از اخر شمع هم ميسوزه!!
از اخر شمع هم ميسوزه!!
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
تو قامت بلند تمنايي اي درخت!
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالايي اي درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زيبايي اي درخت!
وقتي كه باد ها
در برگ هاي در هم تو لانه مي كنند
وقتي كه باد ها
گيسوي سبز فام تو را شانه مي كنند
غوغايي اي درخت!
وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده است
در بزم سرد او
خنيانگر غمين خوش آوايي اي درخت!
در زير پاي تو
اينجا شب است و شب زدگاني كه چشمشان
صبحي نديده است
تو روز را كجا
خورشيد را كجا
در دشت ديده غرق تماشايي اي درخت!
چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
پيوند مي كني
پروا مكن ز رعد
پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت!
سر بر كش اي رميده كه همچون اميد ما
با مايي اي يگانه و تنهايي اي درخت!
-سیاوش کسرایی
دلم تنگه پرتقالِ من!
اگر پرسند از من زندگانی چیست، خواهم گفت:
همیشه جستجو کردن
جهان بهتری را آرزو کردن...
ژاله اصفهانی
در این شب پر از سکوت ، واژه ها یاری ام نمیکنند ، کاش تو بودی تا سکوتی مرگبار
بر لحظاتم سایه نمی افکند ، کاش تو بودی تا در دریای مهربانیت غرق میشدم
تو زیباترین ترانه ام هستی
خدایا! به ما بیاموز که معرفی خود به عنوان "دکتر فلانی" در پشت تلفن کار خوبی نیست!
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آن زمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی
خدایا! به ما بیاموز که معرفی خود به عنوان "دکتر فلانی" در پشت تلفن کار خوبی نیست!
امشب از آسمان دیدهی تو
روی شعرم ستاره میبارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
حسین هستم 21 سالمه از تهران تا الان حدود25 طرح نظامی و 12 طرح عمرانی و 81 طرح فناوری اطلاعات ثبت کرده امو مدیر عامل موسسه تحقیقاتی ارزوی سمی
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
- فریدون مشیری
دلم تنگه پرتقالِ من!
مي گذرم از ميان رهگذران مات
مي نگرم در نگاه رهگذران کور
اين همه اندوه در وجودم و من لال
اين همه غوغاست در کنارم و من دور
آن همه خورشيدها که در من مي سوخت
چشمه اندوه شد ز چشم ترم ريخت
کاخ اميدي که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و به سرم ريخت
دلم تنگه پرتقالِ من!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)