با عصبانیت از بیمارستان خارج شدم و به طرف خیابان راه افتادم.کنار خیابان ایستادم و منتظر تاکسی شدم...بالاخره یک نفر پیدا شد که میخواست من را برساند...سوار تاکسی شدم......هوا سرد و بارانی بود.
راننده...