دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31

موضوع: نگار و نادر

  1. #11
    کاربر جدید
    نوشته ها
    17
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 41
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    نادر گوشی رو میذاره و همه میرن تا بخوابن ولی نگار هنوز قلبش تاپ تاپ می کنه ، دلش شور میزنه ، انگار می خواد یه اتفاقی بیفته ؛ ولی خودشو آروم می کنه و چشماشو آروم آروم میبنده . همه جا تاریکه ، ولی انگار احساس سنگینی می کنه ، چشمش جایی رو نمی بینه ولی به حس خاص داره ، انگار یه چیزی داره بهش نزدیک مبشه ، یه دست سرد سنگین ... گلوشو محکم فشار میده ، نگار دست و پا میزنه ... انگار فلیده ایی نداره ... نکنه نادر ونازنین برای از میدون به در کردن نگا نقشه کشیدن ؟؟؟!!! نکنه دزد اومده و قبل از اون نادر و کشته و حالام نوبت نگار ه ؟؟؟!!! نکنه همه اینا یه خوابه ؟؟!!! همه ی این افکار با هزار فکر دیگه توی ذهن نگار میچرخید و می چرخید ...

  2. 4 کاربر از پست مفید شیرین مرادی سپاس کرده اند .


  3. #12
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    ریاضی فیزیک
    نوشته ها
    433
    ارسال تشکر
    1,441
    دریافت تشکر: 2,320
    قدرت امتیاز دهی
    31
    Array
    sheri khoshgele's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    نگار نمیتونست نفس بکشه هرچی سعی میکرد صداش در نمیومد چون دستای سرد جلوی دهنشو محکم گرفته بودن.که ناگهان صدای ضربه ای اومد و دستای سرد از دور گلوی نگار باز شدن و مردی روی زمین افتاد نازنین با گلدون توی سر مردی زده بود که وارد خونه شده بود!!!
    سلامتي اوني كه انقدر يادشيم كه اگه ياد خدا بوديم نصف بهشت مالمون بود...

  4. 4 کاربر از پست مفید sheri khoshgele سپاس کرده اند .


  5. #13
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    فیزیک
    نوشته ها
    4,093
    ارسال تشکر
    13,668
    دریافت تشکر: 24,625
    قدرت امتیاز دهی
    299
    Array

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    این خواب وحشتناک ،نگارو از خواب بیدار کرد.دید همه چیز ارومه وسعی کرد دوباره بخوابه.یادش به ازمایشش افتاد .فردا باید می رفت جواب ازمایش رو می گرفت.اخه چند وقتی بود که............

  6. 3 کاربر از پست مفید Rez@ee سپاس کرده اند .


  7. #14
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    الکترونیک و فیزیک هسته ای
    نوشته ها
    3,290
    ارسال تشکر
    4,930
    دریافت تشکر: 13,220
    قدرت امتیاز دهی
    12295
    Array
    عرفان سلیم زاده's: خجالت

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    دچار درد های عجیبی در پاهاش می شد. طوری که انگار یهو پاهاشو میکردن تو اب یخ!تا مغز استخوناش تیر می کشید!
    فردا شد.....

  8. 4 کاربر از پست مفید عرفان سلیم زاده سپاس کرده اند .


  9. #15
    همکار تالار مهندسی شیمی
    رشته تحصیلی
    مهندسی شیمی
    نوشته ها
    489
    ارسال تشکر
    3,340
    دریافت تشکر: 2,643
    قدرت امتیاز دهی
    427
    Array
    *WIZARD*'s: جدید39

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    رفت جواب آزمایششو گرفت و فهمید که مشکل خاصی نبوده و او فکر کرد که این درد از اعصابش هست. رفت که از یک متخصص وقت بگیره که تو خیابون......
    The Great Thing In This World Is Not So much Where We Are
    But In What Direction We Are Moving




  10. 4 کاربر از پست مفید *WIZARD* سپاس کرده اند .


  11. #16
    استعداد برتر سایت
    رشته تحصیلی
    الکترونیک و فیزیک هسته ای
    نوشته ها
    3,290
    ارسال تشکر
    4,930
    دریافت تشکر: 13,220
    قدرت امتیاز دهی
    12295
    Array
    عرفان سلیم زاده's: خجالت

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    یه خانوم چادری رو دید که به نظرش خیلی اشنا اومد!کمی جلوتر رفت تا چهره اش رو بهتر ببینه!
    بله زیبا!دوست جون جونی دوران دبیرستانش که حالا دیگه یه وکیل کارکشته شده بود!
    با دیدن همدیگه اول بهت زده شدن یعنی به هم زل زدن تا نگار گفت:
    زیبا!تویی!
    زیبا که از شوق دیدن نگار به وجد اومده بود گفت نگار...!وای این تویی!
    به سمت همدیگه اومدن مثل دوتا خواهر پریدن تو بغل همدیگه...
    ویرایش توسط عرفان سلیم زاده : 30th July 2011 در ساعت 08:09 PM

  12. 4 کاربر از پست مفید عرفان سلیم زاده سپاس کرده اند .


  13. #17
    دوست آشنا
    نوشته ها
    854
    ارسال تشکر
    4,223
    دریافت تشکر: 4,799
    قدرت امتیاز دهی
    2454
    Array

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    ای جاااان داستان تا کجا رفت قلماتون که قلم نیست هزار ماشالا اب نباته میسی

    نگار همونجوری که تو بغل زیبا بود حس کرد چقدر تو این اغوش راحته

    سرشو گذاشت رو شونه های زیبا شروع کرد های های گریه کردن...زیبا هاج و واج مونده بود اولش فکر کرد از دلتنگیه که نگار داره بال بال میزنه یه کم که گذشت لابلای گریه نگار شنید داره میگه زیبا کمکم کن ... بدبخت شدم ....


    زیبا هم که بخاطر شغل و حرفه اش ادم صبوری بود نگاه کنجکاوشو به لبای نگار دوخت و گفت برام بگو چی شده ....یاید بگی همه شو... ونگار شروع کرد تعریف کردن از اول تا اخرشو موبمو گفت...

    حرفاش که تموم شد ....احساس کرد چقدر سبک شده..

    زیبا ده دقیقه ای سکوت کرد و یه نگاه متفکرانه به نگار انداخت و یهو گفت نگار یه چیزی بفکرم رسیده خوب گوش کن :
    توحرف مفت میزنی و من مفتی حرف میزنم و هر 2 به این تفاهم خود می بالیم !

  14. 4 کاربر از پست مفید Sookoot سپاس کرده اند .


  15. #18
    کاربر جدید
    نوشته ها
    17
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 41
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    یهو بی خبر از اون خونه برو . بدون اینکه دست به وسایلت بزنی، برو . بذار فکر کنه تو گم شدی . ببین تا کجا ، تا کی ، چقدر دنبالت می گرده ؟!!!

  16. 4 کاربر از پست مفید شیرین مرادی سپاس کرده اند .


  17. #19
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    ریاضی فیزیک
    نوشته ها
    433
    ارسال تشکر
    1,441
    دریافت تشکر: 2,320
    قدرت امتیاز دهی
    31
    Array
    sheri khoshgele's: خواهش

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    اول واسه ی نگار خیلی سخت بود دل کندن از نادر واسش غیر قابل تحمل بود ولی فکر بدی ب نظرنمیرسید.اخه نگار واقعا نمیتونست ماجرای دوقلو بودن نازنین و نادرو تحمل کنه و از طرفی میخاست بدونه ایا واقعا نادر مثل سابق دوسش داره یانه.
    نگار تصمیمشو گرفت که از خونه بره و حالا میتونست چندروزی پیش زیبا باشه که نادرم نتونه پیداش کنه.
    ولی نگار به این فکر نکرد که چقدر میتونه این اتفاق زندگیشو عوض کنه...
    سلامتي اوني كه انقدر يادشيم كه اگه ياد خدا بوديم نصف بهشت مالمون بود...

  18. 3 کاربر از پست مفید sheri khoshgele سپاس کرده اند .


  19. #20
    کاربر جدید
    نوشته ها
    17
    ارسال تشکر
    75
    دریافت تشکر: 41
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : نگار و نادر

    چندروزی از رفتنش میگذشت . داشت دیوونه میشد از بی خبری . دیگه طاقت نداشت ، پس تصمیم گرفت فردا بدون اینک نادر متوجه بشه به خونه برگرده و سرکی بکشه . فردا شب از خونه زیبا زد بیرون . سوار تاکسی شد و چند تا کوچه قبل از خونش پیاده شد . خوشبختانه کلیداش همراش بود .به جلوی ساختمون که رسید ، به پنجره طبقه سوم نگاه کرد. چراغای خونه روشن بود، پس حتما نادر خونه بود. در رو باز کرد . از حیاط کوچیک جلوی ساختمون وارد ساختمون شد . جلوی در آسانسور وایساد و دکمه رو فشار داد . در آسانسور باز شد و نگار وارد آسانسور شد . دکمه 3 رو فشرد و منتظر موند تا به طبقه سوم برسه . آسانسور وایساد و نگار از اون بیرون اومد . چند قدم جلو رفت و گوشاشو آروم روی در گذاشت . صدایی نمی شنید ؛ پس بیشتر دقت کرد ...

  20. 2 کاربر از پست مفید شیرین مرادی سپاس کرده اند .


صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی: مصاحبه با نگار نیک نفس مدیر فنز پرشین بلاگ (( بخش اول ))
    توسط avtkurd در انجمن وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th June 2011, 07:45 AM
  2. تعظیم جشنواره فیلم برلین به فرهادی و نادر و سیمین
    توسط neginekimiya در انجمن آرشیو بخش هنر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th February 2011, 10:44 AM
  3. ۸۰ درصد بیماریهای نادر خاستگاه ژنتیکی دارد
    توسط آبجی در انجمن خبرهای پزشکی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd March 2010, 12:46 PM
  4. پیش فرض نقد جامع Nader`s Blade(شمشیر نادر)
    توسط Geek در انجمن نقد و بررسی بازی های کامپیوتری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th January 2010, 01:30 PM
  5. الگانس سر مي‌کني يا ميتسوبيشي!
    توسط Victor007 در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th December 2009, 09:01 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •