دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 26 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 257

موضوع: اشعار استاد احمد شاملو

  1. #1
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    Cool اشعار استاد احمد شاملو

    هوای تازه

    مه

    بیابان را، سراسر، مه گرفته است
    چراغ قریه پنهان است
    موجی گرم در خون بیابان است
    بیابان، خسته
    لب بسته
    نفس بشکسته
    در هذیان گرم مه ، عرق می ریزدش آهسته
    از هر بند .
    ***
    " بیابان را سراسر مه گرفته است . {می گوید به خود عابر }
    سگان قریه خاموشند
    در شولای مه پنهان، به خانه می رسم گل کو نمی داند مرا ناگاه
    در درگاه می بیند به چشمش قطره
    اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
    "- بیابان را سراسر مه گرفته است... با خود فکر می کردم که مه، گر
    همچنان تا صبح می پائید مردان جسور از
    خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می گشتند "
    ***
    بیابان را
    سراسر
    مه گرفته است
    چراغ قریه پنهانست، موجی گرم در خون بیابان است
    بیابان، خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق میریزدش
    آهسته از هر بند...


    منبع اشعار: آ و ا ی آ ز ا د
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  2. 7 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    مرگ نازلی

    نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
    در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه میفکن!
    بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
    نازلی سخن نگفت،
    سر افراز
    دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
    ***
    نازلی ! سخن بگو!
    مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
    در آشیان به بیضه نشسته ست!

    نازلی سخن نگفت
    چو خورشید
    از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت
    ***
    نازلی سخن نگفت
    نازلی ستاره بود:
    یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت
    نازلی سخن نگفت
    نازلی بنفشه بود:
    گل داد و
    مژده داد: زمستان شکست!
    و
    رفت...
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  4. 4 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    مرغ باران

    در تلاش شب که ابر تیره می بارد
    روی دریای هراس انگیز

    و ز فراز برج باراند از خلوت، مرغ باران می کشد فریاد خشم آمیز

    و سرود سرد و پر توفان دریای حماسه خوان گرفته اوج
    می زند بالای هر بام و سرائی موج

    و عبوس ظلمت خیس شب مغموم
    ثقل ناهنجار خود را بر سکوت بندر خاموش می ریزد، -
    می کشد دیوانه واری
    در چنین هنگامه
    روی گام های کند و سنگینش
    پیکری افسرده را خاموش.

    مرغ باران می کشد فریاد دائم:
    - عابر! ای عابر!
    جامه ات خیس آمد از باران.
    نیستت آهنگ خفتن
    یا نشستن در بر یاران؟ ...

    ابر می گرید
    باد می گردد
    و به زیر لب چنین می گوید عابر:
    - آه!
    رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
    من به هذیان تب رؤیای خود دارم
    گفت و گو با یار دیگر سان
    کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.
    ***
    اندر آن هنگامه کاندر بندر مغلوب
    باد می غلتد درون بستر ظلمت
    ابر می غرد و ز او هر چیز می ماند به ره منکوب،
    مرغ باران می زند فریاد:
    - عابر!
    درشبی این گونه توفانی
    گوشه گرمی نمی جوئی؟
    یا بدین پرسنده دلسوز
    پاسخ سردی نمی گوئی؟

    ابر می گرید
    باد می گردد
    و به خود این گونه در نجوای خاموش است عار:
    - خانه ام، افسوس!
    بی چراغ و آتشی آنسان که من خواهم، خموش و سرد و تاریک است.
    ***
    رعد می ترکد به خنده از پس نجوای آرامی که دارد با شب چرکین.
    وپس نجوای آرامش
    سرد خندی غمزده، دزدانه از او بر لب شب می گریزد
    می زند شب با غمش لبخند...

    مرغ باران می دهد آواز:
    - ای شبگرد!
    از چنین بی نقشه رفتن تن نفرسودت؟

    ابر می گرید
    باد می گردد
    و به خود این گونه نجوا می کند عابر:
    - با چنین هر در زدن، هر گوشه گردیدن،
    در شبی که وهم از پستان چونان قیر نوشد زهر
    رهگذار مقصد فردای خویشم من...
    ورنه در این گونه شب این گونه باران اینچنین توفان
    که تواند داشت منظوری که سودی در نظر با آن نبندد نقش؟
    مرغ مسکین! زندگی زیباست
    خورد و خفتی نیست بی مقصود.
    می توان هر گونه کشتی راند بر دریا:
    می توان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند
    می توان زیر نگاه ماه، با آواز قایقران سه تاری زد لبی بوسید.
    لیکن آن شبخیز تن پولاد ماهیگیر
    که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی خود را
    در نشیب پرتگاه مظلم خیزاب های هایل دریا
    تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ،
    مانده با دندانش ایا طعم دیگر سان
    از تلاش بوسه ئی خونین
    که به گرما گرم وصلی کوته و پر درد
    بر لبان زندگی داده ست؟

    مرغ مسکین! زندگی زیباست ...
    من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر باجست و جوی گوهری دارم
    تارک زیبای صبح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم.
    مرغ مسکین! زندگی، بی گوهری این گونه، نازیباست!
    ***
    اندر سرمای تاریکی
    که چراغ مرد قایقچی به پشت پنجره افسرده می ماند
    و سیاهی می مکد هر نور را در بطن هر فانوس
    و زملالی گنگ
    دریا
    در تب هذیانیش
    با خویش می پیچد،
    وز هراسی کور
    پنهان می شود
    در بستر شب
    باد،
    و ز نشاطی مست
    رعد
    از خنده می ترکد
    و ز نهیبی سخت
    ابر خسته
    می گرید،-
    در پناه قایقی وارون پی تعمیر بر ساحل،
    بین جمعی گفت و گوشان گرم،
    شمع خردی شعله اش بر فرق می لرزد.

    ابر می گرید
    باد می گردد
    وندر این هنگام
    روی گام های کند و سنگینش
    باز می استد ز راهش مرد،
    و ز گلو می خواند آوازی که
    ماهیخوار می خواند
    شباهنگام
    آن آواز
    بر دریا
    پس به زیر قایق وارون
    با تلاشش از پی بهزیستن، امید می تابد به چشمش رنگ.
    ***
    می زند باران به انگشت بلورین
    ضرب
    با وارون شده قایق
    می کشد دریا غریو خشم
    می کشد دریا غریو خشم
    می خورد شب
    بر تن
    از توفان
    به تسلیمی که دارد
    مشت
    می گزد بندر
    با غمی انگشت.

    تا دل شب از امید انگیز یک اختر تهی گردد.
    ابر می گرید
    باد می گردد...
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  6. 4 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  7. #4
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    بودن

    گر بدین سان زیست باید پست
    من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
    بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

    گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
    یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  8. 4 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  9. #5
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    پریا

    یکی بود یکی نبود
    زیر گنبد کبود
    لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود.
    زار و زار گریه می کردن پریا
    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
    گیس شون قد کمون رنگ شبق
    از کمون بلن ترک
    از شبق مشکی ترک.
    روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
    پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

    از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
    از عقب از توی برج ناله شبگیر می اومد...

    « - پریا! گشنه تونه؟
    پریا! تشنه تونه؟
    پریا! خسته شدین؟
    مرغ پر بسه شدین؟
    چیه این های های تون
    گریه تون وای وای تون؟ »

    پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
    ***
    « - پریای نازنین
    چه تونه زار می زنین؟
    توی این صحرای دور
    توی این تنگ غروب
    نمی گین برف میاد؟
    نمی گین بارون میاد
    نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
    نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
    نمی ترسین پریا؟
    نمیاین به شهر ما؟

    شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

    پریا!
    قد رشیدم ببینین
    اسب سفیدم ببینین:
    اسب سفید نقره نل
    یال و دمش رنگ عسل،
    مرکب صرصر تک من!
    آهوی آهن رگ من!

    گردن و ساقش ببینین!
    باد دماغش ببینین!
    امشب تو شهر چراغونه
    خونه دیبا داغونه
    مردم ده مهمون مان
    با دامب و دومب به شهر میان
    داریه و دمبک می زنن
    می رقصن و می رقصونن
    غنچه خندون می ریزن
    نقل بیابون می ریزن
    های می کشن
    هوی می کشن:
    « - شهر جای ما شد!
    عید مردماس، دیب گله داره
    دنیا مال ماس، دیب گله داره
    سفیدی پادشاس، دیب گله داره
    سیاهی رو سیاس، دیب گله داره » ...
    ***
    پریا!
    دیگه توک روز شیکسه
    درای قلعه بسّه
    اگه تا زوده بلن شین
    سوار اسب من شین
    می رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
    جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
    آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
    می ریزد ز دست و پا.
    پوسیده ن، پاره می شن
    دیبا بیچاره میشن:
    سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می بینن
    سر به صحرا بذارن، کویر و نمکزار می بینن

    عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
    در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن
    غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن
    هر کی که غصه داره
    غمشو زمین میذاره.
    قالی می شن حصیرا
    آزاد می شن اسیرا.
    اسیرا کینه دارن
    داس شونو ور می میدارن
    سیل می شن: گرگرگر!
    تو قلب شب که بد گله
    آتیش بازی چه خوشگله!

    آتیش! آتیش! - چه خوبه!
    حالام تنگ غروبه
    چیزی به شب نمونده
    به سوز تب نمونده،
    به جستن و واجستن
    تو حوض نقره جستن

    الان غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن
    بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
    عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش کنن
    به جائی که شنگولش کنن
    سکه یه پولش کنن:
    دست همو بچسبن
    دور یارو برقصن
    « حمومک مورچه داره، بشین و پاشو » در بیارن
    « قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو » در بیارن

    پریا! بسه دیگه های های تون
    گریه تون، وای وای تون! » ...

    پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا ...
    ***
    « - پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی!
    شبای چله کوچیک که زیر کرسی، چیک و چیک
    تخمه میشکستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد
    بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
    قصه سبز پری زرد پری
    قصه سنگ صبور، بز روی بون
    قصه دختر شاه پریون، -
    شما ئین اون پریا!
    اومدین دنیای ما
    حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
    که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟

    دنیای ما قصه نبود
    پیغوم سر بسته نبود.

    دنیای ما عیونه
    هر کی می خواد بدونه:

    دنیای ما خار داره
    بیابوناش مار داره
    هر کی باهاش کار داره
    دلش خبردار داره!

    دنیای ما بزرگه
    پر از شغال و گرگه!

    دنیای ما - هی هی هی !
    عقب آتیش - لی لی لی !
    آتیش می خوای بالا ترک
    تا کف پات ترک ترک ...

    دنیای ما همینه
    بخوای نخواهی اینه!

    خوب، پریای قصه!
    مرغای شیکسه!
    آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
    کی بتونه گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
    قلعه قصه تونو ول بکنین، کارتونو مشکل بکنین؟ »

    پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
    مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
    ***
    دس زدم به شونه شون
    که کنم روونه شون -
    پریا جیغ زدن، ویغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
    [ پائین اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
    [ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر کنده شدن،
    [ میوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
    [ شدن، ستاره نحس شدن ...

    وقتی دیدن ستاره
    یه من اثر نداره:
    می بینم و حاشا می کنم، بازی رو تماشا می کنم
    هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم -
    یکیش تنگ شراب شد
    یکیش دریای آب شد
    یکیش کوه شد و زق زد
    تو آسمون تتق زد ...

    شرابه رو سر کشیدم
    پاشنه رو ور کشیدم
    زدم به دریا تر شدم، از آن ورش به در شدم
    دویدم و دویدم
    بالای کوه رسیدم
    اون ور کوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:

    « - دلنگ دلنگ، شاد شدیم
    از ستم آزاد شدیم
    خورشید خانم آفتاب کرد
    کلی برنج تو آب کرد.
    خورشید خانوم! بفرمائین!
    از اون بالا بیاین پائین
    ما ظلمو نفله کردیم
    از وقتی خلق پا شد
    زندگی مال ما شد.
    از شادی سیر نمی شیم
    دیگه اسیر نمی شیم
    ها جستیم و واجستیم
    تو حوض نقره جستیم
    سیب طلا رو چیدیم
    به خونه مون رسیدیم ... »
    ***
    بالا رفتیم دوغ بود
    قصه بی بیم دروغ بود،
    پائین اومدیم ماست بود
    قصه ما راست بود:

    قصه ما به سر رسید
    کلاغه به خونه ش نرسید،
    هاچین و واچین
    زنجیرو ورچین!
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  10. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  11. #6
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    ایدا در اینه

    آغاز

    بی گاهان
    به غربت
    به زمانی که خود در نرسیده بود -

    چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
    و قلبم
    در خلاء
    تپیدن آغاز کرد
    ***
    گهواره تکرار را ترک گفتم
    در سرزمینی بی پرنده و بی بهار

    نخستین سفرم باز آمدن بود ازچشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
    بی آن که با نخستین قدم های نا آزموده نوپائی خویش
    به راهی دور رفته باشم

    نخستین سفرم
    باز آمدن بود
    ***
    دور دست
    امیدی نمی آموخت
    لرزان
    بر پاهای نوراه
    رو در افق سوزان ایستادم
    دریافتم که بشارتی نیست
    چرا که سرابی در میانه بود
    ***
    دور دست امیدی نمی آموخت
    دانستم که بشارتی نیست:
    این بی کرانه
    زندانی چندان عظیم بود
    که روح
    از شرم ناتوانی
    دراشک
    پنهان می شد
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  12. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  13. #7
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    شبانه -2

    میان خورشید های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    خورشیدی که
    از سپیده دم همه ستارگان
    بی نیازم می کند
    نگاهت
    شکست ستمگری ست -
    نگاهی که عریانی روح مرا
    از مهر
    جامه ئی کرد
    بدان سان که کنونم
    شب بی روزن هرگز
    چنان نماید
    که کنایتی طنز آلود بوده است

    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست -

    آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!
    وینک مهر تو:
    نبرد افزاری
    تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
    ***
    آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
    به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
    چنین انگاشته بودم

    ایدا فسخ عزیمت جاودانه بود
    ***
    میان آفتاب های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    نگاهت شکست ستمگری ست -
    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  14. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  15. #8
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    تکرار

    جنگل اینه ها به هم درشکست
    و رسولانی خسته بر این پهنه نومید فرود آمدند
    که کتاب رسالت شان
    جز سیاهه آن نام ها نبود
    که شهادت را
    در سرگذشت خویش
    مکرر کرده بودند
    ***
    با دستان سوخته
    غبار از چهره خورشید سترده بودند
    تا رخساره جلادان خود را در اینه های خاطره باز شناسند
    تا در یابند که جلادان ایشان، همه آن پای در زنجیرانند
    که قیام در خون تپیده اینان
    چنان چون سرودی در چشم انداز آزادی آنان رسته بود، -
    هم آن پای در زنجیرانند که، اینک!
    بنگرید
    تا چه گونه
    بی ایمان و بی سرود
    زندان خود و اینان را دوستاقبانی می کنند،

    بنگرید!
    بنگرید!
    ***
    جنگل اینه ها به هم درشکست
    و رسولانی خسته بر گستره تاریک فرود آمدند
    که فریاد درد ایشان
    به هنگامی که شکنجه بر قالبشان پوست می درید
    چنین بود:
    « - کتاب رسالت ما محبت است و زیبائی ست
    تا بلبل های بوسه بر شاخ ارغوان بسرایند

    شور بختان را نیکفرجام
    بردگان را آزاد و
    نومیدان را امیدوار خواسته ایم
    تا تبار یزدانی انسان
    سلطنت جاویدانش را
    در قلمرو خاک
    باز یابد

    کتاب رسالت ما محبت است و زیبائی ست
    تا زهدان خاک
    از تخمه کین
    بار نبندد »
    ***
    جنگل آئینه فرو ریخت
    و رسولان خسته به تبار شهیدان پیوستند،
    و شاعران به تبار شهیدان پیوستند
    چونان کبوتران آزاد پروازی که به دست غلامان ذبح می شوند
    تا سفره اربابان را رنگین کنند
    و بدین گونه بود
    که سرود و زیبائی
    زمینی را که دیگر از آن انسان نیست
    بدرود کرد

    گوری ماند و نوحه ئی
    و انسان
    جاودانه پا دربند
    به زندان بندگی اندر
    بماند
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  16. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  17. #9
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    سرودی برای سپاس و پرستش

    بوسه های تو
    گنجشککان پر گوی باغند
    و پستان هایت کندوی کوهستان هاست
    و تنت
    رازی ست جاودانه
    که در خلوتی عظیم
    با منش در میان می گذارند

    تن تو آهنگی ست
    و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
    تا نغمه ئی در وجود اید :
    سرودی که تداوم را می تپد

    در نگاهت همه مهربانی هاست :
    قاصدی که زندگی را خبر می دهد
    و در سکوتت همه صداها :
    فریادی که بودن را تجربه می کند
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  18. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


  19. #10
    یار قدیمی
    رشته تحصیلی
    مدیریت دفاعی
    نوشته ها
    5,334
    ارسال تشکر
    19
    دریافت تشکر: 4,062
    قدرت امتیاز دهی
    552
    Array
    بهـمن's: جدید28

    پیش فرض پاسخ : اشعار استاد احمد شاملو

    ایدا در اینه

    لبانت
    به ظرافت شعر
    شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
    که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
    تا به صورت انسان دراید

    و گونه هایت
    با دو شیار مّورب
    که غرور ترا هدایت می کنند و
    سرنوشت مرا
    که شب را تحمل کرده ام
    بی آن که به انتظار صبح
    مسلح بوده باشم،
    و بکارتی سر بلند را
    از روسپیخانه های داد و ستد
    سر به مهر باز آورده م

    هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
    که من به زندگی نشستم!

    و چشمانت راز آتش است

    و عشقت پیروزی آدمی ست
    هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

    و آغوشت
    اندک جائی برای زیستن
    اندک جائی برای مردن
    و گریز از شهر
    که به هزار انگشت
    به وقاحت
    پاکی آسمان را متهم می کند
    کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
    و انسان با نخستین درد

    در من زندانی ستمگری بود
    که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
    من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

    توفان ها
    در رقص عظیم تو
    به شکوهمندی
    نی لبکی می نوازند،
    و ترانه رگ هایت
    آفتاب همیشه را طالع می کند

    بگذار چنان از خواب بر ایم
    که کوچه های شهر
    حضور مرا دریابند
    دستانت آشتی است
    ودوستانی که یاری می دهند
    تا دشمنی
    از یاد برده شود
    پیشانیت ایینه ای بلند است
    تابناک و بلند،
    که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
    تا به زیبایی خویش دست یابند

    دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
    تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
    تا عطش
    آب ها را گوارا تر کند؟

    تا در آیینه پدیدار آئی
    عمری دراز در آن نگریستم
    من برکه ها ودریا ها را گریستم
    ای پری وار درقالب آدمی
    که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
    حضورت بهشتی است
    که گریز از جهنم را توجیه می کند،
    دریائی که مرا در خود غرق می کند
    تا از همه گناهان ودروغ
    شسته شوم
    وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
    انجمن تخصصی علوم کشاورزی ( کشاورزی ، دام، طیور ، ماشین آلات و ...)
    سایت دامکده



  20. 3 کاربر از پست مفید بهـمن سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 26 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: نگاهی به عنصر«بینامتنیت» در رمان«آدم زنده» احمد محمود
    توسط solna در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st June 2013, 07:37 AM
  2. پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: 12th November 2012, 02:08 PM
  3. معرفي احمد شاملو
    توسط ساسي در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th February 2011, 04:21 PM
  4. مقاله: سالشمار 1400 ساله شعر و موسیقی ایران و جهان
    توسط ICE در انجمن کارگاه آموزشی موسیقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th March 2010, 10:08 AM
  5. سالي‌ دو ماه‌
    توسط آبجی در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th February 2010, 11:55 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •