من رضایم آن چه را راضی خداست
خالق مستقبل و ماضی خداست
(مجیدوحید)
نوع: ارسال ها; کاربر: zarinaz; کلمات کلیدی:
من رضایم آن چه را راضی خداست
خالق مستقبل و ماضی خداست
(مجیدوحید)
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دونیم افتادست
ای فراموشی کجایی تا به فریادم رسی بار اندوه دل غم پرورم آمد به یاد
بیدل دهلوی
تيرى که زدى بردلم از غمزه خطا رفت
تابازچه انديشه کند راى صوابت
باکلمه ى صواب لطفا
کسى مباد اسيرشنکجه ى افلاس
که آدمى به سر دار به ز نادارى(بيدل)
فقط يک نگاه اوکافى بودکه همه مشکلات فلسفى ومعماهاى الهى را برايم حل بکند.به يک نگاه اوديگررمزواسرارى برايم وجودنداشت.(صادق هدايت ،بوف )
تجربه بهترين درس است,هرچندحق التدريس آن گران باشد.......(کارلايل)
دى ميگذشت يارورقيب از عقب رسيد
گفتم که يار ميرودو مرگ در قفاست (عشقى)
درتماشايت به رنگ شمع هرجا مى رويم
ديده ى ما يک قدم پيش است از مژگان ما
(بيدل دهلوى)
باکلمه ى تماشالطفا
چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
در دنیایی که روزی روح خودم مرا ترک میکند انتظار از دیگران نباید داشت....!
خوش بــه حال ِ انارها و انجیـرها ...
دلتنگ که می شـوند، مــی تـرکـنــد ...
مهدی اخوان ثالث
گزينه ها محدوده اما فکرميکنم258
دوباره ميسازمت وطن
اگرچه باخشت جان خويش
ستون به سقف تو مى زنم
اگرچه بااستخوان خويش
بانوسيمين يکى از مهم ترين ستون هاى شعرمعاصرهستن که غالب غزل را زنده نگه داشتن. ايشون درقلب ما جاوداهنه هستن....
کوه با نخستین سنگها آغازمیشود
وانسان بانخستین درد.
درمن زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد-
من با نخستین نگاه توآغازشدم...
اى شمع بتان تا کى بر گرد درت گردم
پروانه ى خويشم کن تا گرد سرت گردم (محتشم کاشانى )
باکلمه ى پروانه لطفا
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کرده ست بر آب صورتگری؟
(حضرت سعدى)
کلمه ى صورتگر ياصورتگرى لطفا
مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زادست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست
(حضرت سعدى)
کلمه ى شکم لطفا
يارب چه چشمه ايست محبت که من ازآن
يک قطره آب خوردم ودرياگريستم.....(واقف هندى)
سلام سلام سلام سلام
متاسفانه هموزدررابطه بارئاليسم افلاطونى به نتيجه اى نرسيدم اما مقاله اى درمورد اگزيستانسياليسم ورئاليسم خوندم که فکرميکنم واسه تازه واردهاى فلسفه مثل خودم مفيدوجالب باشه!!!!
...
طبايع جز کشش کارى ندارند
حکيمان اين کشش را عشق خوانند (نظامى )
حرف ظ
به غيرديده که پوشيدم از مراددوکون
به قدرهمت خود جامه اى نپوشيدم!!(کليم)
سراغ يوسف مطلب در اين بيابان نيست
مگر ز چاک گريبان نظر به چاه کنيد(بيدل)
باکلمه ى چاه لطفا
ز ياران کينه هرگزدر دل ياران نمى ماند
به روى آب جاى قطره ى باران نمى ماند (وحيد قزوينى )
زرفتن تو من از عمر بى نصيب شدم
سفرتوکردى و من دروطن غريب شدم(صائب)
زهد با نيت پاک است نه با جامه پاک...
بسياربسيارجالب بود.سپاس.
جالب بود,سپاس. من اصفهانيم اما تاحالاانقدر به دستورزبامنون دقت نکرده بودم.
اما تاجايى که من ميدونم کلمه ى جل درواقع جلد به معناى چابک هست که درفرهنگ معين هم بهش اشاره شده. جخ هم ريشه ى ترکى داره که...