سالها مفتون سحر شاهنامه بودم و حكايت جمشيد و فريدون و كاوه و زال و رستم و سياووش و... آنچنان مرا شيفته خود كرده بودند كه مدتها بعنوان عضو هييت تحريريه مجله فردوسي به دنبال يافتن منابع و بحث و جدل...
نوع: ارسال ها; کاربر: touraj atef; کلمات کلیدی:
سالها مفتون سحر شاهنامه بودم و حكايت جمشيد و فريدون و كاوه و زال و رستم و سياووش و... آنچنان مرا شيفته خود كرده بودند كه مدتها بعنوان عضو هييت تحريريه مجله فردوسي به دنبال يافتن منابع و بحث و جدل...
عادت كرده ايم كه در روزگاري باشيم كه در دهانمان طعنه در گوشهايمان پنبه بهر شنيدن گل واژه ها در چشمهايمان كينه در دستهايمان ضربه براي نواختن و زمشام جز نفحه اي تلخ حس نكنيم براستي چه اين حكايتي است...
در روزهائي هستيم كه دل و دماغي براي ديدن فوتبال ندارم فوتبالي كه دوستش دارم بخاطر بسياري از مردان كه اين ورزش را براي من زيباترين بازي دنيا كرده اند مرداني چون كرايوف و جرج بست و كانتونا و پلاتيني...
در روزهائي هستيم كه دل و دماغي براي ديدن فوتبال ندارم فوتبالي كه دوستش دارم بخاطر بسياري از مردان كه اين ورزش را براي من زيباترين بازي دنيا كرده اند مرداني چون كرايوف و جرج بست و كانتونا و پلاتيني...
تيتر روزنامه ها خبر از پريدن عقاب مي داد يك روز خردادي بود چهارم خرداد 1390 كه آخرين دور افتخار ناصر حجازي در ورزشگاه زده شد شايد كمتر كسي از آن سيل مشتاقاني كه در ورزشگاه يك صد هزار نفري حضور...
آنان که طلب کار خدایید خو د آیید
بیر و ن ز شما نیست شماید و شمایید ( مو لانا)
کم گو یم از قهر جهان و لیکن جهان که من خو د بر ای خو یشتن سر شتم قهر می کند ز یر ا که من قهر می کنم و نمی دانم که...
سالها است كه با بر چسب اين كه ملتي مرده پرستيم ,مشغول به زندگي هستيم و اين مسئله در بسياري از مواقع صدق مي كند نگاهي به مراسم عروسي و عزا خود بيافكنيم مي بينيم براي عروسي چند ساعت وقت مي گذاريم و...
همه
لرزش دست و دل ام
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گريزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره ی آبی ات پيدا نيست. ( ا.بامداد)و از بامداد به مولانائي رسم و او كه به گونه پاسخي به او...
بيست سال گذشت نزديك به دو دهه پيش بود كه استاد پرويز دهداري را از دست داديم پرويز دهداري كه در زمان حياتش گلوله يخ از تماشاچيان و ليدرها و اوباش استاديوم و بي اعتنائي مسئولين را تجربه كرده بود در...
درفضاي شهر غم جولان دهد قصه هاي ورد زبان مردمان شهرم تنها نجوائي كه دارد از حسرت و هجران و دلتنگي مي گويددر سمتي از شهر بزرگ مردي از ميان ما رفته است كه سالها برايمان عشق و افتخار به ايران داده است...
سر گشته است در ميان دو راهي مانده است به ياد آن ترانه قديمي مي خوانديك دلم مي گه برم برم
يك دلم مي گه نرم نرم
در ميان دو دنيا مانده است دنيائي كه پر از شعار است و تجربه هاي آنهائي كه هيچگاه جز...
نمي دانم اگر حضرت حافظ در روزگار ما مي زيست باز هم اين گونه مي سرودكه
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد / عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
چرا اين سوال را پرسيدم ؟ علت مشخص است زيرا در شايعات اين...
اوبر ایم چه تلخ نگاشت " مر دی تنها بو د
او عاشق شد و مر د"
چرا مر گ را با عشق ر و ی یک خط آو ر ده است ؟ مگر عشق و مر گ را می تو ان با هم نگاشت؟ مشکل از او ل جمله بو د مگر آد م از تنهائی عاشق می...
بازيهاي ليگ دهم به اتمام رسيد و سه تيم به اصطلاح با امكانات استيل آذين و پيكان و پاس همدان راهي مسابقات ليگ يك شدند و اين در حالي است كه تيمهاي متمولي چون سايپا و راه آهن و نفت تهران هم در خطر سقوط...
تقويم را مي نگرم آخرين روز از دومين ماه ارديبهشت است دلم مي گيرد مي خواهم كه ارديبهشت نرود دوست دارم در آغوشش گيرم او كه بي بهانه زيبا ميانه بهاري به من هديه داد به انديشه روم به اين بي بهانگي ها رشك...
سالها است طرح هاي بنيادين فراواني در فوتبال ما قرار بوده كه اجرا شود ولي هيچگاه موفق نبوده است زيرا طرح هاي يا از اول كارشناسي عميقي نداشته است و يا اين كه بعلت فقدان بسياري از عوامل قابليت اجرائي...
مي گويند ساده لوحي به كنار دريا رفته بود و ماست در دريا مي ريخت كسي از او پرسيد -كه براي چه اين كار را انجام مي دهد
و او پاسخ مي دهد
- مي خواهد يك دريا دوغ درست كند
پرسش كننده با تعجب بار ديگر...
به یک روز به پایان اردیبهشت رسیدیم و چنین است که باز صدای پای آب جوی گذر عمر را شنوم و به نوعي دلتنگي به سراغم می آید و بعد می پرسم يعني دومين ماه بهاري چنين زيبا تمام شد ؟آيا بهار ديگري چنين...
قصه ارديبهشتي ها ادامه دارد گوئي قصه بهاري بودن ها در ميانه ارديبهشت از آن سبز دلان است چه كس مي تواند ارديبهشتي هاي ايران زمين را از ياد برد ؟ از فردوسي به خيام و حال از خيام به دكتر محمد مصدق...
از دير باز در باره مقوله فرهنگ سخنان زيادي در تمامي گوشه هاي جامعه شده است و ورزش هم از اين قاعده مستثني نبوده است و سخناني تكراري را بارها شنيده و همچنان مي شنويم بر سردر باشگاههاي ما عناوين...
صبح دم ارديبشهتگان زيباي شهرم است و من چون هر روز با نجواي عاشقانه پرندگان شهرم كه هنوز در ميان اين ويرانه آهن و فولاد و دود مي توانند حس بودن در زندگي را نثارم كنند از خواب برخيزم نفسي عميقي كشم و...
حكايت غريبي است همه در اين فوتبال با تئوري هاي مختلف مشغول به كار هستند و شايد بايد چندي بعد كلاسهاي دانشگاهي رشته هاي جامعه شناسي در فدراسيون فوتبال تشكيل شود در فوتبال ما همه با تئوري ها سرگرم...
حكايت روزگار همواره دو طرف داشته است يك طرف دروغ گوئي بوده است كه همواره دست به فريب مي زده است و در سوي ديگر ساده لوحي كه باور مي كرده است در پاره اي از اوقات مسئله مضحك در اينجا است كه خود دروغگو...
دوستش دارم
نزديك به من
نبوده هيچگاه دور از من
قصه هاي غريبي دارد آفتاب را كه مي بيند نشانه مهري از آن جستجو نمي كرد و باران را اشك آسمان براي زمينيان مي بيند معتقد است كه اگر باران نمي بارد بهر...
شريفي كه در دنياي فوتبال ما به قاضي قضات معروف و كسي بود كه بدعت تازه اي در كميته انضباطي گذاشته و با سيستم عجيب و غريب خود آن كميته را علاوه بر وظايف تنبيه خود تبديل به كميته كسب در آمد براي...