دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 37

موضوع: اشعار دفتر آخر شاهنامه

  1. #11
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    گله
    شب خامش است و خفته در انبان تنگ روي
    شهر پليد كودن دون ، شهر روسپي
    ناشسته دست و رو
    برف غبار بر همه نقش و نگار او
    بر ياد و يادگارش ، آن اسب ، آن سوار
    بر بام و بر درختش ، و آن راه و رهسپار
    شب خاموش است و مردم شهر غبار پوش
    پيموده راه تا قلل دور دست خواب
    در آرزوي سايه ي تري و قطره اي
    رؤياي دير باورشان را
    آكنده است همت ابري ، چنانكه شهر
    چون كشتي شده ست ، شناور به روي آب
    شب خامش است و اينك ، خاموشتر ز شب
    ابري ملول مي گذرد از فراز شهر
    دور آنچنانكه گويي در گوشش اختران
    گويند راز شهر
    نزديك آنچنانك
    گلدسته ها رطوبت او را
    احساس مي كنند
    اي جاودانگي
    اي دشتهاي خلوت وخاموش
    باران من نثار شما باد

  2. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    بازگشن زاغان
    در آستان غروب
    بر آبگون به خاكستري گراينده
    هزار زورق سير و سياه مي گذرد
    نه آفتاب ، نه ماه
    بر آبدان سپيد

    هزار زورق آواز خوان سير و سياه
    يكي ببين كه چه سان رنگها بدل كردند
    سپهر تيره ضمير و ستاره ي روشن
    جزيره هاي بلورين به قير گون دريا
    به يك نظاره شدند
    چو رقعه هاي سيه بر سپيد پيراهن
    هزار همره گشت و گذار يكروزه
    هزار مخلب و منقار دست شسته ز كار
    هزارهمسفر و همصداي تنگ جبين
    هزار ژاغر پر گند و لاشه و مردار

    بر آبگون به خاكستري گراينده
    در آن زمان كه به روز
    گذشته نام گذاريم ، و بر شب آينده
    در آن زمان كه نه مهر است بر سپهر ، نه ماه
    در آن زمان ،‌ديدم
    بر آسمان سپيد
    ستارگان سياه
    ستارگان سياه پرنده و پر گوي
    در آسمان سپيد تپنده و كوتاه


  4. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  5. #13
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    ناژو
    دور از گزند و تيررس رعد و برق و باد
    وز معبر غوافل ايام رهگذر
    با ميوده ي هميشگيش، ‌سبزي مدام
    ناژوي سالخورد فرو هشته بال و پر
    او در جوار خويش
    ديده ست بارها
    بس مرغهاي مختلف الوان نشسته اند
    بر بيدهاي وحشي و اهلي چنارها
    پر جست و خيز و بيهوده گو طوطي بهار
    انديشناك قمري تابستان
    اندوهگين قناري پاييز
    خاموش و خسته زاغ زمستان
    اما
    او
    با ميوه ي هميشگيش، سبزي مدام
    عمري گرفته خو
    گفتمش برف؟ گفت : بر اين بام سبز فام
    چون مرغ آرزوي تو لختي نشست و رفت
    گفتم تگرگ؟ چتر به سردي تكاند و گفت
    چندي چو اشك شوق تو، اميد بست و رفت

  6. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  7. #14
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    دريغ
    بي شكوه و غريب و رهگذرند
    يادهاي دگر ، چو برق و چو باد
    ياد تو پرشكوه و جاويد است
    و آشناي قديم دل ، اما
    اي دريغ ! اي دريغ ! اي فرياد
    با دل من چه مي تواند كرد
    يادت ؟ اي باد من ز دل برده
    من گرفتم لطيف،‌ چون شبنم
    هم درخشان و پاك ، چون باران
    چه كنند اين دو، اي بهشت جوان
    با يكي برگ پير و پژمرده ؟

  8. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  9. #15
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    طلوع
    پنچره باز است
    و آسمان پيداست
    گل به گل ابر سترون در زلال آبي روشن
    رفته تا بام برين، چون آبگينه پلكان، پيداست

    من نگاهم مثل نو پرواز گنجشك سحرخيزي
    پله پله رفته بي روا به اوجي دور و زين پرواز
    لذتم چون لذت مرد كبوترباز
    پنجره باز است
    و آسمان در چارچوب ديدگه پيدا
    مثل دريا ژرف
    آبهايش ناز و خواب مخمل آبي
    رفته تا ژرفاش
    پاره هاي ابر همچون پلكان برف
    من نگاهم ماهي خونگرم و بي آرام اين دريا

    آنك آنك مرد همسايه
    سينه اش سندان پتك دم به دم خميازه و چشمانش خواب آلود
    آمده چون بامداد دگر بر بام
    مي نوردد بام را با گامهاي نرم و بي آوا
    ايستد لختي كنار دودكش آرام
    او در آن كوشد كه گوشش تيز باشد ، چشمها بيدار
    تا نيايد گريه غافلگير و چالاك از پس ديوار

    پنجره باز است
    آسمان پيداست ، بام رو به رو پيداست
    اينك اينك مرد خواب از سر پريده ي چشم و دل هشيار
    مي گشايد خوابگاه كفتران را در
    و آن پريزادان رنگارنگ و دست آموز
    بر بي آذين بام پهناور
    قور قو بقو رقو خوانان
    با غرور و شادهواري دامن افشانان
    مي زنند اندر نشاط بامدادي پر
    ليك زهر خواب وشين خسته شان كرده ست
    برده شان از ياد ،‌پرواز بلند دوردستان را
    كاهل و در كاهلي دلبسته شان كرده ست

    مرد اينك مي پراندشان
    مي فرستد شان به سوي آسمان پر شكوه پاك
    كاهلي گر خواند ايشان را به سوي خاك
    با درفش تيره پر هول چوبي لخت دستار سيه بر سر
    مي رماندشان و راندشان
    تا دل از مهر زمين پست برگيرند
    و آسمان . اين گنبد بلور سقفش دور
    زي چمنزاران سبز خويش خواندشان
    پنجره باز است
    و آسمان پيداست

    چون يكي برج بلند جادويي ، ديوارش از اطلس
    موجدار و روشن و آبي
    پاره هاي ابر ، همچون غرفه هاي برج
    و آن كبوترهاي پران در فضاي برج
    مثل چشمك زن چراغي چند ،‌مهتابي
    بر فراز كاهگل اندوده بام پهن
    در كنار آغل خالي
    تكيه داده مرد بر ديوار
    ناشتا افروخته سيگار
    غرفه در شيرين ترين لذات ، از ديدار اين پرواز
    اي خوش آن پرواز و اين ديدار
    گرد بام دوست مي گردند
    نرم نرمك اوج مي گيرند ، افسونگر پريزادان
    وه، كه من هم ديگر اكنون لذتم ز آن مرد كمتر نيست
    چه طوافي و چه پروازي
    دور باد از حشمت معصومشان افسون صيادان
    خستگي از بالهاشان دور
    وز دلكهاشان غمان تا جاودان مهجور
    در طواف جاودييشان آن كبوترها
    چون شوند از ديدگاهم دور و پنهان ، تا كه باز آيند
    من دلم پرپر زند ، چون نيم بسمل مرغ پركنده
    ز انتظاري اضطراب آلود و طفلانه
    گردد آكنده
    مرد را بينم كه پاي پرپري در دست
    با صفير آشناي سوت
    سوي بام خويش خواند ، تا نشاندشان
    بالهاشان نيز سرخ است
    آه شايد اتفاق شومي افتاده ست ؟
    پنجره باز است
    و آسمان پيدا

    فارغ از سوت و صفير دوستدار خاكزاد خويش
    كفتران در اوج دوري ، مست پروازند
    بالهاشان سرخ
    زيرا بر چكاد دورتر كوهي كه بتوان ديد
    رسته لختي پيش
    شعله ور خونبوته ي مرجاني خورشيد

  10. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  11. #16
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    غزل 3
    اي تكيه گاه و پناه
    زيباترين لحظه هاي
    پرعصمت و پر شكوه
    تنهايي و خلوت من
    اي شط شيرين پرشوكت من
    اي با تو من گشته بسيار
    دركوچه هاي بزرگ نجابت

    ظاهر نه بن بست عابر فريبنده‌ي استجابت
    در كوچه هاي سرور و غم راستيني كه مان بود
    در كوچه باغ گل ساكت نازهايت
    در كوچه باغ گل سرخ شرمم
    در كوچه هاي نوازش
    در كوچه هاي چه شبهاي بسيار
    تا ساحل سيمگون سحرگاه رفتن
    در كوچه هاي مه آلود بس گفت و گوها
    بي هيچ از لذت خواب گفتن
    در كوچه هاي نجيب غزلها كه چشم تو مي خواند
    گهگاه اگر از سخن باز ميماند
    افسون پاك منش پيش ميراند

    اي شط پر شوكت هر چه زيبايي پاك
    اي شط زيباي پر شوكت من
    اي رفته تا دوردستان
    آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
    روشنترين همنشين شب غربت تو ؟
    اي همنشين قديم شب غربت من
    اي تكيه گاه و پناه
    غمگين ترين لحظه هاي كنون بي نگاهت تهي مانده ز نور
    در كوچه باغ گل تيره و تلخ اندوه
    در كوچه هاي چه شبها كه اكنون همه كور
    آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
    كه شب فروز تو خورشيد پاره ست ؟

  12. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  13. #17
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    بي دل
    آري، تو آنكه دل طلبد آني
    اما
    افسوس
    ديري ست كان كبوتر خون آلود
    جوياي برج گمشده ي جادو
    پرواز كرده ست

  14. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  15. #18
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    آخر شاهنامه
    اين شكسته چنگ بي قانون
    رام چنگ چنگي شوريه رنگ پير
    گاه گويي خواب مي بيند
    خويش را در بارگاه پر فروغ مهر
    طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت
    يا پريزادي چمان سرمست
    در چمنزاران پاك و روشن مهتاب مي بيند

    روشنيهاي دروغيني
    كاروان شعله هاي مرده در مرداب
    بر جبين قدسي محراب مي بيند
    ياد ايام شكوه و فخر و عصمت را
    مي سرايد شاد
    قصه ي غمگين غربت را

    هان، كجاست
    پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه ؟
    با شبان روشنش چون روز
    روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
    با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
    با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش ،‌سرد و بيگانه

    هان، كجاست ؟
    پايتخت اين دژآيين قرن پر آشوب
    قرن شكلك چهر
    بر گذشته از مدارماه
    ليك بس دور از قرار مهر
    قرن خون آشام
    قرن وحشتناك تر پيغام
    كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
    چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني بر مي آشوبند
    هر چه هستي ، هر چه پستي ، هر چه بالايي
    سخت مي كوبند
    پاك مي روبند

    هان، كجاست ؟
    پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن
    كاندران بي گونه اي مهلت
    هر شكوفه ي تازه رو بازيچه ي باد است
    همچنان كه حرمت پيران ميوه ي خويش بخشيده
    عرصه ي انكار و وهن و غدر و بيداد است
    پايتخت اينچنين قرني
    بر كدامين بي نشان قله ست

    در كدامين سو ؟
    ديده بانان را بگو تا خواب نفريبد
    بر چكاد پاسگاه خويش ،‌دل بيدار و سر هشيار
    هيچشان جادويي اختر
    هيچشان افسون شهر نقره ي مهتاب نفريبد
    بر به كشنيهاي خشم بادبان از خون
    ماه ، براي فتح سوي پايتخت قرن مي آييم
    تا كه هيچستان نه توي فراخ اين غبار آلود بي غم را
    با چكاچاك مهيب تيغهامان ، تيز
    غرش زهره دران كوسهامان ، سهم
    پرش خارا شكاف تيرهامان ،‌تند
    نيك بگشاييم
    شيشه هاي عمر ديوان را
    ز طلسم قلعه ي پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
    خلد برباييم
    بر زمين كوبيم
    ور زمين گهواره ي فرسوده ي آفاق
    دست نرم سبزه هايش را به پيش آرد
    تا كه سنگ از ما نهان دارد
    چهره اش را ژرف بخشاييم

  16. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


  17. #19
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    ما
    ما
    فاتحان قلعه‌هاي فخر تاريخيم
    شاهدان شهرهاي شوكت هر قرن
    ما
    يادگار عصمت غمگين اعصاريم
    ما
    راويان قصه‌هاي شاد و شيرينيم
    قصه‌هاي آسمان پاك
    نور جاري، آب
    سرد تاري، ‌خاك
    قصه‌هاي خوشترين پيغام
    از زلال جويبار روشن ايام
    قصه‌هاي بيشه‌ي انبوه، پشتش كوه، پايش نهر
    قصه‌هاي دست گرم دوست در شبهاي سرد شهر

    ما
    كاروان ساغر و چنگيم
    لوليان چنگمان افسانه گوي زندگيمان ،‌ زندگيمان شعر و افسانه
    ساقيان مست مستانه
    هان، كجاست
    پايتخت قرن؟

    ما براي فتح مي آييم
    تا كه هيچستانش بگشاييم
    اين شكسته چنگ دلتنگ محال انديش
    نغمه پرداز حريم خلوت پندار
    جاودان پوشيده از اسرار
    چه حكايتها كه دارد روز و شب با خويش

    اي پريشانگوي مسكين! پرده ديگر كن
    پوردستان جان ز چاه نابرادر نخواهد برد
    مرد، مرد، او مرد
    داستان پور فرخزاد را سر كن
    آن كه گويي ناله اش از قعر چاهي ژرف مي آيد
    نالد و مويد
    مويد و گويد

    آه، ديگر ما
    فاتحان گوژپشت و پير را مانيم
    بر به كشتيهاي موج بادبان را از كف
    دل به ياد بره هاي فرهي، در دشت ايام تهي، بسته
    تيغهامان زنگخورده و كهنه و خسته
    كوسهامان جاودان خاموش
    تيرهامان بال بشكسته

    ما
    فاتحان شهرهاي رفته بر باديم
    با صدايي ناتوانتر زانكه بيرون آيد از سينه
    راويان قصه هاي رفته از ياديم
    كس به چيزي يا پشيزي برنگيرد سكه هامان را
    گويي از شاهي ست بيگانه
    يا ز ميري دودمانش منقرض گشته
    گاهگه بيدار مي خواهيم شد زين خواب جادويي
    همچو خواب همگنان غاز
    چشم مي ماليم و مي گوييم : آنك ، طرفه قصر زرنگار
    صبح شيرينكار
    ليك بي مرگ است دقيانوس
    واي ، واي ، افسوس

  18. #20
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    530
    ارسال تشکر
    884
    دریافت تشکر: 1,512
    قدرت امتیاز دهی
    60
    Array

    پیش فرض پاسخ : اشعار دفتر آخر شاهنامه

    قولي در ابوعطا
    كرشمه ي درآمد
    دگر تخته پاره به امواج دريا سپرده ام من
    زمام حسرت به دست دريغا سپرده ام من
    همه بودها دگرگون شد
    سواحل آشنايي
    در ابرهاي بي سخاوت پنهان گشت
    جزيره هاي طلايي
    در آب تيره مدفون شد
    برگشت
    افق تا افق آب است
    كران تا كران دريا

    حجاز 1
    ببر اي گهواره ي سرد ! اي موج
    مرا به هر كجا كه خواهي
    دگر چه بيم و دگر چه پروا چه بيم و پروا ؟
    كه برگهاي شميم هستيم را ، با نسيم صحرا سپرده ام من
    دگر تخته پاره به امواج دريا سپرده ام من

    برگشت
    كران تا كران آب است
    افق تا افق دريا

    حجاز2
    چه پروا ، اي دريا
    خروش چندان كه خواهي برآور از دل
    نخواهد گشودن ز خواب چشم اين كودك
    چه بيم اي گهواره جنبان دريا گم كرده ساحل ؟
    كه ديري ست ديري ،‌ تا كليد گنجينه هاي قصر خوابم را
    به جادوي لالا سپرده ام من
    دگر تخته پاره به امواج دريا سپرده ام من

    گبري
    گنه ناكرده بادافره كشيدن
    خدا داند كه اين درد كمي نيست
    بمير اي خشك لب! در تشنه كامي
    كه اين ابر سترون را نمي نيست
    خوشا بي دردي و شوريده رنگي
    كه گويا خوشتر از آن عالمي نيست

    برگشت
    افق تا افق آب است
    كران تا كران دريا
    نه ماهيم من، از شنا چه حاصل ؟
    كه نيست ساحل ساحل، كه نيست ساحل
    دگر بازوانم خسته ست
    مرا چه بيم و ترا چه پروا اي دل
    كه داني، كه داني
    دگر تخته پاره به امواج دريا سپرده ام من
    زمام حسرت به دست ددريغا سپرده ام من

  19. کاربرانی که از پست مفید GUNNER_2020 سپاس کرده اند.


صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شمار بیت های شاهنامه
    توسط MR_Jentelman در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th January 2011, 03:04 PM
  2. آموزشی: متن كامل قانون ماليات هاي مستقيم
    توسط پديده در انجمن حسابداری مالياتی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th May 2010, 04:00 PM
  3. شاهنامه قلب زبان و ادبیات فارسی
    توسط آبجی در انجمن ادبیات حماسی و اساطیری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 1st May 2010, 10:55 PM
  4. مدیریت پروژه ومهندسي مديريت پروژه
    توسط ریپورتر در انجمن سایر موضوعات مهندسی صنایع
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 13th April 2010, 11:15 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •