج و کوفت آسایش یابد و چند روز گوشت گوسفند همی دهند.و علامت آن که آسایش یافته باشد،آن بود که نقش سیاه بود و سخت.و یوز ماده بهتر از نر بود زیرا که ماده یوز بیست و سه سال شکار کند و یوز نر دوازده سال.پیری و جوانی یوز را هم به دندان توان شناخت و هم به چشم زیرا که دندان هاش آن که کجکین خوانند در جوانی سفید باشد و چون پیر شود زرد شود و چشمش روشن بود و به کوار(به معنی غبار و ابر)مبود،و این هر دو را خطا افتد.بدان باید شناخت که موی های پشت چنگالش سیاه بود و این خطا نکند.رنگ چشمش از سه گونه بود،زرد و سیاه و میانه ی این هر دو و آن را زیتونی خوانند.»
    درباره خصوصیات یوز و خواص درمانی آن در فرخ نامه جمالی چنین آمده:
    «یوز جانوری بیدار باشد،تا بدان حد که اگر جایی شکار کرده باشد و بعد از آن به عمری باز آن جا رسد بازداند و طلب شکار کند.یوز از مادر شیر باشد و از پدر پلنگ و در حال گشتن کردن ایشان اگر شیر نر بداند هر دو را بکشد.اگر سفال خرما بسایند و بر گوشت پراکنند و به یوز دهند تا بخورد،بمیرد.اگر کسی گوشت یوز بخورد لقوه ببرد و قولنج بگشاید.اگر پی او در نقرس مالند سود دارد و همچنین اگر گوشت او به سرکه پزند و بخورند فایده بسیار دارد.اگر کسی خون یوز به سایه خشک کند و با شکر اسفید بساید کسی را که طعام ناگوار بود بخورد سود دارد.اگر کسی دندان او با خود دارد همه گزندگان از او بگریزند.اگر زنی بول یوز بردارد هرگز آبستن نشود.اگر مغز او به خورد کسی دهند دیوانه شود.»
    «حمدالله مستوفی» نیز در کتاب نزهت القلوب درباره انواع حیوانات اهلی و وحشی،نکات ارزنده ای را نگاشته است که به ذکر مطلبی از این کتاب درباره یوز خواهیم پرداخت:
    «یوز را ترکان پارس خوانند.جانوری سگ خوست و بسیار غضب و پرخواب و شکارکننده.قابل تربیت و تعلیم.ماده اش از نر تیزتر بود زیرا جهت طعمه بچگان او را صید بیش باید کرد و دیگر سباع نیز همین حکم را دارد و بدین سبب یوز به هر سه سال یک بار آبستن شود.یوز چون رنجور شود سگی را بخورد و صحت یابد.یوز را با آواز خوش و شراب موانست باشد.زهره اش با عسل و نمک خلط کرده و بر جراحت نهند صحت دهد.اکلش قوت تن دهد و خاطر تیز گرداند.خونش ب روجع المفاصل طلا کنند شفا دهد و اگر بخورند بلاهت آورد.زبلش هر جا ریزند موش از او بگریزد.»
    با مطالعه شکره نامه ها و یا متون کهنی از این دست می توان از چگونگی رام کردن و شکار آموختن به یوز نکاتی ارزنده آموخت.در این منابع به تمامی مراحل شکار با یوز اشاره و وظایف یوزبانان و یوزداران به دقت شرح داده شده است.یوزداران پس از این که جایگاه و مسیر رفت و آمد یوزها را نشان می کردند.در مسیر حرکت آن ها گودال هایی نسبتاً عمیق حفر کرده و روی آنها را با نی و برگ می پوشاندند.با استفاده از این روش تعدادی یوز به دام می افتاد و آن ها را برای رام کردن و کشار آموختن به جایگاه های مخصوصی که در دستگاه پادشاهان بود منتقل می کردند.پس از انتقال حیوان به محلی مناسب دو یا سه تکه گوشت آهو در مقابل یوز آویزان می کردند.عده ای نیز به زدن ساز و دهل مشغول می شدند و یوزبانان با استفاده از قلاده و شکال (ریسمانی که بر دست و پای تازی بندند)و حکمه(دهنه لگام)دو روز و دو شب اجازه خوابیدن به یوز نمی دادند.سپس با یک دست دم یوز و با دست دیگر قلاده یوز را گرفته با زور او را روی جسمی شبیه به اسب که از خشت و گل ساخته شده و «خر گلین» نامیده می شد قرار می دادند. یوز را که به مدت سه روز گرسنه نگاه داشته بودند بر روی خر گلین با چند تکه گوشت آهو سیر می کردند.این کار آنقدر ادامه می یافت تا یوز جهیدن بر روی خر گلین را فرا بگیرد.در مرحله بعد اسبی را آماده کرده،سر آن را با جل یا پلاسی می پوشاندند تا یوز هراسی نگیرد.یوزدار سوار اسب می شد و یوز را بر بالشی بر پشت اسب می نشاند.سپس یک دم دار دم یوز را نگاه داشته و یوزدار طنابی را که بر گردن یوز بسته بود سخت می کشید و یوز را می گردانید تا دیگر به دم دار احتیاجی نباشد.به وقت گوش دادن هر روز یوز را از اسب پایین می آوردند و ریسمان را رها می کردند تا یوز از اسب دورتر نرود.پس از عادت کردن یوز به نشستن بر پشت اسب او را به شکار می بردند.جایی که خرگوش یا آهو زیاد بود و چند سوار یوز را همراهی می کردند.بعد از اینکه یوز شکار را می گرفت او را روی اسب سیر می کردند.یوزی که تمامی مراحل یاد شده را پشت سر می گذاشت و در شکار موفق می شد همچون گوهری گران بها در نظر همگان می درخشید. یوزداران چنین یوزی را بسیار گرامی داشته و در نگهداری او بسیار می کوشیدند.کمتر کسی سعادت دیدن چنین یوزهایی را می یافت زیرا اعتقاد بر این بود که یوز را چشم بدزود در رسد.دود کردن اسفند در بامداد و شبانگاه،آویختن ناخن گاو کوهی و چنگال ببر،بستن دعا و انواع طلسم بر گردن یوز تدابیری بود که یوزداران از آنها برای جلوگیری از چشم زخم استفاده می کردند.
    علاوه بر ایرانیان،اشراف و بزرگان هند و حتی اعراب نیز به شکار با یوز علاقه فراوانی داشتند.وجود تصاویر و مینیاتورها که صحنه شکار شاهزادگان و بزرگان را با یوز به زیباترین شکلی به تصویر کشیده اند و یا وجود اشعار زیبایی که توسط شاعران عرب در وصف یوز و شکار با آن سروده شده است همگی نشانگر صحت این مطلب است.
    با رسوخ فرهنگ نخجیر رفتن ایرانیان در میان اعراب،فرهنگ و ابزار شکار آنها تغییر کرد و به تدریج شکار با یوز جای تیر و کمان را گرفت.این بهره گیری از یوز در شکار از نوآوری های زندگی اعراب در روزگار امویان بود که توسط «ابوالنجم» در شعر نخجیرگانی یا شعر شکار نیز راه یافت.
    «عبدالصمد بن معذل» یکی از شاعران سده ی سوم هجری در وصف یوز چنین آورده است:
    «صبح است و هنوز خورشید روی در نقاب سیاهی دارد که او (یوز) عازم شکار می شود.پیروزی در نبرد در چنگال های این یوز سرشته شده.یوزها لاغراندام و میان باریک اند،گویی که شکم آنها به کمرشان چسبیده است.این یوزها را چنگالهایی تیز است.آنها در اطراف دهان خط های سیاهی دارند،گویی که این یوزها،زنانی هستند که چشمان را سرمه ی فراوانی کشیده اند و سرمه ی اضافی از گوشه ی چشم بر روی گونه هایشان فرور یخته و خطوطی سیاه را پدید آورده است.»
    «ابن ابی کریمه» یکی دیگر از شاعران سده ی سوم است که در طردیات خود بارها به یوز اشاره کرده است.او در یکی از این طردیات چنین به توصیف یوز می پردازد:
    «این یوز را شکمی لاغر و سینه ای فراخ است،دمی لطیف دارد،پشت او خالدار است و گوش هایش راه راه.چشم هایی تیزبین دارد که قله کوه ها را از فاصله بسیار دور می بیند.این یوز دلباخته ی شکار است.گوش هایی کوچک همانند روغن دان دارد که بسیار تیز و حساس اند و صدا را از هر سو در می یابند.چنگال های این یوز به سان مته های تیزی است که در دل صخره های استوار فرو می رود و نوک این چنگال ها مانند حلقه های موی زیبا رویان خمیده است.او هنگام صلح و دوستی سوار بر اسب است و به هنگام پیکار روی زمین راه می رود و با خشم و غرور دشمن را می نگرد و در کمین گاه به انتظار او به سر می برد.او گام هایی بلند دارد،چنان که به هنگان دویدن آرام،سرعتش از سرعت درخشش برق نیز تندتر است و پیوسته بر شکار خود چیره می شود.»
    مطالب و نکات مفصل دیگری نیز از یوز در منابع مکتوب کهن ایران و سایر اقوامی که به این حیوان دلبستگی داشتند وجود دارد که در این مقاله به تعداد اندکی از آنها اشاره شد.پی بردن به نقش این حیوان در فرهنگ و زندگی گذشتگان،حوصله و زمان بسیاری را طلب می کند.
    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  4. 2 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    استخوان بندی پستانداران - مترجم : محمد ابراهيم نژاد


    بر ميزان استخوانی شدن اسكلت پستاندارن نسبت به انواع پست تر افزوده شده و از تعداد عناصر استخوانی جلويی و جايگزينی كاسته شده است.اين مطلب به ويژه در مورد استخوان های جمجمه صادق است. استخوان هايی مانند پيش پيشانی ، پشت پيشانی ، پشت كاسه چشمی ، و گونه ای_چهارگوشه ای را ندارند ، در بسياری از پستاندارن چهار استخوان پس سری به هم جوش خورده است. همچنين در ناحيه پروانه ای استخوان ها به درجات متفاوتی به يكديگر جوش خورده اند. بخش جلويی پروانه ای ، پروانه ای_كاسه چشمی ، قاعده ای_پروانه ای وبالی پروانه ای ممكن است از يكديگر جدا باشند و يا اينكه همه آنها به هم جوش خورده و استخوان واحدی را به وجود آورده باشند. در بعضی از پستانداران استخوان های خار گيجگاهی و صماخی با استخوان صدفی به هم جوش خورده و استخوان گيجگاهی را تشكيل می دهند ، كه هم از نوع جلويی و هم جانشينی است.

    برای بزرگنمایی بر روی عکس کلیک کنید.



    جمجمه پستانداران به تناسب بزرگی مغز آنها اندازه نسبتا بزرگی دارد. استخوان كام محكم كه موجب می شود كه حفره های داخلی بينی در عقب قرار گيرد نيز موجود است. جمجمه به وسيله دو كونديل كه هر يك از آنها بر روی يكی از استخوان های پس سری خارجی واقع اند ، به اولين مهره گردنی متصل میی گردد. در گوش ميانی استخوان های ركابی كه از استخوان ستونك خزندگان ناشی شده است ، با دو استخوان كوچك شنوايی ديگر همراه است. يكی سندانی كه از چهار گوش مشتق شده و ديگری چكشی كه از استخوان مفصلی به وجود آمده است. لذا آرواره پائينی بدون دخالت استخوان چهار گوش مستقيما به استخوان صدفی جمجمه متصل می شود.

    در آرواره بالايی دندانها فقط از استخوان پيش فكی و فكی به وجود می آيد. آرواره پائينی از استخوان هایی دندانی جفت تشكل يافته است.در مهره ها معمولا دو طرف جسم مهره ای پهن ( آسلوس ) است و به اين وضعيت آمفی پلاتيان گفته می شود.


    برای بزرگنمایی بر روی عکس کلیک کنید.


    مهره های گردنی معمولا از قابليت انعطاف پذيری قابل توجه ای برخوردارند ، مهره های سينه ای يا دنده ای دارای قابليت انعطاف پذيری كمی هستند و تعداد آنها مطابق تعداد دنده های زوج موجود تغيير می نمايد و ممكن است از 9 تا 24 عدد در تغيير باشد . در عقب مهره های سينه ای ، مهره های كمری قرار دارند كه محكم و نسبتا قابل انعطاف اند.اگرچه تعداد اين مهره ها متغيرند غالبا بين 5 تا 7 عدد هستند. بين مهره های كمری و دمی مهره های خاجی قرار دارند كه به يكديگر جوش خورده اند و استخوان خاجی را می سازند. اكثر پستانداران دارای 3 مهره خاجی هستند اما در بعضی انواع ، تعداد آنها ممكن است 4 يا 5 با شد. تعداد مهره های دمی ، بسته طول بی نهايت متغيير است.

    دنده پستانداران مشخصا واجد دو سر است . يكی به نام كاپتولوم كه به محل اتصال دو جسم مهره مجاور متصل می گردد ، و ديگری به نام توبركولوم كه به زائده مورب مهره سينه ای متصل می شود. دنده های جلويی يا دنده های حقيقی ، مستقيما به استخوان سينه متصل اند ، در حالی كه ساير دنده ها كه عقبتر واقع اند ، يا به غضروف دنده ای آخرين دنده حقيقی متصل و يا در انتها آزادند. استخوان سينه معمولا از يك سری قطعات استخوان كه به ترتيب طول قرار گرفته تشكيل يافته است.

    اگرچه پستانداران اساسا واجد اندام حركتی پنج انگشتی هستند ، اما اين اندام ها در بسياری از گروه های تخصص يافته مورد تغيير و تبديل قابل ملاحظه ای قرار می گيرند. در تمام پستاندارا ن معاصر برتر از پستانداران تخم گذار ، استخوان غرابی كمربند شانه ای كوچك و به زائده ای كه بر روی كتف قرار دارد تبديل شده است. همچنين استخوان بين ترقوه ای نيز و پستانداران كيسه دار وجفت دار وجود ندارد. استخوان های ترقوه در بعضی از پستانداران به خوبی رشد كرده در حالی كه در بقيه كوچك است يا اصلا وجود ندارد ، به استثنای گروه های تخصص يافته مانند نهنگ ها. در بقيه پستانداران كمربند لگنی مركب از سه قطعه استخوانی در هر طرف است كه معمولا به يكديگر جوش خورده و استخوانی به نام لگن خاصره را به وجود آورده اند.


    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  6. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  7. #4
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    انواع شترهای ایران



    برای دیدن سایز واقعی عکس روی نوار زرد کلیک کنید.


    اکوسيستم مناطق خشک و نيمه خشک حدود دوسوم مساحت ايران را شامل مى‌شود و وسعت آن حدود ۱،۱۰۰،۰۰۰ کيلومتر مربع مى‌باشد. ميزان خشکى هوا بسيار زياد بوده و ميزان رطوبت هوا ناچيز مى‌باشد. ميانگين دوره گرماى تقريباً طولانى و حدود ۵ تا ۷ ماه در سال است و ميزان بارندگى بسيار پائين بوده و از ۳۰ ميلى‌متر تا ۲۵ ميلى‌متر در سال متغير است. قسمت اعظم استان‌هاى قم، تهران، خراسان، سمنان، سيستان و بلوچستان، فارس، کرمان، يزد، اصفهان، قزوين، مرکزى و گلستان در شرايط اکوسيستم خشک و نيمه‌خشک واقع شده‌اند. به‌دليل عدم وجود رطوبت در هوا، تغييرات درجه حرارت در شبانه‌روز زياد مى‌باشد و در بعضى از مناطق اختلاف درجه حرارت در شب و روز به ۵۰ درجه سانتى‌گراد مى‌رسد.

    در اين مناطق جغرافيائى شترانى زيست مى‌کنند که نسبت به آب و هواى گرم و خشک و شرايط محيطى اين مناطق به‌ويژه همبستگى با مراتع و تغذيه با گياهان خشبى تطابق يافته‌اند. مقاومت بسيارى بالاى اين شتران نسبت به تغييرات درجه حرارت در شبانه روز به‌دليل پوشش الياف کرک بدن اين شتران مى‌باشد که به‌عنوان عايقى بدن شتر را در برابر گرماى روز و سرماى شب محافظت مى‌نمايد.

    اکوتيپ شتر کلکوهى (کوير مرکزى ايران)

    شتر اکوتيپ کلکوهى ويژه مناطق خشک و نيمه‌خشک است و به‌علت پرورش نگهدارى اين شتران در ايل کله‌کو که در منطقه مسيله استان قم زندگى مى‌کنند، به‌نام شتر اکوتيپ کلکوهى معرف گشته‌اند. پراکنش جغرافيائى اين اکوتيپ عمدتاً در شهرستان‌هاى قم، گرمسار، ورامين، کاشان، نطنز، اردستان و مناطق کوير مرکزى (دشت کوير) ايران مى‌باشد. شهرت اين شتر به‌خاطر کيفيت خوب کرک آن است که جهت تهيه پارچه‌هاى سنتى و عبا مورد استفاده قرار مى‌گيرد بدين‌لحاظ عباى نائين از معروفيت خاصى برخوردار است. شتر اکوتيپ کلکوهى شترى است يک‌کوهانه، داراى اندامى متوسط و ظريف، رنگ بدن به رنگ شترى (قهوه‌اى روشن) و فاقد لکه‌هاى اختصاصى است. به‌منظور توليد گوشت و توليد شير و کرک نگهدارى مى‌شود. در گذشته بيشترين استعداد اين شتر حمل بار و مسافر بوده است که البته در حال حاضر اين نوع بهره‌بردارى منسوخ شده است. شتر کلکوهى نسبت به شتر اکوتيپ بلوچى و نژادهاى سندى و افغانى کوچک جثه‌تر و داراى اندام‌هاى ظريف‌ترى است.

    اکوتيپ شتر ترکمنى

    اکوتيپ شتر غالب موجود در صحراى قره قروم واقع در شمال خراسان و کشور جمهورى ترکمنستان است. شتر اکوتسپ ترکمنى يک کوهانه بوده و و بهترين اکوتيپ شيروار در بين اکوتيپ‌هاى ايرانى محسوب مى‌شود و برحسب مطالعات ميدانى و اظهارات شترداران اين ناحيه، توليد شير اين شتر در يک دوره شيردهى ۱۸۰۰ - ۱۵۰۰ ليتر بالغ مى‌گردد. در اصطلاح فرهنگ شترداران به اينگونه شترها مرّى (شتر شيروار رام که به راحتى دوشيده شده و شير مى‌دهد) مى‌گويند. دليل وجود اين شتر در اين منطقه را رواج مصرف شير شتر از قديم‌الايام در فرهنگ ايالات ترکمن ذکر کرده‌اند. از شير شتر انواع فرآورده‌هاى لبنى توليد مى‌شود به همين علت ايلات ترکمن صحرا انتخاب نسبى (SELECTION) در جهت افزايش توليد شير در گله‌هاى شتر انجام داده‌اند.

    اکوتيپ شتر بلوچى

    زيستگاه اين اکوتيپ منطقه بلوچستان ايران (کوير لوت) و بلوچستان پاکستان مى‌باشد در نتيجه اين اکوتيپ هم در بخش جنوب شرقى ايران و هم در ناحيه استان بلوچستان پاکستان و هم در ناحيه جنوب غربى افغانستان نگهدارى و پرورش داده مى‌شود. شتر اکوتيپ بلوچى با بيابان‌هاى منطقه بلوچستان سازگارى پيدا کرده و استعداد خوبى براى توليد گوشت دارد.

    جثه شتر اکوتيپ بلوچى نسبت به شترهاى کوير مرکزى ايران بزرگتر و از اين لحاظ قابل توصيه جهت پروروش به‌منظور توليد گوشت مى‌باشد. پراکنش اين اکوتيپ در دشت لوت و دشت جاز موريان بوده و در شهرستان‌هاى ايرانشهر، خاش، بم‌پور، چابهار، سراوان، زابل، مرز استان خراسان و سيستان و بلوچستان مورد پرورش و نگهدارى قرار مى‌گيرد. به‌دليل هم مرز بودن با کشور پاکستان و ورود قاچاق انواع کرک‌هاى (شتر نر بالغ) اکوتيپ خارجى - سندي، افغاني، چيني، آميخته‌گرى بين اکوتيپ بلوچى و اکوتيپ‌هاى خارجى به شدت رخ داده و جمعيت خالص اين اکوتيپ روز به روز در حال نابودى و کاهش است لذا تشکيل يک مزرعه حفاظت ژنتيکى (GERM PLASM) براى اين نژاد ضرورى به‌نظر مى‌رسد. رنگ اين شتر از قهوه‌اى روشن تا قهوه‌اى تيره و حنائى و ندرتاً سفيد متغير است و در گذشته عمده استفاده از اين شتر جهت ترابرى بين کشورهاى ايران و شبه قاره هند بوده است.

    اکوتيپ جمّازه

    شتر جماز شترى است داراى استعداد مناسب جهت انجام مسابقات ورزشى به‌ويژه شرکت در کورس و سرعت که برحسب تمرينات و تربيت حتى با سرعت‌هاى بالاتر از سرعت اسب هم مى‌تواند بدود.

    در ايران شتر در مناطق کرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان پرورش داده مى‌شوند. به‌علت عدم حمايت‌هاى اقتصادى و اجتماعي، روزبه‌‌روز از جمعيت آن کاسته مى‌گردد و در حال حاضر بهترين نسل اين شتر در مناطق جنوب استان کرمان پرورش مى‌يابند. طبق آداب و سنن فرهنگى همه ساله در منطقه کهنوج استان کرمان مسابقات جماز سوارى (شتر دواني) انجام مى‌گيرد.
    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  8. کاربرانی که از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند.


  9. #5
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    انواع روباه



    روباه ( ثعلب ) جانوري معروف و از خانواده سگ سانان و از گوشتخواران كوچكي است كه از لحاظ جثه و مخصوصا دم بلند و پرمو معروف است ... طول دم بين 60-40 سانتيمتر است و 42 دندان دارد . طول عمر روباه به طور دقيق معلوم نيست ولي گفته مي شود كه حدودا 12 سال است .
    روباه به رنگهاي گوناگون ديده مي شود . دم كلفت او با موهاي كركي ، هم او را زيبا كرده و هم كاربردهاي ديگري دارد. با اين دم در هواي سرد مي تواند پاها و بيني خود را بپوشاند و با به حركت درآوردن آن پيام هايي را براي روباهان ديگر بفرستد . در ناحيه زير دم غددي با ترشحات بسيار بد بو وجود دارند و موجب فرار جانوراني مي شوند كه دشمن روباه هستند.
    روباه در طبيعت دشمنان فراواني دارد و گوشتخواراني چون گرگ ، گربه هاي وحشي ، خرس و همچنين پرندگان شكاري مانند عقابها و جغد بزرگ به روباه حمله كرده و او را شكار مي كنند . شكارچيان گاهي روباه را براي دم ، پوست پرمو و نرمش به دام مي اندازد و دربعضي از نقاط دنيا از گوشتش هم استفاده مي كنند . بيشتر روباهان تنها زندگي و شكار مي كنند و هنگام پرورش توله ها زندگي مشترك دارند. روباه حيواني است كه خيلي سخت به تله مي افتد و گاهي اوقات پاي خود را كه در تله افتاده به وسيله دندان قطع نموده و از تله نجات پيدا مي كند.
    در ايران چهار گونه روباه وجود دارد:
    1) روباه معمولي Vulpes Vulpes
    2)روباه تركمني Vulpes Corsac
    3) روباه شني Vulpes Vulpelli
    4) روباه افغاني Vulpes Cana

    روباه معمولي (‌روباه قرمز )

    نام علمي : Vulpes Vulpes
    نام انگليسي : Red Fox


    اين روباه از گونه هاي ديگر بزرگتر است و به روباه قرمز معروف است و در شمال آمريكا ، اروپا ، آسيا ، شمال آفريقا و استراليا ديده مي شود . طول سر و بدن 85-60 سانتيمتر و طول دم 50-45 سانتيمتر است و در ايران معمولا به رنگ فلفل نمكي است كه كمي به قرمز تمايل دارد و درتيره پشت پر رنگ تر و در پهلو روشن تر ديده مي شود . دور چشم ها متمايل به قرمز يا قهوه اي روشن و پشت گوش ها قهوه اي تيره متمايل به سياهي است . پهلوهاي بدن تا حدود زير شكم ، خاكستري مخلوط با قهوه اي روشن و در بعضي قسمتها متمايل به سفيد و در زير شكم تيره تر و در وسط سايه اي از سياهي يا قهوه اي تيره ديده مي شود.
    روباه قرمز از پرندگان ، جوندگان ، خرگوش ، قورباغه ، ماهي ، خرچنگ ، حلزون ، حشرات ، كرمها ، گياهان و ميوه جات تغذيه مي كند. اين روباه در جنگلها و كشتزارها زندگي مي كند، جنگل ها جاي خوب و امني براي لانه سازي روباهان است . دركشتزارها ، خرگوش ، موش و پرندگان را مي تواند شكار كند. فصل جفت گيري از اواسط زمستان تا اوايل بهار است ، دوران آبستني روباه ماده 63- 51 روز و تعداد توله ها از 3 تا 8 و معمولا 4 تا مي باشد.

    پراكندگي در ايران
    روباه معمولي در اكثر نقاط ايران ديده مي شود ( سواحل جنوب ايران ، آذربايجان ، گرگان ، فارس ، خراسان و خوزستان ) . سياهي نيمه بالايي پشت گوش و سفيدي انتهاتي دم ، او را از ساير روباه هاي ايراني مشخص مي كند.

    روباه تركمني
    نام علمي : Valpes Corsac


    از روباه معمولي كوچكتر ولي پاها نسبتا بلندتر است . طول بدن 60 – 50 سانتي متر و اندازه گوشها 35-25 سانتي متر است . رنگ بدن به طور كلي خاكستري قرمز تا قهوه اي قرمز است و ناحيه شكم ، سفيد رنگ يا متمايل به زرد مي باشد . پشت گوش مانند روباه معمولي سياه نيست بلكه خاكستري قرمز است . انتهاي دم تيره و به رنگ قهوه اي يا سياه است . اين روباه شبها فعال بوده و در روز كمتر ديده مي شود و اغلب در زمينهاي سبز يا نيمه بياباني و در داخل حفره هايي كه به وسيله حيوانات ديگر مانند گوكن و روباه معمولي و حتي سنجاب كنده مي شود زندگي مي كند و گاهي هم خود لانه ساده اي حفر مي كند و از جوندگان كوچك مانند موش آبي ، همستر و موش معمولي و خرگوش تغذيه مي كند و در تابستان پرندگان يا تخم آنها را مي خورد و به طور كلي حيوانات ديگري مانند سنجاب زميني ، خارپشت و حشرات و بعضي از گوشتخواران كوچك را شكار مي كند.
    فصل جفت گيري اواسط زمستان است . دوران حاملگي احتمالا 2 ماه و تعداد بچه ها 6-2 فرزند مي باشد . بچه ها تا پاييز يا بهار سال بعد نزد مادر خود مي مانند.

    پراكندگي در ايران
    اين روباه بيشتر در دشتهاي گرگان و خراسان و مخصوصا نزديك به مرز تركمنستان و ايران ديده مي شود. دم و گوش كوتاه و همچنين رنگ بدن ، اين روباه را از سايرين مشخص مي كند.طول دم كمتر از نصف طول سر و بدن ، طول گوش كمتر يا مساوي نصف طول پاي عقب است .

    روباه افغاني يا روباه سياه
    نام علمي : Vulpes Cana
    نام انگليسي : Black Fox


    جثه اين روباه كوچك است . طول بدن حدود 50 سانتيمتر و طول دو 41-33 سانتيمتر مي باشد . موهاي انبوه و بلند و نرم و دم پر مو و ضخيم و گوشهاي بلند دارد. سطح داخلي گوشها از موهاي سفيد پوشيده شده و پشت گوش ها مانند گونه قبل سياه نيست و خاص شمال شرق ايران و همچنين بلوچستان است . رنگ بدن به طور كلي خاكستري ، نوك دم سياه رنگ و پايين بدن سفيد رنگ مي باشد و دم كاملا بلندي دارد و از جوندگان ، خرگوش ، پرندگان و حيوانات كوچك ديگر و همچنين ميوه جات تغديه مي كند.

    پراكندگي در ايران
    اين روباه تا كنون در كوههاي شرق خراسان و فراهان و موته واقع در اصفهان و فارس و زيستگاه هاي آزاد كرمان ديده شده است . اين گونه علاوه بر كميابي با توجه به روند تخريب زيستگاه ها وفقدان يك منطقه رسمي تحت حفاظت براي آن چه بسا بدون اينكه شناخته شود مورد شكار نيز قرار مي گيردبه همين دليل در رديف گونه هاي آسيب پذير جدي قرار دارد.

    روباه شني
    نام علمي : Vulpes Vlpelli
    نام انگليسي : Sand Fox


    Rueppell's fox كه روباه شني ناميده مي شود و در شمال آفريقا و غرب آسيا ديده مي شود . يكي از گونه هاي در معرض خطر انقراض در ايران است طول بدن اين حيوان 52-40 سانتيمتر و وزن آن 5/3 -1 كيلوگرم است ،‌طول دم به 39-25 سانتي متر مي رسد . اين روباه به رنگ شن ديده مي شود و در مقايسه با روباه معمولي ، جثه كوچكتر و گوش ها نسبتا بزرگتري دارد. پشت گوشها سياه نيست و پشت بدن معمولا زرد مايل به نارنجي است ولي لكه سياه رنگي در زير چشمها دارد و دم ، زرد متمايل به قهوه اي و انتهاي آن سفيد است . در بين پنجه هاي دست و پا موهاي بلندي دارد. اين روباههاي كوچك صداي WOW از خود در مي آورند . در مناطق كويري روباه شني فراوان است و دليل آن شرايط زيست محيطي مناسب مثل حيوانات قابل شكار و غذاي فراوان است . اين روباه بسيار زيرك است و لانه او به طور معمول چند دهانه دارد كه از اين دهانه ها براي گريز از دست دشمنان استفاده مي كند و معمولا در اطراف لانه ، دالان هاي ديگري نيز حفر مي كند تا در هنگام احساس خطر بتواند در اين دالان ها مخفي شود. روباه شني از خزندگان ، خرگوش ، قورباغه ، حلزون ، حشرات و كرمها ، گياهان ( برگ و دانه هاي آبدار ) و ميوه جات تغذيه مي كند . در طول روز در درز شكافها و لانه هاي زيرزميني استراحت مي كند و در شب بيرون مي آيد و كمين گاهش را هر چند روز يك بار تغيير مي دهد. البته در طول سالهاي اخير تعداد زيادي از آنها به عنوان آفت شكار شده اند . روباه ماده در اوايل فصل بهار به طور متوسط بين 2 تا 3 بچه به دنيا مي آورد و گروههاي اجتماعي كوچكي را تشكيل مي دهند.

    زيستگاه

    زيستگاه حفاظت شده ندارند ، عمدتا آنها را به زيستگاههاي كويري جنوب شرقي ايران و مرز افغانستان ( حاشيه هامون ) منسوب مي كنند و تنها نشانه هايي كه مي تواند احتمال آسيب پذيري آن را نشان دهد ، تخريب زيستگاههاي كويري و ناامني در عرصه پراكندگي اين گونه است و علاوه بر ايران ، در شمال آفريقا ، عربستان و افغانستان نيز يافت مي شود .

    معرفي چند روباه جهان

    روباه خاكستري
    نام علمي :Urocyon Cinereoargenteus
    نام انگليسي : Grey Fox
    طول بدن : 81- 53 سانتيمتر
    طول دم : 44-7 سانتيمتر
    وزن : 7-3 كيلوگرم

    روباه خاكستري را روباه درختي هم مي نامند و در جنوب كانادا و شمال و جنوب آمريكا ديده مي شود . روباه درختي مي تواند با مهارت از تنه درختان بالا برود و بين شاخه ها تقريبا به چابكي يك گربه بپرد . معمولا در شب فعالند و از انواع حشرات و پستانداران كوچك تغذيه مي كنند اما در فصول معيني از سال بيشتر از ميوه ها و دانه ها استفاده مي كنند . داراي يال گردن خاكستري تيره و كوچك و گردن ، پهلوها و پاها مختصري قرمز رنگ است و شكم و چانه سفيد يا زرد نخودي مي باشد . كمين گاه آنها يك لانه زيرزميني قديمي يا كنده يك درخت مي باشد ، اما اغلب يك سوراخ درختي با 9 متر ارتفاع از سطح زمين را براي كمين گاه خود انتخاب مي كنند.

    روباه قطبي
    نام علمي : Alopex Lagopus
    نام انگليسي : Arctict Fox
    طول بدن : 55- 53 سانتيمتر
    طول دم : 30 سانتيمتر
    وزن : 4 كيلوگرم

    روباه قطبي در شمال كانادا ، آلاسكا ، گيريلند ، شمال آسيا ديده مي شود . اين روباه از نظر رنگ دو نوع است روباه هايي كه سفيد هستند و تقريبا پوشش سفيد رنگ يك دست دارند . اين نوع در دشت هاي بي درخت پوشيده از گلسنگ نواحي قطبي و تپه هاي كوچك سبز ديده مي شود . نوع ديگر كه متداولترند و در مناطق ساحلي و پوشيده از بوته زندگي مي كنند . خاكستري – قهوه اي كم رنگ بوده كه در زمستان كمي هم رنگ آبي پيدا مي كنند . روباه هاي قطبي گوشهاي كوچك ، پوزه بي نوك و پاها و دم كوتاه دارند و از آنجاييكه در نواحي قطبي گرماي بدن سريع تر از دست مي رود همه قسمتهاي بدن به جز بيني از خز نسبتا ضخيمي پوشيده شده است . روباه هاي قطبي از موش صحرايي قطب شمال ، پرندگان ، تخم آنها ، خرچنگ ، حشرات ، خوك آبي ، ميوه ، دانه و زباله هاي انساني هم تغذيه مي كنند و در فصول سرما خرسهاي قطبي را تعقيب مي نمايند تا از بازمانده غذاي آنها كه اغلب فك يا سگ دريايي است استفاده كنند . قطر پوشش تابستاني روباه هاي قطبي نصف پوشش زمستاني است .

    روباه فنك
    نام علمي : Vulpes Zerda
    نام انگليسي : Fennec Fox
    طول بدن : 41- 24 سانتيمتر
    طول دم : 31-18 سانتيمتر
    وزن : 5/1 -1 كيلوگرم

    اين روباه در شمال آفريقا و غرب آسيا ديده مي شود و كوچكترين روباه به شمار مي آيد . گوشهاي نسبتا بلندي دارد و انتهاي دم به رنگ سياه است . كف پاي خزدارش براي راه رفتن روي شن هاي گرم و نرم سازگاري يافته است. اين روباه هنگام شب فعال است و از ميوه ها و دانه ها ، تخم پرندگان ، موريانه ها و مارمولك ها تغذيه مي كند . بعلاوه گروه هايي متشكل از 10 روباه ياحتي بيشتر را تشكيل مي دهند و هر عضوي يك كمين گاه چند متري در زمين نرم مي سازد و در روزها كه هوا خيلي گرم است به حفره هاي زيرزميني پناهنده مي شوند . جفت يابي در ژانويه تا فوريه انجام مي شود و 2 تا 5 بچه روباه در لانه به دنيا مي آيند كه تا 2 ماهگي مادر از آنها مراقبت مي كند و در 11 ماهگي به رشد كامل خود مي رسند. خز اين روباه كرم تا زرد كم رنگ است و بخشهاي زيرين بدن سفيد است .

    روباه گوش خفاشي

    نام علمي : Otocyon Megalotis
    نام انگليسي : Bat – eared fox
    طول بدن : 66-46 سانتيمتر
    طول دم : 34-23 سانتيمتر
    وزن : 5/4 – 2 كيلوگرم

    اين روباه در آفريقاي جنوبي و غربي ديده مي شود ، گوشهاي بزرگ و صورت كوچك و پوزه نوك دار از مشخصات ظاهري روباه گوش خفاشي است . اين روباه دندانهاي غير عادي دارد. با 8 دندان آسيايي بزرگ تعداد 48 دندان دارند كه از هر پستاندار غير كيسه دار بيشتر است . اين روباه از حشرات و به طور خاص موريانه ها تغذيه مي كند .

    روباه كيت ( از خانواده روباه تيز پا )

    نام علمي : Vulpes Macrotis
    نام انگليسي : Kit fox
    طول بدن : 52-38 سانتيمتر
    طول دم : 32-22 سانتيمتر
    وزن : 3- 5/1 كيلوگرم

    اين روباه در نقاط غربي تر آمريكا ديده مي شود و از نظر ظاهر و نحوه زندگي مشابه Swift Fox است و گوشهاي بلندتر و نزديك تر بهم و سري لاغرتر دارد و به 3 رنگ خاكستري قهوه اي روشن و متوسط و تيره ديده مي شود و سازگاري او با محيط از چمن زارهاي سرسبز تا شرايط بياباني تغيير مي كند و همه چيز خوارند.

    روباه تيز پا

    نام علمي : Vulpes Velox
    نام انگليسي : Swift Fox
    طول بدن : 53-38 سانتيمتر
    طول دم : 26-18 سانتيمتر
    وزن : 3-5/1 كيلوگرم
    اين روباه بيشتر در نقاط شرقي آمريكا ديده مي شود و به عنوان گونه جداگانه از Kit fox شناخته مي شود ، رنگ بدن اين روباه مشابه Kit fox است اما در قسمتهاي بالاي تنه خاكستري تر و در قسمتهاي زير تنه نارنجي – نخودي رنگ است . دم پر پشتي دارد و انتهاي دم به رنگ سياه است . دو گونه Swift fox و Kit fox لانه خود را به عمق 1 متر با تونلي به طول 4 متر حفر مي كنند.
    دوره جفت يابي از دسامبر تا اواخر ژانويه است و دوره حاملگي روباه ماده 50 تا 60 روز است .

    روباه كولپئو

    نام علمي : Pseudalopex Culpaeus
    نام انگليسي : Culpeo fox
    طول بدن : 120 – 60 سانتيمتر
    طول دم : 45-30 سانتيمتر
    وزن : 5 تا 5/13 كيلوگرم
    در جنوب و غرب آمريكا ديده مي شود و در دشت هاي سرسبز و چمنزارها زندگي مي كند . اين روباه قوي و بلند در همه جا براي استفاده از خزش شكار مي شود و از جوندگان و خرگوش ، پرنده و تخم هايشان و دانه هاي فصلي تغذيه مي كند .پشت و شانه هاي اين روباه خاكستري رنگ و سر و گردن و گوشها و پاها گندم گون تر است و داراي دم كركي و پرپشت و بلند است كه انتهاي آن سياه رنگ مي باشد.

    روباه خرچنگ خوار

    نام علمي : Cerdocyon thous
    نام انگليسي : Crab – eating fox
    طول بدن : 64 سانتي متر
    طول دم : 29 سانتي متر
    وزن : 8- 5 كيلوگرم

    اين روباه در غرب ، جنوب و شمال آمريكا ديده مي شود و از خرچنگ هاي ساحلي آب شيرين تغذيه مي كند و البته از ماهي ها ، جوندگان ، خزندگان ، پرندگان و كرم حشرات و ميوه جات هم تغذيه مي كند . بدن اين روباه خاكستري – قهوه اي و صورت و گوشها و پاهاي جلويي قهوه اي مايل به قرمز با كمي سفيد در اطراف است و نوك گوشها و دم و پشت پاها سياه مي باشد و معمولا هنگام شب فعالند


    داستانهايي از حيله گري روباه

    از پيامبر (ص) روايت شده است كه فرمودند : محيل ترين حيوانات همين روباه است . روباه درنده اي ترسو و در عين حال بسيار حيله گر و مكار است . يكي از حيله هاي روباه اين است كه خود را به مردن مي زند ، شكمش را پرباد مي كند و پاهايش را بالا مي آورد به طوري كه همه او را مرده تصور كنند اما همين كه جانوري به او نزديك مي شود حمله مي كند ولي اين حيله در مورد سگ شكاري كاري نيست .
    از روباه پرسيدند : چگونه است كه از سگ هم تندتر مي دوي ؟ گفت :‌من به خاطر خودم مي دوم و سگ به خاطر ديگري . روباه جانوري بسيار چابك و زيرك است به بعضي افراد به دليل هوشياري و فتنه گري لقب روباه داده شده است ، مثل مرحوم شيخ راشد بن سعيد آل مكتوم حاكم پيشين دبي كه به او لقب " ثعلب الخليج " يعني ( روباه خليج فارس ) داده بودند و ديگري مارشال اروين رومل ( روباه صحرا) كه يكي از مشاهير سران ارتش آلمان نازي د رجنگ جهاني دوم در سال 1941 ميلادي بود كه بعد از چند عمليات در صحراي آفريقا لقب « روباه صحرا » به او داده شد .
    نمونه هاي زيادي از مكر و فريب روباه هنگام شكار ديده شده است . بعضي از آنها براي شكار مرغابي خود را به داخل آب رودخانه مي اندازند و با مخفي كردن پوزه به وسيله برگها ، به مرغابيهاي وحشي نزديك شده و آنها را شكار مي كنند و براي شكار خرگوش و پرندگان ديگر ، روباه به وسيله بازي و حركات جالب شكار را به طرف خود جلب كرده و با يك جست و خيز سريع ، نزديكترين جانور را شكار كرده و طعمه خود مي سازد . شكارها به خصوص خرگوش را از ناحيه گردن مورد حمله قرار مي دهد همچنين در بعضي اوقات براي گرفتن جوجه و تخم ها به مرغ هاي خانگي حمله مي كند و در تابستان به مزارع حمله كرده و گوجه و آلو مي خورد. معمولا غذاي زيادي را در محلي زير خاك مخفي نموده و در موقع احتياج به تنهايي يا با روباه هاي ديگر براي استفاده به آن مراجعه مي كند .

    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  10. #6
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    انتخاب يوزپلنگ ايراني براي همتا‌سازي





    گروهي از متخصصان هندي قصد دارند با همتا‌سازي پوزپلنگ ايراني، گونه‌اي از يوزپلنگ را كه نزديك به يوزپلنگ ايراني بوده اما بيش از چهار دهه است نسلش در كشور هند منقرض شده، احيا كنند.
    ايران يكي از بيست و پنج كشوري به شمار مي‌رود كه نسل يوزپلنگ هنوز در آن منقرض نشده و گروهي از متخصصان مركز زيست‌شناسي سلولي و مولكولي هند كه در شهر حيدرآباد اين كشور قرار دارد، قرار است به كشور ما سفر كنند تا با گردآوري اسپرم و نمونه‌هايي از بافت اندام يوزپلنگي كه در يكي از باغ‌وحش‌هاي ايران نگهداري مي‌شود به همتا‌سازي اين جانور بپردازند.
    به گزارش بي بي سي، معاون مركز زيست‌شناسي سلولي و مولكولي هند از پشتيباني دولت ايران از اين طرح همتا‌سازي خبر داده است.
    يوزپلنگ كه زماني در نقاط مختلف آسيا، خاورميانه و آفريقا يافت مي‌شد، تيزروترين جانور روي زمين است اما نسل آن بر اثر شكار بي‌رويه و عوامل زيست محيطي رو به انقراض نهاده است. بنابر برآوردها، در قاره آفريقا دوازده تا پانزده هزار يوزپلنگ باقي مانده و در باغ‌وحش‌هاي مختلف جهان نيز هزار و دويست يوزپلنگ نگهداري مي‌شود.



    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  11. #7
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    ماه و پلنگ





    که افسون شده بر فراز پرتگاهي در جنگل دور دست به چشم اندازه افسانه اي ماه مه آلود چشم دوخته و در هوس يک خي بلند مي‌ سوزد!
    رعدي به دور دستها مي‌ ترکد. قبله سياه مي‌ شود! قطره اي باران بر گردن آفتاب خورده و خشک، و سر که به آسمان بلند مي‌ کني، سينه ابري به ناگاه مي‌ درد. دستي به آسمان وانگشتي خيس که بر لبان تناس بسته و خسته کشيده مي‌ شود و به خنکاري باران. تند مي‌ بارد و به آني بيابان را آب مي‌ گيرد. شترهاي دور دست گرد هم مي‌ آيند. در کوره راه به سمت شمال به راه مي‌ افتند.کوره راهها در هر حال به جايي ختم مي‌ شوند و خستگيها قرار است که جايي در سايه درختي در پناه ديوار خرابه اي يا که کنج چادري به آرامش راه برند. آب انباري بايستي تشنگان راه مي‌ افتند. کوره راهها در هر حال به جايي ختم مي‌‌شوند و خستگيها قرار است که جايي در سايه درختي در پناه ديوار خرابه اي يا که کنج چادري به آرامش راه برند. آب انباري بايستي تشنگان راه را به آبي مي‌همان کند گيرم لب شور باشد! يا چاهي و صداي خوشايند دلوي که بر آب مي‌ افتد و خبر از پايان عطش دارد. ديدار انسانهاي خونگرم و خوشايند کوير؛ جان آقا و حاج آقا و حاج غلام، عبدالحسين و حاج علي مقني. پيامبران بي ادعاي کوير و معجز هر کدامشان، قناتي، چاهي، حوضي و هنرشان تبديل چشمه اي کوچکتر؛ نخلستاني, باغي، باغکي، تا در آن به رسم اجدادشان در سايه درختي فرشي پهن کرده و از مي‌همان از راه رسده به نان و دوغ و خرمايي (همه آنچه در سفره خويش دارند) پذيرايي کنند.
    پشت بام بلندترين خانه گلي کلاته و صورت خواباندن بر نسيمي‌ که از فراز کوه آيرکان مي‌ وزد و تماشاي خورشيدي که مي‌ رود تا در پهنه بي رنگ افق در چاه شب فرو افتد. اما پيش از آن بايستي همه هنر خويش را در نشان دادن غروبي پرشکوه اما دلگير به کار گيرد. رنگ آبي آسمان به بنفش سيري مي‌ کشد و تکههاي نازک و نارنجي ابر در غروبي اينچنين کباب مي‌ شوند. و بعد شبي که دزدانه و سينه خيز خويشتن را بر پهنه ماسه و شوراب مي‌ غلتاند. آخرين کبوتر از سمت چاه کهنه به مي‌ان سينه نخلستان غوش مي‌‌کشد و در دوردست زنگ شتري بر سکوت پيرامون خش مي‌ اندازد. تنها جغد مانده برسر کلاته متروک برافراز قراول گاه همي‌شگي اش به شي سلام مي‌ کند. و اين گونه شب آغاز مي‌ شود.
    شب کوير! شب کوير روز ستارگان است! شب کوير روز ماه اي است که اکنون داسش را از همي‌ان کوه حلوان بيرون مي‌ کشاند تا دمي‌ ديگر که خوشه ريزان شهاب سنگها بر چادر شب کوير آغاز شود. شب کوير، روز سکوت است. روزه سکوت ! اين است فرمان شب کوير!!
    شب و سکوت . مهري بر گوش و برچشها هم . نه ديدن و نه شنيدن پس مجالي به واشنيدن آنچه در ذهن مي‌ گذرد. همانچه در هياهيو و در جنجال و در جدال شنيده نمي‌ شود. جدال؟! با که و با چه ؟
    تو که از جدال و جنجال به اينجا پناه برده اي ديگر. با که سر ستيز داري اکنون که چشم بربسته اي و گوش نيز؟ سخن ازستيز مي‌ کني تو؟ آن هم تو. مگر نه هر که شمشير کشيده، تو سپر انداخته اي؟ عقب نرفته اي آيا وقتي که وقيحانه پيش آمده اند و هر چه خواسته اند بر زبان رانده و تو سکوت پيشه کرده اي.هان؟! پس با که سر ستيز دراين خلوت تاريک؟!
    آي، آي. بگذار در اين لحظه هاي سبک. حال که چشم بربسته اي و گوش نيز، لامسه رازا ياد مبر. برکن اين لايه کتاني از تن و ن به شو باد ده. بگذار تا نسيم شبانه کوير با بوي شورش برتنت بوسه زند. با باد عشقبازي کن!! با نسيم!موهاي بر باد ده چونان قلندران خطه ي خراسان. يادت رفته مصطفي را! آن دم که چون قلندري جوان دستار از سر بر مي گرفت و موي و روي به دست نسيم نشابور مي داد. و به رسم کوهپايه نشينان بينالود صدايش را در باد يله مي کرد و مي خواند:
    افسوس که بي فايده فرسوده شديم
    وز داس سپهر سرنگون سوده شديم
    دردا و ندامتا که تا چشم زديم
    نابوده به کام خويش نابوده شديم
    چقدر خيام را دوست مي داشت، يادت هست؟!
    - هان! به راستي يادش بخير مصطفي. شوريده سري بود براي خودش، با آن قباي سپيدش که درباد شندره مي شد! از شعرهايي که هم مي خواند چيزي به يادم نمانده جز پيکره اي سوخته در آتش تنور و قبري که اينک بر کرانه گور خيام افتاده است بي نام نشاني و نامي!
    - شعرهاي خيام از ياد تو برود؟ به گمانم. شايد که تو نام خودت را از ياد ببري. اما رباعيات خيام را نه. کجا رفتي باز؟ هان! با تو هستم آي ... گوش بده داشتم با تو حرف ....
    - يله ام ده! رهايم کن!
    - نه رهايت نمي کنم! من بايستي بدانم. توآواره دشت‌‌‌هاي جنوب خراسان ايجا چعه مي‌کني نکند به جستجوي ردپاي قلندران را بدينجا کشيده‌اي؟اما نه به گمانم! چنان داعيه اي نه در کلامت پيداست و نه زهر خندت به کردار قلندران خوشرو مي ماند يکه؟ نه ياري نه تاري! پس اين بار از چيست که بر شانه ات سنگيني مي کند؟
    - يله ام کن! بگذارم. دست بردار: من کجا و قلندري کجا؟ بيدلي و دلدادگي ؟! ما و چرخيدن بر گرديار !! نه جانم. ما فقط داريم دور خودمان چرخيديم!
    - آي بلدي سر بخوري از زير هر سوال و شانه بيندازي و رو يبر گرداني و .............. بروي .
    اما كور خوانده‌اي انجا هم شب است و بيابان است تازه پلنگان از سينه كش سنگلاخ كوه، راه به چشمه كشانده‌اند. يادت باشد شب و پلنگ تشنه! تازه خسته هم هستي. مي‌دانم امروز از كجاها تا اينجا آمده‌اي. سر گدار ديدمت كه خسته و تشنه نشسته بودي!
    - هميشه تشنه بوده‌ام و تازگي‌ها خيلي زود خسته مي‌شوم!
    - زرنگي‌ها! به كردار پرستوهاي آسمان بهاران مي‌ماند رفتارت. به ناگاه پيچ مي‌زني و درست همان موقع كه مي‌پندارند داري فرو مي‌افتي اوج مي‌گيري. بال‌هاي ذهنت تيزند و خوب بلدی شيرجه بروي از سكوي جواب به شاخه سوالي كه از ديگران بپرسي!
    - كي؟ من!! من و سوال ديگران. ديدي. حالا تو داري به در و ديوار مي‌زني. شايد كه در ي باز شود، نه جانم، من اين همه سال تمام توش و توان اندكم را به كار زنده‌ام تا از كسي چيزي نپرسم. و چيزي نخواهم! نه جانم ما را با كار جهان هيچ التفات نيست!!.
    - نيست؟!مگر مي‌شود تو را به كار اين جماعت كا رنباشد؟ اين همه با آدميان بودن‌ها در ميان‌شان بودن با آنها گفتن و خنديدن. پي‌كارشان دويدن اين‌ها اگر نشان با آدميان بودن نيست پس چيست؟!
    - ببين جان من! من همه توش و توانم را به كار كشيده‌ام تا از ميان گفت و شنودي از اين دست خود را وارهانم و حالا تو وسط اين بيابان گريبانم را چسبيده‌اي كه حكايت محمود و ايزبرايم بخواني و هي سوال پيچم كني؟! رهايم كن! تو را به جان هر كه عزيزست رهايم كن. كاريم مدار!
    شب بر بستر خويش شانه يه شانه شد. نسيمي از دامنه كوه بر دامنه‌هاي شيب وزيد و عطر شور درمنه با نسيم به دور دست‌ها تن كشيد. پلنگ خسته و خاموش بر شبيب ريزال قدم گذاشت. دانه‌هاي درشت سنگ و شن از زير پايش يه قعر دره فرو ريختن آغاز كرد. و سكوت شبانه كوه را خش انداخت. گامي چند بر ريزال و آنگاه بر تيغه كوه پيچيد تن خماند و قوس به شانه‌ها و نيم‌خيز و بعد هم جستي به ستيغ كوه. صخره بلند آنجا بر شانه قديمي كوه گويي به انتظارش مانده بود و پلنگ با نيم نگاهي سرخوشانه اما خسته صخره را برانداز كرد و بر تيز ناي تيغه كوه تن بالا كشانيد و فراز صخره قامت راست كرد. آنك تشت نقره مهتاب! سر جهاز عروس سياه‌پوش شب از سمت شرق كوه هويدا شد.اين سوي كوه و دشت آيركان در زلال نقره مهتاب غوطه مي‌زد و ماه سرخوش از بخشش نورش بر مار و مور دشت لبخندي سرد بر لب داشت و شناكنان سربالايي غرب آسمان را طي مي‌كرد!ستاره‌ها خاموش خسته بر شب لميده بودند. پلنگ سر بالا كرد. ستاره‌ها بر چشمانش ريختند. سوزن نگاه پلنگ چيز ديگر بود. همان طور كه سر بر آسمان داشت رو به ماه غريد. صخره‌هاي دره صدايش را در كله خالي كوه تكرار كردند. نه هيچ جوابي نيامد!اين انعكاس صداي خود او بود. جبران بي‌جوابي غرش را پلنگدم فراز آورد. برش تازيانه‌اي بر تن اسب سياه شب. سكوت از ضرب تازيانه در دم جر خورد و اما بي فاصله‌اي شب تيره دوباره آن را پينه كرد. پلنگ،‌تن بر دست‌ها خماند. كششي در شانه‌ها و دست‌ها رخوت اما در جان پلنگ خانه كرده بود. دمي ايستاد بيني‌اش را بالا گرفت و ماه را بوييد. چونان سيبي نقره‌اي، نرم و رسيده بود. اما دور بود! دور دور سر فرو انداخت به دوردستهاي افق گمشده درنور نقره‌اي مهتاب نگريست. دشت خالي‌تر از هميشه غمگنانه در زلال مهتاب قوطه مي‌زد و هيچ چيري در آن بيكران آشنا. آشنايش نبود. هر گوشه اين دست دشمني، دشمناني- پنهان يا عيان در خود داشت. كفتار‌ها و بزها! بزها و بزها! اي دريغ از پلنگي يا كه گرگي لااقل . اي دريغ از حريفي با كه هم‌نوايي. نه! دشت‌ خالي‌تر از آن بود كه خراش خاطره‌اي خوش حتي آن را تحمل پذيرتر كند.
    منبع : بیابان های ایران
    - عباس جعفری
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  12. #8
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    پلنگ ايران؛راز ماندگاري يك نژاد



    برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.


    بر تو چه گذشت؟ بر تو و نژاد تو اي نژادترين گربه، سطان تيغ‌هاي بلند، غرّه‌ترين جنبنده‌ي كوهستان‌هاي دشوار و پرت.
    - بر من همان رفت كه بر همگنانم، گربه‌هاي بزرگ ....
    - مبادكه بانگ تو خاموش شود اي آبنوش چشمه ساراني كه بلندترين برفجاي‌ها و يخچال‌ها روان مي‌شوند با زلال‌ترين و روشن‌ترين آب‌ها.
    آرام مي‌نشينيد گربه بزرگ. خال‌هاي درخشان، بسن پوستش را براق‌تر مي‌نمايد؛ مخملي چشم‌نواز و گلكوب. چشمان‌عسل رنگ دوخته به دور – دورتر جاي افق
    - چنان كه گويي در چشم اندازي اثيري گذشته‌ي دودمان خويش را مي‌جويد.
    - سر سلسله دودمان ما، پير پلنگي رّد و بخرد، مام همه گربه‌گان همانجا مي‌زيسته است آيا؟ در آن وادي پر نشاط و نعمت كه از دستبرد آدميان مصون مي‌بود؟
    - آري . و شنيده‌ايم كه چندان غرور مي‌داشت كه ماه را بلند آشيان‌تر از خويش برنتابيد و از بلندتريم چكادخيز برداشت به زير كشيدن او را، و فرو غلتيد در ژرف‌تردرّه .
    - نه به زير کشيدن، بل در آغوش کشيدن؛ از بس که عاشق بود … عاشق جاودانگي.
    - ... و پژواک آخرين نعرهاش بماند در بن صخرهها و سيبها.
    وروندگان کوهستان مي‌گويند که در خاموشتر ساعت شامگاه پژواک آن واپسين بانگ را مي‌ شنود که در آمد شدي ابدي سر به ديوارهها و صخرهها مي‌ کوبد.
    پلنگ، با خورشيد در عصر بلند: و ما چنين دانسته ايم که در روزگاري گم در غبار هزارهها و سدهها از گرده ي پر شيب ترين کوه تن بالا کشيد و بر قله ايستاد. ماه تمام را به شوق نگريست و با جهشي غول آسا به سوي ماه پريد و همه نور و گرمي‌ او را به برکشيد و فروغلتيد.
    - هم از اين روست که از آن پس ماه سرد و سنگ است؟
    - و همي‌ن نور و گرمي‌ ماندگار است که نسل ما را تا کنون برقرار داشته است – مغرور، سرفراز، نيرومند.
    باري، زمان گذشت و گذشت تا که مردمي‌ از راه رسيدند با مرکبهاي آتشين و چوپ دستاني که با زبان تندر و آتش سخن مي‌ گفتند. اينان زمي‌ن را از زير پاي همگانان ما در ارژن و مازندان بيرون کشيدند و آنان که راز زيستن در سختونهاي صعب را نمي‌ دانستند چندي نپاييدند.
    و ما مانديم از آنروي که آموخته ي زيستن در دشوارترين شيبگاهها و ستيغها بوديم، آموخته ي استتار و گريز. و به مدد پولادِ سرپنجه و الماس دندان و پاهاي چابک زنده مانديم.
    از برابر سفيرهاي مرگ شان به سلامت گذشتيم و بدين سان آموختيم چگونه شب هنگام در دشوارترين گذرگاهها صيد خود را بشکنيم و قوت فرزندان فراهم سازيم – به سرپنجه نيرو و تدبير. و مانديم و مانديم و خانمان خويش را از ورطه گذرانديم و بدين جا که بيني رسيده ايم؛ تا آينده چه در آستين داشته باشد.
    - امي‌دي هست آيا؟
    - نشانه ديده شد. نسلي ديگر فرا مي‌ رسد. ديديم مرداني را که با شوق به کوه با شوق به کوه بر مي‌ آيند و دست افزاري ديگر بر دوش دارند. جشمانشان جوينده و مهربان است و در ديدار با هر وحش، وطير ابزار از دوش بر مي‌ گيرند و به چشم مي‌ نشانند و چون انگشت بر ماشه مي‌ فشارند صدايي دلنشين بر مي‌ آيد:
    اما بمان، دمي‌ بمان، قرار بگير، روي به فرا پشت خويش، به اما بمان، قراربگير، روي به فرا پشت خويش، به سوي من کن، مرا بنگر، آري، آري،هان، همي‌ن است: کليک.
    پلنگ
    برزگترين گربه سان ايران (در حال حاضر) با جثه اي بزرگ که طول بدن آن تا 160 سانتي متر و بلندي در ناحيه شانه تا 75 سانتي متر مي‌ رسد. بدن اين گربه سان نسبتاً دراز و باريک و دستها و پاهاي قوي او با پنجهها و ناخنهاي بزرگ و گوشهاي کوتاه و مدور و بدون موهاي بلند انتهاي‌، و دم دراز که طول آن معمولاً از نصف طول بدنش بيشتر است.
    دسته خالهاي گل مانند در همه جاي بئن و دم و دستها و پاها پرتکنده شده است.
    در روي ستون فقرات بعضي از پلنگها، خالها دنبال هم قرار گرفته و به صورت نوار نمايان مي‌ شود.
    محل زندگي پلنگ ايران جنگلها و ارتفاعات کوهستاني تا حدود 4000 متر ارتفاع است. پلنگها زندگي در نواحي پردرخت و صخره اي و نزديک رودخانه را ترجيح مي‌ دهند. کمتر به سمت کوهپايه پايين مي‌ آيند و به ندرت در دشتها ديده مي‌ شوند. اگر چه پلنگها بيشتر به هنگام شب فعاليت دارند ولي در روز هم ديده مي‌ شوند. پلنگ داراي استعداد جسمي‌ بي همتايي است؛ از درخت و صخره با چالاکي بالا مي‌ رود، دو و پرش اين گربه تحسين آمي‌ز است، راحت شنا مي‌ کند و در شکار چنان مهارتي دارد که نظير آن کمتر ديده مي‌ شودو سازش پلنگ با اکوسيستمهاي مختلف نيز بازتابي از قدرت و انعطاف پذيري اين جانور است. وجودش ظاهراً فقط منوط به حضور طعمههاي مورد علاقه، يعني کل و بز و قوچ و مي‌ش و گراز است (درايران).
    لذا همان طور که اشاره شد پلنگهاي جهان است، و وزن آن به 90 کيلوگرم مي‌ رسد؛ در مقابل، وزن نمونههاي بزرگ پلنگهاي آفريقا و هندوستان حدود 60 کيلوگرم است.
    فصل جفت گيري پلنگ، اواسط زمستان و دوران بارداري آن حدود 5/3 ماه است. تعداد تولهها نيز 2 تا 3 قلاده است که بعد از 10 روز چشم باز مي‌ کنند.
    متوسط طول عمر پلنگ 18 سال است و در سن بلوغ به غير از دوران جفتگيري، به طور انفرادي ديده مي‌ شود. البته عمر طبيعي پلنگهاي نر بيشتر از پلنگهاي ماده است. از جمله افرادي که روي عادات و رفتار پلنگ ايران تحقيق و مطالعه داشته خانم آرزو صانعي است. وي در پايان نامه کارشناسي خود تحت عنوان «بررسي وضعيت پلنگ در ايران» به راهنمايي دکتر هدايت ا... تاجبخش (تابستان 1383)، به بررسي مرفولوژي پلنگ ايران، خصوصيات و رفتار، پراکنش پلنگ در ايران، عوامل تهديد آن در ايران و غيره پرداخته است، و در تهيه مطالب پيش روي شما، مطالعات و تحقيقات ايشان نيز استفاده شده است.
    پلنگ نسبت به ساير گربههاي وحشي گسترده ترين توزيع را دارد و تنوع زيادي را از نظر ظاهري رفتار، درنده خويي و ابعاد جثه نشان مي‌ دهد.
    پلنگ جزو معدود جانوراني است که خيلي راحت خود را با تغييرات محيط زندگي وفق مي‌ دهد. بسيار پنهان کار و زيرک هستند. در مي‌ان گربههاي بزرگ شايد بهترين کمي‌ن کنندهها باشند. بسيار چابک از درخت پايين بيايند. علاوه بر توان صعود، شناگران ماهري نيز هستند، اما مانند ببرها به آب علاقه نشان نمي‌ دهند.
    شنوايي و بينايي، از قوي ترين حواس آنهاست. پلنگها به دليل عادت شبگردي و به علت مزيت پنهان کاري خود، مي‌ توانند در کنار مناطق مسکوني انسانها زندگي کننند بدون اينکه شناسايي شوند. پلنگ اين توانايي را دارد که به شکار خود بدون اينکه ديده شود، بسيار نزديک گردد، سپس با کمي‌ن کردن و پرش، پس گردن يا گلوي طعمه را گاز مي‌ گيرد.
    همانطور که ذکر شد زمان جفتگيري پلنگ در ايران ماههاي بهمن و اسفند است. طول مدت فحلي براي مادهها معمولاً 6 تا 7 روز و براي ترها 46 روز است. مرگ و مي‌ر تولهها در سال اول تولد 41 درصد تا 50 درصد در سال تخمي‌ن زده مي‌ شود فاصله بين دو زايش به طور متوسط 15 ماه تا دو سال است. البته اين مدت با از بين رفتن نوزاد حيوان، کوتاه تر مي‌ شود. سن استقلال 14 تا 18 ماهگي است. در مناطقي که شکار فروان است، به ويژه اگر زيستگاه همسايه توسط پلنگهاي ديگر اشغال شده باشد، ممکن است جدا شدن تولهها به تأخير بيفتد، اما به طور کلي نرها در 18 ماهگي به دنبال قلمرو خاص خودشان مي‌ گردند و مادهها بعد از 2 سال مادر را ترک مي‌ کنند؛ اگرچه همچنان در نزديکي پايگاه مادر باقي مي‌ مانند.
    نسبت جنسيت در سن بلوغ در پلنگها به نسبت يک نرو 8/1 است. سن آخرين بارداري و تولد مثل به طور متوسط 5/8 سال در باغ وحش براي مادهها و در محيط طبيعي 12 سال براي هر دو جنس است.
    همانطور که ذکر شد، چشمان نوزاد پلنگ در هنگام تولد بسته است، شايد دليل آن حفاظت چشمها در برابر خورشيد و جلوگيري از سرگرداني نوزاد باشد. بعد از حدود 10 تا 14 روز چشمان نوزاد باز مي‌ شود.
    در مورد سازگاري پلنگ براي شکار کردن و زندگي راخت تر چند نکته قابل ذکر است؛ از جمله پوست شل شکم که کمک مي‌ کند تا هنگام لگد زدن شکار، پلنگ کمتر صدمه ببيند و موهاي متراکم و انبوه براي حفاظت حيوان از آب و هواي سردتر، پوشش خالدار استتار حيوان، بلندتر بودن پاها نسبت به دستها براي تسهيل پرديدن (اين خصوصيت در شکار، زبان زبر براي کندن پوست شکار و جدا کردن آن گوشت و جدا کردن گوشت از استخوان.
    پلنگ در زمانها و مکانهاي مختلف، نمايههاي گوناگوني را به جاي گذارد. بدين ترتيب براي مشاهده و بررسي هر يک از اين نمايهها با در نظر گرفتن شرايط و نحوه ايجاد آن بايد زمان و مکان خاصي را براي جست و جوي آن انتخاب کرد.
    در بررسي رد پاي پلنگ نیز مانند بسیار دیگر از حیوانات، مناسب ترین زمان هنگام طلوع آفتاب است.نماهها در مورد پلنگ عبارتنداز: لانه، صدا، بو، مدفوع، ادرار, خراشدگ بر رو درخت، له شدگ پوشش گاه (محل غلتدن پلنگ)، ردپا، آثار باق مانده از شکار طعمه.
    تجزيه و آناليز مدفوع پلنگ نيز مي‌ تواند اطلاعات بسياري درباره وضعيت و نوع تغذيه حيوان به ماه بدهد. به طور مثال در مورد پيداشدن مدفوع پلنگ که پشم سفيد در آن بود (سولگرد پارک ملي گستان)، پس از تجزيه و مشاهده محتويات مدفوع، ناخن يک پلنگ در آن پيدا شد و مشخص شد که پلنگ از يک پلنگ ديگر تغذيه کرده است.
    بررسي واکنش پلنگ در ايران (گذشته و حال)
    در سالهاي قبل از 1340 زندگي در اکثر جوامع روستايي ايران به صورت کشاورزي و دامداري به روش سنتي بود. رشد، توسعه و گسترش شهرها نيز مسير کندي را طي مي‌ کرد. در نتيجه در اکثر اکوسيستمهاي ايران گلههاي قوچ و مي‌ش و کل و بز وحشي در اغلب تپه ماهورها و ارتفاعات و کوههاي بلند و مرتفع سلسله جبال البرز و زاگرس مشاهده مي‌ شد. اکثر کوههاي بينابيني و منفرد اين دو رشته کوه هم در ايران رد ايران رد پاي پلنگ را در خود داشت. اين حيوان نيز اجزاي مهم اکوسيستمهاي ايران محسوب مي‌ شد. (زيرا پلنگ به عنوان يک گوشتخوار در رأس هرم غذايي قرار دارد).
    علاوه بر مناطق و مراتع کوهستاني و جنگلي که حيوان به صورت بومي‌ در آنها زندگي مي‌ کرد و تمام عشاير و دامداران و جنگل نشينان 50 سال گذشته ايران به خوبي با آن آشنايي داشتند، حيوان به صورت گذاري در پي مهاجرتهاي قوچ و مي‌ش وحشي و يا در پي آهو و جبير که مخصوص مناطق دشتي ايران هستند، در دشتها نيز مشاهده مي‌ شد و ساکنان مناطق دشتي ايران نيز با آن آشنايي داشتند و گه گاه از مناطق دشتي و بياباني و کويري نيز وجود پلنگ گزارش مي‌ شد، چنانکه در منابع قديمي‌، وجود پلنگ در مناطق دشتي نيز ثبت شده است. براساس مستندات و خاطرات شکارچيان و گزارشات و سفرنامههاي معتبر سياحان و جهان گردان خارجي و افراد با سابقه و صاحب نظر داخلي در امور حيات وحش ايران، اين حيوان در 50 سال گذشته در کليه نقاط کوهستاني و جنگلي ايران وجود داشته و زندگي مي‌ کرده است.
    اگرچه پلنگ ايران آخرين بازمانده از جنس Panther‌، قدرت سازگاري بالايي داشته و بعد از گربه وحشي، نسبت به ساير گربه سانان جهان‌، بيشترين محدود جغرافياي را معادل 34170 مي‌ليون کيلومتر مربع، به خود اختصاص داده است اما طبق جديدترين فهرست سرخ (2001 (IUCNدر خطر انقراض شناخته شده است. با اينکه پلنگ تقريباً در تمام ايران پراکنده شده اما جمعيت آن در بسياري از مناطق کاهش چشمگيري يافته و حتي به کلي از بين رفته است. اين نقصان در پراکندگي و جمعيت اين حيوان باانعطاف پذيري بالا، علل متعددي دارد که براي رفع اين عوامل استفاده از روش مديرتي گربه سانان بزرگ و ايجاد يک طرح جامع در کل کشور ضروري به نظر مي‌ رسد. ضمناً در اين خصوص گه چند زير گونه از اين حيوان در ايران وجود دارد که براي رفع اين عوامل استفاده از روشهاي مديريتي گربه سانان بزرگ و ايجاد يک طرح جامع در کل در کل کشور ضروري به نظر مي‌ رسد. ضمناً در اين خصوص که چند زير گونه از اين حيوان در ايران وجود دارد، پژوهشگران نظرات متفاوتي ارائه داده اند. برخي 3 زير گونه و برخي 5 زير گونه را در ايران برشمرده اند. اما جديد ترين نظر بيان مي‌ دارد که در ايران تنها ترين زير گونه Soqcicolor وجود دارد و از طرفي جمعيتهاي مختلف پلنگ در ايران تفاوتهاي ظاهري فرواني با هم نشان مي‌ دهند که بي شک تفاوت در شرايط زيستگاه و آب و هوا در بروز آن بي تأثير نبوده اند و احتمال زيادي وجود دارد که اين تفاوتهاي ظاهري صرفاً مربوط به ايجاد اکوتيپهاي گوناگون در شرايط مختلف زيست محيطي هستند.
    منابع:
    اسکندر فيروز (1378) حيات وحش ايران، مرکز نشر دانشگاهي
    اسماعيل اعتماد (1364) پستانداران ايران، سازمان حفاظت محيط زسيت.
    هدايت ا... تاجبخش (1374) نخجيران، موزه آثار طبيعي و حيات وحش ايران.
    آرزو صانعي (1383) بررسي وضعيت پلنگ درايران، پايان نامه کارشناسي.
    بيژن فرهنگ دره شوري (1355) راهنماي پستانداران ايران، سازمان حفاظت محيط زيست.

    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  13. #9
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    عزم ملی برا حفظ یوزپلنگ - احمد همدانیان







    تاريخچه يوز در آسيا:


    در اواخر دوره پليستوسن (حدود 200 هزار سال قبل) تمامي يوزهاي قديم رو به کاشه گذاشته و باقيمانده تکامل يافته آن ها تحت نام Acinonyx Jubatus طبقه بندي گرديد.
    اين گونه تا شرق آسيا، چين و هندوستان گسترده بوده و در آغاز عصر يخبندان از شرق آسيا منقرض گرديده است. باقيمانده آنها در آفريقا، هندوستان و جنوب غرب آسيا گسترش يافتند. جمعيت يوزپلنگ در پهنه کره مسکون از 10000000 قلاده در 44 کشور به 15000 قلاده در 27 کشور کاهش يافته است. به غير از آفريقا، ايران تنها کشوري است که داراي يک جمعيت کوچک يوزپلنگ است. زماني جمعيت يوز ايراني در حدود (200 قلاده) در سال 1970( مطابق با 1349 خورشيدي) تخمين زده اند ليکن درحال حاضر يقيناً اين تعداد وجود ندارد. بديهي است اظهار نظر قطعي راجع به ميزان جمعيت قابل اعتماد منوط به استفاده از يک روش سرشماري و انجام عمليات صحرايي است. اگر چه بستر اصلي حيات زيست مندان، زيستگاه است و در بعضي از مواقع به غلط به جمعيت گونه ها توجه مي شود، ليکن مديريت اصولي در مواقع مديريت اکوسيستم ها است. آن هم مبتني بر توان اکولوژيکي زيستگاه ها به دليل حساس بودن موضوع و در حقيقت يک اقدام عاجل در جهت نجات گونه، پروژه اي به نام پروؤه حفاظت از يوزپلنگ آسيايي و زيست بوم‌هاي آن با همکاري دفتر عمران سازمان ملل متحد و سازمان حفاظت محيط زيست ايران تعريف شد.
    اين پروژه در حقيقت مطالعاتي اجرايي است و شروع آن از 19 شهريور ماه 1380 و پايان آن شهريور 1384 به مدت چهارسال تدوين گرديده است. اهداف اسلي پروژه به شرح ذيل است:
    - تهيه و تدوين يک طرح مديريت براساس قابليت هاي اکولوژيک و نيازهاي اقتصادي و اجتماعي جوامع محلي مرتبط با زيستگاه هاي يوز
    - افزايش آگاهي هاي عمومي جهت مشارکت در حفاظت از گونه
    - آموزش پرسنل سازمان در رابطه با آشنايي با ابزار و تکنيک ها و فنون مديريت جديد حيات وحش
    - تقويت قانون و مقررات شکار و صيد از جمله بالا بردن سطح جرائم و برخورد قاطع با متخلفان
    - حفظ يکپارچگي زيستگاه هاي موجود و تلاش در جهت ايجاد امنيت و کاهش تهديدها و تعارضات با تعيين اولويت
    - اجراي طرح هاي مديريت نوين در مناطق تحت مديريت منطبق با اصول تدويني IUCN
    - بسترسازي لازم جهت رويکرد به سهيم نمودن جوامع محلي جهت حفاظت مطلوب تر مبتني بر زمينه هاي آگاه سازي و تنوير افکار عمومي
    - تلاش در جهت شناخت بيشتر از رفتار گونه و زيستگاه ، توام با تربيت افراد متخصص مجهز به ابزارها و تکنولوژي جديد
    به دليل حساسيت مردم کشور عزيزمان به گونه هاي شاخص و بارز حيات وحش و اينکه شکار و شکارچي گري يکي از ورزش هاي سنتي ايران و اجتناب ناپذير است، عکس العمل طبقات مختلف مردم در اين زمينه بطور قابل ملاحظه اي چشمگير است. به همين لحاظ کيفيت عمکلرد و مديريت پروژه در زير ذره بين افراد و نکته بيناني است که مي بايست جوابگوي اقدامات خود در مقاطع زماني مختلف باشند. در اين مقاله سعي شده تا ضمن ارائه گزارش پيشرفت کار مردم عزيزمان به خصوص علاقه مندان به عرصه هاي طبيعي متوجه روند حقيقي اجراي پروؤه باشند واين نوشته بتواند کمک موثري در راستاي جلب نقطه نظرات ارشادي مردم و مسوولين باشد.
    رده بندي گربه سانان دنيا:
    آنچه که با ديدن يک يوز در وهله اول توجه بيننده را جلب مي کند ساختار بدني حيوان براي سريع دويدن است. سر کوک و گرد، دست و پاي کشيده و لاغر، سينه فراخ و کمر باريک شبيه سگ تازي، از خصوصيات يک يوز است.
    رنگ بدن از زرد کمرنگ تا زرد مايل به قرمز متغير است. بالاي چشم ها و پوزه و تمام قسمت هاي زير بدن داراي رنگ زمينه سفيد است. تمامي بدن از خال هاي گرد و سياه و توپر پوشيده شده است. طرح صورت يوز منحصر به فرد است. خطي سياهرنگ از گوشه داخلي چشم تا کنار دهان امتداد دارد که معروف به خط اشکي اس. موهاي پشت گردن و شانه بلند و شبيه يال است. اين يال در توله ها خاکستري و بلندتر به نظر مي رسد.
    وزن آنبين 40 تا 60 کيلوگرم بيان شده و طول بدن از سر تا دم حدود دو متر است. چشم هاي يوز بزرگ، با قرنيه اي به رنگ طلايي يا قهوه اي است. برخلاف همه گربه هاي چنگال هاي يوز مانند سگ سانان هميشه به حالت باز است ومخفي نمي شود. دم بلند يوز به منظور حفظ تعادل بدن در حين دويدن هاي سريع است.
    حداکثر سرعت براي اين حيوان 114 کيلومتر و شتاب آن صفر تا 72 کيلومتر در ساعت در عرض 2 ثانيه است. يوزها سريع ترين دوندگان بين پستانداران جهان محسوب مي شوند. از حيواناتي نظير قوچ و ميش، آهو، جبير و خرگوش تغذيه مي کند. در بعضي از مناطق که کل و بزها و قوچ و ميش ها داراي زيستگاه مشترک هستند. بعضاً از کل و بز نيز تغذيه مي نمايد. ليکن آهو و جبير رجحان غذايي يوز است.
    فصل جفت گيري در اواخر زمستان و مدت آبستني 90 تا 95 روز و تعداد نوزادان بين 3 تا 4 توله گزارش شده است. نوزادان در زمان تول چشمهايشان بسته است و پس از 7 روز باز مي شد. وزن نوزادان در زمان تولد 270 گرم است و سن بلوغ آن ها 3 سالگي است. اکثر گربه سانان حيواناتي شب فعال هستند اما يوزها يک استثنا بوده و تنها گربه سان روز فعال (Diurnal) واقعي محسوب مي شوند. داراي قلمرو وسيع هستند که تا حدود 500 کيلومتر مربع مي رسد.
    زيستگاه :
    زيستگاه يوز در ايران دشت هاي باز و تپه همورهي واقع در مناطق استپي و بياباني است. چنين زيستگاهي به اين حيوان اجازه مي دهد که به بهترين نحو از قابليت هاي فيزيولوژيکي خود همچون سرعت دوندگي زياد، ديد تخصص يافته براي يافتن طعمه ها و دشمنان در زمين هاي باز، استفاده نمايد. سه فاکتور عمده غذا، آب و پناه گاه نياز زيستي حيوان را تامين مي نمايد. در حال حاضر از ميان زيستگاه هاي مهم که وجود يوزپلنگ به وسيله دوربين هاي مخفي به اثبات رسيده و در اولويت قرار دارند عبارتند از پارک ملي توران و پارک ملي کوير استان يزد، زيستگاه هاي منتخبي است که اهم فعاليت پروژه بر روي زيستگاه هاي فوق صورت مي گرد. تا کنون بالغ بر 6000 قصعه عکس از گونه هاي مختلف جانوري تهيه شده که نزديک به 70 قطعه عکس از يوزپلنگ است. علاوه بر زيستگاه هاي منتخب ساير زيستگاه ها از جمله مياندشت خراسان، سياه کوه اردکان، کالمند مهريز، بيدوئيه کرمان، کلوت هاي بافق، بهرام گورفارس و عباس آباد اصفهان را مي توان نام برد. ارتقاي سطح کيفي اين مناطق از جمله اقدامات مهم سازمان محيط زيست در شوراي عالي است. در اين زيستگاهها علاوه بر يوزپلنگ، ساير حيوانان ديگر مثل گرگ، روباه، کفتار، تشي، آهو، جبير، قوچ و ميش ، کل و بز، گورخر، کاراکال، شاه روباه، گربه دشتي و خرگوش زيست مي نمايد. مهمترين عامل تخريب زيستگاه ها، چراي بي رويه، جاده کشي، تبديل مراتع به زيمن هاي کشاورزي، سگ هاي گله، شکارچيان غيرمجاز هستند. سازمان، دراين مناطق اقدام به احداث پست و پاسگاه هاي متعددي نموده که با نيروي انساني آموزش ديده با تجهيزاتي نظير خودرو، موتورسيکلت، اسلحه، بي سيم، GPS، قطب نما، دوربين چشمي و تلسکوپ از زيست مندان ارزشمند ايران حفاظت به عمل آورند. پرسنل اجرايي، همه ماهه مشاهدات گونه هاي جانوري را درفرم هاي مخصوص گزارش مي نمايند. لازم به ذکر است که نيروي انساني کنترل کننده به هيچ عنوان متناسب با وسعت مناطق نبوده و اين کمبود به عنوان بارزترين عامل عدم موفقيت در کيفيت حفاظت، کاملاً مشهود است.
    حفاظت و سپاس از همه هم ياران طبيعت:
    چرا بايد از ميان رفتن جانوران، گياهان يا پرندگان ما را نگران کند؟ براي زيست شناسان و بسياري از ديگران طرح چنين سوالي کم وبيشت نارواست. هر جانداري دستاور منحصر به فرد و بي جانشين ميليون ها سال تکامل است و لذا اين چيزي است که در مطالعه علمي، در زيبايي شناسي و به لحاظ نفس وجود خودش با ارزش است.
    دانشمندان معتقدند هر روزه حدود 140 گونه جاندار (گياهي و جانوري) از ليست زيست مندان کره مسکون حذف مي شوند و اينک يوز ايران در آستانه انقراض، دل هاي بوم شناسان و علاقه مندان خود را نگران ساخته است. سخن از کساني است که زمين را وطن خويش مي دانند و دست لطف به سبزه زارانش مي کشاند و با پاي ارادت در کوه و دشت و جنگل قدم بر مي دارند. آن ها که چشم هايشان براي عطش طبيعت مي گريد ودل شان را غم ويراني طبيعتلبريز کرده است. آنها که چشم بر حقيقت نمي بندند و به نشانه شکرگزاري خالق يکتا کمر همت به حفظ و صيانت از مظاهر جمال الهي بسته اند و در خاک صبر، دان هاي اميد مي کارند و به آب گواراي تلاش و دلسوزي سيرابش مي کنندو به نور نيايش و دانش بر آن مي تابند. موجوداتي که اگر امروز براي نگهداري نها قيام نکنيم فرداي جاي خالي شان نيشخند هميشه تاريخ بشر خواهد بود. گامهايشان استوار و انديشه بلندشان هميشه سبز وجاويد باد.
    سرشماري طعمه ها و تجهيز و تحليل داده ها:
    اصولي ترين تحليل ها مبتني بر گردآوري اطلاعات دقيقي ست که مي بايست با صرف وقت زياد و کارهاي صحرايي بدان دست يافت. يکياز پروتکل هاي تدويني ، سرشماري صعمه هاي يوز در زيستگاه هايمنتخب بود. روش پيشنهادي مشاور فني عبارتند از ترانسکت خطي، نقطه اي و نصب دوبين هاي تله اي که براي خوانندگان گرامي به طور اختصاص شرح داده خواهد شد. لازم به توضيح است که مشاوران فني اين پروژه عمدتاً از انجمن حفاظت از حيات وحش دنيا تحت نام اختصاري WCS انتخاب شده اند. در زمينه اجراي طرح سرشماري، آقاي تيموتي اوبرايان از سال 80 همکاري خود را شروع کرده و همچنان ادامه دارد.
    ترانسکت:
    مسيرهايي را بر روي نقشه زيستگاه (عمدتاً زيستگاه هاي منتخب) با توجه به وسعت، پيش بيني نموده که اغلب دشتي و تپه ماهوري است. اين روش براي تخمين جمعيت آهو و جبير مورد استفاده بود. به دليل بعد مسافت، پيشنهاد مشاور بر اين بود تا مسرها با موتور سيکلت پيموده شود و مشاهدات، شامل گونه و جنس بالغ و نابالغ يادداشت گردد. در پنج منطقه، اين روش با موتورسيکلت انجام شد و در نايبندان مسيرها به طور آزمايشي به ويله شتر پيموده شد. که نسبت به ساير مناطق از مشاهدات بيشتر و دقت عمل بالاتري برخوردرا بود چرا که ضمن حفظ آرامش و آشنا بودن شتر با ساير زيست مندان موجب مي شد تا از فرار و ترس حيوانات کاسته شود. اين اطلاعات که طي دو مرحله انجام شد به مشاور ارائه گرديد تا جمع بندي و تجزيه و تحليل شود.
    روش نقطه اي:
    تعدادي از پرسنل گارد در ساعات اوليه روز در نقاطي که قبلاً با GPS بر روي نقشه نشان داده شده بود مستقر و به مدت حداقل 4 تا 6 ساعت در همان جا توقف نموده و بدون حرکت، مشاهدات خود را يادداشت مي نمدند. اين مشاهدات شامل کل و بز و قوچ و ميش بود سن وجنس آنان نيز درج و مشاهده کننده مي بايست بدون دوربني و با چشم غيرمسلح باشد. اطلاعات جمع آوري شده پنج زيستگاه با تکرار در اختيار مشاور قرار داده شد تا تجزيه و تحليل نمايد.
    نصب دوربين هاي تله اي Camera Trap:
    اين دوربين ها که بخشي از آن هديه WCS و تعدادي نيز خريدراي شده، در برگيرنده يک دوربين عکاسي معمولي با محفظه اي شامل سنسور است. سنسورها به اشياي متحرکي که از جلو عدسي حرکت مي کند ونيز به حرارت، حساس بوده و همين حساسيت باعث گرفتن عکس مي گردد. به ترتيب در زيستگاه هاي متنخب بر اساس نقشه در نقاط پيش بيني شده دوربين ها آماده و نصب مي گردند. کار دروبن ها با باتري است و مامورين هر چند روز يکبار به اين دوربين ها سرکشي نموده و در صورتي که فيلم و يا باتري آن نياز به تعويض داشته باشد اقدام وپس از انقضاي مهلت تعيين شده ، عمدتاً يک ماه، دوربين ها جمع آوري و عکس ها ظاهر و چاپ مي شود. عکس هاي هر منطقه از مناطق داراي کد و شمار مخصوصي است که در آرشيو نگهدراي مي گردد. اين دوربين ها بيشتر به منظور بررسي تعداد يوزپلنگ ها و مسير تردد آن ها و ساير گونه هاست. تاکنون بالغ بر 6500 قطعه عکس از زيستگاه هاي منتخب (پارک ملي کوير – پارک ملي توران – منطقه حفاظت شده کوه بافق – پناهگاه حيات وحشن نايبندان – پناگه حيات وحش دره انجير) طي دو مرحله تهيه شده است که در آرشيو و همچنين در سايت پروژه نگهداري مي شود. (علاقه مندان مي توانند براي مشاهده عکس ها به سايت مربوطه مراجعه کنند: www.asiaticcheetah.org)
    ساير ويژگي هاي دوربين هاي تله اي:
    دوربين هاي تله اي علاوه بر اين که اطلاعات بسيار قابلي را به مطالعه کننده مي دهند، همانند يک چشم بيدار و نگاهبان در منطقه عمل مي کنند. بارها از افرادي که در ساعات مختلف ازمنطقه عبور کرده اند عکس گرفته و پرسنل گارد با شناسايي، به آنان مراجعه و ساعت عبور و مرور آنها را گوشزد مي نمايند. در يکي از زيستگاه ها متخلفي متوجه فلاش دوربين شده و فيلم دوربين را خارج مي نمايد. از طرف ديگر دوربين ها امکان باررسي مناطق و کنترل بهتر زيستگاه ها را افزايش مي دهند بنابراين چشمان ناظر و هميشه بيدار دوربين ها به منزله مامورين هميشه بيدار است که مناطق را زير نظر و کنترل دارد.
    انتظار چيست؟
    پروژه حفاظت از يوزپلنگ آسيايي مي کوشد تا در قالب يک برنامه چهار ساله ضمنت مطالعات پايه اي و عمليات صحرايي و گردآوري اطلاعات مورد نياز به يک برنامه عمل ملي دستيابد. ما فراموش نکرده ايم که کانون شکار ايران به همت شکارچيان علاقمند به حفاظت از حيات وحش و بهره وري معقول بنيان نهاده شده است و اينک آنچه تحت نام سازمان حفاظت محيط زيست است حاصل همان تلاش عزيزان است. انتخاب بعضي از مناطق ارزشمند از جمله گلستان، تندوره، خوش ييلاق، توران و غيره حسن سليقه اين عزيزان است. يک بار ديگر مي طلبد تا تجارت گذشته چراغ راه آينده باشد و مشارکت شما راهنما و فرا راه تصميم گيري ها شود و اين مهم ميسر نمي گردد، مگر آنکه دست در دست يکديگر نهيم و با همت و تلاش بذر اميد در دل خاک افشانيم و دست محبت بر سبزه زاران طبيعت کشيم باشد که گام هايتان استوار، قلبتان آرام و انديشه بلندتان هميشه سبز و جاويد باشد.
    وضعيت پروژه يوزپلنگ در حال حاضر
    بدون ترديد اجراي هر طرح يا پروژه يا به علل مختلف دچار فراز و نشيب هايي است که اين عوامل موجب مي شود تاطرح ها در مدت زمان معين به اهداف پيش بيني شده نرسندو يا اجراي بعضي از موارد به هر دليل ميسر نشود. نظر به تاکيداتي که در سند پروژه درج گرديده مطالعات اقصتادي و اجتماعي جوامع محلي و همچنين آموزش و تنوير افکار عمومي کليه روستاهايي کهدر حاشيه و يا درون زيستگاه هاي منتخب واقع شده اند از ضروريات پروژه قلمداد شده است. لذا به منظور دست يابي به برنامه عملي ، با موفقت UNDP پروژه مذکور به مدت 9 ماه تمديد گرديده است. ضمن اينکه سازمان نيز با توجه به اهميت گونه درصدد است تاادامه طرح را در يک پروژه ملي تارک ببيند. آن چه دراين راستا مورد تاييد و در اواخر سال 82 پيشنهاد گرديده است رديابي گونه ها از طريق ماهواره است. اين موضوع مورد تاييد آقاي جرج شلر قرار گرفت و فردي به نام لوک هانتر را جهت اجراي اين طرح در نظر گرفت. در حال حاضر اين موضوع به دليل مسائل سياسي ايران با کشور آمريکا معوق مانده است. ليکن به طور قطع از طريق حوزه معاونت محيط طبيعي و دفتر امور حيات وحش، تمهيدات لازم جهت تامين اعتبار مورد نياز لحاظ گرديده است.
    جان کلام
    جمعيت قابل ملاحظه اي از اقشار مختلف مردم از زمره علاقه مندان به طبيعت و حيات وحش هستند. اين موضوع نقطه قوتي براي اجراي پروژه هاي مطالعاتي و اجرايي است. آنچه مي بايد بدان پرداخته شود آموزش و بالا بردن تکنيک ها و فنون مرتبط با حيات وحش است. بايد قرار کنيم که کشورهاي پيشرفته در زمينه کار با حيات وحش گام هاي بلندي برداشته اند که رسيدن بدان مرحله، يک همت وتلاش جدي را طلب مي نمايد. بدون شک سازمان حفاظت محيط زيست ايران مي بايست براي تربيت افراد خود در قالب يک برنامه بلند مدت براي جبران سال هاي از دست رفته دست به يک اقدام اساسي بزند. چرا که ساير گونه هاي ديگر از قبيل گوزن زرد، خرس سياه آسيايي، گورخر، جبير و پرندگاني نظير هوبره، ميش مرغ، زاغ برور و غيره نيازمند حمايت جدي و اجراي پروژه هاي حمايتي هستند باشد که دريک عزم ملي و در فضاي تفاهم، همدلي و تبادل نظر، از ميراث طبيعي وحفظ ذخاير ژنتيک مان پاسداري کنيم و نتايج آن را در قالب گزارشان عملي علاقه مندان منتشر نماييم.

    منبع : بیابان های ایران
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  14. #10
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : پستانداران بیابان های ایران

    شب، پلنگ، كوير







    اولين فيلمبرداري حرفه‌اي از پلنگ ايراني اواسط تيرماه در "چشمه پريه" منطقه توران استان سمنان به شکل کاملا" تصادفي انجام شد.

    درحالي كه در 11 سال گذشته محققان و گروه‌هاي فيلمبرداري تنها سه ثانيه توانستند اين حيوان زيرك را در دام دوربينشان اسير كنند، گروه فيلمبرداري پروژه "ايران؛ جهاني در يك مرز" توانست تا 10 دقيقه به‌طور حرفه‌اي در روشنايي روز از يك پلنگ پير فيلم بگيرد.

    محمدعلي اينانلو، مدير اين پروژه به خبرگزاري ميراث فرهنگي مي‌گويد:«درحالي كه گروه فيلمبرداري ما در منطقه "ماجراد" منتظر ديدن و فيلمبرداري از گور ايراني بودند، به شکل کاملا" غيرمترقبه و در کنار چشمه‌ پريه در روز ( نکته جالب توجه اين است که پلنگ‌ها به خاطر قدرت بينايي و شنوايي فوق‌العاده خود براي شکار فقط شب از مخفي گاه خود خارج مي‌شوند)موفق به گرفتن فيلم شدند.»

    وي در رابطه با علت اينكه اين حيوان روز از مخفيگاهش بيرون آمده اظهار داشت:«اولين دليل حفاظت خوب از منطقه توران است كه كه باعث شده پلنگ احساس امنيت كند و اين امنيت مديون زحمات "احمد عجمي"،سرپرست پارك ملي توران است و دومين عامل، پيري اين پلنگ است كه احتمالا قادر به تعقيب و گريز طعمه‌هايش نيست و به اين چشمه آمده تا بتواند از كل و جبير(نوعي آهو) و بزي كه براي آب خوردن به اين چشمه مي‌آيند، تغذيه كند.»

    وي با اشاره به ويژگي‌هاي اين پلنگ افزود:«پلنگ ايراني از انواع هندي و آفريقايي‌اش بزرگتر است و اين پلنگي كه گروه ما از آن فيلمبرداري كرده در حدود سه متر و 10 سانتي‌‌متر طول دارد و جمجمه بزرگش به‌اندازه يك ماده شير است و من مي‌توانم ادعا كنم اين حيوان، يكي از 10 پلنگ بزرگ جهان است.»
    حيات وحش گريزپاي ايران
    اينانلو با بيان اينكه ايران حيات وحشي گريز پا دارد و مثل آفريقا و كانادا نيست كه بتوان به‌راحتي حيواناتش را ديد، خاطر نشان كرد:«زماني هم كه شبكه بي‌بي‌سي براي فيلمبرداري از حيات‌وحش ايران آمد، نتوانست تصوير پلنگ را به قاب دوربينش بيفزايد. بنابراين تقلب كرد و با استفاده از آرشيو فيلم‌هايش پلنگ آفريقايي را به‌جاي پلنگ ايران معرفي كرد و نشان داد.»

    نبود آمارهاي صحيح و واقعي از تعداد گونه پلنگ ايراني، نداشتن ثبات اکولوژيک در زيستگاه‌هاي اين گونه و کاهش طعمه‌هاي قابل صيد، براثر شکارهاي غيرمجاز و بي‌رويه، جمعيت بزرگترين گربه‌سان ايراني را با خطر تهديد مواجه کرده است، اما سال 83 آمار پلنگ‌ ايراني 550 تا 850 قلاده تخمين زده شد كه آماري روي خط قرمز هشدار است.
    سه نوع پلنگ ايران
    دكتر هدايت تاجبخش، استاد دانشگاه، موسس و مدير موزه تاريخ طبيعي دارآباد در رابطه با پلنگ‌هاي ايران به خبرگزاري ميراث فرهنگي گفت:«سه نوع پلنگ در ايران يافت مي‌شود. يك نوع نژاد"ساكسي كالور" است كه در كوهستان‌هاي البرز و جنگل‌هاي شمال يافت مي‌شود. نوع دوم "ميلانو" است كه جثه‌اي كوچكتر و بدني پر پشم‌تر دارد در قسمت‌هاي كويري و مركزي و حوالي استان فارس و خوزستان هم پلنگ ديگري را مي‌توان يافت كه نام علمي‌اش "توليانا" است و رنگي روشن‌تر و جثه‌اي كوچك دارد.»

    پلنگ با توجه به جثه‌اي که دارد، قويترين حيوان دنيا است، چنانچه پلنگي با وزن 80 كيلوگرم، قوچي تا وزن 120 کيلوگرم را براي دوري از حيوانات لاشه‌خوار با دندان‌هاي خود به بالاي درخت مي‌کشد.
    در اين ميان با توجه به علايم کار گذاشته روي زمين توسط اين اکيپ، طول بدن اين حيوان و بزرگي جثه‌اش اين پلنگ را در نوع خود استثنايي مي‌كند.

    شب‌بيداري براي ديدن فرمانرواي شب
    ماجرا از آنجايي آغاز شد كه گروه فيلمبرداري «ايران؛ جهاني در يك مرز» كه مدت‌هاست با همكاري يونسكو به دنبال ساخت فيلمي از حيات وحش است، براي فيلمبرداري از پلنگ ايراني به منطقه "ماجراد" پارك ملي توران مي‌روند. آنها گرچه مي‌دانستند بيش از 11 سال است كه كسي نتوانسته خال‌هاي پلنگ را در قاب دوربين ثبت كند، اما "آرش اينانلو" و "عبدالرضا فرقاني" دوربين حرفه‌اي‌شان را به دوش مي‌گيرند و شب‌ها با پرژكتور و تجهيزات ديگر فيلمبرداري پي پلنگ مي‌افتند.

    سه روز اول هرچه مي‌گردند، اثري از پلنگ نمي‌يابند. پس كومه‌اي (كمينگاه) مي‌سازند كنار چشمه پريه تا حداقل فيلمي از "گورخر" يا جبيرهايي كه براي خوردن آب سوي چشمه مي‌آيند، بگيرند.

    پلنگ حيواني بسيار باهوش است و با توجه به حس شنوايي بالايي كه دارد كمتر روي به انسان مي‌نمايد. گذشته از اين در 90 درصد موارد، شب‌ها كابوس شكارهايش مي‌شود.

    شب از نيمه مي‌گذرد و سرماي شب بيابان، حوالي صبح جاي خودش را به زردي شعاع خورشيد مي‌دهد. فضاي ساكت اول صبح، خواب طلب مي‌كند، اما هر دو با تمام كمبود خوابي كه دارند، بيدار مي‌مانند.
    ساعت 6:10 صبح، ناگهان "فرقاني" حيوان غول‌پيكري را مي‌بيند كه به سمت چشمه‌ مي‌آيد. اينانلو را صدا مي‌زند:«آرش!پلنگ!»هر دو خواب از سرشان مي‌پرد و به تكاپو مي‌افتند تا بر چهره اين حيوان خجالتي زوم كنند و بتوانند از او فيلم بگيرند.
    پلنگي به اندازه يك ماده شير
    حيوان آرام آرام به سمت چشمه "‌پريه" حركت مي‌كند. جمجمه‌ بزرگش كه تقريبا هم‌اندازه يك ماده شير است، نشان از كهولت سنش دارد. بعيد نيست كه شكستگي دندان داشته باشد. پيري، ناي دويدن پي شكار را هم از او گرفته است.
    با تمام كهولت سن آن‌قدر باهوش هست كه حتي گوش‌هايش هم جاي چشمانش عمل كند. پس بايد در كمينگاه صداي نفس هم نيايد و گرنه حيوان مي‌گريزد.
    به سمت چشمه حركت مي‌كند. آبي مي‌خورد و همان گوشه زير آفتاب مي‌خوابد. ساعت گوشه تصوير دوربين 10 دقيقه ضبط را نشان مي‌دهد كه حيوان بلند مي‌شود و مي‌رود.

    به گفته دكتر تاجبخش، اين پلنگ از نژاد "ساكسي كالور" است كه جثه‌اي بزرگ دارد و طول بدن آن گاهي به سه و نيم متر نيز مي‌رسد و اغلب اين نژاد در حوالي كوهپايه‌هاي البرز و جنگل‌هاي شمال يافت مي‌شود.

    فضاي محوي در كومه شكل مي‌گيرد. حس خوشحالي و تعجب از ديدن پلنگ در همان فضاي كوچك كومه‌ با هم مي‌آميزد، چرا كه اين موفقيتي بزرگ است.حالا با اين 10 دقيقه فيلم مي‌توان به شبكه بي‌بي‌سي كه دوسال در ايران گشت و آخرش هم نتوانست از پلنگ فيلم بگيرد، فخر فروخت و به همه گفت كه آنها با تقلب پلنگ آفريقايي را به جاي پلنگ ايراني در فيلم‌شان آورده‌اند.

    منبع : بیابان های ایران
    - علی شاکر
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •